« گلستان قرآندعا به وقت پناه بردن به خدا »

ابن تيميه و تکفير مسلمين و قتل آنان

نوشته شده توسطرحیمی 9ام مهر, 1391

محمّد بن عبد الوهّاب و تکفير مسلمين و جهاد با آنان

     محمّد بن عبد الوهّاب مجدّد ناشر افکار ابن تيميه مى گويد:

     «وإنّ قصدهم الملائکة والأنبياء والأولياء يريدون شفاعتهم والتقرّب إلى اللّه بذلک، هو الذي أحلّ دماءهم وأموالهم»(2).

     (همانا هدف آنان وسيله تقرّب به خداوند و شفيع قرار دادن پيامبران، و صالحان است، به همين جهت خونشان حلال و قتلشان جايز است).

شهادت به کفر مسلمانان، شرط ورود به آيين وهّابيت

     أحمد زينى دحلان مفتي مکه مکرّمه مى نويسد: «کان محمّد بن عبد الوهّاب إذا اتّبعه أحد وکان قد حجّ حجّة الإسلام، يقول له: حجّ ثانياً! فإنّ حجّتک الأولى فعلتها وأنت مشرک، فلا تقبل، ولا تسقط عنک الفرض.

     وإذا أراد أحد الدخول في دينه، يقول له بعد الشهادتين: اشهد على نفسک إنّک کنت کافراً، وعلى والديک أنّهما ماتا کافرين، وعلى فلان وفلان، ويسمّي جماعة من أکابر العلماء الماضين أنّهم کانوا کفّاراً، فإن شهد قبله، وإلاّ قتله، وکان يصرّح بتکفير الأمّة منذ ستّمائة سنة، ويکفّر من لا يتّبعه، ويسمّيهم المشرکين، ويستحلّ دماءهم وأموالهم»(3).

     اگر چنانچه کسى به مذهب وهّابيت در مى آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود «محمّد بن عبد الوهّاب» به وى مى گفت: بايد دوباره به زيارت خانه خدا بروى چون حج گذشته تو در حال شرک صورت گرفته است.

     و به کسى که مى خواست وارد کيش وهّابيت بشود مى گفت: پس از شهادتين بايد گواهى دهى که در گذشته کافر بوده اى و پدر و مادر تو نيز در حال کفر از دنيا رفته اند، و همچنين بايد گواهى دهى که علماء بزرگ گذشته کافر مرده اند.

     اگر چنانچه گواهى نمى داد وى را مى کشتند. آرى او بر اين باور بود که تمام مسلمانان در طول 12 قرن گذشته کافر بوده اند، و هرکسى را که از مکتب وهّابيت پيروى نمى کرد او را مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مى کرد.

فتوى ابن جبرين در کفر شيعه

ابن جبرين که يکى از مفتيان بزرگ سعودى است سؤال شده که آيا به فقراى شيعه مى شود زکات داد؟

پاسخ داده طبق نظر علماء اسلامى به کافر نمى شود زکات داد و شيعيان بدون شک به چهار دليل کافر هستند:

  1. آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگويى مى کنند و معتقد به تحريف قرآن هستند و مى گويند که دو سوم قرآن حذف شده و هرکس به قرآن طعنه زند کافر هست و منکر آيه شريفه «وإنا له لحافظون» مى باشد.
  2. به سنت پيامبر و احاديث صحيح بخارى و مسلم نيز طعنه مى زنند و به احاديثى که در اين دوکتاب آمده عمل نمى کنند چون بر اين عقيده هستند که روايات اين کتاب ها از صحابه نقل شده و صحابه را کافر مى شمارند. و معتقد هستند که پس از پيامبر گرامى همه صحابه جز على و فرزندان او وتعداد اندکى مانند سلمان و عمار همه کافر و مرتد شدند.
  3. شيعيان اهل سنت را کافر دانسته و با آنان نماز نمى خوانند و اگر پشت سر اهل سنت نماز بخوانند آن نماز را اعاده مى کنند بلکه آنان معتقد به نجاست اهل سنت هستند و اگر با يکى از اهل سنت مصافحه کنند، دست خود را آب مى کشند.
  4. شيعيان نسبت به على و فرزندان او غلوّ کرده و آنان را به صفاتى که ويژه خداوند است توصيف مى کنند و همانند خداوند آنان را صدا مى کنند.

     تا آن جا که گفته: «من دفع إليهم الزکاة فليخرج بدلها حيث أعطاها من يستعين بها على الکفر ، وحرب السنّة»

     اگر کسى به شيعيان زکات بدهد قبول نيست زيرا او با اين کار خود به کسى کمک کرده که کفر را تقويت مى کند و با سنت پيامبر در حال جنگ است(4).

اعلام رسمى جهاد بر ضدّ شيعة

     از شيخ عبد الرحمان براک از مفتيان سعودى استفتا شده: «هل يمکن أن يکون هناک جهاد بين فئتين من المسلمين (أي: السنة مقابل الشيعة؟».

