« بر پیامبر (ص) صلوات ناقص نفرستیدفاطمه، تحیت آسمانی خدا »

توکّل

نوشته شده توسطرحیمی 16ام اسفند, 1396
 

 

 
 
دستورالعمل ديگري كه جبرئيل براي موفّقيت پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»از سوي خداوند آورد، در آيۀ
«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلا؛
همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را نگاهبان و وکیل خود انتخاب کن»(1)  بيان شده است.

يعني‌ لازمۀ موفّقيت در هر كاري، توكّل است و بدون آن، رسيدن به موفّقيت امكان‌پذير نيست. اگر انسان در امور زندگی خداوند را وكيل قرار دهد، به مطلوب خود دست خواهد يافت. توكّل به اين معني است كه انسان به جايي برسد كه به جز خداوند تبارك‌‌ و تعالي به هيچ كس اميد نداشته باشد و خداوند را پناه خود بداند. پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» اين حالت را صد در صد در خود به‌وجود آورده بودند. نمونه‌اي از توكّل آن حضرت در يكي از جنگ‌ها تجلّي پيدا كرد.



چنان‌كه نقل مي‌كنند در جنگ‌ ذات الرّقاع، بين دشمن و مسلمانان يك كوه فاصله بود. در يك طرف كوه مسلمانان و در طرف ديگر آن، كفّار قرار داشتند. هر دو طرف به شدّت خسته بودند و در دو طرف كوه به استراحت مي‌پرداختند. پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»، بر فراز آن كوه رفتند و بر تپه‌اي خوابيدند. يكي از سران لشکر دشمن هم از آن طرف كوه بالا آمد و پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» را خفته ديد. با خود گفت: بهتر است او را بکشم تا همۀ جنگ و جهادها تمام شود. شمشير را از غلاف بيرون كشيد و بالاي سر آن حضرت حاضر شد و گفت: يا محمد! آن حضرت چشمان خود را باز كردند و خود را زير شمشير دشمن ديدند. او گفت: آيا كسي هست كه الان تو را از دست شمشير من نجات دهد. پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» بدون اينكه تزلزل و نگراني از خود نشان دهند، بدون درنگ پاسخ دادند: «رَبي و رَبك»؛ نام خدا كه بر زبان آن حضرت جاري شد، آن كافر بر خود لرزيد و بر زمين افتاد. پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»با چالاكي از جا برخاستند و شمشير را برداشتند و بالاي سر او قرار گرفتند و شمشير را بلند كردند و فرمودند: حال چه كسي است كه تو را از دست من رهايي بخشد؟ آن فرد زرنگي كرد و پاسخ داد: جودُكَ و كَرَمُكَ؛ پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» او را رها كردند. آن مرد بلند شد و گفت: به خدا قسم تو از من بهتر و كريم‌تري.(2)

انسان در بن‌بست‌ها نيازمند چنين توكّلي است. در بن‌‌بست‌ها و تنگناهايي كه هيچ فريادرسي نيست، فريادرس حقيقي به ياري آدمي مي‌آيد و او را نجات می‌بخشد.

انسان غافل از خدا، به اين سو و آن سو، رو به اسباب ظاهري به پيش مي‌رود و گاه در همين تنگناهاست كه خداوند را فريادرس خود مي‌يابد. چنانكه در قرآن مي‌خوانيم:

«فَإذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إلَي الْبَرِّ إذا هُمْ يُشْرِكونَ؛ و چون به كشتى سوار شوند خدا را مي‌‏خوانند در حالى كه ايمان و اعتقاد را براي او خالص سازند و همين كه آنها را به سوي خشكي رساند و نجات داد پس به ناگاه شرك مي‌‏ورزند ».(3) 

پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» طبق اين دستورالعمل، همواره و در همۀ امور، توكّل به خداوند را در نظر داشتند و توكّل آن حضرت منحصر به تنگناها و مشكلات نبود.

نبايد فراموش كنيم كه مسبّب الاسباب و اصلاح كنندۀ امور، خداوند تبارك‌وتعالي است. آن كسي كه مي‌تواند راه سالک را هموار کند، صفات رذيله را از دل‌ او بركند و مملکت دل او را به زیور فضائل اخلاقی بیاراید، خداوند است. همان خداوندی كه با فضل و رحمتش توفيق اين مهم را به انسان مي‌دهد. چنانكه مي‌فرمايد:

«وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكَي مِنكُم مِن أحَدٍ أبَداً ‌وَلكِنّ اللهُ يُزَكّي مَن يَشاءُ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيم؛ و اگر فضل و بخشايش خدا بر شما نبود هيچ كس از شما هرگز پاك نمي‌‏شد، و ليكن خداوند هر كه را خواهد پاك مي‌سازد، و خدا شنوا و داناست».(4)

 اقسام توحيد

توکّل واقعی انسان به خداوند تبارک و تعالی از اعتقاد او به توحید سرچشمه می‌گیرد. از این رو لازم است قدری راجع به اصل توحید و اقسام آن توضیح داده شود تا رابطۀ توکّل و توحید روشن گردد.

 قسم اوّل؛

 توحيد ذاتي است. یعنی ذات خداوند متعال بى‌همتاست و واجب‌الوجودى جز او نيست. اعتقاد به اینكه خدا يكي است و شريك ندارد، واجب‌ الوجود و مؤثري در اين جهان جز خدا وجود ندارد و ديگر هر چه هست مخلوق خدا و موجود شده از طرف ذات باری تعالی است، اعتقاد به توحید ذاتی است. انسان همۀ موجودات را ممکن‌الوجود و حق تعالی را واجب الوجود مي‌داند و كم پيدا مي‌شود كسي در جهان قائل به توحيد ذاتي نباشد. بت پرستان نیز اين توحيد ذاتي را قبول دارند. 

قسم دوّم؛

توحيد صفاتي است. به این معنا که ذات خداوند متعال بسيط است و هيچ تركيبى در آن راه ندارد و صفات پروردگار عالمیان نظير علم و قدرت، عين ذات اوست، بر خلاف علم و قدرت مخلوقات كه زايد بر ذات آنان است. زائد بودن صفات مخلوقات بر ذات آنان بدین معنا است که مثلاً انسان از ابتدا عالم یا قدرتمند نبوده و این صفات یا فضائل دیگری که هر انسانی دارد، به ذات او افزوده شده است و ممکن است روزی هم از او زائل شود. امّا صفات حق تعالی عین ذات او است، یعنی وجود او قدرت، علم و سایر صفات و فضائل است و این صفات از ذات باری تعالی جدا شدنی نیست. مانند تر بودن آب یا چرب بودن روغن که ذاتی است. 

