« جان افلاک پشت پنجره هاست!پند »

مذهب جعفری(چرا مذهب ما را جعفرى نام نهادند؟)

نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394


چرا مذهب ما را جعفرى و امام صادق را رئيس مذهب جعفرى نام نهادند؟

علت اينكه به شيعه امامى شيعه جعفرى مى گويند، در حال كه ما علوى، حسنى، حسينى و به همه اينها منتسب هستيم اين است كه حضرت صادق علیه السلام در عصرى قرار گرفتند كه مكاتب اربعه فقهى اهل سنت كه در حال هستى بودند شاخص گرديدند و ديگران بطور مستقيم و غير مستقم در سر درس حضرت حاضر شده و استفاده مى كردند. از طرفی عمده مسائل فقه اماميه از امام جعفر صادق علیه السلام رسيده است و برنامه ها و تلاش آن امام همام بود كه با ارائه خطوط فكرى به شاگردان خويش اسلام راستين را شناساند.

بطور دقيق تر مى توان امور ذيل را منشأ اين نامگذارى دانست:

1- مجال و زمينه مناسبى كه سبب شد مجموعه عظيمى از معارف و تعاليم و احكام دينى در حوزه علمى امام صادق تبيين شود.

2- چهره شاخص و سرشناس و شناخته شده حضرت صادق در ميان تمام فرق و گروه هاى مسلمان.

3- با توجه به اين كه برخى از ائمه چهارگانه، شاگرد امام صادق و برخى شاگرد شاگردان آن حضرت بوده اند، پيروى شيعه از فقه و مذهب اهل بيت با نام جعفرى نامى شناخته شده و معتبر، نزد پيروان مذاهب اربعه بوده است.

4- علاوه بر اين كه، عنوان «مذهب جعفرى»، شيعيان پيرو مكتب فقهى اهل بيت را از شيعه زيديه كه از فقه اهل بيت پيروى نمى كنند جدا مى سازد. (براى آشنايى بيشتر رجوع كنيد به كتاب، حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، نوشته رسول جعفريان.)

چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مى‏ خوانند؟

le="text-align: justify;">هیچ تاكنون به این نكته اندیشیده ‏اید كه چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مى ‏خوانند؟

در میان امامان دوازدگانه شیعه ‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟

با توجه به این كه ‏امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان‏ وضعیت ‏شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟

آنچه درپى مى‏ آید توضیحى است ‏بر راز این نام گذارى.

عرصه تئورى‏ها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشه ‏ها بوده است. هرنظری ه‏اى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود كه محتوایى ‏بهتر از آن را به بشریت هدیه كرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مكتب‏هاى فكرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین‏ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز كنند. نگاهى به‏دستاورد مكتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان‏دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بودمى‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏هاى جاهلانه نشان‏دهد. پیامبر صلی الله علیه و آلهدر دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏هاى پسندیده انسانى‏در میان اعراب آنگاه كه به نفى ضد ارزشها مى‏پرداخت طرح‏هاى‏جایگزین نیز ارائه مى‏كرد تا مخاطبان او احساس خلاء نكنند.
شاید راز بسیارى از شكست‏هاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول‏تاریخ همین بوده كه طرح جایگزین نداشته‏اند به همین نمونه تاریخ‏معاصر ایران توجه كنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى‏و این كه چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته‏باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یك نظام‏شد؟

شاید مهمترین نكته در همین طرح جایگزین بوده است. امام‏ خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت‏به ابعاد این موضوع آن چنان كه بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحركت‏ سیاسى و فكرى است كه فقط طرح براندازى‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق علیه السلام در مسیرتكاملى حركت ‏شیعه گام دوم را برداشته ‏بودند. یعنى پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدت‏هاى امامان پیشین به‏ ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشه‏ هاى منبعث از آن و نیزحركت‏هاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند آماده ‏بودند تا طرح جایگزین مكتب اهل‏بیت را دریافت كنند و امام‏صادق علیه السلام همان بزرگوارى است كه با توجه به یك موقعیت استثنایى‏ تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه كرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت‏ حضرت كه از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى‏ادامه یافت. (1) یكى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراكه بنیان حكومتى یكصدساله فرو ریخته بود و بنیان حكومت‏پانصدساله‏اى پى‏ریزى مى‏شد و همت اصلى سران حكومت تازه، كوبیدن‏مخالفان بود. مثلا توجه كنید كه از سال 132 كه رسما حكومت‏عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت‏یكى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نكشتند (2) احساس آرامش نكردند وامام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایه‏هاى فكرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.