     آيا امکان جهاد ميان اهل سنت و شيعه وجود دارد؟

     وى پاسخ داده: «… إن کان لأهل السنة دولة وقوة وأظهر الشيعة بدعهم ، وشرکهم ، واعتقاداتهم ، فإن على أهل السنة أن يجاهدوهم بالقتال…(5).

     اگر اهل سنت داراى دولت مقتدى باشند و شيعه برنامه شرک آميز خود را اظهار نمايند (مانند اعتقاد به وصايت على (عليه السلام) بعد از پيامبر گرامى و مراسم عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) و توسل به امير المؤمنين و حسين (عليهما السلام)). در اين صورت بر اهل سنت واجب است که عليه شيعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.

فتواى هيأت عالى افتاى سعودى بر کفر شيعه

     هيأت عالى افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون شيعه نوشته است:

     «إنّ کان الأمر کما ذکر السائل من أن الجماعة الذين لديه من الجعفرية يدعون عليا والحسن والحسين وسادتهم فهم مشرکون مرتدون عن الإسلام»(6).

     همان گونه که در سؤال آمده است، آنان که «ياعلى، ياحسين» مى گويند مشرک، و از ملّت اسلام خارج مى باشند.

     و اين فتوى به امضاء چهار تن از اعضاى هيأت عالى سعودى به شرح ذيل رسيده است:

     رئيس هيأت: عبد العزيز بن عبد اللّه بن باز.

     اعضاى هيأت: عبد الرزاق عفيفى، عبد اللّه بن غَدَيان و عبد اللّه بن قعود.


فتواى زرقاوي بر جهاد بر ضد شيعه

     زرقاوى رهبر وهابيون عراقى طى اطلاعيه اى که از طريق اينترنت منتشر گرديد اعلام کرد: مخالفان (شيعيان): افعي ها و دشمنان در کمين نشسته و عقرب هاي حيله گر هستند، ما اکنون به جنگ با دشمن کافر و جنگ دشوار با دشمن حيله گري که لباس دوست بر تن کرده و به همدلي دعوت مي کند، وليکن شرور است و ارث اختلاف دروني را به ميراث برده، مي پردازيم.

     يک ناظر جستجوگر درک مي کند که شيعيان خطري آشکار و حقيقي هستند. پيام تاريخ که واقعيت نيز آن را تصديق نموده، اين امر را روشن ساخته که تشيع، ديني جدا از اسلام است و با يهود تحت شعار اهل کتاب و مسيحيان ملاقات مي کنند، شرک نمايان شيعيان تا جايي است که قبرها را مي پرستند و در اطراف قبور ائمه طواف مي کنند، به حدي رسيده اند که ياران پيامبر را کافر مي دانند و به مادر مؤمنان و صالحان اين امت دشنام مي دهند و قرآن کريم را جعل مي کنند.

     و در کتب شيعيان که تاکنون در حال انتشار است به نزول وحي براي آن گروه ادعا شده است و اين يکي از تصاوير کفر و کفرشناسي است.

     کساني که گمان مي کنند شيعيان مي توانند ميراث تاريخي و کينه سياه خود را فراموش کنند، در توهم به سر مي برند و اين همانند آن است که اين افراد، (متوهمان) از مسيحيان بخواهند صليب کشيدن مسيح را فراموش کنند. آيا يک عاقل چنين کاري مي کند؟

     اين قوم علاوه بر کفر خود، براي افزايش بحران حکومت و موازين نيرو در دولت، از مکر و حيله سياسي استفاده و تلاش مي کنند براي تثبيت شرايط محيطي جديد خود، با استفاده از پلاکاردهاي سياسي و سازمان هاي خود با هم پيمانانشان همکاري کنند.

     اين قوم خيانتکار در طول تاريخ، اهل تسنن را به مبارزه مي طلبيده و در هنگام سقوط رژيم صدام، شعار «انتقام از تکريت تا انبار» را سر مي داد که اين مسأله خود بر ميزان کينه آنها نسبت به اهل تسنن دلالت مي کند(7).

نتيجه شوم تکفير و اعلام جهاد

     محمد بن عبد الوهاب با اعلام جهاد عليه مسلمين به اتهام کفر و شرک و بدعت، اعراب باديه نشين را بر انگيخت و به کمک ابن سعود لشکرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشين، مردم را به خاک و خون کشيد و اموال آنان را به عنوان غنائم جنگى غارت نمود(8).

  1. قتل و غارت وهابيون در منطقه نجد

الف: کشتار مسلمانان و قطع نخلها و غارت مغازه ها:

     ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مؤرخ آل سعود در رابطه با آغاز دعوت وهابيت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بى گناه به اتهام شرک مى نويسد: عبد العزيز همراه با عده اى به قصد جهاد با اهل سرزمين ثادق حرکت کرد، و آنان را به محاصره در آورد و بخشى از نخلستان هاى آنان را قطع کرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند(9).

