« استقامت بر دین ورزی در عصر غیبتدجال کیست؟ »

نایافته ها درباره حضرت علی اصغر علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 10ام مهر, 1397

 

از جمله معضلاتی که دامان واقعه بزرگ عاشورا را گرفته، سخنان بی پایه و اساس درباره آن است. توجه زیاد به واقعه عاشورا، ورود افراد غیرمتخصص در بیان وقایع، پر گفتن و پر نوشتن، صرفا نگاه حزن آمیز داشتن بسیاری از ناقلان و… زمینه تحریفات فراوان در این عرصه را پدید آورده است. واقعه جان گداز شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام به دلیل حزن زاتر بودن نسبت به بسیاری از حوادث عاشورا، ناراستی هایی را متوجه آن ساخته است. این نوشتار می کوشد پاره ای تحریفات درباره این شهید گران قدر را نشان دهد؛ ناراستی هایی که به صورت مکتوب ثبت شده اند.

مقدمه

برخی گزارش ها دو فرزند خردسال به نام های عبدالله و علی اصغر را برای امام حسین علیه السلام ذکـر کـرده اند؛ با این تفاوت که عبدالله را چند ساله و علی اصغر را شیرخواره دانسته اند. احتمال بیشتر آن است که آنها دو نفر بوده اند که در کربلا به شهادت رسیده اند؛ اما گزارشگران خلط کرده اند و با ایـن تـصور که یک نفر بوده اند، ویژگی های یکی را برای دیگری ذکر کرده اند (نک: محمدی ری شهری، 1392: 7/ 33). بنابر این هرگاه در منابع سخن از «عبدالله رضیع» باشد، مراد حضرت علی اصغر علیه السلام است. از سوی دیگر، بـرخی بـر این باورند که این دو در واقع یک نفرند، اما دیگران به اشتباه این دو نام را برای دو نفر پنداشته اند (نک: دربندی، 1420: 2/617).

نظر به سوزناکی و دلخراش بودن شهادت طفل حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، در مراسم مـرثیه خوانی و کـتاب های روضـه، از آن فراوان یاد می شود و گاه بـه آنـ واقـعه، شاخ و برگ می دهند و ناراستی هایی را بر این ماجرا می افزایند. این ناراستی ها نه تنها به صورت شفاهی، بلکه در کتاب ها نیز نشر یافته اند که لازم اسـت کـتاب ها و مـراسم مرثیه، از این تحریفات، پیراسته شوند. تحریفات و ناراستی ها دربـارۀ واقـعۀ ارزشمند عاشورا به قدری فراوان اند که بعید است در دیگر موضوعات اسلامی، بتوان در این سطح سخنان نادرست را نشان داد.

نگارنده کـوشیده اسـت در حـد توان، این گونه تحریف ها دربارۀ رخداد جان سوز حضرت علی اصغر علیه السلام را کـه در کتاب ها راه یافته، بنمایاند. به این منظور، ابتدا عبارت آن بخش از کتاب که شامل سخنی نادرست دربارۀ آن حضرت اسـت، مـی آوریم و اگـر عبارت عربی باشد، ترجمۀ آن می آید و سپس به موارد نادرست اشاره مـی کنیم.

در ایـن نوشتار، ملاک نادرستی مطلبی در مورد شیرخوارۀ سیدالشهدا علیه السلام آن است که در منابع حدیثی و تاریخی در پیش از قرن دهم هـجری نـیامده بـاشد.

مقتل الحسین علیه السلام و مصرع اهل بیته و اصحابه فی کربلاء

لوط بن یحیی بن سـعید مـعروف بـه ابومِخنَف (م158ق) از مورخان مورد وثوق و از اصحاب امام صادق علیه السلام است که مذهب او به درستی معلوم نـیست؛ امـا احـتمال تشیع او قوی تر است. ابومخنف کتابی ارزنده دربارۀ قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نگاشت؛ اما مـتأسفانه مـتن کامل آن به ما نرسیده است. این اثر در اختیار برخی مورخان پیشین بوده و مـطالب آن را در آثـارشان نـقل کرده اند؛ اما نسخه های مقتلی که به نام ابو مخنف به دست ما رسیده و بـه مـقتل ابومخنف شهرت دارد، با یکدیگر اختلاف بسیار دارند و معلوم نیست نسخۀ خطی آن توسط چـه کـسی و از کـجا یافت شده است. از این رو صاحب نظران، انتساب آن را به ابومخنف صحیح ندانسته اند.[1]

در این مقتل دربارۀ علی اصغر علیه السلام می خوانیم:

ثم أقبل [الحسین علیه السلام ] إلی ام کلثوم و قـال لهـا: یا أختاه أوصیک بولدی الأصغر خیرا، فإنه طفل صغیر و له من العـمر سـتة أشهر. فقالت له: یا أخی إن هذا الطفل له ثلاثة أیام ما شرب الماء، فاطلب له شربة من المـاء. فـأخذ الطفل و توجّه نحو القوم، و قال: یا قوم قد قتلتم أخی و أولادی و أنصاری، و مـا بـقی غیر هذا الطفل، و هو یتلظی عطشا فـاسقوه شربة مـن المـاء.

