« حبیبنا ثاراللهورود اسراي اهل بيت علیهم السلام به مجلس يزيد »

اگر خدا عاشق بنده‌ای شود، درِ هشت حقیقت را به روی او باز می‌کند

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1396
 
استاد انصاریان:
گر بیماری‌هایی در وجود من پا گرفته است، من با «بسم الله الرحمن الرحیم» هم شرک را معالجه می‌کنم و هم با رحمانش از مال حرام قطع می‌شوم و هم با رحیمش امید عجیبی به عنایت او پیدا می‌کنم
محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی، گفت:
اگر خدا عاشق بنده‌ای شود، درِ هشت حقیقت را به روی او باز می‌کند؛ این هشت حقیقت به دل او جلوه می‌دهد و او هم با آن هشت حقیقت پیوند می‌خورد و عاقبت با آن هشت حقیقت یکی می‌شود.
 استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیه هدایت تهران، اظهار داشت:
حمد غیر از شکر است، دو پرونده است. درک حمد نشان می‌دهد که وجود مقدس او که داریم او را حمد می‌کنیم، در همه‌چیزش - ذات، صفات و افعال - زیبای بی‌نهایت است؛ اگر این را درک کنیم، دیگر دلمان مثل پری که در بیابان افتاده و در برابر هر نسیمی بالا و پایین می‌شود، نخواهد بود و اینچنین دلی برای محبوب ازل و ابد و زیبای بی‌نهایت ثابت می‌ماند و بنده دلدار، محبّ و وابستهٔ معشوق خواهد شد.
ایشان افزود: روایت فوق‌العاده مهمی از رسول خدا صلی الله علیه و آله از سه سال قبل مطرح شد که شخصیت‌های بزرگی مانند شیخ صدوق(ره)، شیخ بهائی(ره) در کتاب «اربعین» خود نقل کردند و به‌خاطر گستردگی مطالبِ روایت، توضیح روایت که در هشت قسمت است، به پایان نرسید.

درمان‌کننده بیماران نسخهٔ پروردگار است
وی ادامه داد: مجموعه روایاتی که در مهم‌ترین کتاب‌های ما نقل شده، مانند آیات قرآن برای درمان بیماری‌های فکری، روحی، اخلاقی، قولی و عملی نسخه دارد، البته همین عنوان را خود قرآن مجید دارد که این کتاب نسخهٔ درمان است؛ قرآن در آیه 82 سوره الإسراء می فرماید:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» «شفاء» یعنی درمان‌کننده؛ پس معلوم می‌شود که این کتاب درمان‌کننده نسخهٔ پروردگار است. حال باید دید مردم با نسخه‌های طبیبان جسمانی چه معامله‌ای می‌کنند، وقتی بیمار می‌شوند و به طبیب مراجعه می‌کنند، اولاً به طبیب اعتماد دارند؛ چون بدن، جان، اعضاء و جوارح را به این راحتی به دست طبیب نمی‌دهند. گاهی سؤال هم می‌کنند که برای این بیماری به چه طبیبی مراجعه کنیم؛ پس اول اعتماد را در دلشان تجلی می‌دهند و بعد که پیش طبیب می‌روند، شاد و خوشحال هستند.
استاد انصاریان به برخورد مردم با طبیبان جسمی اشاره و تصریح کرد: طبیب که نسخه می‌نویسد، هیچ بیماری نسبت به نسخه چون‌وچرا نمی‌کند، با طبیب بگومگو نمی‌کند، به‌ علت اینکه می‌داند طبیب دردشناس و داروشناس است، چه جای بگو‌مگو کردن است؟ چه جای گفت‌وگو است؟ چه جای چون‌وچرا است؟
در مرحله بعد هم دارو را تهیه می‌کند و به‌کار می‌گیرد و درمان می‌شود.  
وی در پاسخ به اینکه باید با طبیبان الهی چه برخوردی داشت؟ گفت: طبیبان الهی از نظر عقل، علم، حکمت، دلسوزی و خیرخواهی با طبیبان جسمی قابل ‌مقایسه نیستند، طبیبانی هستند که وجود مقدس پروردگار مهربانِ عالم و عاشق بندگان برای معالجهٔ بندگان فرستاده است، اگر کسی به آنان اعتماد نکند، جزء بیماران است؛ اگر به عقلشان به علم، به حکمت‌، به داروشناسی‌ و به نسخه‌شان اعتماد نکند، بیمار است؛ اول باید اعتماد کرد و جای اعتماد هم هست.
 