     سپس عبد العزيز به قصد جهاد به سمت خُرج حرکت کرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به قتل رساند و مغازه ها را که مملو از اموال بود، غارت نمود و آنگاه به سرزمين «نَعْجان» و «ثَرْمَدا» و «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّه اى را کشت و شتران بسيارى به غنيمت گرفت.

ب: به آتش کشيدن محصولات زراعى:

     تا آن جا که مى گويد: عبد العزيز به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعى آنان به آتش کشيد و بخش عظيمى از جواهرات و گوسفند و شتران را به غنيمت گرفت و تعدا ده نفر را نيز به قتل رساند(10).

ج: باعث سقط زنان حامله:

     لشکر عبد العزيز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزيز تير اندازان بصورت دسته جمعى به طرف شهر تيراندازى و صداى مهيب تيرها شهر را به لرزه درآورد به گونه اى که بعضى از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره در آمد و مردم نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند(11).

د: کشته شدن مردم رياض در اثر گرسنگى و تشنگى:

     ابن بشر در رابطه با حمله وهابيت به رياض مى نويسد:

    «ففرّ أهل الرياض في ساقته الرجال والنساء والأطفال لا يلوي أحد على أحد ، هربوا على وجوههم إلى البرية في السهباء قاصدين الخروج وذلک في فصل الصيف ، فهلک منهم خلق کثير جوعا وعطشاً».

     اهل رياض با شنيدن حمله لشکر وهابيت ازترس و وحشت، همه مردان وزنان و کودکان پا به فرار گذاشتند، از آنجايى که اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيت زيادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.

هـ: کشتار فراريان:

     وقتى عبد العزيز وارد رياض شد ديد در شهر جز اندکى کسى نمانده و و فراريان را دنبال کرد و عدّه اى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنيمت گرفت.

     و آن گاه در شهر رياض تمام اموال مردم و خانه ها و نخلستانهاى آنان را به تصرف در آوردند.

     «فلمّا دخل عبد العزيز الرياض وجدها خالية من أهلها إلاّ قليلاً فساروا في أثرهم يقتلون ويغنمون. ثمّ إنّ عبد العزيز جعل في البيوت ضبّاطاً يحفظون ما فيها . وحاز جميع ما في البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغير ذلک وملک بيوتها ونخيلها إلا قليلاً» (12).

چند سؤال ؟

     اين کشت و کشتار مردم بى دفاع نمونه اى از جنايات وهابيت بود که توسط يک مورخ سعودى بيان گرديد و اينک چند سؤال از طرفداران وهابيت مطرح است.

     بر فرض اين که ساکنان اين مناطق که مورد حمله و هجوم وهابيون قرار گرفت همگى مشرک بودند، آيا رهبران وهابى قبل از حمله و قتل و غارت، آنان را به طرف اسلام و ايمان دعوت کردند و آنان نپذيرفتند و به دنبال آن، حمله و قتل و غارت را آغاز کردند و يا بدون هيچ اطلاعى، شبانگاه مردم بى دفاع را به رگبار گلوله بستند و زنان حامله از ترس جنين خود را سقط کردند.

آيا دعوت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از مشرکان اين چنين بود؟

     آيا آتش زدن مزارع، نابودى نخلستانها و به دنبال کردن فراريان که در ميان آنان زنان و کودکان بود با کداميک از موازين اسلام مطابقت دارد؟

آيا رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) يک مورد اين چنين برخوردى با مشرکان و حتى يهوديان داشته اند؟

     مگر پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از فتح مکه که برخى شعار مى دادند «اليوم يوم الملحمة» امروز، روز انتقام است، نفرمود؟ «اليوم يوم المرحمة»(13) امروز، روز نمايش رحمت ورأفت اسلامى است و نسبت به کسانى هشت سال تمام با حضرت جنگيده بودند با جمله: «اذهبوا فأنتم الطلقاء»(14)، همه را از هرگونه انتقام و مجازات معاف نداشت؟

آيا به آتش کشيدن مزارع و قتل زنان و کودکان فرارى از نظر عرف مردم و قوانين بين المللى قابل توجيه است؟(15)

2.کشتار بى رحمانه شيعيان در کربلا

     کشتار وهّابيان در عتبات عاليات به راستى صفحه تاريخ را سياه کرده و لکه ننگ هميشگى بر پيشانى وهّابيان زده است.

     «صلاح الدين مختار» که خود وهّابى است مى نويسد: در سال 1216 امير سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد، در ماه ذى قعده به کربلا رسيد و تمام برج و باروى شهر را خراب کرد، و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند به قتل رساند، نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده يک سهم و هر سواره دو سهم بين لشگريان تقسيم نمود(16).

     شيخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مى نويسد: وهّابيان به صورت غافلگيرانه وارد کربلا شدند و بسيارى از اهل آنجا را در کوچه و بازار و خانه ها کشتند، روى قبر حسين(عليه السلام) را خراب کردند، و آنچه در داخل قبّه بود به چپاول بردند، و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا، وقرآنهاى نفيس يافتند ربودند، نزديک ظهر از شهر خارج شدند در حالى که قريب به دو هزار نفر از اهالى کربلا را کشته بودند(17).

