« شلاق عذاب برای طغیان گرانچگونه فرزندم را نمازخوان کنم/17 »

سرانجام دنیا پرستی

نوشته شده توسطرحیمی 31ام شهریور, 1395

بِسمِ اللَّـهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحيمِ
الَّذينَ يَستَحِبّونَ الحَياةَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللَّـهِ وَيَبغونَها عِوَجًا ۚ أُولـٰئِكَ في ضَلالٍ بَعيدٍ(ابراهیم/3)

ترجمه فارسی:

همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‌دهند و از راه خدا باز مى‌دارند و آن را منحرف مى‌خواهند. آنها سخت در گمراهى هستند.  (ابراهیم/3)

ترجمه انگلیسی:

Those who love the life of this world more than the Hereafter, who hinder (men) from the Path of Allah and seek therein something crooked: they are astray by a long distance.  (ابراهیم/3)

ترجمه فرانسوی:

Ceux qui préfèrent la vie d’ici-bas à l’au-delà, obstruent le chemin d’Allah et cherchent à le rendre tortueux, ceux-là sont loin dans l’égarement..(ابراهیم/3)

ترجمه سوئدی:

som sätter livet här på jorden högre än det eviga livet och hindrar [andra] att följa Guds väg och vill få den att framstå som krokig. De har nått syndens yttersta gräns!   (ابراهیم/3)

ترجمه روسی:

 Они настоящую жизнь любят больше будущей, уклоняются от пути Божия, стараются искривить его: они в крайнем заблуждении. (ابراهیم/3)

 ترجمه چینی:

他們寧要今世,而不要後世,並阻礙真主的大道,而且想在其中尋求偏邪道,這等人是在深深的迷誤之中的。(ابراهیم/3)

 ترجمه ژاپنی:

かれらは来世よりも現世の生活を愛し,(人びとを)アッラーの道から妨げ,曲げようとするものである。これらは遠く迷い去った者である。.(ابراهیم/3)

 

نکته ها:

زمینه های کفر
1- دنیاگرایى، زمینه ‏ى کفر، مبارزه با دین و ضلالت است. «یستحبّون الحیوة الدنیا… و یصدّون… فى ضلال بعید»

2- سرچشمه ‏ى گمراهى ‏ها عملکرد خود انسان است.«یستحبّون، یصّدون، یبغون»

3- انسان اختیار دارد و مى‏تواند راهى را بر راه دیگر ترجیح دهد و انتخاب کند. «یستحبّون»

4- کفّار سه مرحله را طى مى‏کنند:
اوّل خودشان با دنیاگرایى منحرف مى‏شوند. «یستحبّون»
آنگاه با اعمالشان دیگران را از راه باز مى‏دارند. «یصدون»
سپس با تمام توان مسیر حق ‏طلبان را منحرف مى‏کنند. «یبغونها»

5- روحیّه ‏ى کفر، عامل انحراف طلبى است. «ویل للکافرین… یبغونها»

6- گمراهى، درجات و مراحلى دارد. و هر چه عمیق‏ تر شود رجوع به حق مشکل‏ تر مى‏شود.«ضلال بعید»

منبع : تفسیر نور

بستن راه خدا
بستن راه خدا به یک یا دو موردِ خاصّ منحصر نیست، بلکه تبلیغات ناروا، گناه علنى، ترویج ابزار فساد و غفلت‏آور، القاى شبهه، ایجاد اختلاف، نشریّات و فیلم‏هاى گمراه کننده، بد معرّفى کردن دین حقّ، معرفّى نااهلان به عنوان الگوى دین و ده‏ها نمونه‏ى دیگر از مصادیق بستن راه خداست.
کامیابى از دنیا جایز است، امّا ترجیح دنیا بر آخرت خطرناک است. زیرا دنیاگرایى مانع عبادت، انفاق، جهاد، کسب حلال، صداقت و انجام تکالیف شرعى می‏شود.

منبع : تفسیر نور

معنای کلمه «استحباب»
راغب در مفردات مى‏گوید: «استحباب کفر بر ایمان»، به معناى ترجیح دادن و مقدم داشتن است، و حقیقت معناى «استحباب» این است که آدمى جستجو کند تا چیزى را پیدا کند که دوستش بدارد، و لیکن به خاطر اینکه با کلمه «على» متعدى مى‏شود، معناى ایثار و ترجیح را مى‏دهد و در آیه «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏» (فصلت/17) نیز به همین معنا است.

