موضوعات: "مناسبت ها" یا "رمضان" یا "محرم" یا "ذی الحجه" یا "ذیقعده" یا "صفر" یا "پیاده روی اربعین" یا "رجب" یا "شعبان" یا "نوروز"

مرا برهانید از این پیله ها

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1391

 هر سال آخر ذی الحجه که می رسد پشت سرت راه می افتم و تا خودِ عاشورا می دوم. اما هیچ وقت به گرد قدم های کاروانت هم نمی رسم و دوباره سالِ بعد…

 با من چه باید بکنی که هر سال دستم خالی تر است و پایِ رفتنم ناتوان تر.

خار و خاشاک های گناه و غفلت، پایم را به زمین بسته اند،  آن قدر که شوق رفتن، شوقِ شدن، در من خشکیده است. پیله های من آن قدر ضخیم شده اند که خاطره پرواز را از یادم برده اند. هجرت تا دیار تو دیگر مرا نمی انگیزاند، وقتی به دیار خودم، به اقلیم عاداتِ سخیف خودم، به مرداب روزمرگی هایم، خو گرفته ام.

 با این همه- تو می دانی- مُحرم که می آید، صدای زنگ شترهای کاروانت که در گوشم می زند، کسی انگار در من فریاد می زند، کسی در من می آشوبد، کسی مرا به هجرت می خوانَد، بردارید این خار و خاشاک ها را، شما را به خدا بیایید و من را برهانید از این پیله ها،

 نشانیِ دیارتان را به من هم بدهید آقا…

حدیث محرم

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1391

امام رضا (عليه ‌السلام):

     إنَّ المُحَرَّمَ شَهرٌ كانَ أهْلُ الجاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ القِتالَ، فَاسْتُحِلَّت فِيهِ دِماؤُنا، وَهُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنا، وَسُبِيَ فِيهِ ذَرارِينا وَنِساؤُنا.

    

محرّم ماهی است كه [حتّی] مردم زمان جاهليّت جنگ را در آن حرام می‌دانستند، [امّا] در آن ماه خون ما را حلال شمردند، حرمت ما را پايمال و فرزندان و زنان ما را اسير كردند.

 

Muharram is the month when even people of the Jāhillīyya time declared fighting unlawful, in that month they declared shedding our blood lawful, trampled upon our honor and captured our children and women

بحار الأنوار، ج 44، ص 283

روز مباهله

نوشته شده توسطرحیمی 19ام آبان, 1391

 

    «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَاجَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنـَا وَأبْنَآءَکُمْ وَنِسَاءَنـَا وَنِسَاءَکُمْ وَأنفُسَنَا وَأنفُسَکُمْ ثُمَّ نـَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکَذبِینَ»

     پس هرکه در این[باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجّه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فراخوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

     نور تو را نمی دیدند و حقیقت را درک نمی کردند که تو را به مبارزه می طلبیدند. 

     باورشان نبود که زمین ارزش خود را مدیون شما است و عرشیان، خاک پایتان را سرمه چشم می کنند.

     نمی دانستند که دیره در مقابل گلدسته های عرش نمی توانند قد علم کنند و بر خود ببالند!

     نمی پنداشتند که غرور پوشالی آن ها در مباهله توان مقابله شانه های عزت و سرافرازی آل عبا را ندارد و فرو خواهد ریخت!

     یقین نداشتند که آفرینش با شما حرکت می کند و هستی به دنبالتان می آید تا به گام هایتان برسد.

     نمی دانستند که صدای دل نشین قدوم شما، عطر خوش کاینات را در گستره ی افلاک می افشاند…

     نمی دانستند…

     و تو می آیی ساده و بی پیرایه با جانت، نفست و با تمام زندگی ات.

     می آیی تا حقانیت خویش را اثبات کنی و حقانیت دینت را!

     می آیی با نگاهی که هیچ کهکشان نمی تواند در برابر آن تاب بیاورد و تسلیم آن می شود.

     و آنان که با تو بودند؛ چهار دلیل محکم برای فرو نشستن توفان جهل و سیاهی:

      (… إنّمَا یُرِیدُاللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیر)؛

     خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.

     تو باید می آمدی با چشمان معصوم حسین (ع) و نگاه پر معنای فاطمه (س)، با آرامش علی (ع) و سکوت صبور حسن (ع) تا عطر یقینتان در همه جا بپیچد و پرده های تردید از دیدگان بی خبر نجرانیان کنار رود.

     آنان باید ایمان راسخ در چشمانتان را می دیدند تا بدانند هیچ هیمنه ای پاسخ این همه جلال را نخواهد داد و هیچ کوهی، هرچه عظیم، هیبت گام های مهربان، اما محکم شما پنج گنج را تاب نخواهد آورد!

