« راز واژگونى تخت و تاج شاه ظالممرکز رسمی ازدواج موقت تهران کجاست؟ »

عاشورا و ولایت پذیری(مقاله)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مهر, 1391


مقدمه: 

     عاشورا مکتب عظیمی است که تمام طول تاریخ و انسان های تمام ادوار و امم، شاگردان آنند و الحق که آموزه های این مکتب قابل ذکر نیست. یکی از درسهای بزرگ این مکتب انسان ساز، درس ولایت پذیری آن است .ولایت پذیری و ولایتمداری اصحاب امام حسین علیه السلام که هیچ دوره ای نظیر آنها را ندیده است و در مقابل آن ولایت گریزی اکثریت مردم عصر امام علیه السلام که خیانت پیشگی آنان لکه ننگی بر دامان امت رسول الله است،درس بزرگی برای ماست تا اولاً صحنه های ولایتمداری عاشورا را بشناسیم و با این شناخت و بصیرت، در مقابل ولی زمان خود آنگونه که شایسته و مطابق فرمایش مولای متقیان است،عمل نموده و ادای حق نماییم و ثانیاً با مداقه درصحنه های ولایت گریزی و شناخت ولایت گریزان و ولایت ستیزان عاشورا و علل سرکشی آنان،درس عبرت بگیریم تا مبادا در آزمون ولایتمداری عصرخود،سرافکنده شده و در مقابل ولی و امام زمان خویش خدای ناکرده همچون کوفیان عمل کنیم. این مقوله هرچند بسیار قاصر است ولیکن به عنوان نمی از یمی به طرح مسأله ولایت پذیری در واقعه عاشوراء می پردازد.امید است که همواره از آزمون ولایت پذیری همچون اصحاب ابا عبدا… الحسین علیه السلام، سرافراز بیرون آئیم.

معنای ولایت

      معنای لغوی: «ولاء، وَلایت، وِلایت، ولیّ، مولی، اولی و امثال اینها همه از ماده ولی- و، ل، ی- اشتقاق یافته اند. این واژه از پراستعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است. معنای اصلی این کلمه همچنان که راغب در مفردات القرآن گفته است قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگریست به نحوی که فاصله  ای در کار نباشد. یعنی اگر دو چیز آنچنان به هم متصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد، ماده ی “ولی” استعمال می شود. مثلاً اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آنها را بیان کنیم، می¬گوییم: زید در صدر مجلس نشسته است “ویَلیهِ عمرٌو، ویَلی عمراً بکرٌ” یعنی بلافاصله در کنار زید عمرو نشسته است و در کنار عمرو، بدون هیچ فاصله¬ای بکر نشسته است، به همین مناسبت، طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است، چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.»

     معنای اصطلاحی: «راغب راجع به خصوص کلمه ی “ولایت” از نظر موارد استعمال می گوید: ولایت (به کسر واو) به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کاراست و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است.»

     ولایت در قرآن: واژه «ولی» و مشتقات آن در بسیاری از آیات قرآن به کار رفته است که با توجه به اسلوب کلام وحی و شرایط نزول آیه به طورکلی در دو معنای منفی و مثبت به کار رفته است. ولاء منفی به معنای نپذیرفتن طاغوتیان به عنوان زعیم و سرپرست است.

قرآن در این باره می فرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ …»(الممتحنة/1)

      اي کساني که ايمان آورده‏ايد دشمن من و دشمن خودتان را به دوستي برمگيريد [به طوري] که با آنها اظهار دوستي کنيد و حال آنکه قطعا به آن حقيقتی که براي شما آمده کافرند .

هرچند این مسأله تضادی با دوست داشتن انسان ها و نوع بشر ندارد. نوع دیگر ولایت در قرآن همان ولاء مثبتی است که قرآن و کلام معصومین برای آن اهمیت خاصی قائل است. متفکر شهید استاد مرتضی مطهری در کتاب «ولاءها و ولایتها» معتقد است که ولایت مثبت (اثباتی) در قرآن به دو گونه مطرح شده است.

  1.  ولایت اثباتی عام :که همان مسئولیت و تعهد تمام افراد جامعه مسلمانان نسبت به یکدیگر است و بیان می دارد که مسلمانان همگی نسبت به سرنوشت هم می بایست حساسیت داشته باشند و لذا در اینجا مسأله ای به نام «امر به معروف و نهی از منکر» پیش می آید که متأثر از همین مسئولیت و تعهد است. آنچه از آیه 71 سوره توبه برداشت می شود ناظر به این نوع ولایت است:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ

مردان مومن و زنان مومنه بعضی ولیِ بعضی دیگرند، به معروف امر می¬کنند و از منکر باز می دارند. 

2. ولایت اثباتی خاص: که ولایت خاص اهل بیت علیهم السلام است و خود بر چند گونه است:

- ولاء محبت یا ولاء قرابت : به این معنا که اهل بیت چون خویشان و خانواده پیامبراند، به مردم توصیه شده است که نسبت به آنها به طور خاص و علاوه بر ولاء اثباتی عام، محبت داشته و آنها را دوست بدارند چرا که این دوست داشتن، رشته محبتی است که مردم را به اهل البیت پیوند واقعی می دهد تا از وجودشان و آثار و سخنان و تعلیمات و سیرت و روششان استفاده کنند و در آخر نتایج ثمربخش آن متوجه خود دوستداران اهل بیت شود.

     آیه 23 سوره شوری ناظر به این نوع ولاء است:

     قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى:

بگو به ازاي آن [رسالت] ،پاداشي از شما خواستار نيستم مگر دوستي در باره خويشاوندانم.

- ولاء امامت: ولاء امامت و پیشوایی و به عبارتی مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از وی پیروی کنند، او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند و به عبارت دیگر زعامت دینی که مستلزم عصمت است و چنین کسی قول و عملش سند و حجت است برای دیگران.

     آیه 55 سوره مائده ناظر به این نوع ولاء است:

     إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ : ولي شما تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آورده‏اند همان کساني که نماز برپا مي‏دارند و در حال رکوع زکات مي‏دهند. هرچند این آیه شامل اقسام دیگر ولایت نیز می شود.

- ولاء زعامت: ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی. با توجه به اینکه اجتماع نیازمند رهبر است، آنکه باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولی امر مسلمین» است. پیامبر اکرم در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیرقابل انکار است به اهل البیت رسیده است.