فبینما هو یخاطبهم إذ أتاه سهم مشوم مـن ظـالم غشوم، فذبح الطفل من الأذن إلی الأذن. و قیل: إن السهم رماه قدیمة العامری. فجعل الحسین علیه السلام یـتلقی الدم بـکفیه و یرمی به إلی السماء و یـقول: اللّهـم إنی أشـهدک عـلی هـؤلاء القوم، فإنهم نذروا ألا یترکوا أحدا مـن ذریـة نبیک. ثم رجع بالطفل مذبوحا، و دمه یجری علی صدره، فألقاه إلی ام کلثوم، فـوضعه فـی الخیمة و بکی علیه؛ (ابومخنف، 1378: 129 - 130)

امام حسین علیه السلام به سوی ام کلثوم رفـت و بـه او فرمود: «تو را به فرزند شـش مـاهه ام سفارش می کنم که با او به نیکی رفتار شود». ام کلثوم عرض کرد: «ای برادر! ایـن طـفل سه روز است آب نخورده؛ قـدری آب بـرای او بـخواه». امام علیه السلام بچه را گـرفت و بـه طرف دشمن حرکت کـرد و فـرمود: «ای قوم! برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و تنها این طفل باقی مانده است و او از تشنگی لب های خـشکش را بـه هم می زند. به او قدری آب بدهید».

در مـیان سـخنان آن حضرت، تـیری شـوم بـه دست ستمگری به گـلوی بچه اصابت کرد و گردن او را از گوش تا گوش برید. گفته شده است که قدیمه عامری آن تـیر را پرتـاب کرد. امام حسین علیه السلام خون ها را در دستانش مـی گرفت و بـه سـمت آسـمان مـی پاشید و می فرمود: «پروردگارا! شـاهد بـاش؛ آنان نذر کرده اند که هیچ کدام از ذریۀ پیامبرت را باقی نگذارند». سپس طفلِ سربریده را برگرداند، در حالی که خـون او بـر سـینه اش جاری بود. او را نزد ام کلثوم آورد و در خیمه گذاشت و بـر او گـریست.

نـاراستی ها

- آوردن بـچه تـوسط ام کلثوم. کسی که بچه را برای امام حسین علیه السلام آورد، حضرت زینب بود (نک: ابن طاووس، بی تا: 90) نه ام کلثوم. براساس تحقیق نگارنده، «ام کلثوم» کنیۀ حضرت زینب علیه السلام نیست.[2]

- سفارش به خوش رفتاری با کودک.

- شش ماهه بودن طفل.[3]

- سه روز آب نخوردن نوزاد. گفتنی است آب را سه روز بر اصحاب امام حسین علیه السلام بستند، اما گاهی اصحاب به دشمن حمله مـی کردند و بـا گشودن راه، آب را به خیمه ها می آوردند[4] و اغلب آن را به اطفال می داده اند و حتی آنها را مقدم می داشته اند. اگـر نوزاد در روز عاشورا به دنیا آمده باشد، نادرستی این سخن، روشن تر خـواهد شـد.

- شـهید شدن همۀ فرزندان و اصحاب امام علیه السلام غیر از نوزاد شیرخوار؛ زیرا امام زین العابدین علیه السلام ، امام باقر علیه السلام و حسن مثنّی زنده مـاندند.

- لب های خشکیده را از تشنگی بر هم زدن.

- قاتل بودن قدیمه عامری.

- نذر دشمنان که همۀ ذریـۀ پیـامبر(ص) را نـابود کنند.

- تکرار پاشیدن خون به طرف آسمان. طبق منابع کهن، یک بار این کار انجام شـد.

- گذاشتن بچه نزد ام کلثوم.

روضة الشهداء

کمال الدین حسین بن علی واعظ کاشفی (م910ق) بـلایا و مصائب انبیا را از حضرت آدم علیه السلام تـا پیامبر اسلام(ص) نگاشته و در ادامه، مصائب اهل بیت علیه السلام را آورده است. بیشترین توجه نویسنده به واقعۀ عاشوراست. شیعه یا سنی بودن کاشفی به درستی معلوم نیست. وی در صورت تسنن، به مذهب ابوحنیفه معتقد بوده و در زمرۀ شـیفتگان اهل بیت علیه السلام به شمار می رفته است؛ اما تشیع او قوی تر است. کاشفی روضة الشهدا را برای قرائت در مجالس سوگواری، در اواخر عمر نگاشت.

قرائت روضة الشهداء در مجالس سوگواری به قدری شایع شد که به مصیبت ابـاعبداللّه الحسین علیه السلام «روضه» و به گویندۀ آن «روضه خوان» اطلاق گردید؛ هر چند روضة الشهداء را نخوانَد. توجه نکردن کاشفی به نقل های معتبر و از سوی دیگر، رواج این کتاب، سبب شد بسیاری از مطالب نادرست در متون تاریخیِ مربوط به عـاشورا راه یـابد.

وی دربارۀ علی اصغر علیه السلام این گونه نوشته است:

گفتند: «ای سید و سرور! زمانۀ ستمگر بر ما خواری می کند و علی اصغر از تشنگی زاری می کند و شیر در سینه مادرش خشک شده و آن طفل شیرخواره به هـلاکت نـزدیک گشته است ». امام حسین علیه السلام فرمود: «او را نزد من آرید». زینب علیه السلام او را برداشت و نزد امام حسین علیه السلام آورد. امام مظلوم او را فراستده، در پیش قربوس زین گرفت و نزدیک سپاه مخالف رفته، بر روی دست آورده، آواز داد که: «ای قوم! اگـر بـه زعـم شما من گناه کرده ام، ایـن طـفل بـاری هیچ گناهی ندارد. وی را یک جرعه آب دهید که از غایت تشنگی، شیر در سینه مادرش نمانده».

