موضوعات: "علما و فرزانگان بروجرد" یا "آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(ره)" یا "محمدبروجردی (مسیح کردستان)"

به یاد مسیح کردستان (سالروز شهادت سر لشکر پاسدار شهید محمد بروجردی )

نوشته شده توسطرحیمی 1ام خرداد, 1393

اصل مقاومت و پایداری

-همان طور که امام فرمودند -

نباید فراموش شود

که بیم آن می رود زحمات شهدا به هدر رود؛

اگر چه آنها به سعادت رسیدند

اما این ما هستیم که آزمایش میشویم.

(فرازی از وصیتنامه شهید بروجردی)


 

من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین شایع شده و سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن دارد، به مراتب حساس تر و سخت تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست؛ وصیتم به برادران این است که سعی کنند توده مردم را که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند تا بتوانند کادرهای صادق انقلاب را شناسایی کنند و عناصری را که جریانهای انحرافی دارند بشناسند که شناخت مردم در تداوم انقلاب، حیاتی است.

عروج مسیح کردستان

روز اول خرداد سال 1362، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد، و به روایت یکی از همسفران:

«بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می کرد. حاج آقا در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد. ما باید همه چیزمان را در راه خدمت به مکتب مان بدهیم. همانطور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه ایم».

با عبور از سه راهی «مهاباد - نقده» خودرو حامل محمد و دوستانش به مین برخورد کرد.

«صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود 70 قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند. وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت اما شهید شده بود»

سردار شهید «حاج همت» ، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 6 ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود:

«…بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد!.»

در وصف خصایل اخلاقی «محمد»، همین بس که عموم مردم کردستان لقب «مسیح کردستان» را به او پیشکش کرده اند. محمد، علی رغم موقعیت درخشان و برجسته ای که در بین فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح انقلاب اعم از ارتش و سپاه داشت، چنان کف نفس و تواضعی از خود بروز میداد که در بین تمامی رزم آوران جبهه های غرب و جنوب، اخلاص او زبانزد خاص و عام شده بود. با توجه به اینکه فرماندهی عالی جنگ در جبهه های شمال غرب و غرب کشور را بر عهده داشت، بارها مخبرین جراید و اکیپهای گزارشی رادیو و برای مصاحبه به سراغش می رفتند اما هر بار دست خالی بر گشتند. چرا که «مسیح کردستان»، همواره از دوربینهای تلویزیونی و میکروفونها گریزان بود. یکی از دوستانش در این باره میگوید:

«سعی داشت گمنام باشد. سعی میکرد وجودش در جامعه مطرح نشود. معتقد بود که تمام اجر یک کار، در گمنامی عامل آن است. سخت اصرار داشت بر این گمنامی. یک بار که اکیپ فیلمبرداری تلویزیون غافلگیرانه از او فیلمبرداری کرد، مصرانه مانع از ادامه کارشان شد. می گفت: از من فیلمبرداری می کنید؟. بروید استغفار کنید… شما باید بروید از این بچه رزمنده ها که دارند می جنگند فیلم بگیرید…»

سردار سرتیپ «قاسمی نیز از عشق و ارادت عمیق محمد به فرزندان معنوی حضرت امام ، اینگونه یاد می کند:

«حاج آقا همیشه رسم داشتند که با بچه بسیجی ها حشرو نشر داشته باشند. با تمامی تنگی وقت و مسئولیت های سنگین که به عنوان فرمانده منطقه 7 سپاه کشور داشتند، از کمترین فرصت ها، برای رسیدگی به معضلات بسیجی ها استفاده می کردند. در برخورد با نیروها، مصداق عینی «رحماء بینهم» بودند.درهر عملیات هم، مثل یک نیروی ساده، دوش به دو ش بسیجی ها می جنگید و پیشروی میکرد. برای همین هم، بچه ها عاشق او بودند، اما خدا شاهد است که این مرد، از این همه عشق و ارادت، سر سوزنی دچار عجب و غرور نشد».

از دیگر مسایلی که «محمد» به شدت نسبت به آن پای بندی نشان می داد، رسیدگی و ملاقات با خانواده های شهدا و جانبازان بود. محبت و علاقه اش به یتیمان شهدا و حد حصری نداشت. بارها با لحنی مو کد گفته بود:

«خدا ما را به واسطه همین شهید داده ها امتحان می کند. مبادا با غفلت از آنها، سختی و عذاب خدا را برای خودمان بخریم!».

با گسترش دامنه فعالیت قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) در غرب، «محمد» ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه، جهت جنگ های غرب کشور را احساس نمود. بر حسب همین ضرورت نیز، او سازمان دهی، آموزش و کادر بندی «تیپ ویژه شهدا» را در دستور کار خود قرار داد. مسئولیت فرماندهی این تیپ را نیز به سردار شهید «ناصر کاظمی» محول کرد.

حضور مستقیم او در تمامی مراحل نبرد تا به آن حد ملموس بود که به گفته سردار شهید «حاج همت»:

«در جریان پاکسازی محور «بانه - سردشت»؛ بعضی از برادران ما، به شهید کاظمی گفته بودند شما به بروجردی بگویید اینقدر جلو نیاید. احتیاجی به آمدن ایشان نیست. ما خودمان می رویم. شهید کاظمی، چندین بار درخواست بچه ها را با بروجردی مطرح کرد. اما هر بار، ایشان چیزی نمی گفت. نهایتا در برابر اصرار موکد شهید کاظمی گفته بود: اگر بنابر ولایت است، من بر شما ولایت دارم، اینقدر از حد خودتان خارج نشوید!.»

سرتیپ شهید آبشناسان که خود در چندین نبرد دوشادوش «محمد» جنگیده بود، درباره روحیه معنوی او در میادین رزم گفته بود:

«در عملیات دائم زیر لب با خودش زمزمه می کرد و نام خدا را بر زبان می آورد. چه در موقع سختی ها، و چه در حین پیروزی، زبانش جز به شکر به درگاه خداوند نچرخید. واقعا ایشان مظهر توکل بودند.

همسر شهید، از یکی از آخرین دیدارهایش با «محمد» میگوید:

« به ایشان گفتم چهار سال است که در این منطقه هستیم. انشاءالله بعد از ختم جنگ به تهران برمی گردیم یا نه؟!. در جوابم گفتند: بخاطر نیاز شدید این منطقه ، تصمیم گرفته ام در کردستان بمانم کاری هم به ختم جنگ ندارم. گفتم : پس لابد باخبر شهادت شما به تهران بر می گردیم؟ خندید و چیزی نگفت».

یادش گرامی راهش پر رهرو باد.

ماجرای کر بودن ارادی گوش آیت الله بروجردی

نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1392

آیت الله جاودان









 

 

به گزارش خبرگزاری تسنیم،  جلسه سخنرانی و روضه که پس از نماز مغرب و عشاء و با قرائت زیارت آل یاسین آغاز شد، استاد جاودان به سخنرانی پرداخت و سپس روضه و ذکر توسل خوانده شد. طبق روال گذشته چهارشنبه این هفته نیز در حسینیه شیخ مرتضی زاهد با حضور پرشور جوانان برگزار شد.

