« برای رسیدن به تکامل به چه چیزهایی نیاز داریم؟سبک زندگي حسيني (ع) 3 »

تحليلي بر كلام حضرت زينب (س) كه فرمود: «ما رأيت الاّ جميلاً»

نوشته شده توسطرحیمی 18ام آذر, 1391

     اگر گاهي «عظمت در نگاه است، نه در چيزي كه بدان مي‌نگرند.»، آنگونه كه برخي گفته‌اند، گاهي هم زيبايي در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدني‌ها.
      آنكه به چشم «نظام احسن» به همه هستي مي‌نگرد، از اين نگاه، خيلي چيزها هم «ديده» مي‌شود، هم «زيبا» ديده مي‌شود، تا چه عينكي بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستي و حوادث بنگريم.
      «زيبابيني» هستي و حيات، هم آرامش روح و وجدان مي‌بخشد، هم صلابت و پايداري و پايمردي مي‌آفريند و هم قدرت تحمّل ناگواري‌ها را مي‌افزايد.
      از اين نگاه، «عاشورا» همانگونه كه زينب كبري(ع) فرمود، جز «زيبايي» نبود.
      آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت به اين حادثه، بر زبان راند (ما رأيتُ الا جميلاً)1، - جز زيبا نديدم - پيشتر آرزوي حسين بن علي(ع) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدواري كرده بود كه آنچه پيش مي‌آيد و آنچه اراده خداست، «خير» براي او و يارانش باشد، چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»:
      «اَرجو اَنْ يكونَ خيراً ما ارادَ اللّهُ بِنا، قُتلنا ام ظَفِرنا»2
     زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند.
      جلوه‌هاي زيبايي و نمادهاي جمال در آينه كربلا بسيار است، كه به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
1. تجلّي كمال آدم:
      اين‌كه انسان تا كجا مي‌تواند اوج بگيرد، زلال شود، خدايي گردد، فاني در خدا شود، در «ميدان عمل» روشن مي‌شود. كربلا نشان داد كه سقف تعالي انسان و آستانه رفعت روحي و تصعيد وجودي و ظرفيت كمال جويي و كمال يابي او تا كجاست. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براي جويندگان ارزش‌ها بسي زيباست و معيار!
2. تجلي رضا به قضا:
      در مقامات و مراحل عرفاني و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسي دشوار و بس ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مي‌بيند، به خاطر بروز اين شاخصه متعالي در عملكرد ولي خدا سيدالشهداست و ياران و دودمانش.
      براستي كه حسين بن علي(ع) در ميان آنان كه يكي به درد يا درمان و يكي به وصل يا هجران مي‌انديشند و آن را مي‌پسندند، «آنچه را جانان پسندد» مي‌پسنديد. كربلا تجلّيگاه رضاي انسان به قضاي خدا بود. حسين بن علي(ع) در واپسين لحظات حيات در قتلگاه چنين زمزمه مي‌كرد: «الهي رضي بقضائك». خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود: «اِرضي‌ بقضاء اللّه».
      اين مرحله از عرفان، يعني خود را هيچ نديدن و جز خدا هيچ نديدن و در مقابل پسندِ خدا اصلاً پسندي نداشتن. در آغاز حركت از مكّه به سوي كوفه نيز در خطبه‌اي فرموده بود: «رضا اللهِ رضانا اهل البيت»،3 رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است!
     اين مبناي جانبازي و عشق حسين است و زينب عزيز، اين را زيبا مي‌بيند و اين منطق و مرام را مي‌ستايد.

آن روز كه جان خود فدا مي‌كرديم‌
با خون به حسين اقتدا مي‌كرديم‌
چون منطق ما منطق عاشورا بود
با نفي «خود»، اثبات «خدا» مي‌كرديم‌4

3. رسم الخطّ حقّ و باطل:
      از زيبايي‌هاي ديگر عاشورا، خط كشي ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان‌هاي «دد منش» و «فرشته‌خو» ست.
وقتي خوبي و بدي و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگي باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مي‌دهد. در ظلمت آبادي اين چنين، گمراهي انديشه‌ها و انسان‌ها طبيعي است و كفر نقابدار، مسلمانان ساده لوح و سطحي نگر را به شبهه مي‌افكند. زيبايي كار امام حسين(ع) آن بود كه مشعلي روشن كرد، تا راه، روشن شود، تيرگي‌ها بگريزد، چهره‌ها در آن هواي گرگ و ميش فتنه و دروغ، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بي‌اثر شود. آيا اين زيبا نيست؟
عاشورا يك رسم الخط بود، ترسيم روشن خطي كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماي مدّعي باز شناساند، پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق، پي برده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بي‌نقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزوّرانه بر طبلِ «يا خيل اللّه اركبي» مي‌كوبيد. اگر هم اندك ترديدي در «شناخت» باقي مانده بود، خطبه‌هاي زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايي‌هاي بس قيمتي حادثه خونين عاشورا بود.
4. تبلور فتح ناب:
      از زيبايي‌هاي ديگر عاشورا، مفهوم تازه‌اي از «پيروزي» است.
      عده‌اي به غلط، پيروزي را تنها در «غلبه نظامي» مي‌پندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت. عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مي‌توان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مي‌توان دفتر و كتاب پيروزي را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوي ظفر» ميسّر است. پس فاتح معركه كربلا حسين(ع) بود و چه فتحِ زيبايي!
ا     ين همان «پيروزي خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل(قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتي كه شهادت براي او سعادت است، پيروز است… ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم.»5 و اين همان آموزشِ قرآني «احدي الحُسْنَيين» است كه فرهنگ مبارزان الهي است.
كسي كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است، آن هم پيروزي ناب.