معناي ديگر توحيد صفاتي اين است كه انسان بايد هر چه فضيلت دارد از خدا بداند، اگر علم دارد از خداست، اگر قدرت دارد از طرف خدا به او عنايت شده، اگر عقل و شعور دارد از جانب خدا است، اگر مال دارد از خدا است و بالأخره هرچه خوبي، زيبايي و فضيلت است، همه از جانب خدا است و انسان فقط امانت‌دار خدا می‌باشد.

قسم سوّم؛ توحيد عبادي است. يعني انسان در مقابل هيچ كسي كرنش نكند به جز خدای سبحان، يعني عبادت و پرستش فقط شایستۀ خدا و مختص ذات او است.

قسم چهارم؛ توحيد افعالي است. به معنای اینکه موثّرى در جهان هستى جز خداوند متعال نيست. تحقّق اين دو قسم اخیر از توحيد بسيار مشكل است، زيرا التزام عملى به اين امور مشكل است و اكثر انسان‌ها متأسّفانه توحيد افعالی ندارند.

«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون؛ و بيشتر آنها به خدا ايمان نمى‏آورند، مگر آنكه در همان حال مشرك‏اند. ».(5)

 جملۀ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ؛ (پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم»(6) که در سورۀ حمد است و امر شده به طور مکرّر در نمازها خوانده شود، مربوط به اين دو قسم توحيد است. و کلمۀ توحيد «لا اله الا الله» در بردارندۀ هر چهار قسم توحيد است. اگر کسي جدّاً «لا اله الا الله» بگويد، در قلعۀ محکم خدا است و از عذاب الهي در امان خواهد بود. حضرت رضا«سلام الله علیه» در نيشابور و در حساس‌ترين مواقع که بايد بالاترينِ کلمات را بگويند، فرمودند:

«اللَّه جَلَّ جَلَالُهُ یقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ خداوند جل جلاله می‌فرماید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ من است، پس هرکس که در دژ من درآید از عذابم در امان است. چون مرکب به راه افتاد [امام رضا](ع) گفت: [البته] با شرایطش و من جزو شرایط آنم».(7) 

بال توحید، يک بال برای پرواز به شمار می‌رود و بال ديگر براي پرواز، بال ولايت است. جملۀ «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»که امام رضا«سلام الله علیه» ذيل اين روايت فرموده‌اند، بیانگر این واقعیّت است. آن حضرت در جاي ديگر نیز از قول خداي تعالي فرموده‌اند:

«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي؛ ولایت علی ابن ابیطالب دژ من است، پس هرکس که در دژ من درآید از عذابم در امان است. ».(8) 

اگر كسي شيطان را متابعت کند، شيطان پرست مي‌شود. اگر كسي به دنبال هوي و هوس باشد، هوي و هوس را می‌پرستد. متابعت از نفس و آنچه دل می‌خواهد، نوعي شرك است. خداوند در قرآن کریم مي‌فرمايد:

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين؛ اي فرزندان آدم، آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را نپرستيد كه او مسلمًا براي شما دشمنى آشكار است؟».(9)

می‌فرماید: اي بني آدم ما در عالم ذر، باهم معاهده كرديم كه وقتي در اين دنيا آمدي به دنبال شيطان نروی و او را نپرستی، چرا شيطان‌پرست شدي؟ تبعيّت از شيطان پيروی از او، همان پرستش شیطان است و به توحيد عبادي ضرر مي‌زند و انسان را مشرک می‌کند. در واقع چنین کسی دو خدا دارد، يك خدا كه او را خلق كرده و خداي دیگر، خدائی که از او تبعيّت مي‌كند. قرآن مي‌فرمايد:

«أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً؛ آيا ديدي كسي را كه خداي خود را هواي خود گرفته؟ آيا تو كارساز او (در هدايت يا حفظ از عذاب آخرت) خواهي شد؟».(10)

يعني اي رسول گرامي! آيا مي‌خواهي آن كسي را كه از هواي نفسش پيروي كرده را به تو نشان بدهم؟‌ همان كسي كه براي خدا شريك قائل شده است، يعني هم خدا را مي‌پرستد و او را عبادت می‌کند و هم هوی و هوس بر دل او مسلّط شده است و در نتیجه، هوي و هوس را نيز مي‌پرستد.

معناي توحيد افعالي اين است كه انسان به جز خدا مؤثّري در اين جهان نبيند و اعماق وجودش بگوید: «لا مؤثّر في الوجود إلا الله»، توحيد افعالي معناي واقعي كلمه «‌لا الله الاّ الله»‌ است، يعني كسي «‌لا الله الاّ الله» مي‌گويد كه فقط الله را در جهان مؤثر بداند. باور کند که هرچه دارد از ناحیۀ حق تعالی است و در حالی که او را همه کارۀ عالم وجود می‌داند، به هیچ کاره بودن خودش، علمش، قدرتش و دارائی‌اش پی ببرد. به قارون گفتند: چرا زكات مال خود را پرداخت نمی‌کنی؟ گفت: من اين پول‌ها را از علم خود به دست آورده‌ام و زكات نمي‌دهم: «…أُوتيتُهُ عَلي‏ عِلْمٍ عِنْدي؛ (قارون) گفت: این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!»(11)  بنابر تعبیر قرآن کریم، این سخن شرک است و بر این اساس می‌فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون؛ و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!»،(12)  یعنی اكثر مردم‌ توحيد افعالي ندارند، زیرا هر‌چه دارند، از خودشان مي‌دانند. اين گروه از مردم خودشان را در زندگي مؤثّر می‌دانند. خدا را هم در کنار خود و دیگران قبول دارند و مؤثّر مي‌دانند.

البتّه توحيد افعالى به اين معنى نيست كه «واسطۀ فيض» در اين جهان نباشد، بلكه عناصر جهان هستى در يكديگر تأثير دارند و به اصطلاح فلسفى، نظام جهان بر پايه علّت و معلول استوار است.

tyle="text-align: center;">

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو نانى به كـف آرى و به غفلت نخورى

توحيد افعالى به اين معنى است كه همان‌گونه كه خلقت جهان هستى از ناحيۀ خدا است، تأثير عناصر جهان هستى در يكديگر نيز از او می‌باشد.