     باید می آمدی استوار با آرامشی آسمانی، سرشار از عطر رضوان تا عاقب دریابد که یارای مواجهه با معجزات علوی علی (ع) را ندارد و ابوحارثه ناتوان از مباهله و مقابله با تو که سرور کایناتی و اشرف مخلوقات.

     باید می آمدی با استدلالی زلال؛ همچو آب و برهانی عطوف همچو نسیم تا نجرانیان دریابند نفرین شما باران بی وقفه ای است که دنیا را همچو توفان نوح، غرق خواهد کرد، تا زبان ادّعایشان بسته شود و دست های عهد بسته شان، شکسته. دریابند که اگر مخلوقات عالم با تو هم ندا گردند، و دست های ملائک در دستان دعای علی (ع) گره بخورند، اگر قطره اشکی از چشمان فاطمه (س) بر بیابان تشنه نفرین بچکد و عمامه سبز حسن (ع) برای اجابت باز شود و آه حسین (ع) از نهادش برآید؛ به یقین، دنیا تاب نخواهد آورد نفرینتان را و گریزی نیست جز تسلیم در برابر اسلام. و باید حقانیت این جمع الهی را پذیرفت و شکست شانه های خاک گرفته را قبول کرد؛ چرا که خود می دانستند اگر تو با اهلت می آمدی؛ یعنی بر حق بودی و به طریق حق.


حوزه نت

 

فضیلت ماندگار( به بهانه 24 ذی حجه؛روز مباهله)

نوشته شده توسطرحیمی 18ام آبان, 1391

نجران

     نجران، نام شهری با صفا در نقطه مرزی بین مکه و یمن بود که هفتاد روستا را در برمی گرفت. مردم این شهر پیش از حضرت مسیح علیه السلام بت پرست بودند و در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که مسیحیت در آن رواج داشت. ریاست این شهر را سه نفر به عهده داشتند: عاقب که اسمش عبدالمسیح و فرماندار و حاکم نجران بود؛ اِیهَم معروف به سیّد که ملجأ و پناهگاه مردم به شمار می آمد؛ و ابوحارثه بن علقمه که اسقف و زمامدار نجران بود و مقام پاپی داشت.

اُسقف نجران و نامه پیامبر

     پیغمبراسلام صلی الله علیه و آله نامه ای را به همراه چهار نفر از یارانش به نام های صُهیب بن سنان، غَنْبة بن غزوان، عبداللّه بن ابی امیّه و هُدیرابن عبداللّه به سمت سرزمین نجران فرستاد.

     فرستادگان پیامبر به نجران رفتند و نامه را به دست اسقف بزرگ، ابوحارثه دادند. وی نامه را گشود و آن را با دقت خواند، ولی بسیار خشمگین شد و از شدت خشم، نامه را پاره کرد و برای تصمیم گیری، با بزرگان و شخصیت های مهم نجران به مشورت پرداخت.

صفحات: 1· 2

دلنوشته: «بغض»

نوشته شده توسطرحیمی 10ام آبان, 1391

      روزگار عجیبی ست ، دنیای پرفریبی ست.

      در روزگار ما غدیر چه رنگ غریبی دارد ، در این وادی پرهیاهوی زندگی.

      غدیر عیدی قریب اما غریب است که مظلومانه از پی زمانه های متمادی می گذرد و همچنان جز یک لفظ لسانی چیزی از آن باقی نمانده .

      بیاییم در این دنیای پر ادعا نام قریب خم را احیاء کنیم. بیاییم که در این روزگار ، غدیر را مخلصانه معنا کنیم.

      بیاییم که دل پر بغض غدیر خم را که در پس جملات غریب است مرهم بخشیم و آن را  تمنّا کنیم.

      بیایید غریبی علی علیه السلام را در غدیر هویدا کنیم.

     دل پر از غم علی علیه السلام را بعد از غدیر افشاء کنیم.

      ولایت با غدیر معنا شود و غدیر بی ولایت تنها شود.

     ما به ظاهر دل به غدیر داده ایم . عید آن را از سر ذوق و سلیقه خوانده ایم ؛ ورنه هرکس بخواهد بفهمد غدیر چیست باید با خود اندیشد که راز بغض چاه از پس سکوت پر از معنای علی علیه السلام چیست؟

     غدیر امروز ما درک صدای سکوت علی زمانه است، از پس سکوت پر از معنای علی علیه السلام در غدیر خم؛ که بفهمیم صدای سنگین سکوتش از برای چیست؟

     بیاییم سکوت ها  را بشکنیم؛ علی زمانه را پیش دشمن نشکنیم.

     قصد این است درد علی زمانه را بی تکلّف از برای خود و دیگران افشاء کنیم تا صدای سکوتش رنگ گیرد؛ تا که شاید گوشه ای از اشک چشم علی زمانه را در پی گفته هایش معنا کنیم.