سالها پیش از امامت‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یكصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهدر روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏از آخرین حج‏خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به‏امام على علیه السلام واگذار كرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع‏اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهبه دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه‏قرار نگرفت و با رحلت‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏مسیرى تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار كه‏خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر صلی الله علیه و آلهخلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن كه‏امام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آلهداشت‏به این بهانه‏كه عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازه‏اى را براى بنى‏هاشم‏بپذیرد و قبلا نبوت به بنى‏هاشم رسیده بود و اینك خلافت‏باید به‏دیگر تیره‏هاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به‏تدریج هرچه بر سالها افزوده مى‏شد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مى‏داد به گونه‏اى كه در سال 35 قمرى كه اندكى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضى‏از آن را مى‏دید شورشى رخ داد كه خلیفه سوم در طى آن كشته‏شد. (6)

به گواهى جنگهاى سه گانه‏اى كه امام على علیه السلام با ناكثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، مى‏توان پذیرفت كه جامعه اسلامى دچاربحرانى عمیق شده بود; بحرانى كه در تبدیل خلافت‏به ملوكیت‏خودرانشان داد و خاندان بنى‏امیه كه بیش از این در میان مسلمانان‏جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آلهدر فتح مكه‏بودند، (8) با موقعیت‏سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حكومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایى امویان موجب شد تامخالفت‏هایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل‏گران یكى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مى‏دانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست‏خود در میان امت اسلامى‏جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به‏ساختن احادیث و روایاتى دست‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكارى‏هاى حضرت على علیه السلام به اعتبارى‏فوق تصور دست‏یافته بودند بیالایند.

جاعلان حدیث نخست‏به جعل روایاتى در مذمت‏حضرت على علیه السلامپرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام‏على علیه السلام هر آنچه نیكى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت‏نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى كه براى امام وجود داشت‏احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل كردند (11) تا آنچه امام على علیه السلام بدان‏ها ممتاز بود عادى جلوه كند و درنهایت همانند یكى از اصحاب پیامبر علیه السلام تلقى شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه‏اى چونان دیگران معرفى شود كه حتى به‏سیاست‏هاى زیركانه روزگار نیز كه عبارت از حیله و مكر و فریب‏باشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اكتفا نكردند و فرمان سب امام على علیه السلام را برمنابر و در خطبه‏ها و پس از هر نماز اعلام كردند (13) كه تا پایان‏حكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.

شایان توجه است كه پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت على علیه السلام در هنگام مرگ كه همواره یكى از نقاط اختلاف میان‏شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره كتابهایى‏نوشته‏اند. (15) باتوجه به كفر ابوسفیان كه تا حمله مسلمانان به‏مكه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یكى از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على علیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمى‏گرفت. (16) علاوه‏براین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلح‏اجبارى امام حسن علیه السلام (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه‏حذف كرد. هرچند امام بازیركى موادى را در صلحنامه گنجانده بودكه فقط از آن طریق مى‏شد ماهیت‏بسیار متظاهر معاویه را به جامعه‏نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین‏جانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند كه با زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى كه حجربن عدى یكى از شیعیان امام على علیه السلام توسط ماموران‏معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت‏با سیاست‏هاى معاویه به‏وجود آمد كه از آن میان مى‏توان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه‏معاویه اشاره كرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست‏بیعت‏براى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب‏كرد. (21)
تا این زمان كه سال 60 هجرى بود به نظر مى‏رسید اندیشه امامت‏شیعى در محاق قرار گرفته بود اینك امام حسین علیه السلام در شرایطى‏متفاوت قرار داشت كه از یك سو همراه پیروزى‏هاى مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى‏دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى‏نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت‏نمى‏پذیرفتند. كسى چون ابوایوب انصارى كه خود را موظف به شركت‏درهمه نبردهاى مسلمانان با كفار مى‏دانست‏یكبار با شنیدن امارت‏و فرماندهى یزید از شركت در نبرد سرباز زده بود. (23)