آن جفاکاران سنگین دل گفتند: «محال است که بـی حکم پسـر زیـاد یک قطره آب به تو و فرزندان تو دهیم». و نـامردی از قـبیلۀ ازد که او را حرملة بن کاهل گفتندی، تیری کشیده، به سوی امام حسین علیه السلام انداخت. آن تیر بر حلق علی اصغر آمد و گـذاره شـده در بـازوی امام حسین نشست. امام علیه السلام آن تیر را از حلق آن معصوم زادۀ بی نظیر بیرون کـشید و خونی که از حلق او می ریخت به دامن پاک می کرد و نمی گذاشت که قطره ای بر زمین چکد. پس روی به خیمه نهاده، مـادرش را طـلبید و گـفت: «بگیر این طفل شهید را که از حوض کوثرش سیراب گردانیدند». شهربانو خـروش بـرآورد و خواتین اهل بیت فغان برکشیدند و امام حسین نیز بر حال آن طفل گریه می فرمود. (کاشفی، بی تا: 342 )

ناراستی ها

- زاری عـلی اصغر علیه السلام از تـشنگی.

- خشکیده شدن شیر مادر طفل در سینه .

- نزدیک شدن طفل به مرگ.

- سـخن امام علیه السلام بـا دشمن که شیر در سینه مادر باقی نمانده.

- سخن دشمنان که بدون دستور ابن زیاد قـطره ای آب نـمی دهند.

- حـرمله از بنی اسد بود نه از قبیلۀ ازد.

- رد شدن تیر از حلق علی اصغر علیه السلام و نشستن بر بازوی امام علیه السلام .

- پاک کـردن خون گلوی علی اصغر با دامن لباس تا به زمین نرسد.[5]

- دادن طفل به مادر بـچه (امـام بـچه را به خواهر خود داد).

- سیراب شدن علی اصغر علیه السلام از حوض کوثر.

- شهربانو مادر علی اصغر علیه السلام .[6]

- گریۀ امام علیه السلام بـر بـچه پس از شـهادتش.[7]

المنتخب للطریحی

فخرالدین بن محمّد علی بن احمد طریحی (م1085 ق) در بیست مجلس - به تعداد روزها و شب های دهـۀ اول مـحرم - مطالب مربوط به اهل بیت( را در کتاب المنتخب گرد آورد که بخش عمده ای از آن مربوط بـه تـاریخ امام حسین علیه السلام است. در این کتاب، مبالغه ها و نـقل های بـی اساسی اسـت که در کتاب های پیش از آن یافت نمی شود. بنابر ایـن، مـنقولات آن تا در منابع معتبر دیده نشود قابل اعتماد نیست. شیخ آقابزرگ تهرانی با مـقابلۀ نـسخه های متعدد از المنتخب، اختلافاتی میان آنـها دیـده است (نـک: تـهرانی، بـی تا: 22/ 420) که حکایت از تصرف در آن دارد.

طریحی دربارۀ عـلی اصغر علیه السلام چنین نوشته است:

عبدالله بن الحسین علیه السلام وهو الطفل الذی قتل فی حـجر ابـیه… یبکی و یقول: قتل الله قوما قتلوک یـا بنی، ما أجرأهم عـلی انـتهاک حرمة الرسول! علی الدنیا بـعدک العـفا؛ (طریحی، 1378: 38)

روی أنه لما قتل العباس علیه السلام تدافعت الرجال علی أصحاب الحسین علیه السلام ، فلما نظر ذلک نـادی: یـا قوم، أما من مجیر یجیرنا؟ أمـا مـن مـغیث یغیثنا؟ أما من طـالب حـق فینصرنا؟ أما من خائف مـن النـار فیذب عنا؟ أما من أحد یأتینا بشربة من ماء لهذا الطفل؟ فانه لا یطیق الظمأ.

فقام الیـه ولده الأکـبر، و کان له من العمر سبعة عشر سـنة، فـقال: أنا آتـیک بـالماء یـا سیدی. فقال علیه السلام : امض بـارک الله فیک. قال: فأخذ الرکوة بیده، ثم اقتحم الشریعة و ملأ الرکوة، و أقبل بها نحو أبیه، فـقال: یـا أبت الماء لمن طلب، اسق أخـی، و ان بـقی شـیء فـصبّه عـلی فانی والله عطشان. فـبکی الحسین علیه السلام و أخذ ولده الطفل، و أجلسه علی فخذه، و أخذ الرکوة و قربها الی فیه، فلما همّ الطفل أن یشرب أتاه سهم مـسموم، فـوقع فـی حلق الطفل، فذبحه قبل أن یشرب من المـاء شـیئاً. فـبکی الحسین علیه السلام و رمـی الرکـوة من یده و نظر بطرفه الی السماء و قال: اللهم انت الشاهد علی قوم قتلوا اشبه الخلق بنبیک و حبیبک و رسولک؛ (همو: 431 - 432)

عبدالله بن حسین علیه السلام همان طفلی است که در دامـان پدرش به شهادت رسید… امام علیه السلام گریان فرمود: «پسرم! خداوند قاتلانت را بکشد. برای هتک حرمت رسول(ص) چقدر جری شده اند! دنیا پس از تو ویران باد».