     آیه 59 سوره نساء ناظر به این نوع ولایت است:

     يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ : اي کساني که ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت کنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت کنيد پس هر گاه در امري [ديني] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد همچنین حدیث شریف غدیر نیز ناظر به چنین ولایتی است.

- ولاء تصرف: یا ولاء معنوی که بالاترین مراحل ولایت است. این نوع ولایت، نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده ی تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهی نائل می گردد و اثر وصول به مقام قرب- البته در مراحل عالی آن- این است که معنویتِ انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از «انسان کامل» خالی نیست.

     آیه 6 سوره احزاب ناظر به این معنی از ولایت می تواند باشد:

     النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ :پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديکتر] است. شکی نیست که ولاء تصرف از مسائل عرفانی است.

 

چه کسانی حق ولایت دارند؟

     مطابق آنچه که بحث شد، مقام ولایت به طور عموم به کل مسلمین واگذار شده است که نسبت به هم باید احساس مسئولیت داشته باشند و اما ولایت به معنای خاص که همان تصدی امور مسلمین است، در انحصار اهل البیت علیهم السلام است که دارای مقام عصمت اند. پس از آنان این مقام (ولایت) به نمایندگانی که از سوی آنها منصوب شده و یا دارای شرایط خاص می باشند، محول می شود.

اهمیت و آثار ولایت پذیری در جامعه: مهمترین اثر ولایت پذیری در جامعه، اتحاد و وحدت مسلمین است. اسلام تدابیری اندیشیده است تا مسلمانان به صورت واحد و مستقل زندگی کرده و نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند؛هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه ی اسلامی است بداند تا جامعه اسلامی قوی و نیرومند گردد و لذا وجود ولایت شایسته ای که اقتدار جامعه را حفظ نماید، بسیار بدیهی است. همواره در تاریخ اسلام، بزرگترین ضربه ای که جامعه اسلامی به خود دیده است، همانا از دست رفتن جایگاه واقعی ولایت حقیقی بوده است. آثار زیانبار این ضربات از همان لحظه رحلت رسول ا… آغاز شده و تا به امروز گریبانگیر جامعه ی مصیبت زده اسلام است. روشن است که با انکار ولایت امیرالمومنین علیه السلام ، اولین بذرهای نفاق و جدایی در جامعه متحد اسلامی پاشیده شد و تبدیل جامعه واحد، به دو گروه مخالف شیعه و سنی، نخستین میوه تلخ ولایت ناپذیری عده ای بود. مولا امیرالمومنین در خطبه 27 نهج البلاغه می فرماید :

     فيا عجباً! عجباً والله يميت القلب ويجلب الهم من اجتماع هؤلاء القوم علي باطلهم، وتفرقکم عن حقکم ! شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را مي‏ميراند و دچار غم و اندوه مي‏کند که شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرقيد. اکنون که سخن درباره اهمیت ولایتمداری و آثار مثبت آن است،به نمودهایی از این مسئله حساس در واقعه عاشورا ،اشاره می شود نمونه هایی از جلوه های ولایت پذیری در واقعه عاشوراء:

  1. واقعه شهادت حضرت مسلم وهانی بن عروه: پس از ورود ابن زیاد به کوفه، مسلم به خانه هانی بن عروه پناهنده شد تا ابن زیاد از حضور وی در کوفه مطلع نشود. ابن زیاد به واسطه جاسوسهایی که معین کرده بود، جایگاه مسلم را پیدا کرده و با حیله ای هانی را به دارالاماره کشاند و از وی خواست تا مسلم را حاضر نماید. هانیه بن عروه امتناع کرد و در جواب مسلم بن عمرو باهلی که از او خواسته بود تا مسلم را به ابن زیاد تحویل دهد گفت: «به خدا قسم این کار باعث رسوایی و ننگ من است که من کسی را که در پناه من و مهمان من و فرستاده پسر پیغمبر من است به دشمن بسپارم در صورتی که دست های من سالم و یار و یاور فراوان دارم. به خدا قسم اگر هیچ کس مرا یاری نکند و تنها باشم با زور تسلیم نخواهم کرد تا پیش از او بمیرم.» وقتی عبیدا…بن زیاد امتناع مصرانه هانی را دید گفت: او را نزد من بیاورید. آن قدر با چوبدستی بر پیشانی و بینی و صورت هانی زد که بینی او شکست و خون بر جامه هایش فرو ریخت و گوشت صورت و پیشانی اش بر محاسنش آویخت و چوب شکست. روشن است که تنها تعصب و عرق میهمان نوازی هانی مانع از تحویل دادن مسلم نیست بلکه هانی بن عروه، مسلم را «فرستاده پسر پیغمبر» خویش می داند و حمایت خود را از وی از مجرای ولایت پذیری دو چندان می کند و همچنان در این مسیر استقامت می ورزد تا آنکه شهد شهادت می نوشد. از سوی دیگر در صحنه شهادت حضرت مسلم بنابر نقل سید بن طاووس می بینیم که مسلم امانِ محمد بن اشعث را امان مردم حیله باز و فاجر و نادرست می داند و آنقدر تنها می جنگد تا آنکه پس از غلبه ضعف و کثرت جراحات، اسیر می شود و پس از تحقیر ابن زیاد در گفتگویی که بین آنها صورت می گیرد، به شهادت می رسد.
  2. تشرف زهیربن قین: زهیربن قین عقب تر از حضرت حسین علیه السلام از مکه خارج شد و چون نمی خواست با حضرت مواجه شود هر جا امام منزل می کرد، با فاصله دورتری از امام منزل می کرد تا آنکه امام فرستاده ای به جانب او روانه کرد. زهیر پس از شنیدن سخنان نماینده امام عمیقانه به فکر فرو رفت. در این هنگام همسر زهیر بر سر او نهیب زد و گفت: سبحان ا…! پسر پیغمبر تو را می طلبد و تو نمی روی؟ چه می شود اگر خدمتش برسی و کلام او را بشنوی؟» زهیر به خود آمد، از جا برخاست و به سوی حسین علیه السلام رفت و پس از لحظه ای با چهره ی باز و خوشحال بازگشت و دستور داد خیمه های او را کندند و وسائل او را نیز بردند و چادر او را نزدیک خیمه های حسین علیه السلام برپا نمودند و زوجه خویش را طلاق داد تا زحمتی متوجه وی نشود و او را به پسرعموهایش سپرد. همسر زهیر حین وداع با گریه گفت: خداوند یار و یاور تو باشد و تو را به خوشبختی برساند ولی از تو تمنا دارم روز قیامت نزد جد حسین علیه السلام مرا نیز به یاد آوری.» این صحنه زیبای ولایت مداری همسر زهیر که باعث شد تا زهیربن قین در ردیف اصحاب خاص امام علیه السلام قرار بگیرد، نقش زنان در واقعه عاشورا را به خوبی نمایان می سازد. چرا که همانگونه که همسر زهیر مشوق شوهر خود در امر پذیرش ولایت بود، یقیناً زنان دیگر جامعه آن روز نیز بی تأثیر در وقوع عاشورا و کیفیت آن نبوده اند.
  3. شهادت قیس بن مسهّر: قیس بن مسهّر نامه رسان امام علیه السلام است که از طرف امام مامور شد تا نامه امام علیه السلام را به دست جمعی از شیعیان برساند. اما در بین راه با مأمور ابن زیاد مواجه شد و چون نمی خواست نامه به دست ابن زیاد بیفتد، آن را پاره پاره کرد. پس از آنکه او را به نزد ابن زیاد بردند در معرفی خود گفت: «مردی از شیعیان امیرالمومنین، علی بن ابیطالب علیه السلام و از شیعیان فرزندان او هستم» و از گفتن نام شیعیان موردنظر امام که نامه برای آنها بود، امتناع کرد. ابن زیاد غضبناک شد و گفت: « به خدا قسم تو را آزاد نمی کنم تا نام آنان را بگویی، یا بر فراز منبر روی و حسین بن علی و پدرش را دشنام دهی و ناسزا گویی و الا تو را با شمشیر قطعه قطعه می¬کنم.» قیس گفت: «نام آن جماعت را به تو نخواهم گفت ولی حاضرم بر منبر بروم و حسین و برادرش و پدرش را لعن کنم.» سپس بالای منبر آمد و حمد و ثنای خداوند نمود و بر رسول خدا درود فرستاد و برای علی بن ابیطالب و حسن و حسین (علیهم السلام) بسیار طلب رحمت کرد و بر عبید ا… بن زیاد و پدرش و بر سرکشان بنی امیه لعنت گفت. پس از آن گفت: ایها الناس! من فرستاده حسین به سوی شما هستم و او در فلان سرزمین است. به سوی او روید و او را یاری کنید. ابن خبر به ابن زیاد رسید. دستور داد او را از بالای قصر دارالاماره به زمین انداختند و به شهادت نایل شد . قیس بن مسهر با بذل جان خویش منبر رفت تا با اظهار چند جمله هم که شده به دفاع از حریم ولایت بپردازد و این هم درسی دیگر از عاشورا است برای ما شیعیان که همواره فرصت ها را مغتنم شمرده و در راه روشنگری درست و عالمانه بکوشیم حتی اگر آن فرصت، تریبون دشمنان اسلام باشد.
  4. برخورد حر با امام: خورشید فروزان ولایت در عاشورا تلألو می کند و دلهای مساعد را چون ذرات بخار به سوی خود جذب می¬کند و دلهای سنگ از این تابش فقط اثری گذرا می گیرند. در صحنه عاشورا می بینیم که امام علیه السلام افرادی از دشمن را به سوی خویش جذب می کند اما احدی از اصحاب امام علیه السلام جذب جبهه باطل نمی شوند. حر از اشخاصی است که ابتدا در ردیف دشمنان امام و بر علیه او ظاهر می شود اما وجود زمینه ای هرچند ضعیف از ولایت پذیری در او، وی را سعادتمند می کند و به فیض شهادت در جبهه حق می رساند تا آنجا که امام علیه السلام در لحظه شهادت وی، خاکها را از چهره حر، پاک می کرد و می فرمود: «أنتَ الحُرّ کَما سَمَّتکَ أُمُّکَ حراً فی الدُّنیا والآخِرَه: تو آزاد مردی، آنچنان که مادرت تو را «حر» نام نهاد و تودر دنیا و آخرت آزاده ای» . به نظر می رسد تابعیت حر از ولایت و غیرت او آنجا نمود پیدا می کند که وقتی سپاه حر بین امام و یارانش و راه برگشت، حائل می شود، امام علیه السلام به حر می فرماید: مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ حر در جواب امام ذکر احترام به حضرت زهرا نموده و می گوید: به خدا قسم اگر در میان عرب غیر از شما کس دیگری در چنین وضعی که تو به سر می بری این جمله را به من می -گفت از اینکه بگویم مادرت به عزایت بنشیند صرف نظر نمی کردم، هرچه می خواست بشود ولی به خدا قسم راهی برای ذکر نام مادرت جز به بهترین وجه ممکن نمی یابم.» در صحنه عاشورا می بینیم که امام افرادی از دشمن را به سوی خویش جذب می کند اما احدی از اصحاب امام جذب جبهه باطل نمی شوند. صحنه دیگر ولایت مداری وی زمانی است که وقتی از عزم عمربن سعد در جنگ با امام مطلع شد، بر خود لرزید، بر اسب خود نهیب زد و به قصد خیمه گاه امام علیه السلام حرکت کرد و در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود، می گفت: «خداوندا ! به سوی تو انابه می کنم، توبه مرا بپذیر زیرا من دوستان تو و فرزندان دختر پیغمبرت را مرعوب ساختم» سپس به نزد حسین علیه السلام رفت و عرضه داشت: «جانم فدای تو باد. من آن کسی هستم که بر تو سخت گرفتم و نگذاشتم به مدینه برگردی. گمان نمی کردم این مردم کار را به اینجا بکشانند. اینک توبه نموده و به سوی خدا بازمی گردم. آیا توبه من پذیرفته است؟» و از آنجا که همواره آغوش ولایت برای هدایت بندگان گنهکار باز است، امام علیه السلام فرمود: «آری، خداوند توبه تو را قبول خواهد کرد. پیاده شو». اما حر از اسب پیاده نشد و به اذن امام به میدان رفت و مقاتله ای نیکو کرد تا آنکه عده ای از شجاعان و دلیران را کشت و خود پس از لحظه¬ای به شهادت رسید.