منبع : ترجمه المیزان: ج‏12، ص: 15

دنیا گذرگاه است یا محل اقامت؟
معناى استحباب دنیا بر آخرت، اختیار دنیا و ترک کامل آخرت است و در مقابل آن، اختیار آخرت بر دنیا است، و معنایش این است که آخرت، غرض و هدف کوشش‏هاى دنیوى باشد و دنیا، مقدمه و پل رسیدن به آخرت دانسته شود چون دنیا را به کلى ترک کردن، علاوه بر اینکه ممکن نیست، باعث اختلال امر آخرت هم مى‏شود، و حتى باعث ترک آخرت مى‏گردد، آرى، زندگى دنیا منقطع و ناپایدار است، و زندگى آخرت دائمى است که سعادت آخرت، در دنیا کسب مى‏شود، پس هر که آخرت را اختیار کند، ناگزیر است دنیا را هم بگیرد و اثبات کند و منکر آن نگردد، چون در راه رسیدن و اثبات آخرت، بدان نیازمند است. بر عکس، کسى که دنیا را اختیار کند، چاره‏اى ندارد جز اینکه آخرت را انکار نماید، چون اگر آخرتى باشد به عنوان هدف خواهد بود و فرض این است که این شخص هدفى ندارد، پس آخرتى ندارد.

منبع : ترجمه المیزان: ج‏12، ص: 16

مرگ، شروع یک زندگی جاودانه است
آنچه که قرآن کریم در امر زندگى، اثباتش مى‏کند این است که زندگى آدمى دائمى و زوال ناپذیر است، و اینطور که بعضى فکر مى‏کنند که با مرگ پایان مى‏پذیرد نیست، و قهرا با در نظر گرفتن مرگ، به دو زندگى تقسیم مى‏شود یکى زندگى موقت قبل از مرگ، و دیگرى زندگى دائمى بعد از آن، که نیکبختى انسان و بدبختیش در آن زندگى نتیجه زندگى دنیا و ملکاتى است که از ناحیه اعمالش تحصیل نموده، حال چه خوب و چه بد.

منبع : ترجمه المیزان: ج‏12، ص: 16

کافران کسانی هستند که دنیا را بر آخرت مقدم داشته‌اند

پیش روى انسان یکى از دو راه بیشتر نیست:
1- اختیار آخرت، بر دنیا، و آخرت را هدف دنیا و دنیا را مقدمه آن گرفتن.
2- اختیار دنیا بر آخرت، و دنیا را هدف قرار دادن و آخرت را به کلى انکار نمودن.

حال که این معنا روشن گردید مى‏توانیم بفهمیم که جمله «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» که مفسر کلمه «کافرین» است مى‏خواهد چه بگوید؟
مى‏خواهد بگوید: کفار با تمام وجود علاقه‏مند به دنیا هستند، و قهرا از آخرت اعراض نموده و گریزانند، و بعد از اعراض هم انکار آن قهرى است، و بعد از انکار آخرت و کفر به آن هم کفر به توحید و نبوت مسلم است. 

توضیح : توضیح این سخن اینکه: در موارد متعددى از این کتاب این معنا را روشن کردیم که آدمى هدف و مقصودى جز سعادت و به نتیجه رسیدن زندگیش ندارد، و علاقه‏اش به این هدف، فطرى او است، آنچه که قرآن کریم در امر زندگى، اثباتش مى‏کند این است که زندگى آدمى دائمى و زوال ناپذیر است، و اینطور که بعضى فکر مى‏کنند که با مرگ پایان مى‏پذیرد نیست، و قهرا با در نظر گرفتن مرگ، به دو زندگى تقسیم مى‏شود یکى زندگى موقت قبل از مرگ، و دیگرى زندگى دائمى بعد از آن، که نیکبختى انسان و بدبختیش در آن زندگى نتیجه زندگى دنیا و ملکاتى است که از ناحیه اعمالش تحصیل نموده، حال چه خوب و چه بد، و پر واضح است که انسان بدون عمل هم فرض نمى‏شود، زیرا بشر فطرتا دوستدار زندگى خویش است، و زندگى خالى از عمل هم غیر قابل فرض است.

