کلید واژه: "حکایت های گلستان"

پرهيز از رفتن به نزد نامرد

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مهر, 1391
     در شهر بندرى اسکندريه مصر، بر اثر خشکسالى شديد آن چنان آذوقه و خوراک کم شد که گويى درهاى آسمان بسته شده ، و فرياد اهل زمين به آسمان پيوسته بود، پارسايان تهيدست در سخت ترين خطر قرار گرفتند. نماند جانورى از وحش و طير و ماهى و مور که بر فلک نشد از… بیشتر »

حفظ تعادل در خوش گمانى و بدگمانى

نوشته شده توسطرحیمی 28ام شهریور, 1391
     يکى از شاگردان در نهايت زيبايى بود، معلم او مطابق قريحه بشرى که زيبايى را دوست دارد، تحت تاثير زيبايى او قرار گرفت و او را به خلوت طلبيد و به او چنين گفت : نه آنچنان به تو مشغولم اى بهشتى روى… بیشتر »

دو چشم بد اندیش ، برکنده باد

نوشته شده توسطرحیمی 26ام شهریور, 1391
     به يکى از دوستان گفتم : «خاموشى را از اين رو برگزيده ام که :      در سخن گفتن ، زشت و زيبا بر زبان مى آيد، و چشم بدانديشان فقط بر سخن زشت مى افتد.»           دوستم پاسخ داد: « آن خوشتر که دشمن بد انديش يکباره کور گردد، تا چشمانش را نتواند ب… بیشتر »