     برخى مى نويسند که وهّابيان در يک شب، بيست هزار نفر را به قتل رساندند(18).

     ميرزا ابو طالب اصفهانى در سفرنامه خود مى نويسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف ديدم که قريب بيست و پنج هزار نفر وهّابى وارد کربلا شدند وصداى «اقتلوا المشرکين واذبحوا الکافرين» (مشرکان را بکشيد و کافران را ذبح کنيد)، سر مى دادند، بيش از پنج هزار نفر را کشتند و زخميها حساب نداشت، صحن مقدس امام حسين (عليه السلام)از لاشه مقتولين پر، و خون از بدنهاى سر بريده شده روان بود.

     بعد از يازده ماه مجدّداً به کربلا رفتم ديدم که مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گريه مى کنند به طورى که از شنيدن آن، موها بر اندام راست مى شد(19).

     وهّابيان بعد از کشتار بى رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسينى (عليه السلام)با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف بخاطر آگاهى از جريان قتل و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند و حتى زنها از منزلها بيرون آمده و مردان خود را تشجيع و تحريک به دفاع مى کردند تا اسير قتل و چپاول وهّابيان نشوند.

     و در سال 1215 نيز گروهى براى انهدام مرقد مطهر حضرت امير (عليه السلام)عازم نجف اشرف شدند که در مسير با عدّه اى از اعراب در گير شده و شکست خوردند(20).

     در مدّت نزديک به ده سال چندين بار حملات شديدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند(21).

3 - قتل عام مردم طائف

     شايد بعضى تصوّر کنند که وهّابيان فقط بلاد شيعه نشين را مورد تاخت و تاز قرار داده اند، ولى با نگاهى به عملکرد سياه آنان در حجاز و شام روشن خواهد شد که حتى مناطق سنى نشين نيز از حملات وحشيانه آنان در امان نبود.

    «جميل صدقى زهاوى» در حمله وهّابيان به طائف مى نويسد: از زشت ترين کارهاى وهّابيان در سال 1217، قتل عام مردم طائف است که بر صغير و کبير رحم نکردند، طفل شير خوار را بر روى سينه مادرش سر بريدند، جمعى را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند کشتند و حتى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند، و کتابها که در ميان آنها تعدادى قرآن و نسخه هايى از صحيح بخارى و مسلم و ديگر کتب حديث و فقه نيز بود در کوچه و بازار افکنده و آنها را پايمال کردند(22).

     وهّابيان پس از قتل عام مردم طائف طى نامه اى علماى مکه را به آيين خود دعوت کردند، آنان در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامه وهّابيان پاسخ گويند که ناگهان جمعى از ستمديدگان طائف داخل مسجد الحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بيان داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند چندان گويى که قيامت بر پا شده است.

     آنگاه علماء و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنّت که از مکه مکرّمه، و ساير بلاد اسلامى براى اداى مناسک حج آمده بودند به کفر وهّابيان حکم کردند، و برامير مکه واجب دانستند تا به مقابله با آنان بشتابد، و فتوا دادند که بر مسلمانان واجب است تا در اين جهاد شرکت نمايند، و در صورت کشته شدن شهيد خواهند بود(23).

4 - کشتار عمومى علماء اهل سنّت

     دريادار سرتيپ «ايوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نيروى دريايى در دولت عثمانى مى نويسد: «عبد العزيز بن سعود» که تحت تأثير سخنان «محمّد بن عبد الوهّاب» قرار گرفته بود در اوّلين سخنرانى خود در حضور شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و آباديها را به تصرّف خود در آوريم و احکام و عقايد خود را به آنان بياموزيم … براى تحقّق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم که عالمان اهل سنّت را که مدعى پيروى از سنّت سنيه نبويه و شريعت شريفه محمّديه هستند از روى زمين برداريم.

     و به عبارت ديگر، مشرکانى که خود را به عنوان علماى اهل سنّت قلمداد مى کنند از دم شمشير بگذرانيم به ويژه علماى سرشناس و مورد توجّه را، زيرا تا اينها زنده هستند هم کيشان ما روى خوشى نخواهند ديد، از اين رهگذر بايد نخست کسانى را که به عنوان عالم خودنمايى مى کنند ريشه کن نمود سپس بغداد را تصرّف کرد(24).

     در جاى ديگرى مى نويسد: «سعود بن عبد العزيز» در سال 1218 به هنگام تسلّط بر مکه مکرّمه، بسيارى از دانشمندان اهل سنّت را بى دليل به شهادت رساند، و بسيارى از اعيان و اشراف رابدون هيچ اتّهامى به دار آويخت، و هر کس را که در اعتقادات مذهبى ثبات قدم نشان مى داد به انواع شکنجه ها تهديد کرد، و آنگاه مناديانى فرستاد که در کوچه و بازار بانگ زدند: «ادخلوا في دين سعود، وتظلّوا بظلّه الممدود» هان اى مردمان! به دين سعود داخل شويد ودر زير سايه گسترده اش مأوا گزينيد!(25).