 رابطۀ توکّل و توحيد

کسی که خداوند را تنها وکیل خود قرار می‌دهد و او را پشتوانۀ خود می‌داند و مؤثری در جهان غیر از او نمی‌یابد، موحدی است که به اقسام توحید، اعتقاد قلبی دارد و به همین جهت خداوند را تنها فریادرس خود می‌یابد.

خداوند در سورۀ مزّمّل به پیامبر خود می‌فرماید: جز او را به عنوان وکیل و پشتیبان خود انتخاب نکن که: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُو؛ همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست»(13)  است.‌ يعني کسی که همۀ موجودات متعلّق به او است و مؤثري در جهان به جز او وجود ندارد. در حقيقت توکّل یعنی اعتقاد به اینکه خداوند یکتا كارها را اصلاح می‌كند و پشتیبان بندگان در همۀ امور است. پس انسان باید کارهای خود را به او واگذار نماید و بگوید: «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ؛ و من كار خود را به خدا مي‌‏سپارم، زيرا خداوند به (حال) بندگان بيناست».(14)

چنین کسی نگرانی از نتیجۀ امری که به خدای سبحان واگذار کرده است، ندارد. زیرا می‌داند پروردگار مهربان به حال بندگان خود بصیر است و چون حکیم است، بر وفق مصلحت او رفتار می‌نماید و او را از عذاب دنیا و آخرت نجات می‌بخشد.

ملازمت توکّل و همّت

نکته‌ای که در این مبحث شایان توجّه است اینکه توکّل انسان به خدای تعالی و اعتقاد به اینکه اصلاح همۀ امور به دست او است، نباید مانع تلاش و همّت گردد. به عبارت دقیق‌تر، توکّل به معنای نشستن و تلاش نکردن و صرفاً از خدا خواستن نیست. بلکه همّت آدمی باید همواره قرین توکّل باشد. انسان باید عقل، شعور، انرژي و توان خود را در انجام هرکاری به کار بندد و از نعمت‌هاي خدادادي كمال استفاده را بنماید و همراه با این همّتی که دارد، به خدا توکّل کند و از پروردگار عالم بخواهد اسباب انجام آن كار را فراهم فرماید، یعنی از محضر حق تعالی طلب توفیق نماید. همّت و توفیق ملازم همدیگرند و با فقدان یکی از آن دو، کاری به انجام نمی‌رسد. اگر توفيق نباشد، همّت انسان، با بي‌بركتي مواجه شده و او را به مقصود نمی‌رساند و موجب سرگرداني می‌شود. سالک باید بداند که فراهم آوردن اسباب و مقتضيّات از ناحیۀ خدا است.

«وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ؛ و كسي كه خدا براي او نوري قرار نداده هرگز نوري نخواهد داشت».(15) 

همچنین اگر همّت در کاری نباشد، اصلاً توفيقي وجود ندارد که موجب موفّقیت انسان شود. زیرا توفيق الهی شامل حال کسی می‌شود كه فعاليّت لازم را کرده باشد.

بنابراین اوّلین قدم در توکّل، آن است كه انسان شروع به فعاليّت كند و قدم در راه نهد. اگر اين مرحله از توکّل در زندگی کسی نباشد، خداوند به او توفيق نمي‌دهد و همواه در زندگی خود با مشکلاتی روبرو است و دچار سرگرداني مي‌شود. از این رو در برنامۀ رسالت پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» ابتدا به تلاش و کوشش، سپس  به توکّل سفارش می‌گردد.(16)

گام بعدی در توکّل آن است که انسان در زندگي خداوند را وكيل خودش بداند، به اين معنا كه واقعاً مفهوم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» را درک نماید. يعني از عمق جان بگويد: خدايا فقط تو مي‌تواني مرا موفّق گردانی و به من كمك كني، و با در نظر گرفتن مسبّب الاسباب بودن خداوند، اصلاح امور خود را از او طلب کند. چنین کسی، اصلاح امور خود را از خداوندی می‌طلبد که عالم به حال بندگان و قادر به انجام هركاري است و مهم تر آنكه، رئوف و مهربان است و در بن بست و غير بن بست، به فریاد انسان می‌رسد. خداوند را مسبّب الاسباب می‌داند، به اين معنا كه سبب انجام كارها را فراهم مي‌كند و آخرين سبب نیز خود او است. اگر اين توكّل براي انسان پيدا شود، در زندگي يك كمك‌كار و پشتیبان بی‌نظیر به نام خداوند مهربان خواهد داشت.

اگر کسی در دادگاه مشکلی داشته باشد و خودش از عهدۀ حلّ آن بر نیاید، به حکم عقل، وكيل مي‌گيرد. حال اگر آن وكيل را دلسوز، عالم و قادر بیابد، کار را با اطمينان کامل به وی واگذار می‌کند و نسبت به نتیجۀ آن نگرانی نخواهد داشت. حتّي اگر نتیجۀ منفی در بر داشته باشد، چون به وکیل خود مطمئن است، به آن نتیجه راضی می‌شود.

اگر انسان‌ها به همین اندازه هم خداوند را وکیل خود بدانند و خود را به او بسپارند، در همۀ امور زندگی موفّق و پیروز خواهند شد و گمراه نخواهند شد. قرآن کریم می‌فرماید:

«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً؛ و كسى كه بر خدا توكل نمايد او برايش كافى است مسلّما خداوند رساننده فرمان و تحقق بخشنده اراده خويش است، همانا خداوند براى هر چيزى اندازه‏اى قرار داده است».(17)

و در آيۀ ديگر مي‌فرمايد:
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلي‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون؛ چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آورده‏اند و بر پروردگار خود توكل مى‏كنند تسلطى نيست».(18)

تقوي، شرط پذيرش توکّل

شرط اساسی تحقّق وکالت خدای سبحان، رعایت تقوا است. تقوا، يعني رابطه با خداوند و اگر کسی متّقی شود، کارهای او از راهی که گمان نمی‌برد، اصلاح خواهد شد.