مشروح سخنرانی حجت الاسلام جاودان را بخوانید:

*دین را خدای رب العالمین فرستاده است. پیامبران را خدای رب العالمین فرستاده است. کتاب های آسمانی را خدای رب العالمین فرستاده است. نه خدای رازق. خدای رازق پیغمبر فرستاده است؟ نه. خدای رازق رزق داده است. مشخص است؟ خدای خالق پیغمبر را خلق کرده. اما چه کسی او را پیغمبر کرده؟ خدای رب العالمین او را پیغمبر کرده و خدای رب العالمین او را برای ما فرستاده است. اگر این را بفهمیم خیلی چیز فهمیده ایم. خدای رب العالمین در دست حضرت موسی علیه السلام ید بیضاء قرار داد و چوب دستی او را اژدها کرد. خدای رب العالمین طوفان نوح را به پا کرد. اگر بفهمیم خیلی حرف عظیمی است. خدای رب العالمین ادیان را فرستاده است.

*البته ادیان که نیست، ما یک دین داریم، به مناسبت پیامبران می گویم ادیان. مثلا اگر پنج تا پیامبر اولوالعظم داریم، اینها را خدای رب العالمین فرستاده است. آن پیامبران بعدی را چه کسی فرستاده است؟ خدای رب العالمین. ببینید ما سیصد و خورده ای پیامبر و رسول داریم، بقیه نبی هستند.

*حالا فعلا بحث مان فرق رسول و نبی نیست. خدای رب العالمین پیامبران و ادیان و کتاب های آسمانی را فرستاد و معجزات را به دست انبیاء جاری ساخت. ساده بودها. دقت کنید. دین مبتنی بر ربوبیت رب العالمین است، چون خدای رب العالمین است، دین را فرستاده. دین مبتنی بر ربوبیت اوست نه خالقیت او.

* بُن همه ادیان جریان تربیت است. خدای تربیت کننده پیامبر و کتاب آسمانی و دین فرستاده. دین مبتنی بر جریان تربیت است. خدای متعال می خواسته انسان ها را تربیت کند. سایر مخلوقات تحت یک جریان طبیعی تربیت می شوند، مثلا گوسفند باید شصت هفتاد کیلو شود، اگر فقط آب و غذا بخورد به این مقصود می رسد، اما انسان نباید شصت هفتاد کیلو شود.

*از آنجا که ما ابعاد مختلفی داریم، باید در تمام ابعاد تربیت شویم. مثلا در جریان بدن، نباید چاق شویم. چاق و لاغر شدن دست خودمان است. اما مثلا اینکه قدمان کوتاه شود یا بلند شود دست خودمان نیست، اما می توانم چاق شوم و می توانم لاغر شوم. می گویند این را حساب کن. این هم می رود در جریان تربیت. مثلا، شما باید حرف زدن را بلد باشید. این در جریان تربیت است دیگر. باید حرف زدن را بلد باشید. نباید طوری حرف بزنید که دل یک کسی بسوزد. بفهمی چه می گویی.

*در یک جلسه ای خدمت آیت الله مصباح بودیم، ایشان هرچه که می خواستند بگویند، ابتدا در دهانشان مزه مزه می کردند و بعد می گفتند. وقتی انسان تربیت شود، اینگونه می شود. هر نگاهی که می خواند بکند، با حساب نگاه می کند. هر حرفی که می خواهد بزند، با حساب حرف می زند. هر قدمی که می خواهند بردارد، با حساب برمی دارد. هر رفیقی که انتخاب می کند، با حساب انتخاب می کند.

*تربیت یک مربی می خواهد، اصطلاحا می گویند یک متربی می خواهد و یک مربی. متربی یعنی شاگردی که باید تربیت شود. آن مربی، باید مربی کامل باشد، مربی ای که ناقص باشد نمی تواند. مثلا شما مربی زبان انگلیسی ای داشته باشید که خودش درست زبان انگلیسی بلد نیست. خب نمی شود.

*مربی باید تمام و کامل و درست باشد. متربی باید استعداد تربیت داشته باشد. معمول انسان ها و آنهایی که در سطح متوسط هستند این است که استعداد تربیت شدن را دارند. لزومی ندارد که نابغه باشد. ببینید اگر بنا باشد که نابغه باشد تا تربیت شود، پنج نفر می شوند. درحالیکه طرح خدای متعال این نیست و ادیان را برای تربیت همه مردم فرستاده است. پس همه می توانند. جز کسانی که از سطح معمولی هوش پایین تر باشند. درمورد آنها اصطلاح و اسم خاصی وجود دارد. ممکن است آن نشود. البته معمولا یک درجاتی از تربیت را روی آنها هم عمل می کنند. مثلا فرض کنید از نظر حرکت مشکل دارد و رویش کار می کنند و از نظر حرکت بهتر می شود.

*عبدالله اُبی رئیس منافقین بود. منافقین عصر پیامبر دو دسته بودند. منافقین آشکار که دیگران آنها را می شناختند و  منافقینی که دیگران آنها را نمی شناختند. عبدالله ابن ابی جز منافقین آشکار بود. برای نماز هم می آمد. این آدمی که منافق است، یعنی مربی را قبول ندارد. بنابراین هروقت بتواند از زیر دستورات در می رود. پس تربیت به عنوان رکن اول به ایمان احتیاج دارد. وَالَّذِینَ آمَنُوا که در قرآن آمده. همه وَالَّذِینَ آمَنُوا هایی که در قرآن آمده و وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ که در مرحله بعد است، یعنی می گویند این آدم مربی اش را قبول دارد. اعتقاد دارد که تمام نقطه نقطه اش درست است.

*اینجا بود که شیطان گیر کرد و خیلی اساسی گیر کرد و رانده شد. عبارت چه بود؟ گفتند این منافق بود. وقتی کسی به یکی از دستورات مسلم شک داشته باشد، مرتد است. در عصر پیغمبر به پیغمبری ایشان شک داری پس با ربوبیت الهی مشکل داری. وقتی کسی به یک دستور مسلم شک دارد و زیر بار نمی رود، به توحید برمی گردد. اگر عملا زیر بارش نمی رود، گناهکار است که برای خیلی از ماها از این موارد پیش می آید.

*استقامت لازم است تا تربیت به مقصد برسد. اصلا هیچ تربیتی وجود ندارد مگر اینکه انسان استقامت بورزد. دوستان ما می خواستند زبان انگلیسی بیاموزند. اگر به طور فشرده کار می کردند، یعنی روزی هشت ساعت، شش ماهه زبان انگلیسی را یاد می گرفتند. اگر یک کم کمتر کار می کردند، یکی دو سال طول می کشید. ببینید یک استقامت و پیگیری و دنبال کردن و مداومت شش ماهه، یک ساله یا دو ساله می خواهد تا فقط در یک وجه که یک زبان است، مسلط شود. من می خواهم بر زبانم، بر چشمم، بر گوشم، بر همه اینها مسلط شوم. اگر می توانستم برایتان مثال بزنم، می فهمیدید که این چگونه است.

*داستان حاج آقای حق شناس را بارها عرض کرده ام. من پیش خودم می گفتم که خب گوش ایشان سنگین است یک دکتری بیاوریم و برای گوششان یک کاری بکنیم. آن دوستمان به من خبر داد که یک دکتر درجه اول آوردیم و نیم ساعت سه ربع ایشان را معاینه کرد و گفت آقا این گوش قابل معالجه نیست. این دست خود ایشان است. هروقت می خواهد می شنود و هروقت می خواهد نمی شنود. اگر انسان تربیت ببیند به این حد می رسد. هروقت بخواهد می شنود و هروقت بخواهد نمی شنود. البته کسانی که این را می گفتند نمی فهمیدند یعنی چه. می گفتند مثل اینکه مرحوم آقای بروجردی هروقت بخواهد می شنود. گوش ایشان هم یک کمی سنگین بود. هروقت می خواست می شنید.