     ولایت را در قالب الفاظ دیدن خود فریبی است آشکار،عمق را باید بفهمیم از پس این روزگار.

      غدیر تجلّی بخش نور ولایت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است.

     بعد از غدیر بود که ولایت رنگ باخت و سود جویان را همه پررنگ ساخت…   

فاطمه شاهوردی« طلبه پایه اول»

سفرنامه حج ( حالا هنگام سعي در رسيده است )

نوشته شده توسطرحیمی 10ام آبان, 1391

     گويي هنوز آواي پرغصه هاجر، به گوش مي‌رسد، که «هل بالوادي من انيس؟».

     گويي هنوز اين هاجر است که هروله‌کنان در هرم آفتاب ظهر بيابان مکه، از اين سراب به آن سراب در جست و جوي آب است .

     اي مضطر، خسته مشو، خسته مشو،‌ در باطن اين سعي تو چشمه زمزم نهفته است.

     حکايت آن وادي خشک و سوزان، حکايت دنياي ماست، و آب، تمثيل حيات طيبه و اخروي است و انسان فطرتاً تشنه و عطشان آب حيات است و اين آب، از چشمه ولايت و خلافت مي‌جوشد که در قلب تو است .

     «امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاءالارض».

اي مضطر خسته مشو، آب زمزم اجر سعي تو است، مبادا که اين سرابهاي فريبنده تو را به ياس بکشاند، که يأس، چشمه‌هاي روح را مي‌خشکاند، سعي بين صفا و مروه سعي بين خوف و رجاست و خوف و رجا، بالهاي طيران الي‌الله هستند .

     و عاقبت سعي تو، چشمه زلالي است که از زير پاي اسمعيل جوشيده است. يعني که اي انسان، چشمه‌هاي حيات طيبه از منابع غيب، اما از درون همان فطرت پاکي مي‌جوشد که بر آن تولد يافته‌اي.

     خسته مشو، از مضطر، خسته مشو، سعي تو مشکور افتاده است و دعايت به استجابت رسيده.

هادى امت ( به مناسبت پانزدهم ذى الحجه ولادت حضرت امام هادى عليه السلام )

نوشته شده توسطرحیمی 9ام آبان, 1391

اى روى تو خورشيد هدايت هادى عليه السلام

گلواژه  دفتر  ولايت  هادى عليه السلام

هستى تو  دهم امام و  ما  را  باشد

از لطف تو اميد عنايت هادى عليه السلام

 

 

 

هادى امت

امام پيوند قدسى آسمان و زمين است . تجلى سيطره روح الهى بر تن خاكى ، و امامت طيف گسترده و مائده روحانى خداوند است كه تاريخ را و ابديت روح آدميان را به خويش فرا مى خواند. اينعقلخاكى ، جز به مدد نسيمى كه از گلستان هدايت امام مى وزد، به سرا پرده قداست و طهارت افلاكى راه نمى برد.
       
تصوير تابناك امامت فرا راه مردمان است در طريق عبوديت . و زمزمه جارى كلام امام و درياى طراوت وشفافيت حضور امام مشتاقان را به سوى حقيقت مى كشاند.

بشريت ، اگر تن به هدايت آسمانىامام در ندهد، به در يوزگى خاك و امامان دروغين ناپاك در خواهد افتاد و شيعه در تلاطم امواج خروشان تاريخ و در انبوه در هم پيچيده دشواريها و درشتى ها، هماره چشم به اى نه درخشان امامت دوخته است و سر بر استان آسمان ولايت سائيده است و اين است كه در درا زناى زمان و چرخش چرخ روزگار، بر سرپاى خويشتن ايستاده است .

امامان شيعه در روزگار خود - هر يك بر حسب اوضاع وشرايط روزگار و احوال و افعال آدميان - به گونه اى نگهبان حريم حرمت عقل و وحى بوده اند.

آنچه از تفاوت و اختلاف عرصه هاى عمل ، كلام و حركت امامان به چشم مى آيد اگر چه از بيرون و منظر تاريخى ناپيوسته و گونه گون باشد. در درون و باطن از انجام و پيوستگى برخوردار است تعيين حركت و شيوه هاى عمل در نظام ولايت و امامت محتاج بازنگرى و باز سنجى تاريخ زندگى امامان است
   

 

ادامه »

سفرنامه حج ( و اينجاست بيت الله الحرام )

نوشته شده توسطرحیمی 9ام آبان, 1391

     اللهم البيت بيتك و الحرم حرمک و العبد عبدک

     خدايا، اين خانه، خانة تو است و اين حرم، حرم تو است.

     و اين بنده، بنده ذليلي..