  5. امان خواهی شمر برای حضرت عباس و برادرانش: شمر به نزدیک خیمه ها آمد و فریاد زد: «کجا هستند عبدا… و جعفر و عباس و عثمان، پسران خواهر من». حسین فرمود: «جواب شمر را بدهید! هرچند فاسق است. زیرا او دایی شماست.» عباس و برادرش گفتند: «چه می گویی؟» گفت: «ای خواهر زاده های من! شما در امان هستید و خود را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و از امیرالمومنین یزید، اطاعت کنید.» عباس فرمود: «دستت بریده باد! چه امان زشت و پلیدی برای ما آورده ای؟ ای دشمن خدا! آیا می گویی دست از یاری برادر خود حسین، فرزند فاطمه برداریم و اطاعت یزید و فرزندان فرومایگان را به عهده بگیریم.» شمر در وضعیتی برای عباس و برادرانش امان نامه آورده بود که کشته شدن حضرت عباس و برادرانش برای خود آنها کاملاً روشن بود اما روح لئیم شمر بسیار حقیرتر از آن بود که بفهمد حضرت عباس حتی بدون اذن امام و مولای خویش قطره ای آب هم نمی نوشد چه رسد به اینکه مولای خویش، فرزند فاطمه اطهر را در کربلا رها کرده و به دشمن پناهنده شود.
  6. برداشتن بیعت امام از یاران خویش: تاریخ تاکنون یاران و اهل بیتی با وفاتر و با ادب تر از یاران و اهل بیت امام حسین علیه السلام به خود ندیده است و البته نخواهد دید. این سخن امام معصوم است که در وصف یاران خود در شب عاشورا فرمود: «من هیچ اصحابی را شایسته تر از اصحاب خود و هیچ اهل بیتی را نیکوتر و برتر از اهل بیت خویش نمی دانم. خداوند همه ی شما را جزای خیر دهد، اینک شب فرا رسیده است و تاریکی آن، شما را در آغوش گرفته است. شما هم آن را برای خود مانند شتر راهواری قرار دهید. هریک از شما یکی از فرزندان اهل بیت مرا بگیرید و در این تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با این لشکر به حال خود بگذارید زیرا آنان به جز من شخص دیگری را نمی خواهند.» نخست حضرت عباس علیه السلام ، برادر باوفای امام برخاست و گفت: «برای چه تو را بگذاریم و برویم؟ آیا برای این که بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نصیب ما نکند» سپس دیگر برادران و فرزندان امام حسین علیه السلام و پسران عبدا… بن جعفر و فرزندان عقیل (برادران حضرت مسلم) و مسلم بن عوسجه و سعید بن عبدا… حنفی و زهیر بن قین و دیگر اصحاب که به شدت متأثر از کلام امام شده بودند برخاستند و اظهار کردند که چگونه می¬توانند مولا و پیشوا و پسر پیغمبر خود را تنها بگذارند و وصیت پیغمبر را درباره حسین علیه السلام حفظ نکنند و بر جانبازی و شهادت خویش قبل از شهادت مولایشان تأکید کردند.
  7. شهادت وهب بن جناح کلبی و مسلم بن عوسجه: در میان اصحاب امام وهب بن جناح کلبی و مسلم بن عوسجه از کسانی هستند که به همراه خانواده و اهل بیت خویش در خدمت امام بودند. پس از آنکه وهب به میدان رفت و کوشش فراوانی در رزم و جهاد نمود، به سوی مادر و همسرش که در کربلا حاضر بودند بازگشت. مادر گفت: از تو راضی نمی شوم مگر آنکه در یاری حسین علیه السلام کشته شوی. همسروهب که طاقت مصیبت شوهر را نداشت، او را از رفتن بازداشت. مادرش گفت: فرزندم! گوش به حرف همسرت نده و برگرد ودر راه پسر پیغمبر خود جنگ کن تا از شفاعت جدش در روز قیامت بهره مند شوی! وهب به میدان بازگشت و جنگید تا دستش از بدن جدا شد. همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد در حالی که می گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! در یاری اهل بیت پاک و حرم محترم رسول خدا جنگ کن» وهب آمد تا او را به خیمه زنها برگرداند. همسر او دست برد و دامان او را گرفت و گفت: «برنمی گردم تا بمیرم» حسین علیه السلام خطاب به همسر وهب فرمود: «خدا شما را، در مقابل یاری اهل بیت من جزای خیر دهد. به سوی زنها برگرد» همسر وهب مراجعت نمود.وهب دلیرانه جنگید تا به شهادت رسید. در لحظه شهادت مسلم بن عوسجه نیز امام علیه السلام به سوی او آمد در حالی که حبیب ابن مظاهر همراه آن حضرت بود. مسلم در حالی که به امام علیه السلام اشاره می کرد به حبیب با صدای ضعیفی گفت: تو را به یاری این مرد وصیت می کنم، در راه او جنگ کن تا کشته شوی.
  8. شهادت «جون» غلام ابوذر: «جون» غلام ابوذر که غلام سیاه رنگی بود، به نزد امام آمد و از وی اذن قتال خواست. حسین علیه السلام به او فرمود: «من به تو اذن دادم که از این زمین بیرون بروی و جان خود را حفظ کنی زیرا تو همراه ما آمدی تا به عاقیت و خوشی برسی. در راه ما خود را مبتلا مساز!» گفت: «ای پسر پیغمبر! آیا رواست من در زمان خوشی و نعمت، نان خور شما باشم و در سختی ها شما را تنها بگذارم؟ … به خدا قسم از شما دور نمی شوم تا این که خون سیاه خویش را با خون پاک شما درآمیزم» پس از آن به جنگ پرداخت و جنگید تا کشته شد. چگونه است که در این صحنه عظیم، غلام سیاهی این چنین قدردان ولی نعمت خویش است اما کوفیان خدعه گر و حیله باز، نعمت هدایت اسلام و ولایت را پاس نداشته و در راه کشتن پسر پیامبر خدا قدم می گذارند؟
  9. سقایت حضرت عباس: عباس علیه السلام پرچمدار بزرگ کربلا است که وجودش مایه رعب و وحشت دشمن بود و تا وقتی او در کنار امام علیه السلام بود، امام از بابت حرم و خیام نگرانی نداشت. هنگامی که به شهادت رسید، حسین علیه السلام در شهادت او سخت گریست. موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین (علیه السلام) فوق العاده بود. لذا مأموریتهای سنگین مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچم داری و امثال آن به عهده آن حضرت گذاشته شد و در آن لحظه آخر که عباس اجازه¬ی میدان خواست امام حسین (علیه السلام) فرمود: تو پرچم دار من هستی (أنتَ صاحبُ لوائی) و تا موقعی که پرچم برافراشته بود، دل لشکر و اهل بیت امام حسین(علیه السلام) گرم بود. شدت عشق آن حضرت به مولا و سرور خویش حضرت حسین بن علی (علیه السلام) تنها یک عشق زمینی و عشق میان دو برادر نیست. این عشق ، عشق انسان سازی است که از مجرای ولایت پذیری جاری است و تا آنجاست که وقتی آقا اباالفضل العباس (علیه السلام) با لبهای تشنه بر لب شریعه فرات می رسد ،آب ننوشیده و تمام همت و تلاش خود را صرف رسانیدن آب به حرم مولا می کند. حضرت آب ننوشید زیرا نمی خواست قبل از امام خود رفع عطش کرده باشد و این نهایت ادب و ایثار و نثار در مقابل ولی و امام خویش است. از سوی دیگر شاید نوشیدن آب را خلاف امر امامش می دانست چرا که حضرت عباس از طرف امام مأمور به آوردن آب شده بود و لحظه ای درنگ می توانست در اطاعت امر او از امامش خدشه وارد کند. 