«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب؛ و كسى كه از خدا پروا كند براى او راه خروجى (از مشكلات) قرار مى‏دهد و او را از راهى كه گمان نمى‏برد روزى مى‏دهد».(19)

هر كه به انجام واجبات، مخصوصاً نماز اهميّت بدهد، از گناه، مخصوصاً حقّ الناس اجتناب داشته باشد و به اندازه‌ای که برای کار او مضر نباشد و موجب خستگی و سرخوردگی او نشود، به انجام مستحبات بپردازد، متّقی است و خداوند منّان وکالت چنین انسانی را بر عهده می‌گیرد و يار و ياور او مي‌شود. تا آنجا كه مي‌فرمايد:

«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند».(20) 

چنين کسی برای رسیدن به مقصود خود، از هر راهي وارد نمی‌شود و رضایت خداوند را در انتخاب مسیر، در نظر می‌گیرد. براي رسيدن به مقصد، صرفاً به عقل و شعور و دارائی خود اتّکا نمی‌کند. خدای تعالی را در همۀ امور زندگي، يار و معين خود مي‌داند و به همین جهت در هر کاری موفّق و سربلند است.

هنگامی که استاد عظيم‌الشآن ما، حضرت آیت الله العظمي بروجردی«ره» دعوت علمای قم را پذیرفتند و برای امر زعامت حوزۀ مقدّسه، به آن شهر نقل مکان کردند، به طلاب علوم دینی شهریه پرداخت می‌کردند. گاهی اوقات، وجوهات شرعیّه به اندازۀ کافی وصول نمی‌شد و مرحوم آیت الله بروجردی«ره»در پرداخت شهریه با مشکل مواجه می‌شدند. در آن زمان چند تن از علمای بزرگوار قم، از سر دلسوزی و به جهت اصلاح امر شهریۀ طلاب، نامه‌ای به مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین آقای فلسفی که از خطباء و دانشمندان مشهور بود، نوشته و از او خواسته بودند با توجّه به ارتباطاتی که از طریق مجالس وعظ و خطابه با تجّار و متموّلین دارد، شهريۀ حوزه را فراهم كند. آقاي فلسفي قبل از اقدام در این خصوص، موضوع را با شخص آیت الله العظمي بروجردی«ره» در میان می‌گذارد و به ايشان می‌گوید: ديگران براي شما نگران هستند و از من خواسته‌اند پول شهريۀ حوزه را فراهم كنم! آن فقيه وارسته و متوکّل در پاسخ فرموده بودند: من به هیچ وجه راضی به این اقدام نیستم. خداوند یاور من است و نیازی به این‌گونه اقدامات نیست. حوزه متعلق به حضرت ولی عصر«ارواحنا فداه» است و من هم به خاطر رضاي خدا به حوزه آمده‌ام و مطمئن هستم كه خداوند يار و معين من خواهد بود و مرا معطّل نخواهد گذاشت.

آقاي فلسفي مي‌گويد: از خدمت ايشان مرخّص شدم و فردای آن روز یکی از اعضای بیت آیت الله العظمي بروجردی«ره» به من خبر داد که مشکل مالی شهریه حل شد و پول کافی رسید. آیت الله العظمي بروجردی«ره» نقش خود را به عنوان زعیم حوزۀ علمیه، به خوبی ایفا کرده بودند و منتظر عنایت پروردگار عالم بودند که حوزه را اداره کند. بنابراین بعد از انجام وظیفه، درخواست از غیر درگاه پروردگار متعال و دست دراز کردن در مقابل تجّار، برای ایشان وجهی نداشت.

مراتب توکل

مرتبۀ اوّل؛ توكّل عوام

مرتبۀ اوّل توكّل؛ توكّل عوامانه است. به این معنا که انسان مقداري از كار را خودش انجام مي‌دهد و به همان اندازه خود را در به ثمر رسیدن کار مؤثر می‌داند و باقیمانده و نتیجۀ آن امر را به خداوند واگذار مي‌نماید. در این مرتبه از توکّل، کسی که توکّل می‌کند، انجام مقدمات کار را از ناحیۀ خودش یا دیگر اسبابی که در آن کار دخیل بوده‌اند می‌داند و سبب آخری که منجر به اخذ نتیجه می‌شود را خدای سبحان بر می‌شمرد. عموم مردم به چنین توکّلی معتقدند. از این رو  مقدّمات را فراهم می‌كنند و چون عقيدۀ آنان به توحيد افعالي بيش از اين كشش ندارد، می‌گویند تا این قسمت کار را ما انجام دادیم و مابقی آن به عهدۀ خداوند است.

نقل می‌کنند شخصی آيۀ شریفۀ: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(21)  را خواند و با خود گفت: با توجّه به این آیه و قولی که خداوند داده است، دیگر نیازی به کار کردن نیست و خدا براي من كافي است. به مسجد رفت و مشغول نماز خواندن شد و تا ظهر منتظر ماند که خداوند غذائی برای او بفرستد و چون خبري از غذا نشد، دوباره تا عصر نماز خواندن را ادامه داد و غذا نرسید. كمي در مسجد خوابيد و به علّت گرسنگی خوابش نبرد. در همین حین دو نفر برای غذا خوردن به مسجد آمدند، يكي از آنها به ديگري گفت: نمي‌دانيم اين آقايي كه خوابيده، غذا خورده است يا نه؟ ديگري گفت حالا كه خواب است، بگذار بخوابد. آن شخص دریافت که اکنون غذا را از دست می‌دهد و برای اینکه به آن دو نفر بفهماند بیدار است، سرفه کرد. آن دو نفر از بیداری او مطلع شدند و کمی غذا به وی دادند. وقتي كه مرد غذايش را خورد و از مسجد خارج شد، دید یکی از همسایگان مسجد فرزندش را چنین نصیحت می‌کند که: «تو به خدا توکّل کن، خدا برای تو کافی است»، وقتی این مطلب را شنید جلو رفت و گفت: «خدا برای انسان کافی است، امّا خود انسان هم باید یک سرفه بکند.» به این می‌گویند: توکّل عوامانه، یعنی می‌داند غذا را خداوند برای او فرستاده است. ولی سرفۀ خودش را هم در فیضی که به او رسیده است، مؤثّر می‌داند و چون چنین عقیده‌ای دارد، خداوند هم بدون سرفه به او غذا نمی‌رساند.

 مرتبۀ دوّم؛ توکّل خواص

مرتبۀ دوّم توكّل؛ مربوط به خواص است. کسانی که سبب دیگری غیر از خدای تعالی نمی‌بینند و هرچه فیض و رحمت در جهان هستی است، از ناحیۀ فیّاض مطلق می‌دانند. سلسلۀ اسباب و علل در نظر آنان جلوه‌ای ندارد و به مرحلۀ کاملی از توحید افعالی رسیده‌اند.