5 - خطبه کفر آميز سعود در مدينه منوّره

     «سعود بن عبد العزيز» پس از تصرّف مدينه منوّره همه اهالى مدينه را در مسجد النبي گرد آورد، و درهاى مسجد را بست، و اينگونه سخن آغاز نمود:

     هان اى مردم مدينه! بر اساس آيه شريفه «اليوم أکملت لکم دينکم» دين و آيين شما امروز به کمال رسيد، به نعمت اسلام مشرف شديد، حضرت احديت از شما راضى و خشنود گرديد، ديگر اديان باطله نياکان خود را رها کنيد و هر گز از آنها به نيکى ياد نکنيد، از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت پرهيز نماييد، زيرا همه آنها به آيين شرک در گذشته اند(26).

6 - انهدام ميراث فرهنگى

     حفظ تاريخ گذشتگان و صيانت از ميراث فرهنگى نياکان نشانگر تمدّن يک جامعه به شمار مى رود، که براى پاسدارى از آنها ادارات ويژه تأسيس نموده و کارشناسان ماهر تربيت مى کنند، و در اين عرصه اجازه نمى دهند که حتى يک سفال و يا کتيبه کوچک سنگى از بين برود.

     شکى نيست که تمدّن اسلامى تنها تمدّن پيشتاز عصر خويش بود که مسلمانان در پرتو تعاليم آسمانى خويش آن را پى ريزى نمودند.

     شکوفايى اين تمدّن در قرن چهارم و پنجم هجرى به اوج خود رسيد و به شهادت محقّقان غربى نفوذ اين تمدن از طريق آندلس و جنگهاى صليبى به اروپا يکى از مهمترين علل شکوفايى و رنسانس غرب در قرون اخير به شمار مى رود.

     آثار و ابنيه مربوط به شخص پيامبر و ياران باوفاى او جزئى از ميراث عمومى اين تمدّن بزرگ بوده و حفظ و صيانت از آنها نشانه تقدير از بنيانگذاران اين فرهنگ و تمدّن به شمار مى رود.

     و از طرفي اقدام به تخريب و نابودى اين آثار، نشانه انحطاط فکرى و بى توجهى به سازندگان و بنيانگذاران تاريخ و تمدّن مى باشد، که در اثر مرور زمان واقعيتهاى تاريخى و اصالتهاى دينى به دست فراموشى سپرده مى شود، و از همه مهمتر، عامل رکود انگيزه هاى فکرى و نابودى استعدادهاى درخشان در جامعه بشرى مى گردد.

     با مراجعه به قرآن کريم روشن مى شود که امّتهاى پيشين به حفاظت و صيانت از آثار پيامبران خود اهتمام، و به آن تبرّک مى جستند، همانند صندوقى که در آن مواريث خاندان موسى و هارون قرار داشت که آن را در نبردها حمل مى کردند تا از طريق تبرّک به آن بر دشمن پيروز گردند.

     (وَقالَ لَهُمْ نَبِيهُم إنَّ آيةَ مُلْکهِ أنْ يأتِيکمُ التّابُوتُ فِيهِ سَکينَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَبَقِيةٌ مِمّا تَرَک آل مُوسى وَهارُون)(27)، «و پيامبرشان بايشان گفت: در حقيقت نشانه پادشاهى او اين است که آن صندوق (عهد) که در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان، و بازمانده اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون ]در آن[ بر جاى نهاده اند در حالى که فرشتگان آن را حمل مى کنند به سوى شما خواهد آمد».

     «جلال الدين سيوطى» نقل مى کند: وقتى که رسول اکرم آيه شريفه (فِي بُيوت أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَيذْکر فِيهَا اسْمُهُ)(28) را در مسجد تلاوت نمود، فردى برخاست وپرسيد: مقصود از اين خانه ها چيست؟

     پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: خانه هاى پيامبران. در اين موقع ابوبکر برخاست و به خانه على و زهرا اشاره کرده و گفت: اى پيامبر خدا! اين خانه از همين خانه هاست که خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنان داده است؟ حضرت فرمود: آري از برترين آنها است(29).

     و اين قضيه نشان مى دهد که خانه هاى پيامبران وصالحان از اعتبار و جايگاه خاصى برخوردار است، و پيدا است که اين منزلت ارتباط به جنبه مادّى و خشت و گل و آجر آنها ندارد، بلکه اين ارزش به خاطر انسانهاى والايى است که در آنجا سکونت گزيده اند.

     سير و سياحت در کشورهايى که قبور انبياء و فرزندان آنان در آنجا قرار دارد نشان مى دهد که پيروان پيامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهاى مجلّل بر روى آنها اهتمام خاصّى مىورزيده اند، و سپاه اسلام نيز هنگام فتح شامات دست به تخريب قبور پيامبران نزدند، بلکه خادمان آنها را که حفاظت از آن را بعهده داشتند ابقا کردند.

