« نقد افكار وهّابيّت در حوزه توسل/ توسّل به پيامبران ريشه قرآنى دارد (1)انديشه، تدبّر، تفكّر »

بداء

نوشته شده توسطرحیمی 2ام مرداد, 1394

بداء به چه معنى است و آيا اعتقاد به آن صحيح مى باشد؟

خداوند متعال در مورد انسان دو نوع تقدير دارد:

تقدير حتمى و قطعى كه هرگز تغيير نمى يابد.

تقدير معلّق و مشروط، كه در صورت فقدان بعضى شرايط عوض مى شود و تقدير ديگرى جاى آن مى نشيند.

با توجه به اين اصل، يادآور مى شويم كه عقيده به «بداء»، يكى از اصول اعتقادات اسلامى اصيل است كه همه فرقه هاى اسلامى در اعتقاد به آن اجمالاً اتّفاق نظر دارند، اگرچه برخى از به كار بردن لفظ «بداء» پرهيز مى كنند، ليكن اين به اصل قضيه ضرر نمى زند، چون مقصود، بيان محتواى بداء و معناى آن است، نه لفظ و نامش.

حقيقت «بداء» بر دو اصل استوار است:

الف: اين كه خداى متعال قدرت مطلق دارد و مى تواند هر سرنوشت و تقديرى را عوض كند و هر وقت بخواهد، تقدير ديگرى جايگزين آن سازد، در حالى كه از پيش هر دو تقدير را مى داند و علم او هرگز تغيير نمى يابد چون تقدير اول به گونه اى نبوده كه از او سلب قدرت كند، زيرا بر خلاف اعتقاد يهود كه قدرت الهى را محدود مى دانند و مى گويند:

«دستان خدا بسته است»، خداوند قدرت مطلق دارد، آن چنان كه قرآن مى فرمايد:

(بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ)(1)، بلكه دستان او گشوده است. به عبارت ديگر، خلاقيت خدا و اعمال سلطه و قدرت از سوى خداوند، مستمر است و به حكم آيه (كُلَّ يَوْم هُوَ فِي شَأْن)(2)، خداوند هرگز از امر آفرينش نياسوده است، بلكه آفرينش او همچنان پيوسته و مستمر است.

pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">به روايت صدوق از امام صادق(عليه السلام) در باره آيه «يهود گفتند كه دست خدا بسته است»، آن حضرت فرمود:

مقصودشان بسته بودن دست خدا نيست، بلكه معتقد بودند كه خداوند از كار آفرينش فراغت يافته و ديگر افزايش يا كاهشى در عمر و رزق و… ندارد.

خداوند در تكذيب عقيده آنان فرمود: «بلكه دستان خودشان بسته است و به خاطر گفته هايشان ملعونند، بلكه دستان خدا باز است و آن گونه كه بخواهد انفاق مى كند». آيا نشنيده اى كه مى فرمايد: (يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ)(3); «آنچه را خدا بخواهد محو يا اثبات مى كند و امّ الكتاب (كتاب اصلى) نزد اوست.»(4)

پس عقيده اسلامى بر اعتراف به قدرت بى انتهاى خدا و استمرار خلاقيت او استوار است و اين كه خداوند هرگاه و هر چه بخواهد، مقدّرات مربوط به انسان را در زمينه عُمر و رزق و جز آنها تغيير مى دهد و مقدّرات ديگرى به جاى آنها قرار مى دهد و هر دو تقدير هم در «امّ الكتاب» و علم الهى موجود است.

ب: اعمال قدرت و سلطه از سوى خدا و تغيير سرنوشت و مقدّرات، روى حكمت و مصلحت است. بخشى از اين تغيير هم مربوط به عمل و رفتار و گزينش و نحوه زندگى خوب يا بد اوست. با اين امور، زمينه تغيير در سرنوشت پديد مى آيد.

فرض كنيم انسانى خداى ناكرده مراعات حقوق والدين را نمى كند، طبيعى است كه اين كار ناشايست تأثير نامطلوبى در سرنوشت او داشته باشد، هر گاه در نيمه دوم زندگيش رفتارش را عوض كند و به مراعات حقوق پدر و مادرش اهتمام ورزد، زمينه تغيير سرنوشت خود را فراهم آورده و مشمول آيه (يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ) مى گردد و كار برعكس مى شود.

آيات و روايات در اين مورد فراوان است. به چند نمونه اشاره مى شود:

1ـ (إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ)(5); «خداوند سرنوشت قومى را عوض نمى كند مگر آنكه وضعيت خودشان را عوض كنند.»