*اختیار انسان دست خودش می آید. اگر اختیار انسان دست خودش بیاید، اختیار عالم هم دستش می آید. اینگونه عرض می کردم. اگر تو خودت را فتح کردی، از من که گذشته، اگر یک جوان و نوجوانی همت گماشت و از نوجوانی همت گماشت، نه من و شمایی که از دست رفته ایم، کسی که از نوجوانی و جوانی همت گماشت، می تواند. تا چه زمانی؟ یک کاری بکن که زیر بیست سالگی یک کاری بشود و یک طوری بشود. اگر بگذرد سخت می شود.

*در آیه 30 سوره مبارکه فصلت و آیه 13 سوره مبارکه احقاف می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ. همان حرفی که اول عرض کردم. رَبُّنَا اللَّهُ من مربی را قبول دارم. مربی کامل و صد در صد و درست است. صد در صد درست است و من قبول دارم. إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ مربی درست است. تمام است. پیامبر چه بود؟ پیامبر فرستاده مربی اصلی است. در ادامه آیه می فرماید: ثُمَّ اسْتَقَامُوا من مربی را قبول دارم و چون ایمان دارم، استقامت می ورزم. اگر من یک روز برای نماز صبح زود بلند شوم و اول وقت بخوانم، این هم خوب است، بد نیست. اما ثمر این به اندازه یک روز است. اگر همیشه نماز صبحت را اول وقت خواندی، آن ثمر اصلی بدست می آید.

*به دوستان عرض می کنم شما هر روز یک زیارت امام زمان بخوانید. همین زیارت آل یاسین را هر روز بخوانید. اگر یک روز بخوانیم چطور؟ یک روز بخوانید هم خوب است. اما آن وقت ثمر اصلی را می دهد که انسان هر روز به یاد امام زمانش باشد و به درگاه ایشان عرض [ارادت کند.] یک نکته عرض کنم. در همان داستان شیطان که عرض می کردم، شیطان چکار کرد؟ جلوی امام زمان خودش سرش را بالا نگاه داشت. حضرت آدم امام زمان آن دوران بود. همه فرشتگان ایمان داشتند و کرنش و سجده کردند.

*حالا اگر انسان صد هزار سال خدمت امیرالمومنین باشد خب خوب است. اما این می ماند و بعداز صدهزار سال می آیند می گویند لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. بستگی دارد به مقدار کاری که انسان کرده است. تمام کاری که شما در طول روز انجام می دهید در این موثر است که فرشته ها چه زمانی بیایند بگویند لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. یا ممکن است برای قیامت بماند. وقتی شما به قیامت وارد می شوی، هزار جور ترس و مشکل و این حرف ها هست. اواسط دوران قیامت در این پنجاه هزار سال می گویند. آقا راست است؟ پنجاه هزار سال! اینجا اگر ترس زیاد باشد، دو دقیقه طول بکشد، انسان سکته می کند. اینطور نیست؟ پنجاه هزار سال. وسطش می آید. بستگی دارد به اینکه انسان چه مقدار کار کرده باشد. می آیند می گویند لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. ولی اگر در خاطرتان باشد یک کسانی که طیبین هستند.

*در همان لحظه مرگ به آنها می گویند فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. همه چیز تمام شد. از حالا به بعد، شادمانی است. چقدر شادمانی؟ اصلا قابل تصور نیست. یعنی اگر آن شادمانی ای که برای یک نفر پیش می آید را بین ماها تقسیم کنند، همه مان از شدت شادمانی می میریم. برای یک نفر انقدر شادمانی است. می تواند تحمل کند. بله. حظ و لذتش را هم در همان درجه اعلا می برد. ما کوچک هستیم و همه چیز را با همان کوچکی خودمان می سنجیم. مثلا یکی یک ربع سکه در کوچه پیدا کند، دیگر پرواز می کند. اندازه های ما اینگونه است. چه عرض می کردم؟ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. در آیه بعد یعنی آیه 14 سوره مبارکه احقاف می فرماید: أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ خب زحمت کشیده. بارک الله. می گویند یک کسی خیلی کله پاچه دوست داشت، رفته بود شاگرد کله پزی شده بود. صبح و ظهر و شب دلش پر می زد اما نمی خورد. مثال است ها. البته نمی شود که آدم سی سال دلش کله پاچه بخواهد. درست می شود.

*اگر انسان یک مدتی دندانش را روی جگرش بگذارد، جگرش معالجه می شود. همه ما همین جا کم می آوریم و دندان روی جگر نمی گذاریم. مدام برمی داریم. حالا این که در آیه فرمود شرط سوم بود. اول متربی باید مربی را قبول داشته باشد. دوم باید طبق دستورات او عمل کند، سوم در عمل استقامت بورزد. باور کنید، آدم اگر خودش را فتح کند، خیلی عظیم است.  آن هفته داستان را برایتان عرض کردم. گفت زمین مرتضی به تو می گوید آرام باش. اینکه چیزی نیست.

*در آیه 30 سوره مبارکه فصلت می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا، استقامت به ثمر می رسد. در ادامه آیه می فرماید: تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ آقا ملائکه فقط به پیغمبران نازل می شوند؟ به آدمیزاد هم نازل می شوند. آدمیزادی که حرف گوش کرده است و پایش ایستاده است. در ادامه می فرماید: تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا دیگر نترسید. آقا این دیگر نترسید خیلی عظیم است ها. خیلی. ما نمی فهمیم یعنی چه. در ادامه می فرماید: وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ شما را بشارت باد به بهشتی که گفتیم. می گوییم هرکس خوب و درست عمل کند، ما یک بهشتی می دهیم. شما اصلا نمی دانی بهشت یعنی چه. حسن صباح را که شنیده اید؟ می گویند آن قدیم ها به مریدان بیچاره اش هشیش می داند و وقتی کله اش گرم بود او را می بردند به یک باغ خیلی خوبی که درست کرده بودند، با یک چیزهای دیگر و می گفتند این بهشت است. اگر تو بروی فلانی را بکشی، اگر هم کشته شدی، به اینجا می روی. آن بدبخت بیچاره هم صاف و ساده بود و انجام میداد. مانند اینهایی که به خودشان بمب می بندند.

وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ در آیه بعد می فرماید: نَحْنُ أَوْلِیَاؤُكُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ

منبع:سایت عقیق

مداحی که آرزو داشت، جسدش بی سر باشد.

نوشته شده توسطرحیمی 4ام بهمن, 1392

سردار شهید جلال کاوند ، مداحی که آرزو داشت، جسدش بی سر باشد.

خدایا! برای من سخت است که ابی عبدالله با تن بی سر به شهادت برسد و من سر در بدن داشته باشم.

صبح همان روز شهادتش نیز در جمع یارانش اعلام می کند: دوستان دیشب خواب دیده ام امروز بدون سر به شهادت می رسم.