روایت شده که پس از شهادت حضرت عباس علیه السلام جنگاوران به اصـحاب امـام حسین علیه السلام حمله ور شدند. امام علیه السلام که این صحنه را دید، ندا داد: «ای قوم! آیا پناه دهنده ای نیست که به ما پناه دهد؟ آیا یاوری نیست که ما را یاری دهد؟ آیا حق طلبی نیست که مـا را یـاری دهد؟ آیا ترسان از آتش نیست که از ما دفاع کند؟ آیا کسی نیست که قدری آب برای این بچه بیاورد؟ او طاقت تشنگی را ندارد».

فرزند بزرگ ترش[8] که هفده سال داشت، نزد امام رفت و عرض کرد: «آقای من! من آب را بـرای شـما می آورم». امام علیه السلام فرمود: «خـداوند بـه تو برکت دهد؛ برو». راوی گوید: مشکی را به دست گرفت و به سمت آبراهِ رود حمله برد و مشک را پر از آب کرد. آن را نزد پدر آورد و گفت: «ای پدر! این آب برای کسی است که برایش درخواست شد. آن را به برادرم بـنوشان. اگـر چیزی از آن باقی ماند بر من بریز؛ زیرا به خدا سوگند تشنه ام». حسین علیه السلام گریست و طفلش را گرفت و بر ران پایش نشاند و مشک را نزدیک دهان بچه آورد، اما همین که بچه خواست از آب بخورد، تیری سـمی بـه حلق او نـشست و پیش از آن که آبی بنوشد او را ذبح کرد. حسین علیه السلام گریست و مشک را انداخت و گوشۀ چشمی به آسمان انداخت و فرمود: «پروردگـارا! تو شاهدی که گروهی شبیه ترین مخلوق به پیامبر و حبیب و رسولت را کـشتند.

نـاراستی ها

- گـفتن جملۀ «قتل الله قوما قتلوک…» پس از شهادت طفل. امام حسین علیه السلام این جمله را پس از شهادت علی اکبر علیه السلام فرمود (نک: اصـفهانی، 1385: 76؛ طـبری، بی تا: 4/ 340 و…).

- شهادت علی اصغر علیه السلام پیش از علی اکبر علیه السلام .

- آب خواستن برای علی اصغر پیش از شـهادت عـلی اکـبر.

- تمام ماجرای آب آوردن علی اکبر برای برادرش.

محرق القلوب

ملامهدی نراقی (م 1209ق) هنگامی که دید هـرکدام از کتاب های مصائب، ایرادهای خاصی از قبیل نداشتن نظم و ترتیب، استفادۀ زیاد از اخبار عامه، نـهایت اختصار، نهایت اطناب و نـبود اشـعار فارسی و عربی شورانگیز دارند، اقدام به تدوین محرق القلوب کرد تا خالی از این اشکالات باشد. نویسنده، مطالب را در بیست مجلس تنظیم کرده است. او نوشته است:

علی اصغر پس از تیر خوردن، به روی پدر نگریست و تـبسمی کرد و سپس به شهادت رسید. (محمدی ری شهری، 1392: 7/ 34، به نقل از نراقی، 1388: 106)

ناراستی ها

- نگاه علی اصغر به روی پدر پس از تیر خوردن.

- تبسم علی اصغر پیش از شهادت.

اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات

ملاآقا بن عابد شـیروانی حـائری معروف به فاضل دربندی (م 1285ق) در این کتاب که به اسرار الشهاده شهرت دارد، به تفصیل، به تبیین واقعۀ عاشورا پرداخته است. مبنای خاص او در نقل حوادث تاریخی، سببِ پرهیز نکردنش از نقل مطالب ضـعیف و بـی اساس شده است. در چاپ های قدیم این کتاب، خلاف واقع ها زیادتر است، اما در متنی که با تحقیق محمّد جمعه باری و عباس ملاعطیه چاپ شده، بسیاری از گفته های سخیف حذف شده اند. این اثر، مـفصل ترین کـتاب در بارۀ امام حسین علیه السلام تا هنگام تألیف آن است؛ امّا بنا به تصریح خود نویسنده، آن را در هیجده ماه نوشته است (دربندی، 1420: 3/ 633). از کتابی به این گستردگی و با این سرعت در تألیف و با آن امـکانات انـدک، نـمی توان انتظار دقت در نقل حوادث تـاریخی داشـت.

از جـمله نادرستی های این کتاب، در بارۀ علی اصغر علیه السلام است:

إن هذا النور المنیر لما سمع استغاثة ابیه علیه السلام قطع القماط و القی نفسه و بکی و ضج مـشیرا بـذلک الی اجـابته دعوة ابیه علیه السلام و تلبیة لاحرام الشهادة فی حضنه و فـوق یـدیه… انه ارتفعت العجة و الضجة بین النسوان فی الخیمة و رفعن الصوت بالبکاء و رجع الامام علیه السلام الی نحو الخیام و سأل الصدیقة الصغری اعـنی زیـنب عـن سبب الحالة فأخبرته بما صنع الطفل بعد استغاثته و استنصاره… قـال السید: و روی من طریق آخر و هی أقرب الی العقل، ان الحال ما کان وقت تودیع الصبی لاشتغالهم بالحرب والقتل وإنما کـانت اخـته اخـذت الصبی وقالت: یا أخی یا حسین، هذا ولدک له ثلاثة ایام ما ذاق المـاء فـاطلب له من الناس شربة ماء…