     که از خود و نفس خويش به سوي تو گريخته است. تو گويي اينجا مرکز آفرينش است، و اين طواف، تمثيل حرکت سبحاني عالم وجود است. يعني که کائنات بر محور وجودمطلق حق مي‌گردد و حکايت اين انسانهاي شيدايي که سر از پا ناشناخته گرداگرد بيت‌الله طواف مي‌کنند، تفسير عيني اين آيت است که «يسبح لله ما في‌السموات والارض» و تو اي انسان، به ياد آر که هم‌اکنون بر کوکبه ارض، گرداگرد خورشيد و در عمق آسمان لايتناهي شناوري. و از دل ذره تا بي نهايت اين آسمان، لايتناهي، همه جا، همه‌ چيز در طواف است، و همه مي‌چرخند و از يک مدار وضعي به گرد خويش، به مدار بزرگتري بر گرد خورشيدها منتقل مي‌شوند و تو گويي که اين همه، تمثيل اين معناست، که تو اي انسان بايد از مدار معرفت نفس خويش به مدار معرفت، رب منتقل شوي که فرمود:

     «من عرف نفسه فقد عرف ربه». مجموعه مناسک حج، تمثيلي جامع است از سير روحي انسان‌هاي متکامل در سير الي‌الله و اين چنين است که مناسک حج، از طواف آغاز مي‌شود و به طواف خاتمه مي‌يابد، و به کمال مي‌رسد. و سر اينکه حجت خدا علي (ع) در کعبه متولد مي‌شود همين‌جاست، يعني که کعبه جسم است و روح آن، حجت خدا و انسان کامل است و تو نيز بايد با اتمام مراحل و موقف حج به کمال برسي و مدار رجعت تو به مبدأ و معاد کامل شود. انالله‌و‌انا‌اليه‌راجعون.

دانلود مدیحه و مولودی ٰ میلاد حضرت هادی علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391

 مدیحه و مولودی امام هادی (علیه السلام)

موضوع اجرا

حجم
(KB)

مدیحه خوانی حاج محمود کریمی 2,156
مولا مولا ، یابن الزهرا امام هادی حاج محمدرضا طاهری 1,658
ای دهم حجت خدا - مدیحه خوانی  حاج محمدرضا طاهری 2,515
محرم عشقی اگر، دل حرم حیدر است  حاج محمدرضا طاهری 1,101
بر لب حور و ملک ترانه ..  حاج محمدرضا طاهری 2,306
ستاره ای که در آفاق عاشقی تابید (جدید) سید مهدی میرداماد 1,687
از عرش خدا بوی گل زهرا میاد (جدید) سید مهدی میرداماد 1,647
بیا ای بلبل خوش لهجه ی من احمد پتاهیان 2,354
ستاره میریزد به جای گل به روی پای تو محمد ناطق 935
قدم به دنیا زده هادی آل عبا    محمد ناطق 1,116
ای آسمان ز شب مهت را دو پاره کن (مدح)  محمد ناطق 899
مدیحه خوانی  محمد ناطق 812
ای دهم حجت خدای ودود (جدید) 1,832
گل بریزید وقت صفا و مستی ..قسمت اول 2,898
گل بریزید وقت صفا و مستی ..قسمت دوم 3,032


ادامه »

سفرنامه حج ( به سوي کعبه )

نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391

     و اکنون لحظه تشرف نزديک است، و وعده‌گاه معشوق در پيش. دلهاي مشتاق، آرام و قرار ندارد و تو گويي همچون طايري قدسي، مي‌خواهد از قفس تنگ سينه پر بکشد،‌ و خود را به بحر معلق آسمان آبي، بسپارد و غرقه در جذبه‌هاي روحاني محبت يار، خود را به حرم دوست برساند.

     و ارواح مشتاق، تو گويي تاب هماهنگي و هم‌قدمي با تنهاي سنگين دنيايي را ندارند و پيشاپيش بدنها، خود را به حريم وصل رسانده‌اند و به حضرت اقدس او تعليق يافته‌اند، همچنان که اشعه شمس، به شمس،چرا که فرموده‌اند،

     پيوند روح مؤمن به ذات اقدس پروردگار محکم‌تر است و شديدتر، از اتصال شعاع خورشيد به ذات خورشيد، و چه عجب اگر اين طاير قدسي روح، در اشتياق حرم وصل به ترنم درآيد و تلبيه کند، آن‌چنان که تو گويي به نداي دعوت فطرت خويش پاسخ مي‌گويد، به همان پيمان نخستين، آن گاه که پرسيد:

     «الست بربکم» و پاسخ داديم، «بلي، بلي» لبيک اللهم لبيک.

     و اين نواي دلنشين «لبيک، لبيک» ترنم روح مؤمني است، که وعده‌هاي پروردگار خويش را محقق شده يافته است، و مي‌شتابد تا خود را به مبدأ و معاد خويش پيوند دهد، و با فناي در معشوق، به جاودانگي برسد.


لبيک اللهم لبيک، لبيک ذالمعارج لبيک لبيک.