« پیامبر اسلام از چه چیز امتش به خداوند شکایت کرد؟فساد و تبعیض بعد از ۳۹ سال در جامعه انقلابی معنا ندارد »

مقاله‌ی فارن افرز چگونه پروژه‌ی «کاخ سفید - ریاض» در کلید زدن اعتراضات در ایران را «لو» داد؟

نوشته شده توسطرحیمی 20ام بهمن, 1396

 

نگاهی تحلیلی به ریشه‌های خارجی اعتراضات اخیر؛
 
«جنگِ استراتژیست‌ها»/ مقاله‌ی فارن افرز چگونه پروژه‌ی «کاخ سفید - ریاض» در کلید زدن اعتراضات در ایران را «لو» داد؟

 
آنچه از اطلاعات و اخبار ماه‌های اخیر بر می‌آید، جریان نخست با هدایت محور «ترامپ – بن سلمان» تلاش کرد تا با ایجاد شبکه‌ای از ناراضیانِ مطرح و اسم و رسم‌دار (سلطنت‌طلبان، مجاهدین خلق و غیره)، زمینه را برای یک شورش اجتماعی به منظور خدشه‌دار کردن موفقیت‌های منطقه‌ای تهران در ماه‌ها گذشته فراهم کند. نگاهی به شعارهای تظاهرات اخیر در برخی شهرهای کشور نیز می‌تواند سندی بر اثبات این تحلیل باشد؛ شعارهایی نظیر «رضا شاه روحت شاد» یا «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره» که حتی در شهرهای مذهبی نظیر قم و مشهد سر داده شد.

مهدی خانعلی‌زاده: تیتر تندِ روزنامه «نیویورک تایمز» علیه سخنان دونالد ترامپ درباره اعتراضات خیابانی در ایران، واکنش‌های متفاوتی را در داخل کشور به دنبال داشته و تحلیلگران درباره آن نظراتی را بیان کرده‌اند اما به نظر می‌رسد که این «ساکت باش» را نباید صرفا یک واکنش حزبی و سیاسی به رفتارهای رئیس‌جمهور ایالات متحده دانست.

 در سال‌های اخیر، دو جریان در غرب با دو نگاه متفاوت به مسائل ایران فعالیت می‌کنند؛ دو جریانی که هر چند در اصلِ براندازی جمهوری اسلامی ایران توافق حداکثری دارند اما درباره‌ی چگونگی و مسیر تحقق این نتیجه، دچار اختلافات بنیادین هستند. اگر بخواهیم به صورت آکادمیک بیان کنیم، این دو جریان در برخورد با مساله ایران دارای «هستی‌شناسی» مشترک ولی «معرفت‌شناسی» و «روش‌شناسی» متفاوت هستند.

 برای شناخت بهتر این دو جریان و البته دستیابی به شاه‌کلیدِ وقایع اخیر در برخی شهرهای ایران، می‌توان از مقاله‌ی «هاله اسفندیاری»، فعال سیاسی ایرانی - آمریکایی در شماره ژانویه نشریه «فارن افرز» کمک گرفت؛ مقاله‌ای که هم به تحلیل ماهیت این دو جریان کمک می‌کند و هم مشخص می‌کند که اعتراضات اخیر چندان هم «ناگهانی» نبوده است.

 

 

اسفندیاری در مقاله‌ خود به بررسی یک کتاب پرداخته است. «میثاق پارسا»، استاد دانشگاه دارت‌موث آمریکا اخیرا کتابی را تحت عنوان «دموکراسی در ایران» منتشر کرده که در آن روایت‌هایی از مسیر منتهی به دموکراتیک شدن نظام سیاسی در ایران بررسی شده است. پارسا دو کشور را که در تاریخ خود سابقه دموکراتیزه شدن دارند، مثال می زند: کره جنوبی و اندونزی.

 

در کره جنوبی بعد از اعتراض دانشجویی در ۱۹۶۰، ارتش یک دیکتاتوری ایجاد کرد و مدلی از قانون اساسی خلق کرد که به ارتش به عنوان الیت حاکم برتری می داد اما آنها، دموکراسی به عنوان قاعده کلی را نفی و برای حذف اپوزیسیونِ طبقه متوسط تلاشی نمی کردند. در زمان مناسب، نیروهای میانه رو مجتمع شدند و برای اصلاح دموکراتیک دوباره اقدام کردند. علاوه بر این، دیکتاتوری کره جنوبی به بخش خصوصی قدرتمند اجازه داد تا بر اقتصاد مسلط شود و مسیر را برای صنعتی سازی و رونق اقتصادی باز کند.

 

در مقایسه با کره جنوبی، دیکتاتوری اندونزی توسط ژنرال سوهارتو در ۱۹۶۷ بنا شد و ایده دموکراسی را نفی کرد و درها را بر روی سیاست های رقابتی بست. به لطف درآمدهای صنعت نفت و صادرات رو به رشد آن، حاکمیت کنترل عمده اقتصاد کشور را به دست گرفت. این دیکتاتوری، به ارتش نقشی عمده در امور سیاسی و اقتصادی داد. در ۱۹۹۷ وقتی اندونزی در گرداب بحران مالی آسیا گرفتار شد، نتیجه چنده دهه سرکوب و فساد، «انقلاب» بود. در ۱۹۹۸، اعتراض های گسترده و آشوب آغاز شد. بعد از پنج ماه و افزایش هزینه حمایت از ارتش، «سوهارتو» مجبور شد استعفا دهد.