با طبیبان الهی بحث و جدل معنایی ندارد
استاد انصاریان افزود: دوم اینکه نسخه‌ای را که برای علاج می‌دهند، نباید با آنها و با نسخه‌شان چون‌وچرا و جدل کرد، گفت‌وگو  و بحث کرد؛ ضد آن همان حالت تسلیمی است که خدا در سورهٔ مبارکهٔ بقره، مائده و سورهٔ مبارکهٔ احزاب می‌فرماید: «وسلموا تسلیما»، به این دکتر تسلیم کامل باشید؛ چون عقل او بالاترین عقل است، علم او گسترده‌ترین علم است، دلسوزی‌ او بسیار شدید است؛ خداوند می فرماید، بندگان من با طبیبان الهی چون‌وچرا نکنید و «سلموا تسلیما» باشید؛ اگر می‌گوید نماز صبح دو رکعت است، نماز حتماً یکی از داروهای معالج است، چون‌وچرا نکنید و برای علاج‌شدن عمل کنید؛ تمام داروهای این طبیبان الهی برای شما معالجه‌کننده است. «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر»، شما می‌خواهید دو رکعت نماز بخوانید که نماز «تنهی عن الفحشاء و المنکر» باشد؛ یعنی فحشا و منکر را علاج کند، به رکعاتش چه‌کار دارید؟ به متن حمد چه‌کار دارید؟ به اینکه در یک رکعت یک رکوع دارد، در یک رکعت دو سجده دارد، چه‌کار دارید؟ نسخه را عمل کنید، فحشا و منکر معالجه می‌شود. نماز علاج‌کننده است و درست هم هست. من صبح بلند می‌شوم و می‌خواهم دو رکعت نماز بخوانم، این نماز دارویی است که هم جنبهٔ دفعی و هم جنبهٔ رفعی دارد.
 
تبیین جنبه دفعی و جنبه رفعی نماز
استاد انصاریان به جنبه دفعی نماز اشاره و خاطرنشان کرد: جنبهٔ دفعی، این است که من نمازم باید با لباس، فرش، زمین و آب وضوی مباح تحقق پیدا کند و اگر یکی از اینها کم باشد، نماز تحقق پیدا نمی‌کند.
وی در مورد جنبهٔ رفعی گفت: اگر بیماری‌هایی در وجود من پا گرفته است، من با «بسم الله الرحمن الرحیم» هم شرک را معالجه می‌کنم و هم با رحمانش از مال حرام قطع می‌شوم و هم با رحیمش امید عجیبی به عنایت او پیدا می‌کنم؛ شکل نماز و خود طرح حمد و سوره هم این امید را به من می‌دهد. یک‌بار «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گویم، یعنی با بودن «الله» جایی برای هیچ بتی نیست و وقتی خوب «الله» را بفهمم، تا آخر عمرم بت‌پرست، طاغوت‌پرست، مشرک و کافر نمی‌شوم.  
 