دیده‌ای خواهم سبب سوراخ کن
تا سبب را بر کند از بیخ و بن


موفّقیّت در مأموریت بیست و سه سالۀ پيامبراكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» تحمّل آن همه آزار و اذیّت مشرکین و پشت سر گذاردن هشتاد و چهار جنگ، میسّر نمی‌شد مگر با توکّل محض به خدای سبحان و بهره‌مندی از والاترین مرتبۀ توحید افعالی. والاترین مرتبۀ توحید افعالی وقتی رخ می‌دهد که انسان دریابد همۀ اسباب موفّقیّت او، سبب نما هستند و مسبّب الاسباب حقیقی، ذات باری تعالی است. بعضي اوقات انسان در دامنۀ كوه آب مي‌بيند. امّا در حقیقت جلوه‌ای از آب دیده است و آنچه به چشم او آمده، آب‌نما است.

«وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً؛ و كسانى كه كفر ورزيدند تمام عمل‏هاي (خير) آنها مانند سرابى است در زمين هموار كه (انسان) تشنه آن را (از دور) آب پندارد ».(22) 

بنابر فرمایش قرآن کریم اگر کسی واقعاً توحید افعالی داشته باشد، هیچ سببی در جهان نمي‌بيند، جز خدای سبحان و هرچه از اسباب ظاهری می‌بیند، به واقع در می‌یابد که سبب نما است، نه سبب اصلي و واقعی.

 قرآن شریف در آیاتی این حقیقت را بیان می‌فرماید. امّا درک واقعی آن برای همه مشکل است. می‌فرماید:

«‌قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير؛ بگو: خداوندا، اى مالك حقيقى هر مملوك، و اى حاكم مطلق بر همه حكومت‏ها، به هر كه خواهى حكومت مى‏بخشى، و از هر كه خواهى حكومت را باز مى‏گيرى، و هر كه را خواهى عزّت مى‏دهى، و هر كه را خواهى خوار مى‏گردانى، (حقيقت) خير در دست توست، حقّا كه تو بر هر چيزى توانايى».(23) 

و نیز در آیۀ دیگری می‌فرماید:

«وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم؛ و اگر خداوند تو را زيانى برساند آن را جز او برطرف كننده‏اى نيست، و اگر براى تو نيكى بخواهد هرگز فضل او را رد كننده‏اى نباشد، او خير خود را به هر كس از بندگانش بخواهد مى‏رساند و اوست كه بسيار آمرزنده و مهربان است».(24)

و خوشا به حال آنانكه درک واقعی از این آیات دارند و به کمال توحيد افعالي دست یافته‌اند. البته رسیدن به این مرتبه و دست‌یابی کامل به توحید افعالی، گاهی برای عموم مردم نیز رخ می‌دهد و آن هنگامی است که در بن‌بست یا تنگنائی گرفتار آیند و هیچ فریادرسی نداشته باشند. وقتی انسان مطمئن شود که واقعاً دستش از همۀ اسباب و وسائل كوتاه شده است و هیچ پناهی ندارد، وقتی آدمی دریابد که همۀ اسباب ظاهری که به آنها دل بسته بود، او را تنها رها کرده‌اند، کمال توحيد را پیدا می‌کند. آن وقت است که فریاد خدا، خدای او بلند می‌شود و با اعماق وجود، خداوند منّان را می‌خواند. در آن هنگام یک خدا را می‌خواند، یعنی قلب او شهادت به وحدانیّت خداوند می‌دهد. خدا را با همۀ اسماء و صفاتش می‌خواند، چون برای نجات از گرفتاری، عملاً به قدرت و علم و رأفت و سایر صفات خداوند گواهی داده است که از او مدد می‌جوید. خدای او شایستۀ پرستش و بندگی است، چون ناخودآگاه به سجده می‌افتد و تضرّع و زاری می‌کند. و بالأخره خداوند را تنها مؤثّر در عالم وجود و اوّلین و آخرین سبب، می‌یابد و به او پناه می‌برد.

قرآن شریف مي‌فرمايد: وقتي دريا طوفاني شود و ديگر هيچ چيز و هيچ كس به داد انسان نرسد، صداي خدا خداي او بلند مي‌شود و در محضر حق تعالی پناه می‌گیرد.

«‌فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ و چون به كشتى سوار شوند خدا را مى‏خوانند در حالى كه ايمان و اعتقاد را براى او خالص سازند و همين كه آنها را به سوى خشكى رساند و نجات داد پس به ناگاه شرك مى‏ورزند».(25)

شخص موثّقی نقل می‌کرد رفيق پزشكی داشتم که منكر خدا بود. هر چه با او صحبت مي‌كردم و برای او برهان اقامه می‌کردم، اصل وجود خدا را قبول نداشت و دلایل علمی من در او اثرگذار نبود. آن پزشک فرزند پسری داشت که دچار حادثه شد و تحت عمل‌‌‌ جراحی قرار گرفت. وقتی فرزند او را به اتاق عمل بردند و ما پشت درب اتاق عمل منتظر اعلام نتیجه بودیم، ناگهان ديدم آن پدر شروع كرد به صدا كردن خداوند، رفتم جلو و گفتم: كدام خدا؟ تو که منکر توحید بودی! گفت: دست از سرم بردار، بگذار بچّه‌ام را از خدا بگيرم. و تا وقتی فرزند او را بیرون آوردند، با خدا راز و نیاز می‌کرد و سلامتی فرزندش را از او می‌طلبید.

اين حالت برای افراد معمولی در بن‌ بست رخ می‌دهد. ولی خواص، همواره این مرتبه از توکّل و توحید افعالی را در وجود خود دارند و تأکید تعالیم قرآن و عترت«سلام الله علیهم»، رسیدن به همین مرتبه است. راه رسیدن به این درجه و مقام نیز پایبندی به عبادت و ریاضت‌های دینی است:
«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقين‏؛ و پروردگارت را پرستش كن تا آن امر يقينى (مرگ) بر تو فرا رسد».(26)

چنین مقامی از راه علمی و استدلالی نیز به دست نمی یابد، اگرچه تسلّط علمی بر اعتقادات لازم است و مقدّمۀ کسب این حالات است، ولی کافی نیست و عوامل دیگری برای عروج آدمی لازم است. به قول مولوی:


پاي استدلاليان چوبين بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود


مداومت بر عبادت و پرستش پروردگار متعال، حالتي كه در مواقع خطر و در تنگناها برای انسان پدیدار می‌شود را دائمی می‌کند. کسی که دائماً خدای تعالی را مسبّب‌ الاسباب بداند و بیابد، از روي اخلاص او را می‌خواند و توحید افعالی در عمق جان او رسوخ می‌کند و واقعاً مي‌بيند كه تنها مؤثر در این جهان، آفرینندۀ یکتا است.