 

پارسا با بررسی این دو الگو، به دنبال طرح و پاسخگویی به این سوال است که دموکراتیزه کردن حکومت‌های استبدادی از راه اصلاحات صورت می‌گیرد یا انقلاب؛ سوالی که در مورد ایران، نویسنده کتاب به این نتیجه می‌رسد که مدل اندونزی بهترین راه‌حل است. او نتیجه می‌گیرد که مسیر دموکراتیزه کردن ایران از راه اصلاحات میسر نیست و اگر این شرایط ادامه پیدا کند، ایرانیان تنها یک گزینه برای دموکراتیک کردن نظام سیاسی خواهند داشت و آن گزینه «انقلاب» است.

 

در واکنش به این نتیجه‌گیری، هاله اسفندیاری در یادداشت خود به بررسی حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و همچنین جریان بیداری اسلامی در کشورهای عربی نظیر یمن، مصر، تونس و غیره می‌پردازد و با تاکید بر بحران سال‌های اخیر سوریه، نتیه‌ می‌گیرد که «مردم ایران می‌دانند که اصلاحات تدریجی از طریق صندوق انتخابات خیلی بهتر از استفاده از گلوله است. مردم انقلابی هنوز به دروازه نرسیده‌اند.»

 

تحلیل محتوای این مقاله، مدعای نخست ما درباره وجود دو جریان مختلف در میان سیاستمداران آمریکایی درباره جمهوری اسلامی ایران را اثبات می‌کند؛ جریانی که راهِ برخورد با ایران را در ایجاد شورش اجتماعی و برخورد سخت جستجو می‌کند و جریانی که به دنبال تغییر ارزش‌های اجتماعی و برخورد نرم به منظور تبدیل ایران به یک کرنش‌گر در برابر واشنگتن است.

 

آنچه از اطلاعات و اخبار ماه‌های اخیر بر می‌آید، جریان نخست با هدایت محور «ترامپ – بن سلمان» تلاش کرد تا با ایجاد شبکه‌ای از ناراضیانِ مطرح و اسم و رسم‌دار (سلطنت‌طلبان، مجاهدین خلق و غیره)، زمینه را برای یک شورش اجتماعی به منظور خدشه‌دار کردن موفقیت‌های منطقه‌ای تهران در ماه‌های گذشته فراهم کند. نگاهی به شعارهای تظاهرات اخیر در برخی شهرهای کشور نیز می‌تواند سندی بر اثبات این تحلیل باشد؛ شعارهایی نظیر «رضا شاه روحت شاد» یا «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره» که حتی در شهرهای مذهبی نظیر قم و مشهد سر داده شد.

 

از سوی دیگر، جریان دوم که مدت‌هاست با پروژه نفوذ در حال تغییر ارزش‌های اجتماعی و تغییر بافت فرهنگی مردم و مدیریت افکار عمومی ایرانیان است و حامیان سرسختی (حزب دموکرات آمریکا، نایاک، بی‌بی‌سی فارسی و غیره) نیز دارد، هر چند به حمایت از اعتراضات پرداخت و سعی کرد تا ایران را تحت فشار بگذارد اما از «ماهیت» این وقایع چندان رضایت ندارد و آن را اقدامی عجولانه که شرایط را برای ادامه کار این جریان در ایران سخت می‌کند، ارزیابی می‌کند؛ چون بر اساس تحلیل‌ها و مطالعات میدانی خود باور دارد که دامنه‌ی اغتشاشات گسترده نمی‌شود و خطری نظام ایران را تهدید نمی‌کند. نگرانی این جریان را می‌توان در نوع واکنش برخی مقامات سیاسی آمریکایی و اسرائیلی یافت؛ جایی که «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر رژیم صهیونیستی صراحتا از اعضای کابینه دولت خود درخواست کرده تا از اعلام حمایت از معترضین در ایران خودداری کنند.

 

 

مقاله‌ی هاله اسفندیاری در «فارن افرز» را باید آوردگاه تقابلِ نظری این دو جریان دانست. اسفندیاری به عنوان پژوهشگر ارشد موسسه «وودرو ویلسون» که سابقه موفقی در فعالیت‌های براندازی نرم دارد، نماینده‌ی جریان دوم است و پارسا به عنوان نماینده‌ی جریان اول حضور دارد. اسفندیاری صراحتا تلاش پارسا برای ارائه‌ی یک الگو و طراحی مسیرِ دموکراتیک شدن ایران را ستایش می‌کند اما نظریه‌پردازیِ سخت او را زیرسوال می‌برد و خواهان ارائه‌ی یک مدلِ نرم می‌شود.

 

می‌توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد که اعتراضات اخیر در برخی شهرهای ایران، نوزادِ سناریوهای «کاخ سفید - ریاض» است که البته نارس و با سزارین به دنیا آمده و به همین دلیل نه تنها نوعی به هم زدن برنامه‌های جریان نفوذ محسوب می‌شود، بلکه حتی توانایی به مقصد رساندن اهدافِ جریان نخست را نیز ندارد. ولیعهد سعودی قبلا با اقداماتی نظیر تهاجم به یمن، قطع رابطه با قطر و ربودن نخست وزیر لبنان نشان داده بود که «عجول» است و حالا مشخص شده که «جرد کوشنر»، داماد و مغز متفکر دونالد ترامپ هم نقش موثری در این عجول بودن دارد؛ «هول» بودنی که توئیت‌های پشت سرهم و ذوق‌زده‌ی رئیس‌جمهور ایالات متحده هم آن را تایید می‌کند.

رجانیوز


فرم در حال بارگذاری ...