امام حسین علیه السلام با درك صحیح این موقعیت در شرایطى كه به نظرمى‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله‏اى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت‏خود سودى بردندامام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام‏مى‏توانست رویاروى مشروعیت‏خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت‏خود به اصلاح امت‏بپرازد. همان كه هدف امام علیه السلام بود. (24)
ایشان مى‏توانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آلهرا به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان كه در هنگام رخواست‏بیعت‏یزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله‏» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون‏اویى بیعت نخواهد كرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام ازبین بردن باقى‏مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد كه امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آلهرا كه آن‏همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آلهدر فضیلت او رسیده بود به قتل‏رسانند. (26)
امام نه‏ى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا كردكه چگونه به تنها چیزى كه نمى‏اندیشند دین الهى است. و حاضرنداحكام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏رفتارى كه سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام كردند این مهم‏را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سركوب خونین وهتك حرمت از مردم فضاحت‏با تخریب خانه خدا تكمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‏حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود كه با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حكومت كرد ودرخطبه‏اى اعلام نمود كه پدر و جد او غاصب خلافت‏بودند و خوداستعفا كرد. (30) اما این تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنى‏امیه مى‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏هاى‏توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلامو یارانش (32) و نیز شورش‏هاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏اسلام معادله (33) را به نفع بنى‏هاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربن‏عبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام على علیه السلامبرمنابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدك دوباره به بنى‏هاشم و علویان‏بازگردانده شود. (34)
اما به نظر مى‏رسید نهالى كه امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى‏كرده بود اینك به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامى‏رسید.
اینك به اختصار وضعیت‏بنى‏هاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پى‏مى‏گیریم:
نخستین جرقه‏هاى اختلاف در میان بنى‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام كه گروهى مشهور به كیسانیه معتقد به‏امامت محمدحنفیه شدند كه از نظر سنى از امام سجاد علیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) مختار در شورش‏خود معتقد بود كه به اجازه او قیام كرده است. محمد (36) حنفیه‏در سال 81 هجرى‏درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند كه تا سال‏99 هجرى زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنى‏عباس ابوهاشم‏كه فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على‏بن عبدالله بن عباس‏واگذار كرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل‏شد.

همزمان با گسترش دعوت عباسیان كه شعار خود را «الرضاء من آل‏محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى‏امام و رهبر پرهیز مى‏كردند. (39) واژه آل محمد كه عنوان ویژه‏تیره علوى بود به كار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام ازوضعیت‏شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام (40) یك حركت موازى از سوى بنى‏عباس مردم را فریفته بود چنان كه بعضى‏از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به این فریب پى‏برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یكى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى كه مخالفت‏حضرت را نشان‏مى‏دهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى نامناسب آن بود كه اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى كه مزار پسرش‏یحیى در خراسان كه قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است كه نمى‏توان به‏سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏است. (43)
روى كار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حكومتى 90 ساله را فرو ریخت و حكومتى پانصد ساله را به‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود كه درشرایط ویژه تاریخى بایك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود كه منتظر یك حركت نسنجیده در عرصه سیاسى ازسوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان كه در ماجراى قیام‏محمد نفس زكیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق علیه السلام كه به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت‏فضاى سیاست را هرگز آماده یك قیام علنى سیاسى ندید. آنچه كه‏جامعه اسلامى از آن رنج مى‏برد زیر ساخت فكرى بود و الا ایشان به‏هیچ وجه كمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه‏تاریخى ابومسلم به امام كه ایشان بدون خواندن آن را به آتش‏سپرده بودند. مى‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدكرد؟
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دلهاى بسیارى ازمسلمانان را درگوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبر(ص)كرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حكومتى روى كار آمده بود كه‏از شعار «الرضا من آل محمد(ص‏») استفاده و سپس آل محمد واقعى‏را كنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست‏باشد؟
دراین فضاى تیره كه مذاهب اهل‏سنت در حال شكل‏گیرى بودند چه چیزى‏مى‏توانست‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم راه‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى‏دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یك مكتب را حضرت صادق علیه السلامبرداشت. گویا مردمى كه از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مى‏پرسیدند كه اگر نه‏امویان و نه عباسیان شما چه مى‏گویید؟ و چه تفسیرى از اسلام‏دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یك تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏هاى حضرت امام جفعر صادق علیه السلامبوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏هاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود كه امام صادق علیه السلام در آن‏هابه طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى‏شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامه‏نمونه‏اى از دیدگاه‏هاى امام صادق علیه السلام كه نشان دهنده اسلام ناب‏ محمدى(صلی الله علیه و آله)،است ارائه مى‏ گردد.

نویسنده:محمدباغستانى
منبع:ماهنامه كوثر

پى‏ نوشتها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.
2- تاریخ طبرى، ج‏6، ص‏123; منشورات مكتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالكتب العربى‏لبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏399.
7- همان، ج‏3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج‏3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص‏200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص‏56.
15- مانند كتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید كه علامه امینى درمقدمه‏الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس‏مفصل همه موارد آمده است .
17- الاغانى، اصفهانى، ج‏16، ص‏2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخ‏مفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث‏303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص‏127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص‏26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص‏383.
29- همان، ص‏426.
30- همان، ص‏487.
31- همان، ص‏579.
32- كامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج‏6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.
38- همان، ص‏46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردكانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان، ص‏38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج‏47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.


فرم در حال بارگذاری ...