گر چه از داغ لاله مي‌سوزيم
ما همان سر بلند ديروزيم‌
چون به تكليف خود عمل كرديم
روز فتح و شكست پيروزيم‌6

     اين ديدگاه را، هم امام حسين(ع) داشت، هم امام سجاد، هم حضرت زينب. با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدي به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتي ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين پرسيد: «چه كسي غالب شد؟» حضرت فرمود: آنگاه كه وقت نماز فرا مي‌رسد، اذان و اقامه بگو، خواهي فهميد كه چه كسي پيروز شد!7
      و آيا اين، در حادثه كربلا زيبا نيست؟ پيروزي، حتّي در صورت كشته شدن و شهادت!
5. حركت در مسير مشيت خدا:
      زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية اللّه» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفي به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهي رقم خورده بود و چه جمالي برتر از اين‌كه كارگروهي با جدول مشيت خدا هماهنگ گردد؟!
      مگر به حسين بن علي(ع) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند؟ «اِنّ اللّه شاء اَنْ يراكَ قتيلاً» و مگر مشيت خدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادي انسان، به اسارت بروند؟ «انّ اللّه شاءَ اَن يراهُنَّ سبايا» پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟
      هر دو، هزينه‌اي بودند كه براي بقاي دين و افشاي طاغوت، مي‌بايست پرداخته مي‌شدند، آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه!
      براي زينب بزرگ، كه پرورده دامان وحي و تربيت شده مكتب علي(ع) است، اين حركت در بسترِ مشيت الهي، اوج ارزش‌ها و زيبايي‌هاست. وي مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مي‌بيند، چون تك تك صحنه‌ها را منطبق با آن «خواسته ربوبي» مي‌بيند.
      آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟
6. شب قدر عاشورا:
      اين صحنه، از درخشان‌ترين جلوه‌هاي زيبايي است. كساني كه در سر دوراهي رفتن و ماندن، «ماندن» را كه نشان «وفا» و «ايثار» است بر مي‌گزينند و «زندگي بدون حسين» را ذلّت و مرگ مي‌شمارند.
      آن خطبه امام، آن ابراز وفاداري ياران، آن سخنان و سؤال امام با قاسم، آن شب بيداري اصحاب تا سحرگاهان، آن زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمه‌ها، آن اعلام وفاداري ياران در حضور زينب كبري و امام حسين(ع)، هر كدام برگي زرّين از اين «كتاب جمال» است. چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟
      آنچه در كربلا اتّفاق افتاد، به يك «بنياد» تبديل شد، براي مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاي زمين. آيا اين زيبا نيست؟
      لحظه لحظه‌هاي عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد، كه به انسان «آزادگي»، «وفا»، «فتوّت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبي»،…و «بصيرت» آموخت. آيا اين زيبا نيست؟
      خون‌هاي مطهري كه در آن دشت بر زمين ريخت، سيلي شد و بنيان ستم را ويران كرد. آيا اين زيبا نيست؟
      هر بساطي را كه عمري شاميان گسترده بود
      نيم روزي اين حسين بن علي برچيد و رفت‌
      و… آيا اين زيبا نيست؟
      فاجعه آفرينان كوفه و شام، فكر مي‌كردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مي‌سازند. ولي در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نوراني اهل بيت روشن‌تر و نامشان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد.
زينب قهرمان و عارف، اين‌ها را مي‌دانست و از وراي قرون مي‌ديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والي كوفه، كه با طعنه خطاب به اين بانوي اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدي، فرمود:
ما رأيت الاّ جميلاً… جز زيبا چيزي نديدم!

پي نوشت:
1. بحارالأنوار، ج 45، ص 116.
2. اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.
3. موسوعة كلمات الإمام الحسين، ص 328.
4. از نويسنده.
5. صحيفه نور، ج 13، ص 65.
6. از نويسنده.
7. اذا دخل وقت الصلاةِ فَاَذّنْ وَ اَقِم، تعرفُ مَنِ الغالب (امالي شيخ طوسي، ص 66).

نويسنده : جواد محدثي

 


فرم در حال بارگذاری ...