و این اعمال، یعنى سنتهایى که انسان در زندگى خود باب نموده و الگو قرار داده است و به وسیله آنها تقوى و یا فجور، حسنه و یا سیئه کسب کرده است، قرآن کریم آن را دین و سبیل نامیده، و بر این حساب است که مى‏توان گفت هیچ فردى، مفر و گریزى از سنت نیکو و یا سنت بد ندارد، و احدى نیست که از دین حق یا دین باطل هیچ یک را نداشته باشد.
و از آنجایى که گفتیم هیچ انسانى بدون عمل، و در نتیجه بدون سنت حسنه و سیئه یافت نمى‏شود، و نیز از آنجایى که خداى سبحان هر نوعى از انواع موجودات را به سعادت مخصوص خودش راهنمایى مى‏کند، و چون سعادت بشر در این است که اجتماعى زندگى کند، و خواه ناخواه، زیر بار قوانین برود، لذا خداى سبحان برایش قانونى درست کرده به نام دین، که تمامى احکامش از سرچشمه فطرت مایه گرفته همان فطرتى که خداوند خود انسان را بر آن فطرت آفریده، فطرتى که در حقیقت راه خدا و دین خداست، حال اگر بر طبق آن سلوک نموده و راهى را که آفریدگارش برایش باز نموده و فطرتش هم بدان راهنمایى مى‏کند بپیماید، راه خدا را پیموده و درست هم پیموده است و اگر پیروى هواى نفس بکند و راه خدا را بر خود ببندد، و به چیزهایى که شیطان در نظرش جلوه مى‏دهد مشغول شود، در حقیقت راه خدا را کج و معوج خواسته و پذیرفته است.

اما اینکه گفتیم: «انسان راه خدا را خواسته»، براى اینکه این خدا بود که او را بر فطرت جویایى و طلب راه، خلق کرد و معلوم است که او را جز به راهى که مرضى خویش و راه خودش است هدایت نمى‏کند.
و اما اینکه گفتیم: «راه خدا را بطور کج و معوج خواسته و پذیرفته است» جهتش اینست که شیطان به سوى حق راهنمایى نمى‏کند و بعد از حق هم راه سومى نیست، پس ناگزیر هدایتش به سوى باطل است، پس چنین کسى راه فطرى خدایى را کج و معوج گرفته است، و آیات قرآنى هم براى افاده این معانى بسیار است که حاجتى به ایراد آنها نیست.

حال که این معنا روشن گردید مى‏توانیم بفهمیم که جمله «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» که مفسر کلمه «کافرین» است مى‏خواهد چه بگوید؟
مى‏خواهد بگوید: کفار با تمام وجود علاقه‏مند به دنیا هستند، و قهرا از آخرت اعراض نموده و گریزانند، و بعد از اعراض هم انکار آن قهرى است، و بعد از انکار آخرت و کفر به آن هم کفر به توحید و نبوت مسلم است.

منبع : ترجمه المیزان: ج‏12، ص: 16 و 17

اگر در مسیر حق گام بر نمی‌داری حتما در مسیر شیطانی
هیچ انسانى بدون عمل، و در نتیجه بدون سنت حسنه و سیئه یافت نمى‏شود، و از آنجایى که سعادت بشر در این است که اجتماعى زندگى کند، و خواه ناخواه، زیر بار قوانین برود، لذا خداى سبحان برایش قانونى درست کرده به نام دین، که تمامى احکامش از سرچشمه فطرت مایه گرفته همان فطرتى که خداوند خود انسان را بر آن فطرت آفریده، فطرتى که در حقیقت راه خدا و دین خداست، حال اگر بر طبق آن سلوک نماید راه خدا را پیموده و درست هم پیموده است و اگر پیروى هواى نفس بکند و راه خدا را بر خود ببندد، و به چیزهایى که شیطان در نظرش جلوه مى‏دهد مشغول شود، در حقیقت راه خدا را کج و معوج خواسته و پذیرفته است.
جهتش اینست که شیطان به سوى حق راهنمایى نمى‏کند و بعد از حق هم راه سومى نیست، پس ناگزیر هدایتش به سوى باطل است، پس چنین کسى راه فطرى خدایى را کج و معوج گرفته است.