     و اين بناها تا امروز محفوظ مانده و براى مسلمانان بلکه براى تمام موحّدان جهان جاذبه خاصّى دارد.

     اگر ساختن بنا بر قبور انبياء و اولياء نشانه شرک بود، جا داشت تا فاتحان منصوب از سوى خلفاء به تخريب و نابودى آن ابنيه مى پرداختند.

     بررسى کتب تاريخى و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمين وحى و کشورهاى اسلامى است.

     مسعودى (متوفّاى 345) مورّخ معروف، مشخّصات کامل قبور ائمّه بقيع و اهل بيت(عليهم السلام) را بيان نموده است(30)، و «ابن جبير» آندلسى جهانگرد معروف اواخر قرن ششم که مشرق زمين را سه بار زير پا نهاده است، در سفر نامه خود در باره مشاهد انبياء و صالحان و ائمّه اهل بيت را در مصر، مکه، مدينه، عراق، و شام به تفصيل سخن گفته و ويژگيهاى روضه ائمّه بقيع و خصوصيات ضريح آنها را بيان نموده است(31).

7 - تخريب آثار بزرگان در مکه

     وهّابيون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مکه تمام آثار بزرگان دين را تخريب نمودند.

     آنان در «مُعَلّى» قبّه زادگاه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) را، و همچنين قبّه زادگاه على بن أبي طالب (عليه السلام)، و حضرت خديجه، و حتى ابوبکر را ويران و باخاک يکسان کردند.

     آثار باستانى که در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم بود تخريب کرده و در تمام مناطقى که مسلط مى شدند آثار صالحين را نابود مى کردند، و هنگام تخريب طبل مى زدند و به رقص و آواز خوانى مى پرداختند(32).

     بلکه اينان شقاوت را به جايى رساندند که خانه حضرت خديجه را که مدّتى مهبط وحى الهى بود خراب کرده و به توالت تبديل کردند(33).

     زادگاه رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را ويران ساخته وبه محل خريد وفروش حيوانات در آمد که با تلاش افراد صالح و خير، از چنگال وهّابيها در آمد و به کتابخانه مبدّل گرديد(34).

     رفاعى بعد از اين قضيه مى نويسد: فصرتم يرمون المکان بعيون الشرّ والتهديد والانتقام، وتتربّصون به الدوائر وطالبتم صراحة بهدمه واستعديتم السلطة وحرضّتموها على ذلک بعد اتّخاذ قرار بذلک من هيئة کبار علمائکم قبل سنوات قليلة (وعندي شريط صريح بذلک) غير أنّ خادم الحرمين الشريفين الملک فهد العاقل الحکيم العارف بالعواقب تجاهل طلبکم وجمّده.

     فيا سوء الأدب وقلّة الوفاء لهذا النبي الکريم الذي أخرجنا اللّه به وإياکم والأجداد من الظلمات إلى النور! ويا قلّة الحياء منه يوم الورود على حوضه الشريف! ويا بؤس وشقاء فرقة تکره نبيها سواء بالقول أو بالعمل وتحقّره وتسعى لمحو آثاره!(35)

     (شما وهّابيان در اين سالهاى اخير تصميم گرفتيد نيات شوم خود را از طريق تهديد و انتقام پياده کنيد، تمام تلاش خود را جهت نابودى محل ولادت رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)به کار بستيد، حتّى از شخصيتها و علماء بزرگ سعودى مجوّز ويران کردن آن مکان مقدس را گرفتيد، ولى ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از اين کار ننگين باز داشت.

     اين چه کار بى ادبانه اى است که از شما سر مى زند؟!

     اين چه بى وفايى است از شما به رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)! که خداوند به وسيله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاريکيهاى شرک و بد بختى به سوى نور اسلام هدايت فرمود؟!

     بدانيد که به هنگام مشاهده رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) در کنار حوض، جز بى حيايى نصيب شما نخواهد شد.

     و به يقين بدانيد که نتيجه شقاوت خود را در نابودى آثار پاک آن نبى مکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)که موجب رنجش گرديده است مشاهده خواهيد کرد.

     آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنين و آل البيت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را با بنزين به آتش کشيديد واثرى از آنها باقى نگذاشتيد)(36).

8 - آتش زدن کتابخانه هاى بزرگ

     دردناکترين چيزى که وهّابيت مرتکب شد و ننگ او براى ابد بر پيشانى آنان باقى است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبة العربية» بود که بيش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظير، و بيش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت، که در ميان آنها برخى از آثار خطّى دوران جاهليت، يهوديان، کفّار قريش، و همچنين آثار خطّى على (عليه السلام)، ابوبکر، عمر، خالد بن وليد، طارق بن زياد، و برخى از صحابه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) و قرآن مجيد به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وجود داشت.

     و نيز در همين کتابخانه انواع سلاحهاى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، و بتهايى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناة» و «هُبَل» موجود بود.

     «ناصر السعيد» از قول يکى از مورّخان نقل مى کند که هنگام تسلط وهّابيان، اين کتابخانه را به بهانه وجود کفريات در آن به آتش کشيده و به خاکستر تبديل کردند(37).

