« این خانه بی دلیل ترک بر نداشته استاین جمعه نیایی به خدا می میرم »

كشف حجاب براى اهل ذكر

نوشته شده توسطرحیمی 12ام مرداد, 1391

اگر ما به دستورات و توصيه هاى اهل بيت عليه السلام توجه کنیم ، راه هاى سعادت و نيك بختى را در آنها مى يابیم .اما افسوس كه دون هستى ما باعث شده كه توجهى به دستورالعمل ها و راه هاى خودسازى كه در سخنان ائمه عليه السلام و علماى ربانى آمده ، نداشته باشيم . اگر انسان به اين دستورات توجه كافى مبذول دارد بى ترديد به سرمنزل مقصود خواهد رسيد. چنان كه دوستان خدا و اهل ذكر اين راه را طى كردند و به مرحله اى از تعالى و كمال والاى انسانى رسيدند كه طبق فرمايش حضرت در اين خطبه ، خداوند در هر دورانى آنان را براى خود بر مى گزيند و چندان به آنان عنايت و توجه دارد كه با فكر و عقل آنها نجوا مى كند و راه هاى ناديده را به رويشان مى گشايد و چشم و گوششان را بينا و شنوا مى گرداند:

     فكشفوا غطاء ذلك لاهل الدنيا حتى كاءنهم يرون ما لايرى الناس و يسمعون ما لا يسمعون …؛

آن گاه كه آنان بر عالم غيب اطلاع يافتند و عالم برزخ و سرانجام برزخيان را به عيان مشاهده كردند و به حقانيت وعده هاى الهى پى بردند، پرده عالم ناديده و غيب را از برابر چشمان مردم نيز كنار مى زنند و چنان كه خود از وراى عالم خاكى اطلاع يافته اند، مردم را نيز به عالم غيب و برزخ آگاه مى سازند و فرجام كار را در برابرشان مجسم مى كنند. آنان به سخنان فصيح و دل نشين و اندرزهاى خود، حقايق عالم غيب و آنچه را براى دنياييان پنهان است به مردم مى نمايانند تا بيم و هراس ‍ از فرجام كردار زشت و ميل به عالم آخرت را در آنان برانگيزانند.

آنان كه در اثر شدت يقين چشم و گوش دلشان باز شده ، چيزهايى را مى بينند كه مردم از ديدنش محرومند و صداهايى را مى شنوند كه مردم عادى نمى توانند آنها را بشنوند.
اوج اين حالت همان مقامى است كه اميرمؤ منان عليه السلام از آن خبر داد و فرمود:


      لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (بحارالانوار، ج 40، باب 93، روايت 54)

اگر پرده هاى عالم غيب كنار روند بر يقين من افزوده نمى گردد.

      علت ناتوانى نفس انسان از درك احوال آخرت ، تعلق آن به بدن و اشتغال به تدبير بدن و پرداختن به نيازمندى هاى دنيوى است . اما اهل ذكر با تداوم و استمرار بخشيدن به ذكر خدا و رياضت و خودسازى ، دل هاى خويش را از كدورت و آلودگى هاى ناشى از تعلق به دنيا پيراسته ساخته اند، آن سان كه دل هاى آنان آيينه و تجلى گاه انوار الهى گشته و حقايق الهى در آنها نقش ‍ مى بندد. از اين رو آنان هر دو راه نجات و نگون بختى را به وضوح مشاهده مى كنند با بصيرت و يقين راه هدايت را بر مى گزينند و مى پويند و ساير مردم را نيز بدان هدايت و راهنمايى مى كنند. آنان هم چنان كه مردم مشاهدات حسى خود را بازگو مى كنند، آنچه را از حقايق كه به چشم بصيرت خويش ديده و با گوش عقل خود شنيده اند به آنها خبر مى دهند.

      بسيارى از ما معمولا از ياد آخرت و عالم برزخ غافليم و تنها وقتى به زيارت مردگان مى رويم به ياد آخرت مى افتيم و احيانا كارى براى آن انجام مى دهيم . بر عكس ما، اولياى خدا به مرحله اى از آگاهى و هشيارى و شهود باطنى رسيده اند كه توجهشان بيشتر معطوف به عالم آخرت است و ضمنا نيم نگاهى هم به دنيا دارند. بى شك وجود آنها نعمت و حجت بر ديگران است . آنان حقانيت راه خدا و پيامبران را آشكار مى سازند. نمونه اين افراد را در هر زمانى كم و بيش مى توان پيدا كرد. ما در يزيد عالمى داشتيم به نام حاج شيخ غلام رضا رحمة الله كه زندگى و رفتارش نشان مى داد كه عالم آخرت را مى بيند و تنها به آن توجه دارد. آن مرحوم حتى در مسير منزل تا مسجد كه بر الاغ سوار مى شد، به خواندن نافله و قرآن مشغول بود و قرآن را از حفظ مى خواند و كمتر كسى متوجه حالات او مى شد. چنان به اطراف خود بى توجه بود كه گاهى اگر به او سلام مى كردند، متوجه نمى شد.

     هنگامى كه وارد مسجد مى شد و مى ديد مردم و صفوف نماز به جاى اشتغال به نافله و دعا و ذكر، سرگرم حرف زدن هستند راحت مى شد. مى گفت : پدر آمرزيده ها! چرا قبل از نماز بى كار نشسته اند، مى ترسيد شما را به بهشت ببرند؟ بلند شويد نافله بخوانيدما حتى در جايى كه امر به معروف واجب است كوتاهى مى كنيم و به بهانه عدم دخالت در كار ديگران ، امر به معروف نمى كنيم . اما مرحوم حاج شيخ غلام رضا از اين كه مردم مستحبات را انجام نمى دادند ناراحت مى شد و طاقت از دست مى داد و با عصبانيت به آنها تذكر مى داد كه نافله بخوانند. دليل ناراحتى و عصبانيت او اين كه حقيقت را مى ديد و درك مى كرد كه مردم چه سرمايه هنگفت و عظيمى را به آسانى از دست مى دهند. در نظر او مردمى كه به نافله و ذكر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند كه از گرسنگى به تنگ آمده و نيازمند لقمه نانى است ، اما توجه ندارد و غافل است كه ظرفى پر از غذاى لذيذ در برابرش نهاده اند! او مى ديد كه مردم تا چه حد به اين نافله ها احتياج دارند و چه تاءثيرى براى دنيا و آخرتشان دارد، و در عين حال غافلند. بنابراين جا داشت كه به جهت دل سوزى و مصلحت انديشى براى مردم ، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.

      هم چنين مرحوم علامه طباطبايى رحمة الله نمونه بارز و برجسته كسانى بود كه اهل ذكر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمى شد. حالات و رفتار ايشان نشان مى داد كه توجهشان به جاى ديگر است و چندان مايل نبود با كسى سخن بگويد و گفتگو كند، چون از توجه ايشان به خدا كاسته مى شد. در جلسه درست ، معمولا به شاگردان نگاه نمى كرد و بيشتر نگاهش را به سقف مى دوخت ، و اگر كسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مى كرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمى كرد. اين رفتارها براى اين بود كه توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ايشان سلام مى كردند، اما ايشان در عالم خود بودند و متوجه نمى شدند.
ايشان خيلى كم و مختصر حرف مى زدند و همواره در حال ذكر و توجه بودند.

منبع:ياد او/ آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)
نظر از: قیاسی [عضو] 
4 stars

مطلب جالبی بود
در این روزها ما را از دعای خیر خود بهرهمند سازید
موفق وپایدار باشید

1391/05/12 @ 19:48


فرم در حال بارگذاری ...