استاد انصاریان افزود: با «رحمان»، یعنی وجود مقدسی که سفرهٔ رزق او بر همهٔ موجودات گسترده است، با بودن این سفره، برای چه بروم و سر سفرهٔ شیطان بنشینم که لقمهٔ ربا، تقلب، غصب، دزدی و رشوه به من بدهد؟ سر این سفرهٔ رحمانیت که تمام نعمت‌های مورد نیاز من قرار داده شده، چه احتیاجی به سفره شیطان دارم؟ در «رحیمیت» او که در آیات توضیح می‌دهد بهشت من، یک موردش این است. در سورهٔ فُصّلت است: «فیها ما تشتهی الأنفس»، این چهل-پنجاه‌ساله را صبر کنید، آنجا که آمدید، از آنچه دلتان بخواهد، بی‌قیدوشرط و بی‌محدودیت در بهشت من موجود است. من چرا به‌دنبال لذت‌های حرام بروم؟ اینکه می‌گوید بی‌قید‌وشرط در بهشت من از آنچه می‌خواهی، موجود است، «وتلذ الاعین»، از هرچه دلت می‌خواهد که از تماشای آن لذت ببری، آنجا موجود است؛ چرا من اینجا چشم خود را مصرف لذت‌های حرام کنم؟
وی گفت: «بسم الله» را که با این درمان‌کنندگی‌اش رد می‌کنم، می‌آیم و به «الحمدلله رب العالمین» می‌رسم، حمد غیر از شکر است، دو پرونده است. درک حمد به من نشان می‌دهد که وجود مقدس او که دارم او را حمد می‌کنم، در همه‌چیزش – ذات، صفات و افعال - زیبای بی‌نهایت است؛ اگر این را درک کنم، دیگر دلم مثل پری که در بیابان افتاده و در برابر هر نسیمی زیر و بالا می‌شود، دیگر چنین دلی نخواهم داشت و دلم برای محبوب ازل و ابد و زیبای بی‌نهایت ثابت می‌ماند و من دلدار، محبّ و وابستهٔ معشوق می‌شوم، «الحمدلله رب العالمین». همین یک ثانیهٔ قبل «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتم و دوباره بعد از «الحمدلله رب العالمین» به من توجه می‌دهد که بندهٔ من، با رحمان و رحیم دنیا و آخرت حرف می‌زنید، روبه‌روی رحمان و رحیم دنیا و آخرت ایستاده‌اید، به رحمان دنیا و آخرت پیوند خورده‌اید، بلافاصله پشت «الرحمن الرحیمِ» دوم می‌گوید: «مالک یوم الدین»، از قیامت نترسی؛ دوبار قبل از بحث قیامت، «الرحمن الرحیم» گفته‌ای، یعنی قیامتِ تو هم با رحمانیت و رحیمیت من روبه‌رو است.
 
وی گفت: بخشی که برای توست، دستت را دراز کن و بگو: «اهدنا الصراط المستقیم»، محبوب من که رحمان و رحیم هستی، محبوب من که صاحب قیامت هستی، محبوب من که «مالک یوم الدین» را بعد از دوبار «الرحمن الرحیم» به رخ من کشیدی، محبوب من که در ذات و صفات و افعالْ زیبای بی‌نهایت هستی، دستم دراز است، دست من را در دست خودت بگذار و تو راهبر من باش؛ تو دست من را بگیر و در آن جاده‌ای ببر که اسم آن را صراط مستقیم گذاشته‌ای. «صراط الذین انعمت علیهم» «انعمت علیهم» را آیهٔ 69 سورهٔ نساء معنی کرده است: به آنانی که نعمت دادی، چه کسانی هستند؟ «من النبیین و الصدیقین و الشهدا و الصالحین»، دست من را در دست رحمت خودت بگذار و به آن راهی که خودت ترسیم کرده‌ای، من را در آن راه ببر که به تمام انبیاء، شهدا، صالحین و صدیقین برسم. اگر انسان اینگونه وارد نماز شود، معالجه می‌شود؛ در این حالت است که نماز هم دفع بیماری و هم رفع بیماری می‌کند.
 