عن حمید بن مسلم قال: کنت فی عسکر ابن زیاد - لعنه الله - فـنظرت الی الطـفل الذی قـتل علی ید الحسین علیه السلام و اذا قد خرجت من الخیمه امراة قد کسفت الشمس بـمحیاها وهـی تـعثر فی اذیالها تقع تاره و تقوم اخری و هی تنادی: وا ولداه، وا قتیلاه، وا مهجة قلباه، فبکت لسجعها بـنو امـیة، حـتی أتت الی الطفل الذبیح و سقطت علیه تندبه طویلا، فخرجت خلفها بنات کاللؤلؤ المنثور و الحسین کـان حـینئذ یعظ القوم فرد من خیفه (خ ل: من حینه) الی تلک الامرأة و جعل یستر عنها یـغطّها و یـتلطف بـها حتی ردها الی الخیمة. فقلت لمن حولی: من هذه؟ فقالوا: ام کلثوم، و البنات فاطمة الصغری، و سکینة، و رقـیة، فـلم املک نفسی من کثرة البکاء، وخرجت فارا علی وجهی. و فی مقتل یروی عـن الشـعبی: هـو أن الحسین علیه السلام لما مضی بالطفل نحو النساء و هو مخضب بدمائه و الحسین یبکی، فلما سمعت النساء بـکائه خـرجن الیه، فوجدن الطفل علی صدره و هو میت، فلما رأینه علی تلک الحـال تـصارخن و أعـلن البکاء علیه، فأخذت ام کلثوم الطفل و ضمته الی صدرها و جعلت نحره عند نحرها و أسبلت علیه عبرتها، ثـم نـادت: وا مـحمداه، وا علیاه، ماذا لقینا بعدکما من الأعداء؟! وا لهفاه علی طفل خضب بدمائه، وا أسفاه عـلی رضـیع فطم بسهام الأعداء، وا حسرتاه علی قریحة الجفن و الأحشاء؛ (همو: 2/ 605 - 611)

هنگامی که این نور روشنگر (علی اصغر علیه السلام ) کـمک خواهی پدر خویش را شنید، قنداقه را پاره کرد و با بیرون افکندن خود (از گهواره) و گریه و ضجه، بـه اجـابت دعوت پدرش اشاره کرد و برای احرام شهادت در دامـان پدر و بـالای دسـتانش، اعلام آمادگی نمود…

ناله و ضجۀ زنان در خـیمه بـالا گرفت و صدای گریۀ آنها بلند شد. امام به سوی خیمه ها باز گشت و از صـدیقۀ صـغرا یعنی زینب، از دلیل آن پرسید. او رفـتار طـفل بعد از کـمک خواهی امام علیه السلام را یـادآور شد…

سید [بن طاووس] گوید: بـه گـونه ای دیگر که به عقل نزدیک تر است، این قضیه نقل شده است. هـنگام خـداحافظی با بچه برای مشغول شدن بـه جنگ، خواهر امام علیه السلام بـچه را گـرفت و گفت: «ای برادرم! ای حسین! این بـچه فـرزند توست؛ سه روز است که آبی نچشیده؛ از دشمنان برای او قدری آب بخواه»…

از حمید بـن مـسلم نقل شده: در لشکر ابن زیاد بـودم. بـچه ای را دیـدم که بر دسـتان حسین علیه السلام کشته شده است. در ایـن هـنگام زنی از خیمه بیرون آمد که نور رویش بر نور آفتاب غلبه کرده بود و پایـش در دامـن لباسش می پیچید و افتان و خیزان می رفت و نـدا مـی داد: «ای فرزندم! ای کـشته! ای مـایۀ حـیات دل من!». بنی امیه از سخن فـصیح او به گریه افتادند تا این که به طفل ذبح شده رسید و خود را بر او افکند و مدتی طـولانی زاری کـرد. دختران مانند مرواریدهای پراکنده به دنـبال او بـیرون آمـدند، ولی امـام حسین علیه السلام که در حال مـوعظۀ دشـمنان بود، سراغ آن بانو رفت؛ او را پوشاند و با مهربانی به خیمه بازگرداند.

به اطرافیانم گفتم: این بـانو کیست؟ گـفتند: ام کلثوم است و دختران عبارت اند از فاطمۀ صغرا و سکینه و رقـیه. نـتوانستم از شـدت گـریه، خـود را کـنترل کنم و از آن صحنه گریختم.

مقتلی از شعبی چنین روایت می کند: هنگامی که امام حسین علیه السلام بچه را به سمت زنان برد، در حالی که خون آلود به خون طفل بود و می گریست، زنان بـا شنیدن صدای گریۀ او بیرون آمدند و مردۀ بچه را بر سینه اش دیدند. با دیدن این صحنه به شدت و با صدای بلند گریستند. ام کلثوم بچه را گرفت و بر سینه اش چسباند. گردن بچه را بر گـردن خـود چسباند و اشک دیدگانش بر او جاری شد. سپس ندا داد: «وا محمداه! وا علیاه! بعد از شما از این دشمنان چه دیدیم؟! وای از طفل آلوده به خونش! وای بر شیرخواره ای که با تیر دشمنان از شیر گرفته شد! واحـسرتاه بـر مجروح شدن دیده ها و دل ها!»

ناراستی ها

- دریدن قنداقه و خود را بر زمین افکندن برای یاری پدر و آماده شدن برای شهادت.

- ناله و ضجۀ زنان با دیدن اعـلام آمـادگی علی اصغر علیه السلام برای یاری پدر.

- پرس و جـوی امـام حسین علیه السلام از علت ضجۀ زنان.