 مرتبۀ سوّم؛ توكّل أخصّ الخواص

مرتبۀ سوّم توكّل؛ توكّل أخصّ الخواص است. در اين مرتبه، آدمي به مقام تسليم و رضا در مقابل مقدّرات، اوامر و نواهي الهي مي‌رسد. به عبارت ديگر هم در امور تکويني و هم در امور تشريعي و قوانين، تسليم محض ارادۀ الهي مي‌شود. رسيدن به اين مقام دشوار است و نیاز به تمرین و ممارست علمی و عملی دارد.

امام صادق«سلام الله علیه» از قول پدر بزرگوار خود و آن حضرت از قول امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» نقل ‌فرموده‌اند:
«الْإِيمَانُ لَهُ أَرْكَانٌ أَرْبَعَةٌ التَّوَكُّلُ عَلَي اللَّهِ وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»،(27) 

بنابر این فرمایش مولای متقیّان حضرت علی«سلام الله علیه»، ایمان دارای چهار ستون و یا چهار رکن است و بدون حتّي یکی از آن ارکان، ناقص می‌شود:

رکن اوّل : پناه انسان در زندگی خدای سبحان باشد و به هیچ موجود دیگری به غیر از او تکیه نکند.
رکن دوّم: آدمی امورات خود را به خداوند متعال واگذار نماید.
رکن سوّم: راضی ‌بودن انسان به مقدّرات الهی و پذیرش قضای خداوند است.
رکن چهارم: بنده، تسلیم اوامر خدای تعالی باشد.

 تسليم و رضا در برابر مقدّرات الهی

کسی که به مقام تسليم و رضا در برابر مقدّرات الهی می‌رسد، باور دارد که هرچه در جهان هستی رخ می‌دهد، به‌جا و از روی حکمت است. بر اساس دستاوردهای علم نجوم، كرۀ زمين بیش از شانزده نوع حرکت دارد. دو حرکت مهمّ آن، حرکات وضعی و انتقالی است. اين حركات آن چنان دقيق است كه اگر ذره‌ای تندتر یا کندتر شود، اصطكاك عجيبي در عالم به وجود مي‌‌آيد و همۀ ستاره‌ها و كهكشان‌ها به يكديگر اصابت مي‌كنند و به طور كلي زمين در فضا پرتاب و نابود مي‌شود. عقیدۀ انسان راجع به حکمت رخدادهای جهان و مقدّرات موجودات باید چنین باشد و به واقع درک کند که اگر غیر از سرنوشتی که از سوی خداوند حکیم برای او رقم زده شده است، نصیب او می‌شد، به نابودی و تباهی او می‌انجامید. با کمی دقّت معلوم می‌شود که مقدّرات مخلوقات خدای سبحان، مانند حرکات کرۀ زمین، به تمام معنا از روی مصلحت تامّۀ ملزمه صورت می‌پذیرد.

مقدّری که به گُل نکهت و به‌گِل جان داد
به هرکه هرچه سزا دید حکمتش آن داد


این مطلب از منظر عقل نیز اثبات می‌شود. عقل انسان پذیرفته است که خداوند تعالی قادر مطلق و عالم بی‌مانند است. پس به حال بندگان خویش واقف و آگاه و بر رفع مشکلات و تغییر سرنوشت آنان، قادر است. حق‌تعالی جواد و كريم است و در رأفت و مهربانی مافوق حدّ تصور انسان می‌باشد. خداوند متعال حکيم است و کليّۀ امور بر وفق حکمت است. از این رو مقدّرات چنین خدائی، بهترین مقدّرات و مخلوقات ذات باری، عالی‌ترین مخلوقات هستند و او همۀ امورات عالم هستی را به بالاترین وجه ممکن تقدیر فرموده و یقیناً به مصلحت مخلوقات است.

حال که عقل انسان با این برهان که در فلسفه «برهان لمّی» نام دارد، به حکیمانه بودن مقدّرات هستی شهادت می‌دهد، آن همه گله‌مندی و شکوه و شکایت از سرنوشت که اکثر مردم دارند، از کجا ناشی می‌شود؟ نکته در اینجا است که دل آنان در برابر مقدّرات الهی تسلیم نشده است. اگرچه از لحاظ علمی برای آنان اثبات می‌شود که هرچه از جانب حق تعالی است، به مصلحت آنان می‌باشد و این موضوع، مورد پذیرش عقل هم واقع می‌شود، ولی وقتی‌ دل چنین کسانی باور نداشته باشد و راضی به مقدّرات نشود، گله و شکایت از خداوند و مردم و هر عامل دیگری رایج می‌شود. نا‌آرامی،‌ دلهره،‌ اضطراب و نگراني اکثر مردم از عدم باور قلبی آنان به حکمت مقدّرات خداوند تعالی سرچشمه می‌گیرد.

دلِ بسياري از افراد را كه بشكافيم، عدم رضایت آنان به مقدّرات آشکار می‌گردد. طالب يك آزادي کاذب و بی‌قید و شرط هستند. در تخیّلات خود، سرنوشتی عالي برای خویش رقم زده‌اند و خواهان آن سرنوشتند. به همین جهت از خدای متعال گله دارند و رضایت به تقدیر خود نمی‌دهند و این نارضایتی عاقبت نامطلوبی به دنبال خواهد داشت.

در مقابل، کسانی که وظیفۀ خود را انجام می‌دهند و عقل و دل آنان گواهی می‌دهد که آنچه خداوند حکیم تقدير كرده است، صد در صد به‌جا و به‌ مصلحت است، به آرامش درونی دست می‌یابند و یک زندگی بدون غم و غصه و عاری از دغدغه خواهند داشت و مهم‌تر اینکه، گناه در زندگی آنان راه‌ نمی‌یابد؛ زیرا یکی از عوامل ایجاد رضایتمندی در برابر مقدّرات، تقوا است. اگر انسان متّقی شد، هرچه از جانب دوست به او برسد، برای او نیکو است.