منبع : ترجمه المیزان: ج‏12، ص: 17

بیان این معنا که کافران راه خدا را کج می‌خواهند

مفاد جمله «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً» این است که اینها نفس خود را از پیروى سنت خدا و تدین به دین او و تشرع به شریعت او باز مى‏دارند و به علاوه به سبب عناد و دشمنى که با حق دارند، مردم را هم از ایمان به خدا و روز جزا و تشرع به شریعت او منصرف مى‏کنند، و در جستجوى این هستند که براى سنت و دین و شریعت خدا یک اعوجاج و کجى پیدا کنند (تا دشمنى خود را موجه جلوه دهند) و مردم را راضى کنند تا به هر سنتى از سنتهاى اجتماعى و بشرى هر قدر هم که خرافى باشد عمل کنند و به این وسیله، ضلالت براى آنان مسجل و حتمى گردد، و این همان مرحله‏اى است که خدا در باره‏اش فرمود: «أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ». 

توضیح : از مطالبى که گذشت معلوم شد که آنچه بعضى (روح المعانى، ج 13، ص 183، ط بیروت) گفته‏اند که: «مراد از جمله «یَبْغُونَها عِوَجاً» این است که مى‏چرخند تا براى دین خدا کجى و اعوجاج پیدا نموده آن را معیوب و ناقص جلوه دهند و به این وسیله مردم را از آن منصرف سازند»، صحیح نیست. و همچنین مطلبى که بعضى (روح المعانى، ج 13، ص 183، ط بیروت) دیگر گفته‏اند که: «مراد این است که مى‏گردند بلکه اعوجاجى در دین ببینند و آن را ده چندان نموده دین خدا را بدان وسیله کج و معوج جلوه دهند، نیز صحیح نیست».
و همچنین اینکه بعضى (تفسیر کشاف، ج 2، ص 537) دیگر گفته‏اند که: «مراد این است که مى‏خواهند با تبلیغات سوء اهل دین را منحرف و کج و معوج بار بیاورند و با رواج فساد در میان مؤمنین، معارف دین را هم فاسد جلوه دهند»، صحیح نیست و وجه صحیح نبودن آنها روشن است.

منبع : ترجمه المیزان: ج‏12، ص: 18

 

 

جمله سؤال

تفسیر المیزان
الَّذينَ يَستَحِبّونَ الحَياةَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللَّـهِ وَيَبغونَها عِوَجًا ۚ أُولـٰئِكَ في ضَلالٍ بَعيدٍ:

(همان کسانی که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح داده اند و راه خدا را سد کرده و آن را منحرف می خواهند،آنان در گمراهی دوری هستند)،

در اینجا اوصاف کافران را شرح می دهد که دنیا را بر آخرت برگزیده و آن را غایت و هدف نهایی خویش قرار داده اند و این اعمال آنهامستلزم آنست که آخرت را از اساس نفی کنند، چون اگر آخرت اثبات گرددغایت بودن آن نیز ثابت خواهد بود و چناچه غایت بودن آن منتفی گردد اعتقاد به آخرت نیز منتفی خواهد بود و انسان در زندگی هدفی جز رسیدن به سعادت ندارد و حیات باقی است و با مرگ بدن حیات پایان نمی یابد، بلکه مرگ تنهاانفصال روح از بدن است و حیات باقی در سرای آخرت خواهد بود و سعادت وشقاوت آدمی در آخرت دائرمدار سعادت و شقاوت او در دنیا و اعمالیست که در اینجا کسب نموده ، که این اعمال یا حسنه و نیک است که در کتاب خدا به عنوان دین و سبیل نامیده شده و یا غیر اینها از قوانین و سننی است که ملتها وجوامع از پیش خود وضع کرده اند و خداوند هیچ دلیلی برای تأیید آن نفرستاده ،و کسانی که دنیا را بر آخرت ترجیح داده و با اعراض از آخرت به معاد کفرورزیده اند این اعتقاد، متعاقبا مستلزم کفر آنها به توحید و نبوت نیز هست و ازصفات دیگر آنها این است که راه خدا را سد می نمایند، یعنی علاوه بر اینکه خودشان متدین به دین الهی نمی گردند، سایر مردم را نیز از گرویدن به ایمان به خدا و روز جزا و تدین به دین خدا منصرف می نمایند و راه خدا را کج و منحرف می جویند، یعنی با اختیار سنتها و قوانین و احکام اجتماعی و قراردادی بشر،ازراه دین فطری منحرف شده اند و اینها در گمراهی بعید هستند، چون از دین حق منحرف شده و راه هدایت حقیقی را گم کرده اند.


فرم در حال بارگذاری ...