« درس اول / فتحهمعرفی کتاب خانه های شیعی »

مداحی که آرزو داشت، جسدش بی سر باشد.

نوشته شده توسطرحیمی 4ام بهمن, 1392


5.jpg
جشمان گریان و دل داغدار جلال در فراغ برادرش شهید جمال کاوند   6.jpg سخنرانی شهید جلال کاوند در مراسم برادرش


بعد از شهادت جمال، انگار باب جدیدی برای جلال باز می شود او به سپاه می رود و عضو سپاه می شود. به همراهی شهید رضا ارجمندی، اطلاعات سپاه شهرستان بروجرد را تاسیس می کند در دورانی که منافقین بیشترین فعالیتها را دارند جلال با اشراف اطلاعاتی عمیقی که دارد سریعا اوضاع بروجرد را آرام می کند.

7.jpg
جلال امام جماعت است و شهید رضا ارجمندی نفر دوم سمت چپ

اما جلال با همه ثبات قدم و اراده آهنینی که برای مبارزه با گروههای انحرافی و منافقین دارد در برابر  کسانی که دستگیر می شدند با آرامش و محبت رفتار می کرد. هنوز بسیاری از توابین متعلق به گروهک مجاهدین خلق هستند که شهادت می دهند مهمترین عامل توبه آنها رفتار محبت آمیز و عاشقانه جلال بوده. خاطرات بسیاری در این باره از زبان توابین وجود دارد که در مجال دیگر می توان به آن پرداخت.
مجید کوچکترین برادر جلال می گوید : “در روزهایی که گروهکهای منافقین فعالیتهای گسترده مسلحانه داشتند داداش جلال بسیاری از ساعتهایش را در زندان به بحث با آنها می پرداخت و من هم با ایشان گاهی همراه بودم. یادم هست روزی یکی از افرادی که به جرم فعالیتهای ضد انقلاب دستگیر شده بود  وقتی داداش جلال را دید بدون هیچ مقدمه ای برخواست و آب دهان به صورت ایشان ریخت.  تحمل این صحنه را نداشتم که برادر بزرگترم اینگونه مورد اهانت قرار گیرد . می خواستم کاری کنم اما داداش جلال نگذاشت. دستش را روی محاسنش کشید و بعد به آرامی دست او را  گرفت و نشاند روی زمین . من را از اتاق بیرون کرد چند دقیقه ای بعد داداش جلال از اتاق بیرون آمد داخل اتاق که وارد شدم دیدم  آن مردی که با تمام وجودم از او متنفر بودم زانوهایش را بغل کرده و زار زار گریه می کند و دائم می گوید خدایا مرا ببخش. بعدها داداش جلال دلیل گریه آن مرد هتاک را برایم گفت. می گفت او دنبال حق بود اما حق را اشتباهی فهمیده بود و من برای او حق را توضیح دادم.”
البته همین رفتارهای او باعث میشود که عده ای کوته بین به جلال برچسبهای مختلفی بزنند و او را به گونه ای آدم سازشکار و هوادار جریانهای انحرافی بدانند.
جلال در عملیات بیت المقدس  در منطقه فکه چشمش مورد اصابت ترکش قرار می گیرد ،بعداز بهبود و بعد از گذشت مدت کمی دوباره به دوست دوران انقلاب خود یعنی محمد بروجردی می پیوندد. با تشکیل قرارگاه حمزه در جبهه های شمال غرب  توسط محمد بروجردی، او راهی آن مناطق می شود. در ابتدا مدیریت داخلی قرارگاه حمزه  را به عهده می گیرد و بعد از چند ماه  فرمانده یگاه حفاظت قرارگاه می شود.به دلیل شرایط خاص جبهه های شمال غرب و عدم امنیت کافی در شهرها و مناطق مرزی و همچنین به دلیل فعالیت زیاد دشمنان داخلی ، جلال طرح تشکیل تیپ مستقلی را به منظور حفاظت از مناطق جنگی و همچنین مناطق شهری و روستایی شمال غرب کشور می دهد همزمان با تشکیل این تیپ و شروع فرماندهی او بر این تیپ، جلال روزهای آخر ماندن خود را در این دنیا می گذراند و در تاریخ دوم خرداد سال 1365 به شهادت نائل می شود.
8.jpg
شهید جلال کاوند نفری است که لباس سپاه پوشیده و سمت راست محسن رضایی است

