« دعای رهبر: پروردگارا! توطئه دشمن علیه جمهوری اسلامی را باطل کن!زمان مرگ ماه و خورشید مشخص شد! »

آسایش مطلق در دنیا محال است

نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1396
 

 

الرّاحَةُ فِی الدُّنیا مستحیله[1]

آسایش و راحتی [مطلق ] در دنیا محال است

زیرا در این دنیا به دنبال هر خوشی و راحتی، یک ناخوشی و ناراحتی وجود دارد.[2]

خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرستاد: ای موسی! من آسایش مطلق را در بهشت قرار داده ام؛ در حالی که بندگان من آن را در دنیا جست وجو می کنند و هرگز به آن نخواهند رسید.[3]

با توجه به احادیثی که گذشت، آدمی باید مشکلات و ناملایمات زندگی را یک سنت الهی به شمار آورد و با آن کنار بیاید.

در مثل آمده است: «دنیا همچون اتوبوس شلوغی است که جایی برای نشستن ندارد. وقتی جا برای نشستن پیدا می شود که به آخر خط و مسیر رسیده ایم.»

پی نوشت ها

[1] . بحارالانوار، ج 78، ص 95

[2] . «مَعَ كُلّ فَرحَةٍ تَرَحةٌ» عيون الحكم و المواعظ، ص 134

[3] . كافى، ج 2، ص 250

 

نظر از: عابدی [عضو] 

دلم را به آسمان ها مي سپارم تا نوشته هايش را به تو نشان دهد تا شايد دفتر قلبم را ورق بزني و گوشه اي

از آن را بخواني پس برايت مي نويسم ، از دل غريب خود برايت مي نويسم ، آري خيلي دلم مي خواست با تو

بودم در ميان ابرها ، پيش خدا بودم نمي داني كه چقدر برايت دلتنگم، اشك هايم سرازير است اي شهيدم،

مي خواهم با تو صحبت كنم اما با چه زباني ؟!…

با اين زبانم كه پر از گناه است؟نه نمي توانم! چگونه مي شود مهمان آسمان باشم و با زبان زميني خود

صحبت كنم نمي دانم ، چه كنم ؟ پس با زبان پر از گناهم برايت مي نويسم چرا كه تو واسطه شوی زیرا تو به

آسمان نزديك تر ی .نه نه تو در دل آسمان جای داری .پس برایت می نویسم وقتي كوچكتر بودم، مادرم

هميشه از تو مي گفت ، از خوبي هايت، از نماز شب هايت، از وفاداري هايت و بالاخره از گذشت و ايثارت …


من از تو فقط همين ها را به يادگار دارم هر صبح تصوير تو را مي نگرم تا شايد تو هم به من نظري كني هر زمان

که می آمدم و تو را بدرقه میکردم وشیشیه پر از گلاب را با عشق به روی مبارکتان ..وتو با لبخندت جواب این

عشق ومحبت کودکانه وخالصانه را میدادی نمي دانم، آيا الان هم تو به دیدن من مي آيي؟ حتما ، تو مي آيي .
باور كن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس مي كنم شاید اون عطر گلاب را از من به یاد گار گرفته باشی اما

چرا نمي بينمت ؟ چرا صورت پر نورت را برايم نما يان نمي كني ؟ مي دانم ، اين تقصير چشم هاي من است.

آن قدر گناه كرده ام كه اين گناهان چون پرده اي روي چشم ها يم شده اند و من تو را نمي بينم اي كاش دستم

را مي گرفتي تا اين قدر احساس تنهايي نمي كردم . اي شهيدم ، تو اینك در آسمان ها ماه مجلس شده اي

عين ستاره ها چه زيبا مي درخشي خوش به حال آن شبي كه تو به آن نور مي دهي تو به آن آرامش مي دهي اي كاش من هم شب ها به جاي خفتن در زمين در آسمان ها بودم

برادر شهیدم .نمیدانم این حس وحالم را با چه کسی در میان بگذارم که حسم کند .بتواند این حس رو جواب

دهد تا شاید این دردو این دلتنگی تسکین یابد .پس با تو می گویم ،با تو که میدانم میدانی اکنون در دل من چه

می گذرد .پس میگویم میگویم وعقده دل را وا میکنم تا سبک شوم .سبک شوم شاید بتوانم لحظه ای با تو در

اسمانها باشم .وسکبال پرواز کنم تا رسیدن به قله آرزوهایم برسم .ارزویی که جز ……………

1396/12/06 @ 10:01


فرم در حال بارگذاری ...