یکـی درد و یــکی درمــان پسنــدد
یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجرا ن
پسندم آنچــه را جــانـان پسندد


حضرت زينب مظلومه«سلام الله علیها»،به این مرتبه از توکّل دست یافته و به واقع در برابر مقدرات الهی، تسلیم بود. وقتی او را به مجلس ابن زياد آوردند، علیرغم تنهائی در برابر آن همه دشمن، به خداوند توکّل کرد و با جرأت و شهامت در پاسخ به سخنان ابن‌زیاد گفت:

«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَي مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ …»(28) يعني؛ مادرت به عزايت بنشيند، من به غير خوبي و زيبايي در كربلا و در اين مسافرت چيزي نديدم. این سخن ارزشمند حضرت زینب«سلام الله علیها»، برخاسته از وقار، طمأنينه، شهامت و آرامش درونی آن بانوی گرامی است و میزان تسلیم و رضایتمندی اهل بیت«سلام الله علیها» در برابر مقدّرات الهی را نمایان می‌سازد.

نکتۀ بسيار مهمّي که در اين مبحث شايان ذکر است، اينکه برخي اوقات برداشت نادرست از معنی قضا و قدر، موجب مي‌شود بخت و اقبال نوع بشر به عنوان علّت اصلي سعادت و شقاوت او مطرح گردد. بسياري بر اين تصورند که بدبختی و خوشبختی انسان به دست او نیست و شانس هر انساني، نوع زندگي او را معيّن مي‌کند. اين تصوّر باطل ارمغاني به جز پوچ‌ گرائي و سردرگمی براي نسل جوان به همراه ندارد و سبب‌ساز تنبلي و خمودگي جوانان مي‌شود و روحيۀ اميد را در آنان به يأس و نااميدي مبدّل خواهد کرد. کسانی که به این روحیۀ منفی و ضعیف مبتلا می‌شوند، چون امید به اصلاح وضعیّت خود ندارند، به هیچ کوششی در جهت تغییر سرنوشت خود مبادرت نمی‌ورزند و روز به روز شقاوت آنان بیشتر می‌گردد. این افراد مدام می‌گویند:

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

این تصوّر باطل به جوانان وانمود می‌کند که سعادت و شقاوت آنان یک امر از پیش تعیین شده است و دخالتی در آن نخواهند داشت. در حالی که این اعتقاد، در فرهنگ دینی جایگاهی ندارد و به شدّت مذمّت شده است.

تو گر اختر خويش را مي‌کني بد
مدار از فلک چشم نيک اختري را

آنچه در مبحث تسلیم و رضا بیان شد، این است که انسان باید راضی باشد به رضای خداوند متعال. و این رضایت به معنای عدم دخالت در تعیین سرنوشت نیست. اگر انسان با خدای سبحان رابطه پیدا کند و کردار و گفتار خود را با موازین دینی منطبق نماید و ایمان قوی به خداوند داشته باشد، مقدّر او حیات طیّب در این دنیا و حیات طیّب‌تر در آخرت خواهد بود.

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون؛ هر كس از مرد يا زن، عمل نيك انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد پس او را بى‏ترديد (در دنيا) به زندگى پاكيزه‏اى زنده خواهيم داشت و (در آخرت) پاداششان را در برابر عمل‏هاى بسيار خوبشان خواهيم داد».(29)

چنانچه مقدّر گناهکاران و کسانی که با خداوند منّان رابطه ندارند، زندگی نا‌سالم و توأم با دلهره، اضطراب خاطر و نگرانی خواهد بود. آن زندگی که خداوند در آن حاکم نباشد، تاریک، وحشتناک و توأم با غم و غصه است.

«أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛ يا (عمل‏هاى شرّ كافران) مانند تاريكى‏هايى است (براى غريق) در دريايى ژرف كه آن را موجى مى‏پوشاند كه بالاى آن موجى ديگر است و از فراز آن ابرى است، تاريكى‏هايى است انباشته بر روى هم كه اگر دست خود را (در جلو ديده‏اش) بيرون آرد آن را به راحتى نمى‏بيند و كسى كه خدا براى او نورى قرار نداده هرگز نورى نخواهد داشت».(30)

بنابراین اعمال، افکار، نیات و گفتار هر انسانی دخالت کامل در سعادت و شقاوت او دارد و خداوند متعال برای همۀ انسان‌ها تقدیر فرموده است که در صورت ارتباط با معنویات و انجام وظیفه، سعادتمند شوند و در صورت گریز از ارزش‌های معنوی و کوتاهی در انجام وظیفه، به شقاوت ابدی برسند.

حال اگر به‌فرض نادر، کسی رابطۀ محکمی با خدای خود برقرار نمود و وظایف خود را نيز به درستی انجام داد و با این حال، یک زندگی ناسالم به سراغ او آمد، باید به این نکته پی ببرد که مصلحت وی چنین اقتضا می‌کند و باید در برابر این مصلحت که خواست خداوند است، تسلیم محض باشد. به عبارت دیگر، در موارد بسیار نادر و کمیابی، مقدّر الهی برای بنده این است که در دنیا زندگی ناسالم و همراه با مشکل و تنگنا داشته باشد. چنین بنده‌ای، علاوه بر اینکه باید در برابر مقدّر الهی تسلیم و راضی به رضای خداوند باشد، لازم است بداند که پروردگار عالَم، عالِم به حال او و قادر به حلّ مشکل او است. افزون بر این باید خدای تعالی را حکیم، رئوف، جواد و کریم بداند تا بتواند درک کند آنچه در زندگی او، رخ داده است، قطعاً به مصلحت او می‌باشد.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازاوست

به ارادت بخـورم زهـر که شاهد ساقی است
به ‌ارادت بکنم درد که درمان هم از اوست


خدای مهربان که خالق انسان است، مصلحت آدمی را بهتر تشخیص می‌دهد. از این رو می‌فرماید:

«وَ عَسي‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما بهتر است، و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بدتر است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد».(31)

و در آیۀ دیگري می‌فرماید:

«فَعَسي‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيرا؛ بسا هست که شما چيزي را مکروه داريد و خدا در آن خير فراواني قرار مي‌دهد».(32)

 تسليم و رضا در برابر اوامر و نواهی الهی

تسلیم در برابر اوامر و نواهی خداوند منّان هنگامی رخ می‌دهد که انسان به صورت دقیق و همه جانبه به آنچه خداوند تعالی امر فرموده است، سر بسپارد و از آنچه ذات باری تعالی نهی فرموده است، اجتناب ورزد. این قسم تسلیم و رضایتمندی که تسلیم و رضا در برابر تشريع نیز نام دارد، مهم‌تر، لازم‌تر و دقيق‌تر از قِسم قبلی است.