استاد انصاریان با طرح پرسشی مبنی بر اینکه با این نسخه‌های طبیبان الهی جای چون‌وچرا باقی است؟ گفت: چون‌وچرا اشتباه است؛ چون انسان در چون‌وچرا قانع نمی‌شود و پس می‌زند. این داستان خیلی داستان عجیبی است، بیماری‌های فکری، روحی و نیت‌های اشتباه اگر درمان نشود، قدرت تشخیص حق را در انسان ضعیف می‌کند و این‌قدر به ضعف می‌کشاند که انسان را در مقابل حق قرار می‌دهد. خداوند در آیه 10 سوره الروم می فرماید: «ثُمَّ كٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا اَلسُّواىٰ» عاقبت آنهایی که در بیماری‌های عملی و فکری و روحی - یعنی مجموع گناهان - دست‌وپا می‌زنند این است: «أن کذبوا بآیات الله»، می‌گویند کل قرآن، انبیاء وائمه علیهم السلام دروغ است؛ یعنی یک‌نفر چهل ساله، پنجاه‌ساله، سی‌ساله، بیست‌ساله، با یک بدن هفتاد-هشتاد کیلویی در مقابل قرآن، انبیاء، ائمه، قیامت و خود پروردگار می‌ایستد. در این مبارزه پیروزی نیست بلکه شکست کامل است.
وی گفت: این‌گونه بیماران تمام نعمت‌ها را که هم در آیات و هم در روایات ثابت شده که نورالله هستند را در کارگاه وجودشان به ظلمت تبدیل می‌کنند؛ می‌خورند و انرژی می‌گیرند، بیماری اضافه می‌شود، بیماری جدید می‌آید و کار به جایی می‌رسد که پروردگار عالم در قرآن مجید می‌فرماید: «فزادهم الله مرضا»، من دیگر تو را رها می‌کنم، برو و مدام بیماری روی بیماری بریز؛ برو و مدام گناه روی گناه بریز؛ برو، تو که نمی‌خواهی با من آشتی کنی.
 
 استاد انصاریان اظهار کرد: خدا برای هیچ‌کدام از ما و نسلمان تا آخر عمر، این‌چیزی را پیش نیاورد که در این روایت است؛ موسی‌بن‌عمران علیه السلام به پروردگار گفت: پروردگارا؛ گفتی من به گنهکار حرفه‌ای روی ندارم، کاری‌ با او ندارم و او را رها کرده‌ام؛ فلان شخص در امت من که منکر همه‌چیز است، بهترین خانه را دارد، درآمد خوبی دارد، همه‌چیز در اختیارش است، چه تلنگری به او زده‌ای؟ خطاب رسید: موسی! عذابی به سرش آورده‌ام که پشت این عذاب برای هیچ‌کس روشن نیست و آن هم این است که لذت مناجات و ارتباط با خودم را از او گرفته‌ام؛ موسی! به‌گونه‌ای رهایش کرده‌ام که اصلاً از من خوشش نمی‌آید! می گوید: چرا خدا در کار من دخالت می‌کند؟ چرا می‌گوید نماز بخوان، روزه بگیر، خمس بده، زکات بده؟ چرا؟ ‌به تو چه؟ خوشش نمی‌آید! خب، آدم اگر از خدا خوشش نیاید، داستان مرگش چه می‌شود؟ داستان برزخش چه می‌شود؟ داستان قیامتش چه می‌شود؟ این بیماری‌ها وقتی سنگین‌تر شود، انسان تمام طبیبان الهی را کوچک می‌بیند و خود را بزرگ‌تر از آنها و یک جبهه‌گیری عجیبی در مقابل بزرگ‌ترین بزرگ‌ترها می‌کند که قرآن می‌گوید: طبیبان الهی را بسیار کوچک می‌بیند و چون کوچک می‌بیند به طبیبان الهی می‌گوید که شما مجنون، کذّاب و جادوگر هستید. دیگر چشم دل و چشم سر درست نمی‌بیند و پردهٔ بیماری همهٔ درون و برون را منحرف کرده است لذا طبیبان الهی را کوچک می‌بینند.
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه سخن طبیبان الهی چه‌ چیزی است؟ گفت: گفته‌اند: مردم! طبیبان جسمانی حیات حیوانی شما را مواظب هستند که به‌هم نریزد؛ معده‌تان به‌هم نریزد، غریزهٔ جنسی‌تان به‌هم نریزد، حال درونتان به‌هم نریزد، مقدار حرارت خونتان به‌هم نریزد. طبیبان جسمانی یار جنبهٔ حیوانی شما هستند، ولی ما معالجه‌کنندهٔ نیّات شما، رفتار شما، کردار شما و اخلاق شما هستیم و ما جنبهٔ الهی شما را با داروهایمان تقویت می‌کنیم که شما به یک اوجی برسید که در قرآن برای شما ترسیم شده است؛ این روایت می‌گوید قیافه که سیاه است، قد که کوتاه است، بدن که لاغر است، لب که ضخیم است، مو که مجعد است، صدایش هم که طبیعی نیست، خوب نیست و مردم خوششان نمی‌آید، زبانش هم که مَخرج بعضی از حرف‌ها را ندارد، این وضع جسمی اوست؛ و اما پیغمبر صلی الله علیه و آله به گونه ای او را درمان کرده که وقتی چندبار جبرئیل نازل شد، عرض کرد: یارسول‌الله! من برمی‌گردم، خدا به من دستور داده که به شما بگویم سلام من را به بلال برسان. این علاج و درمان است.
 