شهید جلال کاوند در سال 1332 در روز تولد امیر المومنین علی علیه السلام در شهرستان بروجرد به دنیا می آید. پدر جلال کارگر است گاهی رعیتی می کند و گاهی باربری. بارها را روی شانه اش به این طرف و آن طرف می برد. جلال و چهار برادر و یک خواهرش در یک اتاق کوچک  زندگی می کنند. او کلاس ششم را که تمام می کند  به اهواز و بعد از آن تهران می آید  و برای امرار معاش خود و کمک به خانواده کار می کند. او  در خیاطی چیره دست می شود. در کارگاه خیاطی که جلال کار می کند فرد دیگری نیز هست . او کسی نیست جز محمد بروجردی . به دلیل هم شهری بودن و داشتن دغدغه های دینی جلال بسیار متاثر از محمد بروجردی می شود و از همین دوران یعنی حدود سال 1351 فعالیتها و مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی شروع می کند.
همان روزهایی که خیلی از جوانانی که تهران می آمدند اول از همه سراغ مراکز عیش و نوش می رفتند جلال در اولین قدم می رود سراغ جمع کردن فامیلهایی که در تهران دارد. زیاد می شوند شاید حدود 40 یا 50 نفر. با همین تعداد جلسه قرآن و ذکر اهل بیت را تشکیل می دهد. همین هیئت، محل اولیه مبارزات جلال علیه رژیم شاهنشاهی می شود.
شاید با پیشنهاد محمد بروجردی جلال که استاد کار خیاطی شده  می رود در خیاط خانه دربار. از همان زمان راهش به دربار باز می شود. و جلال برای خودش مبارزه می کند با جمع اوری اطلاعات دربار و در اختیار دادن آنها به محمد بروجردی و دیگر دوستان مبارزش.
طولی نمی کشد که ارتباط جلال با مبارزان انقلابی لو می رود و جلال مجبور به فرار از تهران می شود. جلال دلش آرام نمی گیرد با هر کسی که گرم می گیرد چند دقیقه ای طول نمی کشد که وارد بحث سیاسی می شود. پدر و مادرها دادشان دیگر از دست جلال در آمده نمی گذارند بچه هایشان با او حرف بزنند. معتقدند جلال کله اش بوی قرمه سبزی می دهد می ترسند بچه هایشان را نیز هوایی کند. اما جلال از هر فرصتی استفاده می کند و روزهایی که از دست تعقیب و گریزها به بروجرد فرار کرده با جوانترهای فامیل شبها قرار می گذارد و برایشان از انقلاب و امام می گوید.

جلال و دو برادرش در صف اول تظاهرات بر علیه رژیم شاهنشاهی

2.jpg

( جلال نفر کوتاه قد در وسط صف است و جمال و امیر دو برادر جلال نفرات دوم و سوم از سمت راست)

حاج عبدالمحمد یکی از همان جوانانی است که از ترس پدر و مادرش شبها به پشت بام خانه می آمد و با جلال که همسایه آنها بود صحبت می کرد. می گوید:  “جلال سرش پر از سودای امام بود نمی دانم از کجا اعلامیه های امام را می آرود و به من می داد تا آنها را پخش کنم".
جلال از هر فرصتی استفاده می کند تا به قول خودش پیام انقلاب را به مردم برساند یک روز به همسرش که در مراسم روضه خوانی زنانه ای که در محله شان بود شرکت می کرد گفت: برو با خانمهای جلسه صحبت کن تا یک جلسه هم که شده بگذارند بیایم برایشان روضه بخوانم.بالاخره خانمها راضی می شوند و جلال به مراسم روضه خوانی می رود. خدا رحمت کند همسر جلال را می گفت:” در مراسم روضه خوانی نشسته بودم که یکباره دیدم آقایی با عبایی روی دوش و عینک دودی وارد جلسه شد و در جایگاه روضه خوان نشست باورم نمی شد که جلال باشد عینک دودی خیلی خوش تیپش کرده بود".
روضه را که شروع کرد چند دقیقه نگذشته بود که از صحرای کربلا و مظلومیت حسین بن علی و ظلمی که شمر و یزید  به آل الله کردند  آمد به  کربلای ایران و حسین و یزید زمان و همان جلسه شد جلسه آخری که جلال و همسرش در آن شرکت کردند….
انقلاب که می شود دغدغه جلال کم که نمی شود هچ، زیادتر هم می شود حضور جریانهای منحرف مارکسیتی و التقاطی باب جدید مبارزه دیگری برای او باز می کند: دفاع ایدئولوژیک از مبانی  اسلام انقلابی.

3.jpg
شهید جلال کاوند

4.jpg
شهید جمال کاوند

سعید اوحدی  از دانشجویانی که در یکی از دانشگاههای آمریکا تحصیل می کرده و به عشق انقلاب برای مبارزه به ایران برمی گردد می گوید:” اوایل سال 58 بود که جلال را برای اولین بار در مسجد سید بروجرد دیدم. خیلی زود با هم دوست شدیم دغدغه هایمان شبیه به هم بود، هر دو از خطر جریانهای مارکسیست نگران بودیم . در همان مسجد با جمعی دیگری حلقه مطالعاتی تشکیل دادیم در آن روزها تمام آثار اسلامی مطرح و حتی آثار مارکسیتها را می خواندیم ، دبیر جلسه که فعالترین فرد در مباحثه و جمع بندی موضوعات بود جلال بود".
جلال با اینکه شش کلاس بشتر مدرسه نرفته اما آنقدر مطالعه کرده که در در جمع دانشجویانی که حتی در خارج از کشور درس خوانده اند  از لحاظ علمی می درخشد و همه آنها را متاثر از سطح تحلیل و عمق دید خود می کند.
برادر کوچکتر جلال، جمال است. او از همان روزهای اول انقلاب وارد سپاه می شود. گاهی با چمران محاصره پاوه را میشکند گاهی با اشرار مسلح منطقه دالاهو و ریژاب میجنگد و گاهی راهی کرندغرب و بیستون می شود و سپاه آن شهرها را شکل می دهد.
ضدانقلاب مسلح آرامش را از مردم کرند غرب و سرپل ذهاب گرفته اند اهالی روستاهای اطراف را می دزدند و با یک گونی ییاز معاوضه می کنند و به عراقیها می فروشند. جمال شب هنگام به تنهایی به خانه سید خان سرکرده آنها می رود و او را در حالی که ده ها مرد جنگی محافظش بودندبه هلاکت  میرساند. از این به بعد برای سر جمال جایزه می گذارند

جمال فرماندهان سپاه استان کرمانشاه را جمع می کند معتقد است که اگر کوتاهی کنند و با این اشرار برخورد نشود مردم از انقلاب نا امید میشوند.
جمال از کرمانشاه بر می گردد به کرند غرب. متوجه می شود دوستانش در مناطق اطراف با ضد انقلاب درگیر شده اند. با همان ماشین آهوی سبز رنگی که داشت راهی منطقه درگیری می شود. جمال به اسارت در می آید. روزها و شبها شکنجه میشود. بدنش را تکه تکه می کنند و در چاهی می اندازند.پنج ماهی طول می کشد که بدن کوچک شده و ارباً اربای جمال کشف می شود.

صفحات: 1· 2

به یاد علامه سید جعفر شهیدی(ره)

نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1392

نام و نام خانوادگي : سيد جعفر شهيدي
تاريخ تولد : 1297
نام پدر : سيد محمد
محل تولد : بروجرد
آخرين مدرك تحصيلي : جواز اجتهاد ،دكترا در ادبيات فارسي
رشته تحصيلي : فقه و اصول ، تاريخ ، ادبيات
نام كشور و محل تحصيل : عراق(نجف اشرف) ، ايران(تهران)
دانشگاه هاي محل تحصيل با ذكر مقاطع: دانشگاه تهران(ليسانس معقول و منقول و ادبيات فارسي و دكتراي ادبيات فارسي)
سال شمار فعاليتها و سفرهاي فرهنگي، علمي و اجرايي

 

  1. شروع همكاري با مرحوم دهخدا در تدوين لغت نامه دهخدا سال 1328
  2. تدريس در دبيرستان هاي تهران سال 1330
  3. انتشار مجله فروغ علم سال 1330
  4. اخذ ليسانس از دانشگاه معقول و منقول سال 1332
  5. اخذ ليسانس ادبيات فارسي سال 1335
  6. آغاز تدريس در دانشگاه ادبيات دانشگاه تهران سال 1340
  7. معاونت موسسه دهخدا سال 1342
  8. همكاري با دكتر محمد معين در تهيه فرهنگ فارسي معين سال 1346
  9. سفر به اردن به دعوت دانشگاه عمان (ايراد سخنراني) سال 1346
  10. سفر به مصر و شركت در كنفرانس اسلامي قاهره با ايراد سخنراني سال 1349
  11. سفر به الجزاير (ايراد سخنراني) سال 1351
  12. سفر به عراق به دعوت دانشگاه بغداد (ايراد سخنراني در دانشگاه بغداد و موصل) سال 1357
  13. تاسيس مركز بين المللي آموزش زبان فارسي سال 1368
  14. سفر به چين به دعوت دانشگاه پكن سال 1368
  15. سفر به امريكا جهت شركت و سخنراني در كنفرانس شيعه در دانشگاه تمپل ، فيلادلفيا سال 1368
  16. سفر به چين و دريافت درجه استادي افتخاري از دانشگاه پكن سال1373

 

دکترغلامعلي حداد عادل :

 

« دکتر سید جعفر شهیدی از مفاخر ملی ایران و بروجرد است.»

