« دعای امام سجاد علیه السلام در وقت پناه بردن به خداسامرا نه ! كه جهان سیطره ی قدرت توست »

خشم و عفو

نوشته شده توسطرحیمی 19ام دی, 1395

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَالَّذِينَ يجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يغْفِرُونَ(شوري/37)

همان کساني که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مي‌ورزند، و هنگامي که خشمگين شوند عفو مي‌کنند.

پیام ها:

1- منشأ بسیارى از گناهان شهوت و غضب است، اول دورى از شهوت را مطرح كرد بعد دورى از غضب را. «یجتنبون… الفواحش و اذا ما غضبوا»

2- مؤمن بر نفس خود تسلّط دارد. «یجتنبون… یغفرون»

3- غضب یك غریزه است لكن كنترل آن لازم است. «غضبوا»

4 - مؤمنان به هنگام غضب خودشان عفو مى‏كنند، نه به خاطر وساطت دیگران. «هم یغفرون»


عفو و فروخوردن خشم:

«وَ الکَاظِمینَ الغَیظَ، و العَافینَ عنِ النَّاسِ، والله یحبُّ المُحسِنینَ.»[306] ترجمه: در وصف مؤمنان گوید که: خشم فروخورندگان، و از مردمان عفوکنندگان، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.[307]

° «و اِنْ تَعْفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقوی، و لا تَنْسَوا الفَضْلَ بَینَکُم! وَ اِذَا خاطَبَهُم الجَاهِلونَ قالوُا سلاَما.»[308] ترجمه: اگر عفو کنید به تقوی نزدیک­تر باشد، و فضل در میان خود فراموش مکنید چون جاهلان با ایشان خطاب کنند سلام گویند، یعنی حلم را کار فرمایند.[309]

° اَلعَفْوُ لا یزیدُ العَبدُ الّا عِزّاً، فاعفُوا! یعِزُّکُم اللهُ. ترجمه: عفو نیفزاید بنده را الا عزت، پس عفو کنید که خدا شما را عزیز گرداند.[310]

° «مَن دَعا عَلی مَن ظَلمَهُ، فقد انتَصَرَ. یا معشر المُوحّدینَ! انّ اللهَ عَفا عَنکم، فلیعفُ بعضُکُم عن بعضٍ.» ترجمه: هرکه بر ظالم خود دعا کند، داد خود بستده باشد. ای جماعت موحدان! خدا از شما عفو می­کند، شما از یکدیگر عفو کنید! [311]

° «العفو زکوةُ الظَّفَرِ. اذا قَدَرْتَ عَلی عدوِّکَ، فاجعَلِ العفوَ شُکراً لقدرتک.» ترجمه: عفو زکات ظفر است. چون بر دشمن ظفر یابی، عفو را شکر قدرت خود کن![312]

شکرانه بازوی توان بگرفتن دست ناتوان است[313]

° حکیمی را گفتند: چه حیلت کند [انسان] تا خشم برو مستولی نشود؟ گفت: باید که پیوسته بر خاطر او باشد که واجب نیست که پیوسته خدمت او کنند بلکه او را نیز خدمت باید کرد، و واجب نیست که همه کس طاعت او دارند بلکه او را نیز طاعتی می باید داشت، و واجب نیست که پیوسته ازو تحمل کنند بلکه او را نیز تحمل باید کرد، و واجب نیست که بر بدخویی او صبر کنند بلکه او را نیز با دیگران صبر باید کرد، و باید داند که پیوسته خدا او را می بیند؛ که چون این معانی به حقیقت نزدیک او مُقَرَّر شود خشم نگیرد. [314]

° فیثاغورث قومی [از] دوستان را به مهمانی خواند، تا ایشان را طعامی دهد. چون وقت آن رسید که ایشان جمع آمدند، خدمتکاری که داشت غفلت کرده بود، و طعام نساخته، و میهمانان به خانه او جمع بودند. حکیم خشم نگرفت، و به نزدیک میهمانان آمد و خندان، و با ایشان گفت: امروز چیزی فایده گرفتم بهتر از آنچه به جهت آن جمع آمده بودیم، و آن خشم فرو خوردن است، و غضب مالیدن، و بر صبر ظفر یافتن، و به حلم استواری نمودن.[315]

° خالد بن صفوان گوید: مردی را دیدم که عمرو عبید را دشنام می داد. چنانکه هیچ باقی نگذاشت. چون خاموش شد، عمرو گفت: خدا تو را بر صواب مزد دهاد، و خطای تو بیامرزاد! خالد گفت: بر هیچ چیز حسد نبردم چنانکه بر حلم او، و آن دو کلمه که بگفت.[316]

° و کسی که از انسانی مثل خودش نمی­گذرد چگونه امید به عفو خداوند جبّار دارد. رسول اکرم(ص) فرمود که پروردگار او را امر کرده است به این خصلت ها:

ـ پیوند پیدا کن با کسی که از تو بریده است.

ـ کسی را که بر تو ظلم کرده است عفو کن.

ـ به آن کس که تو را محروم کرده بخشش کن.

ـ و به کسی که به تو بدی کرده نیکی کن.

و همانا ما مؤظفیم که از امر الهی متابعت کنیم که فرموده است: «و آنچه را که رسول خدا آورده است بپذیرد و از آنچه نهی کرده است باز ایستید».

و عفو کردن، سرّ خداوند در دل های بندگان خاص اوست و هرکس که خداوند این سرّ را به او داده خداوند قلب او را مسرور کرده است.