وی ادامه داد: شیخ بهائی(ره) در کتاب «اربعین» بخش چهارم می‌گوید: خانه‌ام تهِ بازار بود و روزها باید از بازار می‌آمدم و می‌رفتم درس می‌دادم، تمام بازار را باید عبور می‌کردم. یک‌روز کبابی زودتر کباب روی آتش گذاشته بود و دود آن در بازار پیچیده بود. خیلی کباب خوشمزه‌ای بود - از دودش پیدا بود -؛ دیدم که درونم به من می‌گوید شیخ برو و در مغازه‌اش بنشین، یک کباب بخور و برو! به قول ما به نفسم گفتم: امروز کباب می‌خواهی، کباب به تو بدهم؛ فردا یک پول کَلانی می‌خواهی به‌عنوان اینکه شیخ بهائی هستی، پول به تو بدهم؛ پس‌فردا در دربار شاه عباس صندلی می‌خواهی که وزیر و وکیل و رئیس بشوی، من اگر حرف تو را گوش بدهم که کل سرمایه‌های وجودی‌ام را باید پای تو قربانی کنم! به تو کباب نمی‌دهم، یک زجری دیگر باید بکشم! دلم کباب می‌خواهد، نمی‌دهم؛ حالا مزهٔ کباب را نچشم، مهم نیست. خودشان می‌فرماید: یکسال این جنگ نفس من با کباب طول کشید، از بازار رد شدم و دود کباب را خوردم، خیلی شدید درونم می‌گفت: یک‌ کباب به من بده، گفتم: نمی‌شود! بگذار ما در حلال خدا قناعت کنیم، تو پای ما را به حرام می‌کشی! بعد از یکسال دیدم آرام نمی‌شود، شهر کوچک بود، پس بیرون و به بیابان زدم. یک‌طرف اصفهان به نائین می‌خورد، یک‌طرف به کاشان و قم می‌خورد و یک‌طرف به خرم‌آباد و لردگان می‌خورد. در آن منطقه‌ای که شترها بار می‌بردند، به آنجا رفتم و یک‌خرده در بیابان ایستادم. یک ساربانی نمد روی کولش بود و داشت شترها را می‌برد، گفتم: منِ شیخ بهائی چقدر در این شهر عظمت دارم، جلو بروم و یک‌ تنه به این ساربان بزنم تا یک تکانی بخورد و برگردد به من بگوید نفهمِ بی‌شعور! جاده که باز است، برای چه آمدی و به من تنه زدی؟ بلکه این نفس من را ادب کند. آمدم یک تنه به او زدم و رد شدم، او هم هیچ عکس‌العملی نشان نداد، فقط آرام به من گفت: شیخ! یکسال است تو دلت کباب می‌خواهد، کتکش را چرا به من می‌زنی؟ من که در جریان تو تقصیری نداشته‌ام!
 