 

ادامه »

مصاحبه:حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی(ره) اسوه علم و تواضع

نوشته شده توسطرحیمی 3ام دی, 1392

 

 

پای صحبت موسس محترم حوزه محدثه بروجرد -حجه الاسلام و المسلمین سعید نجفی بروجردی- می نشینیم و از زبان ایشان با یکی از عالمان برجسته و بزرگ تشیع مرحوم حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی(ره)- جد پدریشان- آشنایی بیشتری پیدا می کنیم.

از حال و هوای این شخصیت بزرگوار برایمان بگویید!

چرا اساساً حاج شیخ از نجف برگشتند و در بروجرد مستقر شدند؟

 

ما طلبه ها وقتی مشکلات را می بینیم یک مقداری ممکن است دلسرد شویم. با این زرق و برق هایی که وجود دارد گاهی وقت ها حالتِ زدگی و خمودگی پیدا می کنیم. اما انسان تعجب می کند یا در حقیقت تحسین می کند همت والای ایشان را که در سه سالگی مادر او و در هفت سالگی پدر را از دست می دهند. به اصطلاح عربی در سه سالگی یتیم و در هفت سالگی لتیم شدند.تا 13 سالگی تحت تکلف همشیره شان بودند. در 13 سالگی تصمیم می گیرد از روستایش به نجف برود.

 همشیره شان به خاطر مسایل عاطفی مخالفت می کند،تصمیم می گیرند نزد آیت الله غروی از علمای وقت استخاره کنند. سه جور استخاره می کنند خیلی خوب می آید که نجف بروند به گفته خودشان نصف الاغی را اجاره کرده بودند و از بروجرد به طرف نجف راه می افتند. سفرشان بیست روز طول می کشد. در نجف هم اول با ایشان برخورد خوبی نمی شود. گیر یک خادم می افتد خلاصه به ایشان در انبار دمپایی پاره ها جایی می دهند. با این حال دلسرد نمی شود. با فقر و مشکلات عدیده دست به گریبان بودند مثلاً گاهی وقت ها هسته های خرما، که در نجف به عنوان سوخت پخت نان استفاده می شد را جمع می کردند و می فروختند و با پولش چیزی تهیه می کردند.

 

صفحات: 1· 2

اگر این ده روز را توشه مفید بگیریم کل سالمان بیمه می شود.

نوشته شده توسطرحیمی 20ام آبان, 1392

حجت الاسلام و المسلمین سعید نجفی بروجردی در مراسم افتتاحیه ساختمان جدید مدرسه علمیه محدثه بروجرد که با مجلس عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین مقارن بود،ضمن خیر مقدم به طلاب سال اول این ایام را در بهره گیری معنوی بسیار مهم توصیف کرد و گفت:گریه بر اهل بیت به خاطر مصایب آنان تضمین کننده طول سال انسان است.

وی گفت:اشکی که در این ایام ممکن است ریخته می شود هفت قسم است که سه قسم آن بی ارتباط با اهل بیت و عزای آنان است و چهار قسم آن به امام حسین مربوط می شود و همین چهار قسم است که موجب نجات انسان است.

موسس محترم حوزه محدثه بروجرد در تشریح اقسام گریه گفت:آن سه قسم اول عبارتند از:

1-گریه از “ترس “یا “جبن” مانند ترس کسی که در زندان است و قرار است اعدام شود.

2-گریه “تزویر"و حقه بازی

3-گریه “ندامت” و پشیمانی که در باب توبه و به خاطر پشیمانی از گناه است.

اما گریه های مفید و اشکهای نجات بخش عبارتند از:

1-اشک “شوق” و اشتیاق در بندگی و طاعت خدا و اینکه فرد از باب همین شوق به عشق و دلدادگی به امام حسین گریه میکند.

2-اشک “فقدان"و دوری از امام و محرومیت از وجود مبارک او.

3-اشک"رحم” و “شفقت “بر حوادث عاشورا مانند اشکی که اصحاب امام در روز عاشورا به خاطر حوادث آن می ریختند.

4-اشک “فراق” امام مانند اشکی که حضرت یوسف در فراق پدر می ریخت و بالعکس.

آیت‌الله‌العظمی‌ بروجردی (ره) پیشتاز در وحدت و تقریب مذاهب

نوشته شده توسطرحیمی 21ام شهریور, 1392

مرحوم آیت‌الله‌العظمی‌سید حسین طباطبایی بروجردی (فروردین ۱۲۵۴ـ فروردین ۱۳۴۰ش) پس از دریافت درجه اجتهاد از مراجع اصفهان و فراگیری علوم معقول‌، به نجف اشرف عزیمت نمود و از محضر آیات آخوند خراسانی، سیدکاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی بهره مند گردید و از سال ۱۳۲۳ش به قم رفت و مرجعیت جهان تشیع و مدیریت حوزه علمیه را پذیرفت.
آیت‌الله‌العظمی بروجردی که پس از رحلت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی به مرجعیت تام رسید، از فقهای نامداری بود که علاوه بر «فقه» در علوم دیگر از جمله علم‌الحدیث و رجال، شخصیتی برجسته و بی‌نظیر به شمار می‌رفت و در این میدان، تسلط کاملی بر حدیث و فقه اهل سنت هم داشت. ایشان این رشته را در «مکتب اصفهان» و سپس «مکتب نجف» در محضر اساتید برجسته آن دوران فرا گرفته بود و به دلیل همین احاطه بر علوم و فقه مذاهب، در مسائل خلافی فقهی، برای «فقه مقارن» ارزش ویژه‌ای قائل بود و در عمل، در حوزه تدریس خود در هر مسئله مهم خلافی، اهتمام خاصی به بررسی ادله مذاهب دیگر داشت و شاید در همین راستا به تصحیح و تجدید چاپ کتاب «الخلاف» شیخ طوسی اقدام نمود و حتی در بعضی از اوقات، این کتاب را همراه خود به حلقه درس فقهش می‌آورد و با استناد به آن کتاب و نظرات شیخ طوسی، فضلای را با این مکتب آشنا می‌ساخت و بدین وسیله موجب می‌شد که آن مجتهدان آیندة دنیای تشیع، با کتابها و آرای فقهی مذاهب اربعه آشناتر شوند؛ چون عقیده داشتند که فقه یک علم مشترک بین مذاهب اسلامی است که با هم اشتراکات و پیوندهای زیادی دارند و باید از جنبه‌های مثبت آن به ویژه در «مسائل مستحدثه» و استنباط احکام آنها، استفاده لازم به عمل آید.
اصولاً با توجه به تلمذ بعضی از ائمه اربعه اهل سنت در محضر ائمه هدی علیهم‌السلام و شرکت و حضور علما و طلاب شیعه و سنی، در محافل درسی یکدیگر این سنت حسنه رجوع به فتاوی فقهای طرفین از قدیم ـ از عصر علمی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تا عصر شهید ثانی و پس از آن ـ ادامه داشت، ولی متأسفانه به علت دخالت بعضی از حاکمیت‌ها، در یکی دو قرن اخیر به کنار گذاشته شده بود که با ابتکار آیت‌الله بروجردی و روش عملی تدریسی ایشان دوباره مرسوم گردید.
آیت‌الله بروجردی به این نکته اشاره می‌نمودند که فقهای قدیم شیعه (مانند شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و…) همواره به این روش عمل می‌کردند و آن را به سود جهان اسلام و وحدت مسلمانان و نزدیکی علمای فریقین می‌دانستند. ایشان برای تکمیل این روش و گسترش همه جانبه‌اش، بر این باور بودند که باید کتب فقهی شیعه بین علمای اهل سنت توزیع شود تا آنها هم از دامنه وسیع فقه شیعی آگاه شوند و گامی مثبت در راه ایجاد وحدت و تقریب برداشته شود. به همین منظور کتاب «المبسوط» شیخ طوسی را توسط علامه محمدتقی قمی برای شیخ عبدالمجید سلیم (از شیوخ الازهر) فرستادند که موجب اعجاب نامبرده گردید و در مراحلی، دارالافتا مصر ـ وابسته به الازهر ـ از مبانی فقهی شیعه در صدور فتوا استفاده کردند.

