« اولین اغوای شیطان برای اهل اخلاق چیست؟قلب، آينه خدانما و پيغمبرنماست. »

تصور كن شب است و باز غم دارى

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1395

تصور كن شب است و باز غم دارى
خيال راه رفتن در حرم دارى
براى اينكه با دل همقدم باشى
مى ايى تا اذان صبح ان شب در حرم باشى
تصور كن ببينى رفت و امد نيست
دگر باب الجواد و صحن و گنبد نيست
دگر تعداد زائر بيش از حد نيست
ضريح نقره اى هم دور مرقد نيست
حرم را فرض كن بى صحن گوهرشاد يك لحظه
بدون اب سقاخانه و بى پنجره فولاد يك لحظه
تصور كن شبشتانى نمى بينى
رواق و صحن و ايوانى نمى بينى
كنار در شبيه قبل دربانى نمى بينى
حرم لبريز زائر نيست
مسافر يا مجاور نيست
دگر سينه زن و مداح و شاعر نيست
علم ممنوع
ورود دسته هم ممنوع
صداى نوحه و سينه زنى و ذكر و دم ممنوع
محرم پرچم مشكى زدن دورحرم ممنوع
نبايد فاطميه پيرهن مشكى تنت باشد
نبايد شال ماتم گردنت باشد
نبايد از در و ديوار صحبت كرد
نبايد لحظه اى درمورد مسمار صحبت كرد
نبايد از طناب دور گردن گفت
نبايد از چهل تن گفت
نبايد از زمين افتادن زن گفت
نبايد از دوتا شش ماهه اينجا گفت
نبايد از رباب و از دل زخمى زهرا گفت
نبايد گفت ميخ در همان تير سه پر شد بعد
نبايد گفت مادر دربه در شد بعد
نبايد گفت ابى خورد و شيرش بيشتر شد بعد
نبايد جمله اى از كاروان و از ربابش گفت
نبايد از نشستن زير نور افتابش گفت
نبايد از مسير شام و از بزم شرابش گفت…
تصور كن
مدينه در تمام سال اين طوريست
به روى قبرهايش سايبان هم نيست
فقط يك گريه كن دارد كه ان مهديست!

شاعر:على زمانيان


فرم در حال بارگذاری ...