اگر خدا عاشق بنده‌ای شود، درِ هشت حقیقت را به روی او باز می‌کند
استاد انصاریان درباره اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله چه طبیبی بود و چه حرف‌هایی زده است، گفت: «اذا احب الله عبدا الهمه ثمان خصال»، اگر خدا عاشق بنده‌ای شود، درِ هشت حقیقت را به روی او باز می‌کند. این هشت حقیقت به دل او جلوه می‌دهد و او هم با آن هشت حقیقت پیوند می‌خورد و عاقبت با آن هشت حقیقت یکی می‌شود. حال خدا چه‌کسی را دوست دارد؟ این را باید پیدا کرد! پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گویند: اگر خدا عاشق کسی شود، این هشت در را که هشت در بهشت است - بهشت هشت قسمت است - به روی او باز می‌کند. چه می‌شود که آدم محبوب خدا می‌شود؟ یک روایتِ آن فقط برای جوانان است و دو روایت آن، هم برای جوانان و هم برای متوسط‌ها و مسن‌هاست.
 
علت محبوبیت جوانان نزد پروردگار
وی به روایت اول که تنها برای جوانان است، اشاره و تصریح کرد: «ان افضل الخلائق الی الله عزوجل»، با ارزش‌ترین انسان نزد پروردگار، «شاب حدث السن حسن الصوره»، جوانی است که در ابتدای جوانی است و زیباست، «جعل شبابه و جماله لله و طاعته»، آمده و جوانی و زیبایی را به خدا و اطاعت از خدا بند کرده است. «جعل شبابه و جماله لله و طاعته»، حال دنباله‌ او بسیار عجیب است، «ذلک الذی یباهی به الملائکه»، این جوان، جوانی است که خدا به ملائکه ش با او می‌نازد، خدا به ملائکه‌ اش به یک جوانی که در زمین زندگی می‌کند، می‌نازد، مباهات می‌کند و به کل ملائکه می‌گوید: او را نگاه کنید، «هذا عبدی حقا»، این بندهٔ واقعی من است. جوانی، زیبایی، شهوت و غریزه دارد، اما خود را وقف من و طاعت من کرده است. این یک علت محبوبیت است.  
سابقون و مقرّبون معشوق خدا هستند
استاد انصاریان به روایت دوم که مختص همه انسان هاست، اشاره و اظهار کرد: ابن‌عباس می‌گوید: پیش پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدم، تنها بود، گفتم عجب وقتی است؛ راجع‌به یک آیه سؤالی کنم «قلت یا رسول الله»، این آیهٔ «والسابقون السابقون اولئک المقربون»، هم سابقون و هم مقرّبون، پیشتازان و مقربون درگاه حق هستند، این دربارهٔ چه کسانی است؟ فرمودند: سابقون را می‌خواهید بشناسید؟ مقربون را می‌خواهید بشناسید؟
سابقون و مقرّبون معشوق خدا هستند.
گفتم: من می‌خواهم بشناسم. «ذلک علیّ و شیعته السابقون الی الجنه و المقربون». نگاه خدا در این آیه فقط به علی علیه السلام و شیعیان علی است. حال شیعهٔ علی باید مانند سلمان باشد؟ خیر، گنجایش‌ها فرق می‌کند. سلمان با یک کیفیتی شیعهٔ علی بود و ما هم در حد خودمان و با یک کیفیتی هستیم. حال او یک دریا محبت چشیده بود و ما یک لیوان محبت چشیده‌ایم؛ بالاخره هر دو محب هستیم، هر دو شیعه هستیم، هر دو جزء سابقون هستیم، هر دو جزء مقرّبون هستیم. علامت اینکه خدا بنده‌ خود را دوست دارد، علی علیه السلام است؛ پس سبب محبت معلوم است که چیست و بیان شده است.
استاد انصاریان به روایت دیگری اشاره کرد که از دو روایت قبلی آن را پربارتر و قوی تر می داند و خاطرنشان کرد: پیغمبر صلی الله علیه و آله علنی می‌گویند خدا چه کسانی را دوست دارد. اهل سنت و شیعه نوشته است:
 
« حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْ حُسَيْنٍ، أحَبَّ الله مَنْ أحَبَّ حُسیناً»
 
خدا عاشق کسی است که عاشق حسین علیه السلام باشد.
 
وارث
 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

سلام
دوست داشتم بخونمش
ولی خیلی طولانی بود

1396/07/30 @ 08:31


فرم در حال بارگذاری ...