صفحات: 1· 2

بزرگ‌ترین جایزه آیت‌الله بروجردی به چه کسی تعلق گرفت؟

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مرداد, 1392

خبرگزاری فارس: بزرگ‌ترین جایزه‌ای که آیت‌الله بروجردی داد/ نظر استاد امام درباره ورود طلاب به رسانه

آیت‌الله بروجردی  مرجع شیعیان جهان اسطوره‌ای یگانه بود که سال‌ها در اوج ساده‌زیستی گام‌های مؤثر و فراوانی در ترویج و تبیین دین مبین اسلام برداشت و آثار و برکات به جا مانده از این فقیه بزرگ گنجینه‌ای ناب برای همیشه تاریخ اسلام و تشیع است، بیان خاطرات از زبان شاگردان ایشان می‌تواند زاویای اخلاقی و علمی این عالم بزرگ شیعه را آشکار می‌سازد، یکی از شاگردان این مرجع معظم، مرحوم علامه علی دوانی است.

به همین منظور گفت‌وگویی را «محمدحسین رجبی» فرزند این استاد فقید تاریخ اسلام درباره خاطرات پدرش از آیت‌الله بروجردی انجام دادیم .

وی در ابتدا به ویژگی‌های منحصر به فرد مرحوم آیت‌الله بروجردی اشاره کرد و گفت: این مرجع بزرگ تقلید شیعه در زمان حیات خویش موقعیتی را پیدا کردند که تا کنون هیچ یک از مراجع بزرگ تقلید به این حد و پایه از نظر دارا بودن جایگاه در بین تمام شیعیان جهان به آن دست نیافته‌اند، زیرا هنگامی که آن بزرگوار زعامت جهان تشیع را بر عهده گرفت، نه تنها شیعیان ایران بلکه شیعیان عراق، آذربایجان شوروی سابق، عربستان، بحرین، افغانستان، پاکستان، هند و شیعیان کشور اندونزی از آیت‌الله بروجردی تقلید می‌کردند.

رجبی با بیان اینکه تا زمان حیات آیت‌الله بروجردی دیگر علمای شیعه به خاطر احترام به مقام علمی و معنوی ایشان هیچ‌گونه رساله علمیه‌ای را منتشر نکردند، ابراز داشت: بنابراین این موقعیت برجسته آیت‌الله بروجردی به عنوان یک مرجع واحد و مطلق جهان تشیع، یک موقعیت استثنایی محسوب می‌شود، زیرا تمام عالم تشیع به ایشان چشم دوخته بود و تا زمانی که این مرجع بزرگ زنده بودند، حکومت جبار و ظالم پهلوی جرأت نداشت که اهداف آمریکایی را در ایران اجرا کند.

وی ادامه داد: بعد از رحلت جانسوز آیت‌ الله بروجردی، شاه نادان و جاهل ایران برای اینکه پایگاه مرجعیت را از ایران دور کند، تلگراف تسلیتی به آیت‌الله حکیم در نجف ارسال کند، بدون اینکه پیام تسلیتی به حوزه علمیه قم بدهد، و خواست این گونه القا کند که بعد از آیت‌الله بروجردی زعامت شیعه با آیت‌الله حکیم است و در ایران دیگر مرجعی نیست که بخواهد با آیت‌الله بروجردی برابری کند و زعامت شیعه را به عهده بگیرد.

این کارشناس تاریخ اسلام با بیان اینکه این توطئه شاه پهلوی به خطا رفت، اظهار داشت: زیرا علمای بزرگ و برجسته‌ای در حوزه علمیه قم که حضرت امام خمینی(ره) در میان آن‌ها بیشتر می‌درخشید، وجود داشتند که توانستند خلاء آیت‌الله بروجردی را پر کنند، در همین مقطع زمانی می‌بینیم که بعد از ارتحال آیت‌الله بروجردی بعد از سال  1340، رژیم پهلوی شروع به انجام دستورات اربابان آمریکایی در سال 41 کرد با مقاومت و برخورد کوبنده امام خمینی(ره) و علمای بزرگوار دیگری که آن مرد الهی را همراهی و یاری کردند مواجهه شد.

رجبی در ادامه به دو خاطره علامه دوانی از آیت‌الله بروجردی اشاره کرد که در ادامه می‌آید:

*بزرگ‌ترین جایزه  آیت‌الله بروجردی به چه کسی تعلق گرفت

پدر من به عنوان طلبه جوان بعد از تحصیلی که در نجف داشت، وارد حوزه علمیه قم شد و به عنوان شاگرد درس آیت‌الله بروجردی در محضر آن بزرگوار تلمذ کرد، اما آنچه که باعث شد مورد توجه معظم له قرار بگیرند و آن بزرگوار ایشان را فرا بخوانند و مورد تقدیر بزرگ قرار دهد، این بود که پدرم کتابی را به نام «شرح زندگانی استاد کل وحید بهبهانی» نوشت.

توضیح اینکه وحید بهبهانی یکی از علمای طراز اول شیعه است که در اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 هجری با اقدام بسیار ارزنده خود مکتب اجتهاد در فقه شیعه که به افول رفته بود و اخباری‌ها بر حوزه‌های علمی شیعه غلبه پیدا برده بودند، احیا کرد و تسلط اخباری گری بر حوزه‌های علمیه را برکنار کرد، از این حیث آیت‌الله بهبهانی در میان علمای شیعه به عنوان تجدد مکتب اجتهاد و علم اصول شناخته می‌شود و مورد احترام ویژه است.

مرحوم پدرم این کتاب را در سن 27 سالگی راجع به این مرد بزرگ و کارهای او نوشته بود و از آنجایی که خانواده آیت‌الله بهبهانی با خاندان آیت‌الله بروجردی قرابتی داشتند، پدرم تلاش داشتند که پیش از چاپ این کتاب شرح حالی از آیت‌الله بروجردی را هم اضافه کنند تا در این کتاب از آیت‌الله بروجردی با عظمت یاد شود، ولی با توجه به اشتغالات وسیع آیت‌الله بروجردی یا عدم استقبال ایشان که برای عدم بازگویی شرح حالشان، این مهم میسر نشد تا اینکه چاپ و منتشر شد.