به دریا پا نهاد و تشنه لب بیرون شد از دریا

فتوت بین، جوانمردی نگر، مردی تماشا کن

و البته چون دشمن می دانست که وجود حضرت عباس تکیه گاه محکمی در حرم امام حسین علیه السلام است، درصدد وارد کردن ضربه کاری به آن حضرت بود، لذا وقتی این فرصت پیش آمد با نهایت قساوت و کوردلی، وی را به شهادت رساندند به طوری که بدن او قطعه قطعه شد و امام(علیه السلام) بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهدای دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرافراز سپاه امام حسین علیه السلام جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهی جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار بگیرد و کرامتهای خاصی از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند.

10. حضرت زینب، پیام آور عاشورا: حضرت زینب، قهرمان غم و صبر است. شدت تأثر و اندوه او از ندبه سوزناکی که بر نعش برادر خوانده است هویداست. فقط زینب است که با چنان قلب محزونی می تواند در عصر عاشوراء تکفل زنان و اطفال داغدیده و پراکنده و حیران و پریشان را بر عهده بگیرد. حضرت زینب در جانکاه ترین صحنه عاشوراء که همانا دیدن نعش برادر است، ندبه¬ای سر می-دهد که هر دوست و دشمنی را به گریه می افکند:

     یا محمداه! دخترانت اسیر و فرزندانت کشته شدند و باد صبا خاکها را بر آن بدنها می باشد. این حسین توست که سرش را از قفا بریدند و عمامه و ردای او را به غارت بردند. …

    بِأبی المَهمومُ حتَّی قَضی: پدرم فدای آن کسی باد که دلش پر از غم و غصه بود تا از دنیا رفت.

     بِأبی العَطشانُ حتَّی مَضی: پدرم فدای آن کسی باد که لب تشنه بود و با لب عطشان شهیدش کردند.

     بِأبی مَن جَدُّهُ مُحمَّدٌ المُصطَفی: پدرم فدای آن کسی باد که جدش محمد مصطفی پیغمبر خداست.

     بِأبی (ابنُ) علیٍّ المُرتَضی: پدرم فدای (فرزند) علی مرتضی باد .

     اما از آنجا که او دختر اسدا… الغالب و فرزند لایت است تلویحاً در فرازهایی از ندبه خود به جایگاه عظیم و والای سید الشهدا اشاره کرده و کوفیان را به خاطر کشتن فرزند رسالت و ولایت بیم می دهد. شیرزن کربلاء، در خطبه خود خطاب به کوفیان خدعه گر چنین می فرماید:

     «چگونه شسته شود قتل پسر پیغمبر و سید جوانان اهل بهشت و آن کسی که در جنگ ها و گرفتاریها، ملجأ شما و در مقام محاجه با دشمنان، رهنمای شما بود و کسی که در سختی ها به او پناه می بردید و دین و شریعت را از او می آموختید.» و نیز در شام با بیان نافذ خویش که لبریز از تحقیر یزید است می فرماید:

     یا ابن الطلقاء!( ای فرزند آزاد شدگان!) آیا این امر از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جای دهی ولی دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایی؟ تو زنان و کنیزان خود را در حرم ستر و پوشش نگاه داری ولی خاندان رسالت را با دشمنان در شهرها و آبادیها بگردانی.» آری … تنها دختر ولی خدا است که با چنان دل سوخته ای می تواند این چنین پرصلابت و استوار به دفاع از ولایت و حریم آن بپردازد که حتی ابن زیاد با شنیدن سخنان غراء وی ،او را شبیه پدرش علی بن ابیطالب معرفی می کند.

11. آنان که فرصت را غنیمت شمردند: از عواملی که معدود افرادی را در جامعه منحط و خفته آن روز برجسته کرد و باعث شد که از امتحان سخت ولایت پذیری سرافراز بیرون آیند می توان عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروی، قدرت تمیز جریان حق و باطل و تبری جستن از دشمنان امام حسین علیه السلام را نام برد. این ویژگی ها، مهم ترین ویژگی های اصحاب امام حسین علیه السلام است که شهدای کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینی متمایز ساختند. اما در میان این عوامل، عامل نخست از اهمیت بسزایی برخوردار است چرا که شناخت دشمنان مقام ولایت و همچنین دشمنی با دشمنان امام از فروغ عشق و محبت خالصانه نسبت به امام حسین محسوب می شود. در نتیجه باید گفت ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین علیه السلام با آن حضرت، رمز وفاداری و پایمردی آنان در روز عاشورا و اساسی ترین معیار برتری آنان نسبت به همگنانشان بوده است. در این صحنه عجیب هستند افرادی که عشق وافر به امام حسین علیه السلام در وجودشان موج می زد اما سعادت حضور در رکاب ابا عبدا… را نیافتند و در حسرتی عظیم تا آخر عمر به سر بردند.