دو ویژگی عمده جلال را بسیار متمایز کرده است عشق به حسین (ع) و شهادتی حسین گونه. قلب جلال مالامال از عشق حسین(ع) است. او در هیاتهای عزاداری رزمندگان قرارگاه حمزه مداحی می کند. و میدان دار مراسمات سینه زنی است. هنوز بچه های قرارگاه حمزه از یادشان نرفته که میان سینه زنی ، جلال دستش را بالا می گرفت و سنگین می خواند:
” هرگز کسی جز من تن بی سر نبوسید              بوسیدم آنجا را  که پیغمبر نبوسید
حیدر نبوسید زهرا نبوسید                                 حتی نسیم صحرا نبوسید”
روز عاشورای یکی از سالهایی که جلال در قرارگاه حمزه مستقر است، جلال به رسم دیار خود یعنی بروجرد مقدار زیادی خاک جمع می کند، آن را الک و معطر کرده و تبدیل به گلی می کند که به نشانه عزاداری  در روز عاشورا مردم دیارش به سر رو  روی خود می زنند. دیگ پر از گل را وسط هیات سپاه ارومیه می برد و همه را گل مالی می کند. برای مردم ارومیه این کار خیلی عجیب بود ولی از سالهای بعد، همین کار جلال پایه گذار رسم جدیدی می شود و هر سال همین کار تکرار می شود.
فرزند شهید کاوند درباره  عشق پدرش به حسین (ع) در وبلاگ شخصیش به نام کبوتر حرم نوشته :” بابا همیشه وقتی روضه امام حسین را می خواند تمام صورتش خیس از اشک می شد. جای من هم همیشه روبروی او بود.  دو زانو جلویش می نشستم و نگاهش می کردم و با تمام وجودم نگرانش می شدم. با گریه های او گریه می کردم . انگار می فهمیدم چه می گوید. دستم را می بردم روی صورتش و اشکهایش را پاک می کردم و التماس می کردم، بابا بس است، این قدر گریه نکن".
نکته دیگری که او را از دیگران متمایز می کرد این بود که جلال خودش نحوه شهادتش را انتخاب کرده بود. همرزمان و فامیل و آشنایان جلال این جمله را از او آنقدر شنیده اند که همه می دانند، جلال آرزویش مانند ابی عبدالله بی سر به شهادت رسیدن بود.
همسر شهید که چند سال پیش به رحمت خدا رفت می گفت:” خواب دیدم جلال را در حالیکه عبایی در دوش دارد و عمامه اش را در دست گرفته.صبح که شد خوابم را برایش تعریف کردم. گفت: می دانی تعبیرش چیست، تعبیرش این است که بی سر به شهادت می رسم.”
در همان مراسم عزاداری هیات قرارگاه حمزه نیز دوستان این جمله به تواتر از او شنیدند که خدایا برای من سخت است که  ابی عبدالله  با تن بی سر به شهادت برسد و من سر در بدن داشته باشم.صبح همان روز شهادتش نیز در جمع فرماندهان قرارگاه حمزه اعلام می کند: دوستان دیشب خواب دیده ام امروز بدون سر به شهادت می رسم.  

پیکر بی سر شهید جلال کاوند

10.jpg
همسر شهید جلال کاوند دست همسرش را در دست گرفته

بالاخره شهید جلال کاوند فرمانده تیپ مستقل 145 مصباح الهدی در دوم خرداد سال 1365 در منطقه حاج عمران به آرزوی دیرینه خود رسید و با تنی بی سر به شهادت نائل شد.
قسمتی از وصیتنامه شهید جلال کاوند:
زندگی چیزی گم کرده بودم که همیشه مرا رنج می داد و من همیشه با این افکار مبارزه می کردم، زندگیم را سراپا بار رنج و سختی سپری کردم و در نگرانی و اضطراب به سر می بردم .
من در زندگی مبارزه زیادی با طاغوت داشتم، زندگی من خلاصه شد بود در مبارزه همیشه در جنگ و گریز بودم ، هدف من اسلام بود اسلام طلوع کرد و من خورشید اسلام را دیدم او کسی نبود جز خمینی عزیز ، به دنبال او راه افتادم و خودم و برادرانم را وقف راه او کردم.
جمال عزیزم که در ابتدا من معلم او بودم و او شاگرد من بود در آخر استاد من شد و با شهادتش راهی را نشان من داد که شهدا و اولیاء خدا طی کرده بودند. حالا تنها آرزوی من شهادت در راه خداست و مطمئن هستم که به این فیض عظیم خواهم رسید.


11.jpg12.jpg
یادگار شهید جلال کاوند، دیروز در مراسم یادبود پدر، امروز با نوه های شهید، بر مزار پدر

روحمان با یادش شاد.

«روزهای بروجرد»

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...