تخريب گرانبهاترين آثار اسلامى مدينه

     آل سعود در سال 1344 که تسلط کامل بر حجاز يافت تمام آثار صحابه را در مدينه نابود کرد، مانند زادگاه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام)در مدينه، قبور شهداء بدر، بارگاه ائمّه بقيع: امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق(عليهم السلام)، وبيت الأحزانى که على(عليه السلام) براى حضرت زهراء ساخته بود، و مرقد فاطمه بنت اسد مادر امير مؤمنان(عليه السلام).

وهابیت /دکتر سيد محمد حسيني قزويني

پی نوشت:

(1) زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور: 156، قريب منه في الهدية السنية: 40، انظر کشف الارتياب: 214.

(2) کشف الشبهات: 58، ط. دار القلم ـ بيروت، مجموع مؤلّفات الشيخ محمّد بن الوهاب: 6/115، رسالة کشف الشبهات.

(3) الدرر السنية: 1/46، الفجر الصادق لجميل صدقي الزهاوي: 17، کشف الارتياب: 135 نقلا عن خلاصة الکلام: 229 - 330 لدحلان.

(4) السؤال: ما حکم دفع زکاة أموال أهل السنّة لفقراء الرافضة (الشيعة) وهل تبرأ ذمّة المسلم الموکل بتفريق الزکاة إذا دفعها للرافضي الفقير أم لا ؟

الجواب: لقد ذکر العلماء في مؤلّفاتهم في باب أهل الزکاة أنهّا لا تدفع لکافر ، ولا مبتدع ، فالرافضة بلا شک کفار لأربعة أدلة :

الأول: طعنهم في القرآن ، وإدّعاؤهم أنّه حذف منه أکثر من ثلثيه ، کما في کتابهم الذي ألّفه النوري وسمّاه «فصل الخطاب في إثبات تحريف کتاب ربّ الأرباب» وکما في کتاب الکافي ، وغيره من کتبهم ، ومن طعن في القرآن فهو کافر مکذّب لقوله تعالى : «وإنّا له لحافظون».

الثاني: طعنهم في السنّة وأحاديث الصحيحين ، فلا يعملون بها لأنّها من رواية الصحابة الذين هم کفّار في اعتقادهم، حيث يعتقدون أنّ الصحابة کفروا بعد موت النبي صلى اللّه عليه وسلم إلاّ علي وذرّيته ، وسلمان وعمّار ، ونفر قليل ، أمّا الخلفاء الثلاثة، وجماهير الصحابة الذين بايعوهم فقد ارتدّوا ، فهم کفّار ، فلا يقبلون أحاديثهم ، کما في کتاب الکافي وغيره من کتبهم .

الثالث : تکفيرهم لأهل السنّة ، فهم لا يصلّون معکم ، ومن صلّى خلف السنّي أعاد صلاته بل يعتقدون نجاسة الواحد منّا ، فمتى صافحناهم غسّلوا أيديهم بعدنا ، ومن کفّر المسلمين فهو أولى بالکفر ، فنحن نکفّرهم کما کفّرونا وأولى .

الرابع : شرکهم الصريح بالغلّو في علي وذرّيته ، ودعاؤهم مع اللّه ، وذلک صريح في کتبهم ، وهکذا غلوّهم ووصفهم له بصفات لا تليق إلا بربّ العالمين ، وقد سمعنا ذلک في أشرطتهم.

ثمّ إنّهم لا يشترکون في جمعيات أهل السنّة ، ولا يتصدّقون على فقراء أهل السنّة ، ولو فعلوا فمع البغض الدفين ، يفعلون ذلک من باب التقية ، فعلى هذا، من دفع إليهم الزکاة فليخرج بدلها حيث أعطاها من يستعين بها على الکفر ، وحرب السنّة ، ومن وکلّ في تفريق الزکاة حرم عليه أن يعطي منها رافضياً ، فإن فعل لم تبرأ ذمّته ، وعليه أن يغرم بدلها ، حيث لم يؤدّ الأمانة إلى أهلها ، ومن شک في ذلک فليقرأ کتب الردّ عليهم ، ککتاب القفاري في تفنيد مذهبهم ، وکتاب الخطوط العريضة للخطيب وکتاب إحسان إلهي ظهير وغيرها . واللّه الموفق. اللؤلؤ المکين من فتاوى فضيلة الشيخ ابن جبرين ص39.

(5) سايت المنجد، سؤال شماره 10272.

(6) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء: 3/373 فتوى رقم 3008.

(7) سايت بازتات «BAZTAB.COM»: مورخ 8/3/1384.

(8) رجوع شود به تاريخ نجد: 95، الفصل الثالث، الغزوات، تاريخ آل سعود: 1/31 و تاريخچه نقد و بررسى وهّابيها: 13 ـ 76.