2ـ (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ)(6); «اگر مردم آبادى ها ايمان و تقوا داشته باشند، بركات را از آسمان ها و زمين بر آنان مى گشوديم، ليكن تكذيب كردند، پس آنان را به خاطر كارى كه مى كردند عقاب كرديم.»

3ـ اميرالمؤمنين(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در باره آيه (يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ) پرسيد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: چشمان تو را و چشمان امّتم را پس از خودم با تفسير آن روشن مى كنم: صدقه به نحو مناسب، نيكى به والدين و انجام كار نيك، شقاوت را به

سعادت تبديل مى كند و عمر را مى افزايد و از مرگِ بد نگه مى دارد.(7)

امام باقر(عليه السلام) فرمود: صله رحم اعمال را پاك مى سازد و رشد مى دهد، اموال را مى افزايد، بلا را دفع مى كند، حساب را آسان مى سازد و اجل را به تأخير مى اندازد.(8)

با توجه به اين دو اصل، روشن مى شود كه عقيده به بداء، عقيده قطعى اسلامى است و همه فرقه هاى اسلامى با قطع نظر از تعبير و نام و به كار بردن كلمه بداء، به آن معتقدند.

در پايان دو نكته را يادآور مى شويم تا بدانيم چرا در روايات، لفظ «بداء» بر اين مسأله اطلاق شده است:

الف: به كار بردن اين لفظ براى اين موضوع، به پيروى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است. رسول خدا9 در باره سه نفر (برص دار، كچل و كور) فرمود: «نظر خداوند چنين برگشت كه آنان را مبتلا سازد» بخارى داستان آن سه نفر را به تفصيل ياد مى كند كه چگونه دو نفر از آن سه نفر به دليل ناسپاسى نعمت، سلامتى خود را از دست دادند و مرض آنان به نسل آنان هم منتقل شد.(9)

ب: چنين كاربردى از باب مشاكله و سخن گفتن به زبان و اصطلاح يك قوم است تا موضوع را خوب بفهمند. در عرف جامعه چنين رسم است كه وقتى كسى تصميم خود را عوض مى كند، مى گويد: «بَدا لى»، يعنى نظرم بر اين قرار گرفت. پيشوايان دين نيز به زبان مردم سخن گفته اند تا تفهيم مخاطبان ممكن باشد و چنين لفظى را در باره خداى متعال به كار برده اند.

گفتنى است كه قرآن كريم، در باره خداى متعال الفاظ و صفاتى را همچون مكر، كيد، خدعه، نسيان و.. به كار برده است، در حالى كه مى دانيم خداوند، از اين امور به معانى و مفاهيمى كه ميان بشر رايج است، منزّه است، در عين حال، اين الفاظ مكرّر در باره خداوند به كار رفته است، همچون:

1ـ (إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً * وَ أَكِيدُ كَيْداً)(10); «آنان كيد و مكر مى كنند، من هم كيد مى كنم.»

2ـ (وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً)(11); «آنان مكر كردند، ما هم مكر كرديم.»

3ـ (إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ)(12); «منافقين با خدا خدعه مى كنند، خدا هم با آنان خدعه مى كند.»

4ـ (نَسُوا اللهَ فَنَسِيَهُمْ)(13); «خدا را از ياد بردند، خدا هم آنان را از ياد برد.»

به هر حال، محققان شيعه در باره كاربرد لفظ بداء، با توجه به تغيير ناپذيرى و عدم تبديل در علم خدا، پژوهش ها و تحقيقات قوى و ارزنده اى دارند كه اينجا مجال ذكر آنها نيست، علاقه مندان به كتاب هايى كه چنين مباحثى را دارند مراجعه كنند.(14)(15)

1 . مائده: 64.
2 . الرحمن: 29.
3 . رعد: 39
4 . توحيد صدوق: ص167، باب 25 حديث 1.
5 . رعد: 11.
6 . اعراف: 96.
7 . تفسير الدرّ المنثور، سيوطى: ج4، ص66.
8 . كافى: ج2، ص470، حديث 13.
9 . صحيح بخارى: ج4، ص172.
10 . طارق: 15 ـ 16.
11 . نمل: 50.
12 . نساء: 143.
13 . توبه: 67.
14. ر.ك: توحيد صدوق: ص331 ـ 336، تصحيح الاعتقاد شيخ مفيد: ص24، عدة الاصول: ج2، ص29، كتاب الغيبه: ص262 ـ 264 چاپ نجف.
15. سيماى عقايد شيعه،ص 284.

سوالات شیعی/ آیت الله مکارم شیرازی


فرم در حال بارگذاری ...