و رسول اکرم(ص) می فرمود: آیا نمی­تواند کسی از شما مثل ابی ضمضم باشد؟ گفتند: یا رسول الله! ابی ضمضم کیست؟ حضرت(ص) فرمود: او مردی از پیشینیان بود که هر روز صبح می گفت: خدایا! من آبروی خود را برای مردم تصدّق کرده­ام. [یعنی از تمام بدی هایی که مردم به من کرده اند گذشتم و آنان را حلال کردم].[317]

بخشیدن مردم و بخشیدن به مردم: حلیت[318] تهذیب[319] سه چیز است: سنت و صحبت و خلوت؛ و تهذیب سه چیز راست: نفس را و خوی را و دل را. تهذیب نفس سه چیز است: از شکایت به مدح گردانیدن، و از غفلت به بیداری آوردن، و از گزاف به هشیاری آوردن.

تهذیب خوی سه چیز است: از ضجرت [تنگدلی، اندوه] به صبر آیی، و از بخل به بذل آیی، و از مکافات[320] به عفو آیی. تهذیب دل سه چیز است: از هلاک امن با حیات ترس آیی، و از شومی نومیدی با برکت امید آیی، و از محنت پراکندگی دل وا آزادی دل آیی.[321]

فضیلت عفو: بدانْ عفو آن است که استحقاق حقّی را داشته باشی و از آن بگذری؛ از قبیل قصاص یا غرامت…. خدای متعال می­فرماید: «خُذِ العَفْوَ وَأمُرْ بِالمَعْروفِ[322]» تا آخر آیه و فرمود: «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی»[323]

ﻋﻘﺒﺔ بن عامر می­گوید: روزی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را ملاقات کردم پس من پیش از او دستش را گرفتم یا او زودتر دست مرا گرفت و فرمود: ای ﻋﻘﺒﺔ! آیا تو را از بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت خبر دهم؟ به کسی که از تو قطع رابطه کرده بپیوند و به کسی که تو را محروم ساخته ببخش و کسی را که به تو ستم کرده عفو کن.[324]

ابوحمزه ثمالی از امام سجّاد علیه السّلام روایت کرده که گفت: شنیدم آن حضرت می­فرمود: هرگاه روزی قیامت شود خدا مخلوق اولین و آخرین را در یک جا گرد می­آورد. آنگاه فریادگری فریاد می­کند: اهل بخشش کجایند؟ فرمود: جمع زیادی از مردم به پا می­خیزند پس فرشتگان از آنها استقبال می­کنند و می­گویند: بخشش شما چه بود؟ می­گویند: ما می­پیوستیم به کسی که با ما قطع رابطه کرده بود و می­بخشیدیم به کسی که ما را محروم ساخته بود و عفو می­کردیم کسی را که به ما ستم کرده بود. حضرت فرمود: به آنها می­گویند: راست می­گویید وارد بهشت شوید.[325]

عفو کردن دشمنان و خصمان: حسن بن علی رضی الله عنه را پنج نوبت زهر دادند و ایزد تعالی او را نگاه داشت تا زهر بر وی کار نکرد. بار ششم بدادند، جگرش بپوسید و پاره پاره شد. چون به حال نزع افتاد، آن سید سید زاده، حسین بن علی رضی الله عنه، بر سر وی نشسته بود و می گریست و می گفت: ای برادر! می دانی که این زهر تو را که داده است؟ گفت: می دانم. گفت: بگوی تا اگر حالی افتد[326]، خون ضایع نشود، گفت: از آن اصل که من هستم و بدین جای که من رسیدم، نه نیکو باشد که من غمز[327] کنم. اگر خدای تعالی مرا بیامرزد، تا کشنده من که مرا زهر داده است نیامرزد و در بهشت نفرستد، به عزت خدای تعالی که پای در بهشت ننهم. [328]

ابراهیم بن ادهم روزی در بیابانی می رفت و سواری پیش آمدش و گفت: آبادانی کجاست؟ گورستانی بدان جانب بود، اشارت بدان گورستان کرد. سوار گفت: افسوس[329] بر من می کنی؟ تازیانه­ای چند ابراهیم را زد و همه سر و جامة ابراهیم پر خون کرد و روی به آبادانی کرد، و خلق دید که روی از شهر بیرون نهاده بودند از مردان و زنان پرسید که شما را چه افتاده است؟ گفتند: چنین خبر دادند که ابراهیم بن ادهم در این ساعت از این جایگه بگذشت. گفت: چگونه مردی است؟ گفتند: چنین و چنین. گفت: چه می گویید که مرا بدین نشان مردی پیش آمد و من او را نشناختم و وی را بزدم. پس بازگشت و به صحرا آمد و ابراهیم را دید بر لب آب نشسته و خون از خود می شست. در پای وی افتاد و گفت: مرا معذور دار که تو را نشناختم، و مرا بحل کن. ابراهیم گفت: همان ساعت که مرا می زدی، تو را بحل کردم، گفتم: روا نباشد از مروت که به قیامت مرا به سبب تو ثواب دهند و تو را به سبب من عقوبت کنند. [330]

***

بوَد عفو از سرِ بد در گذشتن حدیث ماجرا درهم نوشتن

بود احسان به جای بد نکویی گناه و مجرمان را عذر گویی

به جای[331] محسنی شخصی جفا کرد بُوَد واجب جزای او وفا کرد

و گر مجرم طریق عذر گیرد ز روی مرحمت عذرش پذیرد

شرف زآن برملایک دارد انسان که او را پایه عفو است واحسان[332]

نظر از:  

سلام وخداقوت
مطالب شما بسیار عالی است
درمورد چگونگی نوشتن وبلاگ میتئنم از شما راهنمایی بخوام

1395/10/19 @ 14:01


فرم در حال بارگذاری ...