مرحوم پدرم با تلاش بسیار این کتاب را همراه با نامه‌ای در معرفی خود و اقدامی که انجام داده بودند و با یادآوری اینکه بعد آمدن من از نجف به قم با دستور ایشان بوده است، تقدیم حضورشان می‌کنند که این کتاب مورد توجه خاص و عنایت ویژه آیت‌الله بروجردی واقع می‌شود، به همین منظور از پدرم دعوت می‌کنند تا به حضورشان بروند.

هنگامی که پدرم در محضر آیت‌الله بروجردی مشرف می‌شوند،‌ جمعی از جمعی علمای تراز اول حوزه علمیه حضور داشتند و در این میان آیت‌الله بروجردی را یک طلبه جوان که تقریباً گمنامی بود را بسیار مورد تفقد قرار می‌دهند و با تأکید می‌فرمایند: این کتابی که بالغ بر 500 صفحه بود، من تماماً خواندم و دو بار می‌فرمایند: بسیار استفاده کردم، بعد جایزه‌ای را برای علامه دوانی در نظر می‌گیرند که در طول دوران مرجعیت آن بزرگوار بی‌سابقه بوده است.

زیرا معمولاً اگر کسی کتاب ارزشمندی می‌نوشت و مورد توجه و تفقد آیت‌الله بروجردی قرار می‌گرفت، در آن موقع حداکثر 300 تومان به عنوان جایزه به او اهدا می‌کردند، اما برای اولین و شاید هم آخرین بار رقم اهدایی جایزه ایشان به پدرم بابت نگارش این کتاب 1700 تومان بود که بسیار در حوزه انعکاس پیدا کرد و چون پدرم در نامه قید کرده بودند که خواهان این بودم که شرح حال شما را داشته باشم، ایشان فرزند خود را به سراغ پدرم می‌فرستند و بعد از ایشان دعوت می‌کنند که خصوصی به محضر ایشان شرفیاب شوند.

صفحات: 1· 2

یادمان زعیم بزرگ حوزه آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره)در بیان مرجع معاصر

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مرداد, 1392

آیت‌الله‌العظمی بروجردی در بیان مرجع معاصر

سخن از بزرگ‌مردی است که در یکی از حساس‌ترین شرایط تاریخ ایران چون شهاب شکافنده، سینه تاریکی و جهل را در ایران درید و پرتوی انوار وجودی او پس از سال‌ها همچنان بر تارک این خاک می‌درخشد.


آیت‌الله‌العظمی حاج آقا حسین بروجردی، پس از رحلت مو سس حوزه علمیه قم ،سکان مرجعیت شیعه را به دست گرفت و با نگاهی نو، سنگ بنای نظام جدید حوزه را پایه‌گذاری کرد و 54 سال پیش پس از عمری مجاهدت و پشتیبانی از مکتب پیامبر و اهل‌بیت (ع) عالم تشیع را به سوگ نشاند.

در آستانه سالروز رحلت آن مرجع بزرگ، خاطرات آیت‌الله‌العظمی سبحانی را منتشر می‌کند.


* از سلاله امام حسن مجتبی‌(ع)

آیت‌الله بروجردی از سادات طباطبایی بروجردی است و با سی‌واسطه به دومین پیشوای شیعیان حضرت حسن‌بن‌علی(ع) می‌رسد و نیز نواده دختری مجلسی اول به شمار می‌رود.

* اطاعت از امر پدر/ ترقی روز‌ افزون

هنگامی که سید حسین در اصفهان به تحصیل اشتغال داشت از سوی پدر به بروجرد احضار شد و بر خلاف گمان خود متوجه نشد که پدر، مقدمات ازدواج او را فراهم نموده است، از این پیشامد اندهگین می‌شود و چون پدر علت اندوه و تاثر او را می‌پرسد می‌گوید که من با خاطری آسوده و جدیت بسیار، سرگرم کسب دانش بودم، ولی اکنون بیم دارم که تاهل، مانع رسیدن من به مقصدم شود.

پدر به وی می‌گوید: فرزندم این را بدان که اگر به دستور پدرت رفتار کنی، امید است که خداوند به تو توفیق دهد تا به ترقیات مهمی نایل شوی.

* مطالعه تا سپیده‌دم

ایشان از علوم و فنون متداول بهره‌های کافی داشته و به خوبی قدر علم را می‌دانسته‌اند و چنان با نشاط تحصیل می‌کرد که بعضی شب‌ها تا سپیده دم سرگرم مطالعه بودند.

* احترام استاد به شاگرد

هنگامی که سید حسین جوان، وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد، در حلقه درس آیت‌الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی مصنف کفایةالاصول وارد شد، در روز نخست متوجه می شود که بیش از یک‌هزار و دویست عالم و فاضل، پای درس آخوند خراسانی حضوردارند و کسی جوان‌تر از او نیست، هنگامی که استاد شروع به تدریس می‌کند، اشکالی به نظرش خطور می‌کند ولی مهابت آخوند خراسانی، مانع از طرح اشکالی از سوی سید حسین می‌شود اما چند روز بعد در مجلس غیر رسمی اشکال خود را مطرح می‌کند که مناظره علمی و پرسش و پاسخ در بین آنان صورت می‌گیرد؛ از آن به بعد سید حسین جوان، مورد احترام استاد خود قرار می‌گیرد و هرگاه در درس، اشکالی از سوی آیت‌الله بروجردی صورت می‌گرفت، مرحوم آخوند با دقت به آن گوش فرا می‌دادند و در احترام و تکریم شاگرد خود کوتاهی نمی‌کرد.

* شیفتگی پروفسور فرانسوی به آیت‌الله‌العظمی بروجردی

پروفسور موریس متخصص بیماری‌های قلبی که برای معالجه آیت‌الله بروجردی از پاریس به قم آمده بود، تحت تاثیر جذبه معنوی آن مرد بزرگ قرار گرفته بود که به اعتراف خودش هیچ مقام روحانی او را این‌قدر تحت تاثیر قرار نداده بود.

* آزاداندیشی و مناظرات علمی

آیت‌الله فقید مخصوصا در بحث‌های علمیه بسیار (آزادمنش) بود، هنگامی که مساله‌ای را عنوان می‌فرمود با کمال بی‌طرفی اقوال و نظرات مختلف علمای بزرگ را در آن مساله با استدلالات آنها، کاملا تشریح می‌کرد، و آنچه در تایید هر یک از نظرات و استدلالات ممکن بود بیان می‌فرمود؛ به‌طوری که غالبا شاگردان قبل از اتمام مساله نمی‌توانستند بفهمند نظر آیت‌الله موافق کدام یک از اقوال مساله است حتی در پاره‌ای از اوقات تمام گفتگوها و بحث‌های لازم و احتمالات مختلف را در مساله مورد بحث بیان گرده و از آن می‌گذشتند به طوری‌که نظر نهایی ایشان در موافقت با یکی از اقوال روشن نمی‌گردید، آیت‌الله فقید با این روش فضلا و شاگردان بحث خود را در یک محیط آزاد علمی و فکری قرار می‌دادند، تا آنها نیز بتوانند ابتکار خود را به کار انداخته و در کمال آزادی، هر نظری به فکر آنها نزدیک‌تر به حقیقت است را انتخاب کنند، آیت‌الله بروجردی هرگز عقیده و نظریه علمی خود را بر دیگری تحمیل نمی‌کرد؛ این یکی از امتیازات درس آن مرد بزرگ بود.