- یافت نشدن آن چه از سید بن طاووس نقل شده، در الملهوف.

- دادن بچه به امام از سوی خواهر حضرت و گفتن این که وی سه روز آب نـچشیده و از دشـمن آب بخواه.

- یافت نشدن سـخن حـمید بن مسلم.[9]

- ضجۀ زنان با دیدن جنازۀ بچه بر سینۀ امام علیه السلام .[10]

- رفتار و سخن ام کلثوم.

الدمـعة السـاکبة فی احوال النبی(ص) و العترة الطاهرة

محمد باقر بن عبدالکریم بهبهانی (م1285 ق) زندگانی ائمه علیه السلام را در چند جلد نگاشته است که مجلدات چهارم و پنجم به امام حسین علیه السلام و عاشورا اختصاص دارد. به دلیل نقل نویسنده از کـتاب هایی ضـعیف همچون مقتل منسوب به ابومخنف، منتخب طریحی و تظلم الزهراء، پاره ای مطالب غیرقابل اعتماد در آن یافت می شود.

در این کتاب در بارۀ علی اصغر علیه السلام می خوانیم:

إنّها (سکینة) انکبّت علی جسده الشّریف (جسد الامـام الحسین علیه السلام ) و شهقت شهقات حتّی غشی علیها. قالت سکینة: فسمعته فی غشوتی یقول:…

 

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعاً تنظرونی

کیف أستسقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی

 

وسقوه سهم بغی عوض الماء المعین

یـا لرزء ومـصاب هـدّ أرکان الحجون؛

 

(بهبهانی، 1409: 4/ 374)

سکینه خـود را بـر بـدن شریف امام حسین علیه السلام انداخت و ناله هایی بلند سرداد تا این که از هوش رفت. سکینه گفت: «هنگام بی هوشی از حضرت شنیدم که فرمود: کاش هـمۀ شـما در روز عـاشورا بودید و مرا می دیدید که چگونه برای بچه ام آب خـواستم، امـا از رحم به من خودداری ورزیدند. اما به جای آب گوارا با تیر ستم به او خون دادند. این حادثۀ جان سوز و طـاقت فرسا، کـوه های مـکه را خراب کرد».

ناراستی

- ابیات از زبان امام حسین علیه السلام .

در مصباح کفعمی آمـده است که جسد امام علیه السلام برای سکینه تنها این بیت را فرمود:

 

شیعتی ما إن شربتم ری عذب فاذکرونی

أو سمعتــم بغریب أو شـهـید فـانـدبونی[11]

عنوان الکلام

ملا محمدباقر فشارکی (م1315ق) از مراجع تقلیدی بـود کـه در مـاه مبارک رمضان دعاهای هر روز این ماه را محور سخنرانی خود قرار می داد و در پایـان هـر مـجلس، ذکر مصیبت می کرد. سپس این سخنرانی ها را به رشته تحریر درآورد و با عنوانِ عنوان الکلام، بـه چـاپ رسـید. در پایان آن، دو عشریه به قلم وی چاپ شده که هر کدام شامل ده مجلس در فضیلت و مصائب ابـاعبدالله علیه السلام اسـت. بنای نویسنده عدم ذکر مأخذ است.

از جمله مطالب نادرست این کتاب، در بارۀ عـلی اصغر علیه السلام اسـت:

کوفیان بی وفا طفل شیرخوار را در دامن پدر شهید می نمایند، بلکه مقتصای بعض آن چه مذکور است، سـر او را پیـش روی مادر او می برند و سر او را بر نیزۀ جفا می زنند و او را شهر به شهر می گردانند. (فـشارکی، بـی تا: 54)

ایـن طفل با گلوی تیرخورده، با قنداقۀ پر از خون به دست مادر آمده. مادر علی اصغر گـمان نـمی کرد طفل او را تیر زده باشند و با خود چنین گمان می کرد که اثر خون بـدن امـام اسـت. آه آه، چون نیک نظر نمود دید که گلوی طفل او از پیکان تیر شکافته به نحوی که از عـقب سـر بـرآورده. (همو: 205)

گویا مثل امشب (شب یازدهم محرم) بعد از خوردن آب، شیر در سینه آمـده. پسـتان ها را سر دست گرفت همی گفت: «نور دیده! علی اصغر! کجایی؟ سینه های من پر از شیر است». (همو: 268 )

او (علی اصـغر) را کـشتند. امام علیه السلام او را دفن کردند. دیگر قنداقه او را بیرون آوردند و سر او را بریدند. پناه می بریم بـه خـدا اگر این فقره واقع شده باشد. ایـن ظـلم ها نـاشی نمی شود، الا از کمال شقاوت. (همو: 326)

ناراستی ها

- بریدن سـر عـلی اصغر در مقابل مادر.

- سر نوزاد را بر نیزه، شهر به شهر گرداندن.[12]

- پنداشتن مادر به این که خون بدن فرزندش، از امـام حسین علیه السلام است.

- از پشت سر بیرون زدن تیر.

- ایـن حدس که شب یـازدهم شـیر در سینه مادر علی اصغر آمـده، بـر پایۀ بی شیر بودن آن، در روزهای قبل است که مدرکی ندارد.

- سینه ها را سر دست گـرفتن و آن سـخن را گفتن.

- بیرون کشیدن بدن عـلی اصغر علیه السلام از زیـر خاک از سوی دشـمنان و بـریدن سر او.