     البته اینها افرادی اند که به امام خویش لبیک گفتند ولیکن مشیت الهی بر حضور آنها در عاشورا تعلق نگرفت. بصیرت اینان و ولایت مداری شان در فضای آلوده آن روز جهان اسلام قابل تحسین است. مطابق نقل سید بن طاووس، یزیدبن مسعود نهشلی از بزرگان بصره و از کسانی است که امام حسین علیه السلام به آنها نامه نوشته و ایشان را به یاری و لزوم اطاعت از اوامر خود دعوت کرده بود. یزیدبن مسعود، قبیله های بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را جمع کرد و پس از برشمردن رذالت ها و ضعف های یزید و طرح غصب حق ولایت توسط معاویه و یزید، به شرف و فضل امام اشاره کرد و گفت:

     «… حسین بن علی علیه السلام ، پسر دختر پیغمبر شما، مردی است شریف و اصیل و دارای رأی نیکو، فضل او قابل توصیف و علم او پایان پذیر نیست، او برای خلافت شایسته تر است … او بهترین والی و امامی است که خداوند به وسیله او حجت را بر شما تمام کرده و راه سعادت را به شما نشان داده است پس شما دیدگان خود را در برابر نور حق از دست ندهید و بدون شناختن راه هدایت خود را در گودالهای باطل نیفکنید. در جنگ جمل بود که صخر بن قیس لکه¬ی ننگ و خواری را به دامان شما افکند (شما را از یاری علی بازداشت) ولی امروز شماباید با یاری فرزند پیغمبر آن را شستشو دهید.» آنگاه برای امام نامه نوشت و از یاری بنی تمیم و بنی سعد به امام اطمینان داد. امام از خواندن این نامه بسی شاد شد و در حق او دعا کرد. سپس یزیدبن مسعود، همراه افراد خویش برای رفتن خدمت حسین علیه السلام و یاری او، مجهز و آماده شد ولی پس از حرکت از بصره، خبر شهادت حسین علیه السلام را شنید و از این جهت بسیار گریه کرد و بی اندازه متأثر شد. ولایت، امتحانی سخت:

     مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام در توصیف گذر زمان و مرور فرصت ها می فرماید:

     الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر(نهج البلاغه،حکمت 21)

فرصت ها همچون ابرها می گذرند، پس فرصت های خیر را دریابید. آری، بسیار فرصت های طلائی در زندگی ممکن است پیش بیاید که غفلت موجب از دست رفتن آنها شود اما تنها انسان های زیرک و باهوش اند که از این رهگذر بهره می گیرند و می دانند آنچه باقی و پابرجاست بهره هایی است که از این فرصت ها گرفته می شود و اعمال خالصانه آدمی است. انسان مومن جویای فرصت های خیر و بهره مندی از آنان است. امتحان و آزمایش و ابتلاء به فتنه ها سنت الهی است وبنا برفرمایش قرآن در مورد همه انسان ها و امم جاری می شود:

     أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يفْتَنُونَ :آيا مردم پنداشتند که تا گفتند ايمان آورديم رها مي‏شوند و مورد آزمايش قرار نمي‏گيرند. در فتنه ها و ابتلائات ،تنها بصیرت جوئی و عمل به قرآن است که می تواند آدمی را نجات دهد. اما در میان ابتلائات سخت و در یک نگاه اجمالی به تاریخ امم درمی یابیم که یکی از مهمترین امتحانات، امتحان به ولایت است. این امتحان از همان خلقت آدم شروع می شود زمانی که شیطان از سجده در برابر خلیفه الله امتناع می کند و از آن سرباز می زند و در تمام طول تاریخ تا نمرودیان و فرعونیان و ظهر عاشورا و … ادامه می یابد و در همین مقطع زمانی ما نیز کسانی پیدا شدند که در عاشورای 88 به خون پاک فرزند زهرای اطهر آنچنان بی حرمتی کرده و از لوای ولایت بیرون رفتند و تا ابد منفور امت شدند و این امتحان همچنان ادامه دارد و همه انسان ها را مبتلا می سازد. اما بدا به حال آنان که روسیاهان این امتحانند که دل در گرو دنیا داده اند همانهایی که ابا عبدا… در توصیفشان می فرماید:

      الناسُ عبیدُالدُّنیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتهم یَحوطونَه مادرَّت مَعایِشُهُم فاذا مُحِصّوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانون: مردم بندگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان گشته و تا زمانی که دنیای آنان را تأمین نماید بر گرد دین می گردند و وقتی بلایا رو آورد دینداران واقعی بسیار اندکند.

     عاشوراء از نظر آزمون ولایت پذیری صحنه عجیبی است. در این صحنه کسانی را می بینیم که مشتاقانه برای امام نامه می نویسند و از ایشان تقاضای برعهده گرفتن زمام مسلمین را می کنند، در این صحنه کسانی همچون یزیدبن مسعود و منذربن جارود را می ینیم که امام به آنها نامه نوشته و آنان را به یاری می طلبد، کسانی چون عبدا…بن حر را می بینیم که امام شخصاً به حضور آنها می رسد و از آنها یاری می طلبد و کسانی همچون زهیربن قین را می بینیم که نماینده امام بر آنها حاضر می شود و آنان را به حضور می طلبد و البته عکس العمل اینان چقدر متفاوت است. گروهی با دیدن برق شمشیر امویان یا برق سکه های آنان میدان را خالی می کنند،

     کسانی چون یزیدبن مسعود مشتاقانه به یاری امام می شتابد و کسانی چون منذربن جارود از ترس جان خویش نامه و نامه رسان امام را به عبیدا… بن زیاد تسلیم می کند، افرادی هم مثل عبیدا… بن حر که به دنبال رفاه و آسودگی خاطر و برکنار ماندن از سختی های روزگارند، تنها به پیشکش کردن اسب و شمشیر خود به امام، قناعت می کنند و … . این اختلافات در دیدگاهها و عدم تمیز جبهه حق از سوی بعضی و ترجیح مادیات و دنیاگرایی و راحت طلبی از سوی بعضی دیگر، یادآور انحطاط و فساد اخلاقی جامعه آ ن روز اسلام است که بنا به فرموده مقام معظم رهبری(حفظه الله)، اصلی ترین عامل شهادت فرزند رسول ا… است. روشن است که در جامعه ای که ولایت همچون نخ تسبیح، تمام افراد آن را در یک خط مستقیم حفظ و هدایت می کند فساد راهی ندارد. در چنین جامعه ای رهبر و ولی تنها یکی است و او همان الله(جل جلاله) است:

     اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا… خداوند سرور کساني است که ايمان آورده‏اند. این فساد و انحطاط در جامعه ای لانه می کند که طاغوتیان بر آن مسلط گشته و آن را از نعمت هدایت و ولایت واحد و حقیقی محروم ساخته اند و البته چند دستگی و تفرق و تشتت بر آن حاکم گشته است و رهبران متعدد بر آن فرمان می رانند:

     وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ کساني که کفر ورزيده‏اند سرورانشان طاغوتند. این اولیاء، همان طاغوتیانی هستند که در مقابل صراط مستقیم و واحد ولایت قد علم کرده و جامعه را به هر سویی می کشند و این گونه است که فساد و تباهی و انحطاط بر چنین جامعه ای سایه افکنده و فقط رهبری واحد و الهی است که می تواند به چنین اجتماع پراکنده و مفسدی سروسامان بخشیده و آن را حفظ و هدایت کند. مولای متقیان حضرت علی علیه¬السلام به ولایت ناپذیری مردم عصر خود بارها اشاره کرده و شدیداً متأثر از آن است. برای نمونه در بیان حال خود پیش از بیعت می فرماید:

     «فَنَظَرتُ فاِذا لَیسَ لِی مُعینٌ اِلّا اَهلُ بَیتی، فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ و اَغضَیتُ عَلَی القَذَی و شَرِبتُ عَلَی الشُّحَا و صَبَرتُ عَلَی أخذِ الکَظَمِ و عَلی امَرَّ مِن طَعمِ العَلقَمِ :در آن موقع نگریستم، جز اهل بیت خویش کمکی نداشتم از سپردن آنان به کام مرگ خودداری کردم. چشم بر روی خاشاکی در دیدگانم بستم و زهراب اندوه ها را آشامیدم و بر فرو بردن خشم، بردباری ها کردم و بر هضم رویدادهایی تلخ-تر از طعم زهرآگین درخت علقم تحمل کردم. و در ضمن نامه به مردم مصر می فرماید:

     «هنگامی که آن حضرت(رسول الله) از این دنیا درگذشت، مسلمانان پس از او در امر حکومت اختلاف و نزاع کردند. سوگند به خدا از دلم خطور نمی کرد که عرب پس از آن حضرت، حکومت را از خاندان او برگرداند و نه پس از رسول خدا آن را از من دور کند. این ولایت ناپذیری در زمان امام حسین علیه السلام تا به شهادت رساندن ولی زمان پیش می رود که به نودهایی از آن اشاره می شود.

نمودهایی از ولایت ناپذیری در واقعه عاشورا:

خیانت کوفیان: سست عنصری و تزلزل شخصیت و عدم ثبات در قول و فعل کوفیان مهم-ترین نمونه ولایت ناپذیری در ایجاد فاجعه عاشوراست. مردمی که مشتاقانه امام را دعوت کرده بودند و در نامه های خود از انتظار مردم و باغستانهای به سبزه آراسته و میوه های رسیده و گیاهان روییده و برگهای سبز درختان و سپاه مجهز و آماده برای امام دم زده بودند، ناجوانمردانه و خائنانه رأی و عقیده خود را پس گرفتند و در صف دشمنان ابا عبدا… حاضر شدند. این لکه ننگ تا ابد بر دامان کوفیان باقی خواهد ماند. بهتر آن است که وصف کوفیان را از زبان حضرت زینب (س)بگوئیم. حضرت زینب(س) در توصیف کوفیان چنین می فرماید:

     «ای مردم کوفه! ای صاحبان مکر و خدعه! آیا بر ما گریه می کنید؟ هرگز آب دیدگان شما فرو نایستد و ناله های شما ساکت نگردد. مَثَل شما، مَثَل زنی است که رشته های خود را نیکو ببافد و سپس از هم باز کند. شما ایمان خود را مایه مکر و خیانت در میان خود ساختید و رشته ایمان را بستید و دو مرتبه باز کردید. در میان شما، جز خودستایی و فساد و سینه های پرکینه و چاپلوسی و تملقی چون تملق کنیزان و غمّازی با دشمنان، خصلتی نیست. شما مانند گیاههای زباله دان ها هستید که قابل خوردن نیستند و به نقره ای می مانید که زینت قبور باشد و از آن استفاده درست نمی گردد و عذاب جاویدان برای شما آماده شد. آیا پس از کشتن ما بر ما گریه می کنید و خود را سرزنش می نمایید؟ آری به خدا قسم زیاد گریه کنید و کم بخندید. همانا شما لکه عار روزگار را به دامان خود افکندید که به هیچ آبی نمی توان شست و شویش داد.» غربت حضرت مسلم: تنهایی و سرگشتگی حضرت مسلم در کوچه¬های کوفه، شعاعی از تنهایی و غربت مولایش ابا عبدا… علیه السلام است. پس از شنیدن خبر قتل هانی، مسلم با افرادی که با او بیعت کرده بودند، برای جنگ با ابن زیاد از خانه خارج شد، چون اصحاب مسلم با خبر آمدن لشگرهای شام تهدید شدند، اندک اندک پراکنده شدند و به یکدیگر می گفتند:

     «برای چه ما آتش فتنه را دامنه بزنیم. شایسته آن است که در خانه های خود بنشینیم و به مسلم و ابن زیاد کاری نداشته باشیم تا خداوند بین آنان اصلاح کند.»

     شب فرا رسید و به جز ده نفر، کسی با مسلم باقی نمانده بود. در این هنگام مسلم به مسجد آمد تا نماز مغرب را بخواند و پس از نماز خود را در مسجد تنها یافت. بدین ترتیب غریبانه از مسجد خارج شد و تا آنکه در خانه زنی به نام طوعه و پس از نبردی طولانی، اسیر و عاقبت شهید شد. شهادت حضرت مسلم مقدمه ای بود که زمینه و آمادگی روحی کوفیان را برای تنها گذاشتن و خیانت به مولا امام حسین علیه السلام بیشتر کرد. ریشه ولایت ناپذیری کوفیان در کلام امام: آنچه که کاملاً روشن است و در کلام امام علیه السلام هم هویداست، آن است که عاشوراء امتحان مردم شقی آن روزگار بود. در روایتی امام به مومنین جن که خواستار یاری و اذن امام برای شرکت در جنگ هستند، می فرماید:

     به خدا قسم قدرت ما برای کشتن آنها بیش از شما است ولی نظر ما این است که بر همه اتمام حجت شود تا آنهایی که هلاک می شوند از روی بینه به هلاکت رسند و کسانی که به سعادت می رسند نیز از روی بینه بدان نائل شوند. ملاحظه میشود که امام حسین علیه السلام در کلام خود برای اتمام حجت و بینه برای مردم روزگار خود اهمیتی خاص قائل است، بدین معنا که مردم عصر ایشان، معیار و ملاک تشخیص حق و باطل را داشته¬اند ولیکن ظاهراً عوامل دیگری باعث شد تا بیراهه روند و آنچه که نباید، اتفاق بیفتد. مطالعه خطبه های امام از مدینه تا مکه و مکه تا کربلا و در روز عاشوراء نشان می دهد که امام همواره در پی فرصت برای روشنگری و افشای حقایق و نشان دادن راه درست است تا بدینوسیله حجت را بر مردم تمام کرده باشد. اما وقتی همه تلاش خویش را در بیداری مردم، بی نتیجه می بیند، زبان به انتقاد می گشاید:

     «الا ترون الی الحق لایعمل به و الی الموت لایتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء ربه محقا، فانی لا أری الموت الا سعاده والحیاه مع الظالمین الا برما».: مگر نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود و نتیجه آن، این است که مومن خواستار شهادت در راه حق می شود و به راستی مرگ را به جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز ملالت و سختی نمی بینم.»