(9) «سار عبد العزيز رحمه الله تعالى غازيا بجميع المسلمين وقصد بلد ثادق ونازلهم وحاصرهم ووقع بينهم قتال وقطع شيئا من نخيلهم فأقام على ذلک أياما ، وقتل من أهل البلد ثمانية رجال ، وقتل من المسلمين ثمانية رجال». عنوان المجد ، ص 34 .

(10) «غزا عبد العزيز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانية رجال ونهبوا بها دکاکين فيها أموال . ثم أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عودة بن علي ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أيام سار عبد العزيز بجيوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) وقتل من أهلها أربعة رجال وأصيب من الغزو مبارک بن مزروع . ثمّ أن عبد العزيز کرّ راجعا وقصد ( الدُلَم ) و ( الخُرْج ) فقاتل أهلها وقتل من فزعهم سبعة رجال وغنم عليهم إبلاً کثيراً . . . غزا عبد العزيز منفوحة وأشعل في زروعها النار ؟ ! وأخذ کثيرا من حللهم وغنم منهم إبلا کثيرا وقتل من الأعراب عشرة رجال». عنوان المجد ، ص 43.

(11) أتوا بلاد حَرْمة في الليل وهم هاجعون . . . فلما انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق يثورها ، فثوروا البنادق دفعة واحدة فارتجت البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل ، ففزعوا وإذا البلاد قد ضبطت عليهم وليس لهم قدرة ولا مخرج . عنوان المجد ، ص 67.

(12) عنوان المجد ، ص 60 - 61 .

(13) أسد الغابة، ج2، ص 284، فتح البارى، ج8، ص 7.

(14) فتح البارى، ج8، ص15، سنن بيهقى، ج9، ص 118.

(15) براى اطلاع بيشتر رجوع شود به «السلفية بين أهل السنة والإمامية» ص 324.

(16) تاريخ المملکة السعودية: 3/73.

(17) عنوان المجد فى تاريخ نجد: 1/121، حوادث سال 1216.

(18) تاريخچه نقد و بررسى وهّابيها: 162.

(19) مسير طالبى: 408.

(20) ماضي النجف وحاضرها: 1/325.

(21) تاريخ المملکة السعودية: 1/92.

(22) الفجر الصادق: 22.

(23) سيف الجبر المسلول على الأعداء: 2، از شاه فضل رسول قادرى.

(24) تاريخ وهّابيان: 33.

(25) همان مصدر: 74.

(26) تاريخ وهّابيان: 107.

(27) بقرة: 248.

(28) نور: 36.

(29) الدرّ المنثور: 6/203.

(30) مروج الذهب: 2/288.

(31) رحلة ابن جبير: 173، جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به کتاب «وهّابيت، مبانى فکرى وکارنامه عملى» :149 ـ 179، تأليف دانشمند فرزانه و فقيه توانا حضرت آيت اللّه سبحانى.

(32) کشف الارتياب: 27 به نقل از تاريخ «الجبرتى».

(33) قال الرفاعي أحد کبار علماء الکويت: رضيتم ولم تعارضوا هدم بيت السيدة خديجة الکبرى أمّ المؤمنين والحبيبة الأولى لرسول ربّ العالمين صلى اللّه عليه وآله، المکان الذي هو مهبط الوحي الأوّل عليه من ربّ العزّة والجلال، وسکتم على هذا الهدم راضين أن يکون المکان بعد هدمه دورات مياه وبيوت خلاء وميضات، فأين الخوف من اللّه؟ وأين الحياء من رسوله الکريم عليه الصلاة والسلام. نصيحة لإخواننا علماء نجد» ص 59. تأليف: يوسف بن السيد هاشم الرفاعى، با مقدمه دکتر محمّد سعيد رمضان البوطي.

(34) قال الرفاعي: حاولتم ولا زلتم تحاولون وجعلتم دأبکم هدم البقعة الباقية من آثار رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه وآله وسلم ألا وهي (البقعة الشريفة التي ولد فيها)، التي هُدمت، ثمّ جُعلت سوقاً للبهائم، ثمّ حولها بالحيلة الصالحون إلى مکتبة هي (مکتبة مکة المکرّمة). نصيحة لإخواننا علماء نجد» ص 60.

(35) نصيحة لإخواننا علماء نجد» ص 60.

(36) هدمتم معالم قبور الصحابة وأمّهات المؤمنين وآل البيت الکرام رضي اللّه عنهم وترکتموها قاعاً صفصفاً وشواهداً حجارة مبعثرة لا يعلم ولا يعرف قبر هذا من هذا بل سُکب على بعضها البنزين فلا حول و لاقوّة إلاّ باللّه. ثمّ ذکر في الهامش: قبر السيدّة آمنة بنت وهب أم الحبيب المصطفى نبي هذه الأمّة(صلى الله عليه وآله وسلم). نصيحة لإخواننا علماء نجد: 38.

(37) جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به کتاب تاريخ آل سعود: 1/158، کشف الارتياب: 55، 187، 324، أعيان الشيعة: 2/7، الصحيح من سيرة النبي الأعظم: 1/81 و آل سعود من أين إلى أين: 47.

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...