معالی السبطین فـی احـوال السبطین الامامین الحسن و الحسین علیه السلام

محمد مهدی حائری مازندرانی (م1385ق) این کتاب را در شرح حال امام حـسن و امـام حسین علیه السلام نگاشته، اما بیش از نود در صـد آن بـه امام حسین علیه السلام اخـتصاص دارد. او در نـقل اخبار، گاه به مـنبع اشاره می کند که در میان آنها مصادر ضعیف به چشم می خورد؛ مانند مدینة المعاجز، روضة الشـهداء، اسـرار الشهادات، ناسخ التواریخ، تظلم الزهراء، مـنتخب طـریحی و….

وی در مـورد عـلی اصغر علیه السلام مطلبی را از روضۀ کـافی ایـن گونه نقل کرده است:

روی ثقة الإسلام الکلینی فی کتاب الروضة من الکافی: أن الکمیت الشاعر دخل عـلی الصادق علیه السلام فـقال (: یا کمیت أنشدنی فی جدی الحسین علیه السلام . فـلما أنـشد کـمیت أبـیاتاً فـی مـصیبة الحسین علیه السلام بکی الامام علیه السلام بکاءً شدیداً و بکت النسوة و أهل حریمه و صحن فی حجراتهنّ. فبینما الإمام فی البکاء و النحیب اذ خرجت جاریة من خلف الستر من حجرات الحرم، و فی یـدها طفل صغیر رضیع، فوضعته فی حجر الإمام، فاشتد حینئذ بکاء الامام علیه السلام فی غایة الاشتداد و علا صوته الشریف و علت أصوات النساء الطاهرات خلف الأستار من الحجرات.

و معلوم ان النساء الطاهرات ما کـان مـقصودهن من انفاذهن ذلک الرضیع الی حضرة الامام علیه السلام الا تشبیها برضیع الحسین لیشتد بذلک الرقة فی الباکین و الباکیات؛ (مازندرانی حائری، 1356: 1/ 260 - 261)

ثقة الاسلام کلینی در کتاب روضۀ کافی روایت کرده است: کمیت شاعر بـر امـام صادق علیه السلام وارد شد. آن حضرت به او فرمود: «ای کمیت! دربارۀ جدم امام حسین علیه السلام برایم بخوان». هنگامی که کمیت ابیاتی را در مصیبت امام حسین علیه السلام خواند، امام صادق علیه السلام بـه شدت گریست و بانوان و اهل حـرم نـیز گریستند و فریاد گریۀ آنها در حجره هایشان بلند شد.

در حالی که امام علیه السلام با صدای بلند گریه می کرد، کنیزی از پشت پرده، از حجره های حرم خارج شد، در حالی که کـودکی شـیرخوار در دست داشت. بچه را در دامـان امام علیه السلام گذاشت. در این هنگام گریۀ امام علیه السلام به بالاترین حد رسید و صدای مبارک حضرت بلند شد و صدای بانوان پاکیزه از پشت پرده ها از حجره ها به گریه بلند شد.

روشن است که زنان پاکدامن تـنها بـدین دلیل، بچۀ شیرخوار را نزد امام صادق علیه السلام فرستادند که شباهت به شیرخوارۀ امام حسین علیه السلام داشته باشد و رقّت قلب مردان و زنان گریه کننده، بیشتر شود.

ناراستی

- آن چه از روضه کافی نقل شده.

منهاج الدمـوع

شـیخ علی قـرنی گلپایگانی (م1377ش)، کتاب منهاج الدموع را در بیان امور دینی نگاشته، اما بخش عمده ای از آن را به عاشورا و حوادث قبل و بعد از آن اخـتصاص داده است و می توان آن را در زمرۀ مقاتل به شمار آورد. کتاب، آمیخته ای از فارسی و عربی اسـت. نـقل هایی نـادرست درباره علی اصغر علیه السلام و حرمله - قاتل او - به چشم می خورد:

طفل صغیر دیگری که اسم او عبدالله و مادرش ام اسحاق بـنت طـلحة بن عبیدالله تمیمی بوده، از حضرت سیدالشهداء علیه السلام در روز عاشورا شهید شده که آن آقازاده در شب عـاشورا بـه دنـیا آمده است. (قرنی گلپایگانی، 1349: 333)

لما اتی بحرملة و ایقن بالقتل قال للمختار: اذا قتلتنی فاخبرت بما فـعلت فی الحسین و احرق قلبک فقال علیه لعائن الله: یا امیر، کان معی ثلاث سـهام مسموم ذی ثلاث شعب فـبواحدة مـنها اخرقت نحر علی الاصغر علی یدی الحسین علیه السلام و بالثانیة منها اخرقت قلب الحسین علیه السلام حین رفع الثوب لیسمح الدم عن وجهه و بالثالثة منها اخرقت نحر عبدالله بن الحسین[13] ;( و هو فی حجر عمه الحسین علیه السلام ؛ (همو: 411)

هنگامی که حرمله را نزد مختار آوردند و حرمله یقین کرد که کشته می شود، به مختار گفت: «حال که بناست مرا بـکشی، آنـ چه با حسین کردم برایت می گویم تا قلبت را بسوزانم. ای امیر! سه تیر مسمومِ سه شعبه همراه داشتم. با یکی از آنها گلوی علی اصغر را که بر دستان حسین بود، دریدم. با تیر دوم هـنگامی کـه حسین لباسش را بالا برد تا خون را از صورتش پاک کند، قلبش را دریدم. با تیر سوم گلوی عبدالله بن حسن را وقتی که در دامان عمویش حسین بود، دریدم».