* رفع خستگی مطالعه با مطالعه

آیت‌الله العظمی بروجردی عشق و علاقه وافری به تربیت شاگردان خود داشت و با انواع وسایل تا آنجا که شرایط اجازه می‌داد، آنها را تشویق می‌کرد، و چون خودشان از مطالعه بسیار لذت می‌برد، لذا می‌گفتند(هیچ‌گاه از مطالعات علمی خسته نمی‌شود، بلکه هر گاه از کارهای زیاد خسته شوم خستگی خود را با مطالعه رفع می‌کنم) لذا تا آخر عمر مقدار زیاد از وقتشان صرف مطالعه می‌شد و خودشان می‌گفتند: در دوران جوانی گاه می‌شد که شب‌ها چنان گرم مطالعه می‌شدم که یک وقت متوجه می‌شدم صبح طلوع کرده است. کسانی که با ایشان معاشرت زیاد اشته‌اند نقل می‌کنند که آیت‌الله نوعا از نیمه‌های شب بیدار می‌شدند و مشغول مطالعه و عبادت بودند، و این روش را تا آخر عمر داشتند.

* خلوت در کتابخانه

عشق و علاقه آیت‌الله به مطالب کتب علمی به اندازه‌ای بود که تا اواخر همر پربرکشتان که زعامت شیعیان دنیا با ایشان بود و همواره اشتغالات زیادی از قبیل پاسخ به «استفتائات» و سوالاتی که درباره مسایل دینی از نقاط مختلف جهان به دفتر ایشان می‌رسید، رسیدگی به سایر نامه‌ها و تلگرافات، رفع احتیاجات حوزه‌های علمیه، رسیدگی به کارها و حوائج مردم، را نیز در دستور کار خود داشتند و با آن کبر سن و ضعف مزاج، معذلک در شبانه روز  چند ساعت را خلوت کرده و در کتابخانه مشغول مطالعه و تکمیل نوشته‌های علمی خود بودند.

* قدرت حافظه

آیت‌الله العظمی بروجردی دارای حافظه‌ای فوق‌العاده بودند، قریب نصف قرآن را حفظ داشتند و در بعضی اوقات مخصوصا قبل از افطار در ایام ماه مبارک رمضان قرآن را از حفظ تلاوت می‌کردند؛ بسا می‌شد شخصی را در یک مجلس دیده بودند و چند سال بعد که مجددا ایشان را می‌دیدند با آن همه مراجعاتی که از اشخاص مختلف به ایشان می‌شد، فورا تطبیق می‌نمودند.

* تفقد از بازماندگان علما

آیت‌الله فقید نسبت به خاندان‌های علمی اهمیت زیادی قائل می‌شدند، هر یک از مراجع و بزرگان علما که در زمان ایشان فوت می‌کردند قرض شخصی یا غیر شخصی که در ذمه ایشان بود، همه را متعهد شده و می‌پرداختند. مثلا دیون زیادی که از مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله العظمی آقای حاج آقا حسین قمی باقی مانده بود همه را رسیدگی کرده و پرداختند، با بازماندگان آیات و حجج اسلام طوری رفتار می‌کردند که وفات سرپرست بزرگ خاندان خود را احساس نکنند، همواره آنها را تفقد و نوازش می‌نمودند.

توجه ایشان تنها به حوزه علمیه قم نبود، بلکه نسبت به تمام حوزه‌های علمی به خصوص حوزه علمیه نجف اشرف نیز نظر داشتند و برای طلاب غالب حوزه‌های علمی شهریه تعیین کرده بودند.


* توجه به گسترش اسلام

آیت‌الله بروجردی علاقه خاصی به پیشرفت اسلام در کشورهای غیر اسلامی مخصوصا کشورهای اروپایی و آمریکا داشتند و می‌گفتند که اگر تعلیمات عالی اسلام و مکتب تشیع به‌صورت خوبی در میان مردم این کشورها انتشار یابد، به زودی شیفته این تعلیمات گرانبها شده و با آغوش باز از اسلام استقبال می‌کنند.

* اعزام نماینده به کشورهای اروپایی و آمریکا

ایشان نمایندگانی را به آمریکا و اروپا فرستادند، افرادی مثل آقای حایری نماینده آیت‌الله العظمی بروجردی در آمریکا، و دانشمند معظم آقای محققی نماینده ایشان در اروپا.

منبع:خبرگزاری حوزه/

آیت‌الله العظمی بروجردی مهمترین مانع انقلاب سفید بود .

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مرداد, 1392

به گزارش خبرگزاری حوزه حجت الاسلام والمسلمین علی نظری منفرد، ضمن گرامیداشت سالروز رحلت آیت الله العظمی بروجردی؛ به تاسیس حوزه های علمیه توسط آیت الله حائری اشاره کرد و اظهار داشت: رضاخان پهلوی قصد از بین بردن حوزه های علمیه را داشت، اما آیت الله حائری در این زمینه بسیار مقاومت کرد تا حوزه ها حفظ شود.

وی با اشاره به اینکه پس از رحلت آیت الله حائری در سال 1355، حوزه های علمیه از دست دادن ایشان را به خوبی احساس می کرد، تصریح کرد: به همین دلیل حوزه علمیه نیازمند حضور شخصیتی بود که فضای مقاومت در برابر رضاخان را تداوم بخشد.

استاد حوزه علمیه با بیان اینکه مرحوم آیت الله بروجردی در زمان رحلت آیت الله حائری در بروجرد اقامت داشتند، خاطرنشان کرد: مرحوم امام خمینی(ره) به همراه علمای دیگری به بروجرد عزیمت کرده و آیت الله بروجردی را به قم آوردند.

حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد ابراز داشت: پس از فوت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف، ریاست عامه مرجعیت به آیت الله العظمی بروجردی واگذار شد.

وی با تاکید بر اینکه مرحوم آیت الله بروجردی از شخصیت علمی و اخلاقی جامعی برخوردار بودند، تصریح کرد: با روحیه بزرگ این مرجع فقید، حوزه های علمیه به خوبی مدیریت می شد.

استاد حوزه علمیه با بیان اینکه مرحوم آیت الله بروجردی از موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار بودند، ابراز داشت: شخصیت های بزرگی در حوزه توسط این عالم بزگوار پرورش داده شد.

حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد با اشاره به اینکه مرحوم آیت الله بروجردی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود، تصریح کرد: هوش و نبوغ بالای این عالم ربانی موجب شده بود تا مرحوم آخوند در نامه ای به پدر آیت الله بروجردی از استعداد بالای ایشان تجلیل کند.

وی با تاکید بر این که تبلور نبوغ، دیانت و تقوا در شخصیت آیت الله العظمی بروجردی قابل تجسم است، ابراز داشت: تقوا، زهد و تعهد این مرجع فقید موجب پرورش شاگردان بسیاری در مکتب امام صادق(ع) شد.

استاد حوزه علمیه با بیان اینکه در زمان حیات آیت الله العظمی بروجردی، محمدرضا پهلوی نتوانست انقلاب سفید مورد نظر خودش را اجرا کند، تصریح کرد: پس از رحلت معظم له، شاه قصد تخطئه کردن حوزه های علمیه را داشت.

حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد خاطرنشان کرد: با وجود آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی در قم، محمدرضا پهلوی نامه تسلیت به مناسبت رحلت آیت الله بروجردی را به حوزه نجف ارسال کرد تا به اهداف خود برسد.

وی در پایان تصریح کرد: پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی شخصیتی همچون مرحوم امام خمینی(ره) از حوزه های علمیه برخاست و توانستند با کمک علما خون پاک شهدا، انقلاب اسلامی را بنیان گذاری کنند.