     همچنین به ریشه اصلی ولایت ناپذیری کوفیان چنین اشاره می کند: مردم، برده و بنده دنیا هستند و نام دین را تنها بر زبان می رانند. تا روزی که زندگیشان بر وفق مراد باشد،از دین دم می زنند ولی اگر در محاصره بلاها قرار گیرند و به بوته آزمایش درآیند معلوم می شود که دین داران حقیقی تعدادشان اندک است.

     امام در این خطبه، ریشه اصلی ولایت ناپذیری مردم را راحت طلبی و دور ماندن از شداید روزگار و ترجیح مادیان و نفسانیات بر سختی در مسیر الی ا… می داند و معتقد است نامردان به ظاهر مسلمان این عصر، حتی دین را نیز فدای راحتی و عافیت و آسایش خویش می کنند. سپس در روز عاشورا، زبان به نفرین کوفیان می گشاید و پس از آنکه کوفیان را مخالفان حق،گروه نامسلمان، تارکان قرآن، تحریف کنندگان کلمات، جمعیت گناهکار، پیروان وسوسه های شیطان و خاموش کنندگان شریعت و سنت پیامبر معرفی می کند، به مکر و حیله و تزویر در اصل و فرع کوفیان اشاره می کند و شکم های انباشته از لقمه های حرام را دلیل جهل و بی بصیرتی و عدم تمیز حق از باطل در کوفیان می داند.

     دعوت امام از افراد دشمن و یادآوری شأن ولایت خویش: گفته شد که امام حسین علیه السلام مکرراً روشنگری می رد و همچون چراغ فروزنده ای در شب تاریک، راه راست را به کوردلان و بی بصیرتان روزگار خویش نشان می داد. ایشان در خطبه¬هایی در ضمن اتمام حجت به یادآوری شأن ولایت خویش و بیان منزلت وجایگاه عظیم اهل بیت می پردازد تا بلکه با وصف شجره طیبه خویش، مردم را به یاد حق بزرگ هدایت رسول ا… بیاندازد و آنان را تحریک به ادای اندکی از این حق عظیم کند. ولی افسوس که دنیا و ظواهر آن فریبنده تر از آن است که اجازه دهد این مردم خفته کوچک ترین تأثیری از خطابه¬های غراء امام برگیرند. به عنوان مثال پس از شروع جنگ به وسیله عمربن سعد و کشته شدن عده ای از یاران امام، ایشان مردم را از کشتن پسر پیغمبر خود بیم می دهد. قبل از آن در نخستین خطبه خود خطاب به سپاه عمر سعد بر شمشیر خود تکیه کرد و با صدای بلند فرمود:

     «هَل تَعرِفونَنی:آیا مرا می شناسید؟» لئیمان سپاه ابن سعد با گستاخی گفتند: «نَعَم، أنتَ ابنُ رَسولِ اللهِ و سِبطُهُ: بله، تو فرزند پیغمبر خدا و سبط او هستی.» سپس امام شأن پدر خویش علی بن ابیطالب، مادرش فاطمه دختر رسول ا…، جده اش خدیجه بنت خویلد، عموی پدرش حمزه سید الشهدا، عمویش جعفر طیار را برمی¬شمرد و به شمشیر رسول ا… و عمامه پیغمبر که همراه اوست اشاره می کند و شأن ولایت مولا امیرالمومنین بر هر زن و مرد مسلمان را دوباره یادآوری می کند و پس از برشمردن همه امتیازات و خصوصیات می پرسد:

     فَبِمَ تَستَحِلّونَ دَمِی: پس برای چه ریختن خون مرا حلال می دانید؟

     سفاکان سپاه عمر سعد، با کمال بی شرمی و وقاحت گفتند: ما همه ی این مطالب را که بیان کردی می دانیم. با این حال دست از تو برنمی داریم تا با لب تشنه مرگ را بچشی.

     پس در صحنه عاشوراء، ولایت ناپذیری مردم کوفه، کاملاً همراه با علم به مقام ولایت و شأن والای اهل بیت بوده است نه از روی جهل و نداشتن اطلاعات کافی درباره اهل بیت و سیره آنها و حق بزرگ هدایت که می بایست ادا می شد. 

منابع و مأخذ:

*قرآن کریم

* نهج البلاغه، ترجمه محمد تقی جعفری، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1379

  1. ابی مخنف،لوط بن یحیی،نخستین گزارش مستنداز نهضت عاشورا (وقعه الطف)،ترجمه جواد سلیمانی،قم،موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،1377
  2. جوادی آملی، عبدا…،حماسه و عرفان،قم، مرکز نشراسرا،1381
  3. حسینی تهرانی،محمد حسین،لمعات الحسین،تهران،صدرا،1407ه.ق
  4. سلیمانی، جواد، ویژگی های اصحاب سیدالشهداء علیه السلام ، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
  5. سیدبن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید، اسلام، 1386
  6. علامه راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، قم، انتشارات ذوی القربی، 1423 ه.ق
  7. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، جلد اول، تهران، صدرا، 1386
  8. مطهری، مرتضی، ولاءها و ولایتها، تهران،صدرا، 1385
  9. مطهری، ولاءها و ولایتها، تهران،صدرا، 1385

نویسنده: رقیه رحیمی

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.5 stars
(4.5)
نظر از: حنانه [بازدید کننده]
حنانه
5 stars

باسلام ممنون بابت مطالب مفیدتان،
شرمنده میشه منابع درباره پذیرش ولایت فقیه معرفی کنید.باتشکر.

1395/08/08 @ 10:28
نظر از: علی رضا [بازدید کننده]
علی رضا
4 stars

سلام و رحمت خدای بر شما.
ضمن تشکر از مقاله خوبتون با اجازه ذخیرش کردم تا در منابر محرم و صفر از اون استفاده کنم.
یاعلــی

1391/08/23 @ 22:47


فرم در حال بارگذاری ...