حضرت ابراهیم«سلام الله علیه» و فرزند گرامی آن نبیّ مکرّم، حضرت اسماعیل«علیه السلام»، دو مصداق بارز از تسلیمان محض در برابر اوامر و نواهی الهی هستند. هنگامی که فرمان ذبح فرزند، به حضرت ابراهيم«سلام الله علیه» ابلاغ شد، با شهامت خاصّي نزد اسماعيل«علیه السلام» آمد و گفت: «فرزندم، من در خواب ديدم كه سر تو را مي‌بُرم؛قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَري».(33)

حضرت اسماعيل«علیه السلام» گفت: « اي پدر، كار خود را به درستی انجام بده، ان شاء الله مرا از صابرين خواهی یافت؛ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين».(34)

برخوردی که آن پدر و پسر در مقابل امر حق تعالی از خود نشان دادند، نمونۀ روشن تسليم در برابر تشريع است.

ابراهیم خلیل‌الله«سلام الله علیه»، پیامبر بود و در آزمایشی سخت، پیروز و سربلند شد. رفتار آن نبیّ گرامی و فرزند او«سلام الله علیه» باید برای بشریّت سرمشق باشد تا در اطاعت از اوامر الهی که به صورت صریح به بندگان ابلاغ شده است و به اندازۀ امتحان حضرت ابراهیم«سلام الله علیه»، طاقت فرسا نیست، کوشا باشند و از ارتکاب اعمالی که مورد نهی و مذمّت خدای سبحان واقع شده است، دوری گزینند.

آن همه تأکید قرآن کریم بر اقامۀ نماز و ادای زکات، شایستۀ اطاعت محض است. ولی نماز نزد بسیاری از مردم سنگین است و جز گروهی اندک که همان خاشعین هستند و صرفاً برای اطاعت فرمان خدای تعالی او را می‌پرستند، سایر مردم، اگر نماز بخوانند، انگیزه‌ای غیر از طمع رفتن بهشت و يا ترس از درافتادن به جهنم ندارند.

«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعين؛ از شكيبايى و نماز يارى جوييد. و اين دو، كارى دشوارند، جز براى اهل خشوع».(35)

بسیاری از مردم بر اساس احساسات ديني یا از روي رقابت، چشم و هم چشمی و یا هوي و هوس، برای چندمین بار عمرۀ مفرده به جا می‌آورند و عمرۀ آنان جنبۀ تفریحی پیدا می‌کند و مبالغ فراوانی در این راه هزینه می‌نمایند ولی پرداخت خمس و زکات، حتّي با مبالغ کمتر، برای آنان سنگین و دشوار است.

این همه، به خاطر آن است که انجام واجبات دینی انگیزۀ الهی ندارد و محض اطاعت فرمان خداوند صورت نمی‌پذیرد. به عبارت دقیق‌تر، تسلیم و رضا در برابر اوامر و نواهی الهی در بین مردم کمرنگ است.

اگر كسي با خداوند یکتا رابطۀ محكمي داشته باشد، به واجبات و خصوصاً نماز اهميّت دهد، به دستورات قرآن کریم عمل كند، خدمتگذار خلق خدا باشد و مرتكب گناه نشود و اگر مرتكب گناه شد، فوراً توبه كند و با حالت شرمندگی از خدای سبحان عذرخواهی نماید، می‌توان گفت متّقی است. امورات چنین کسی از راه بی‌گمان اصلاح مي‌شود و به مقام تسليم و رضا مي‌رسد:

«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا؛ و هر كه از خدا بترسد، براى او راهى براى بيرون‌شدن قرار خواهد داد، و از جايى كه گمانش را ندارد روزى‌اش مى‌دهد. و هر كه بر خدا توكل كند، خدا او را كافى است. خدا كار خود را به اجرا مى‌رساند و هر چيز را اندازه‌اى قرار داده است».(36)

تسلیم و رضا در برابر قوانین الهی نیز، مورد پسند و پذیرش عقل آدمی است. به حکم عقل، بهترين قوانين از طرف خداوند توانا است. خدائی که عالم به سرّ و خفيّات است و تنها او است که شایستگی وضع قانون دارد. عموم انسان‌ها به این مطالب اذعان دارند، ولی چون باور قلبی ندارند، از قوانین و دستورات خدای سبحان تبعیّت نمی‌کنند.

خوشا به حال افرادی كه خداوند تبارک و تعالی را از روي تسليم و رضا، عبادت مي‌كنند. چنین عبادت و پرستشی بسیار لذّت‌بخش است و موجب رستگاری انسان در دنیا و آخرت می‌شود.

منابع:

1 - المزّمّل / 9
2 - کلینی، محمدبن یعقوب. الکافی. دارالکتب الاسلامیة. تهران. 1407ق. ج 8، ص 127.
3 - العنكبوت / 65
4 - النور/
5 - يوسف / 106
6 - الفاتحة/ 5.
7 - ابن بابویه(صدوق)، محمد بن على‏، التوحید، تحقیق: هاشم حسينى، قم، جامعه مدرسين‏، ۱۳۸۹ق. ص25
8 - ابن بابویه(صدوق)، محمد بن على‏، عيون أخبار الرضا عليه السلام‏، تحقیق: مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان‏، ۱۳۷۸ق. ص135
9 - يس / 60
10 - الفرقان / 43
11 - القصص / 78
12 - يوسف / 106
13 - المزّمّل / 9
14 - غافر / 44
15 - النور / 40
16 - المزّمّل / 9-8 .
17 - الطلاق/ 3
18 - النحل / 99
19 - الطلاق / 3-2
20 - الطلاق / 3.
21 - الطلاق/3
22 - النور / 39
23 - آل‌عمران / 26.
24 - يونس / 107.
25 - العنکبوت / 65.
26 - الحجر/99
27 -الكافي، ج 2، ص 47.
28 - مجلسی. محمدباقر. بحارالانوار. موسسه الطبع و انشر. بیروت. 1410ق. ج 45، ص 115.
29 - النحل / 97.
30 - النور / 40.
31 - البقرة / 216.
32 - النساء / 19.
33 - الصافّات / 102.
34 -الصافّات / 102.
35 - البقرة / 45.
36 - الطلاق / 3-2.

گروه حوزه علمیه تبیان – علی محمد سرلک  
 

 


فرم در حال بارگذاری ...