ناراستی ها

- تکرار پاشیدن خون بـه طـرف آسمان (فعل های ماضی استمراری «می گرفت»، «می شد»، «می پاشید» و «می فرمودند» حکایت از تکرار این عمل دارد).

- به دنیا آمدن نوزاد در شب عاشورا (در منابع، روز عاشورا آمده است).

- سخن گفتن حرمله با مختار پیش از کـشته شـدن.[14]

مَصرع الحسین علیه السلام

شیخ عبدالوهاب کاشی (م1417ق) از منبری های بـرجسته و از تـحصیل کردگان نـجف اشرف بود که خطیبانی را پرورش داد. وی چند کتاب در بـارۀ امـام حسین علیه السلام و واقعۀ عاشورا نگاشت؛ مأساة الحسین علیه السلام بین السائل والمجیب، الطریق إلی منبر الحسین علیه السلام لنیل سعادة الدارین، محاضرات فی المجالس الحـسینیة و مـصرع الحسین علیه السلام .

در کتاب مصرع الحسین علیه السلام دست کم درباره حضرت علی اصغر علیه السلام ، ناراستی هایی دیـده می شود:

توجَّهَ به نحو القوم یطلب له الماء فقال: یا قوم لقد قتلتم صحبی و اهل بیتی و لم یبق لی سوی هـذا الطـفل الرضـیع فاسقوه فلقد جف اللبن من ثدیی امه…

اختلف العسکر فیما بـینهم فـمنهم من قال: اسقوه و منهم من قال: لاتسقوه. فقال عمر بن سعد لحرملة بن کاهل الاسدی لعـنه الله: اقـطع نـزاع القوم فرماه حرملة بسهم فی نحره…

ثم عاد الی المخیم فاستقبلته سکینة و قـالت: لعـلک سـقیت اخی الماء و جئتنا ببقیته؟ فقال لها: خذی اخاک مذبوحا؛ (کاشی، 1408: 180 - 181)

امام حسین علیه السلام بچۀ شیرخواره اش را بـه طـرف دشـمن برد تا از آنها آب بخواهد. رو به آنها فرمود: «به جز این بچۀ شیرخوار، بقیۀ یاران و اهـل بـیتم را کشتید. به او آب دهید. شیر در سینه های مادرش خشکیده»…

میان لشکر دشمن اختلاف افتاد. بـرخی گـفتند: بـه او آب دهید. بعضی دیگر گفتند: آب ندهید. عمر بن سعد به حرملة بن کاهل اسدی - لعـنت خـدا بر او باد - گفت: «نزاع را تمام کن». حرمله تیری به سوی گلوی بچه پرتـاب کـرد و او را ذبـح نمود…

سپس به خیمه گاه باز گشت. سکینه به استقبال حضرت آمد و گفت: «شاید بـه بـرادرم آب دادی و بقیه اش را برای ما آورده ای». امام علیه السلام به او فرمود: «برادر ذبح شده ات را بگیر».

نـاراستی ها

- تـنها بـچۀ شیرخوار باقی ماندن. امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام و… باقی ماندند.

- سخن امام علیه السلام که شیر در سینه مـادر خـشکیده.

- اخـتلاف افتادن در میان لشکر عمر سعد برای آب دادن.

- تیر انداختن حرمله به دسـتور مـستقیم عمر سعد.

- به استقبال حضرت آمدنِ سکینه پس از شهادت علی اصغر.

- صحبت سکینه با امام علیه السلام درباره آب دادن بـه بـرادرش و بقیۀ آب را به خیمه آوردن.

- دادن فرزند ذبح شده به سکینه.

نتیجه گیری

به هـرآن چه دربـارۀ واقعۀ عاشورا از جمله حضرت علی اصغر علیه السلام گـفته و نـوشته مـی شود، نمی توان اعتماد کرد. عامل اصلی برای راه یـافتن تـحریفات بسیار دربارۀ حادثۀ عاشورا، ورود غیرمتخصصان و گاه غیرمتعهدان در این عرصه است. کسانی که هـدفی جـز گریاندن شنونده ندارند. واقعۀ عـاشورا در عـین حال کـه اهـمیت والا و ویـژه برخوردار است؛ چه بسا در میان مـوضوعات اسـلامی، بیشترین تحریفات را به همراه داشته باشد.

یکی از راه ها برای شناسایی ناراستی های گـفته شـده در بارۀ حضرت علی اصغر علیه السلام ، جست وجو از آنـها در آثارِ پیش از قرن دهـم هـجری است. آن چه در این کتاب ها نـیامده، قـابل اعتماد نیست. این بدان معنا نیست که به هر آن چه در آثار آن دوران آمـده، مـی توان اعتماد کرد؛ بلکه باید مـعیارها در پذیـرش خـبرهای تاریخی را در نظر گـرفت؛ هـرچند سخت گیری ها در دانش فقه، در ایـن عـرصه جایگاهی ندارد.

منابع

- ابن شهر آشوب، محمد بن علی (1376ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: لجـنة مـن أساتذة النجف الأشرف، نجف، المطبعة الحـیدریة.

- ابـن طاووس، علی بـن مـوسی(بـی تا)، الملهوف علی قتلی الطـفوف، به کوشش: عبدالزهرا عثمان محمد، بی جا، بی نا.

- ابو مِخنَف، لوط بن یحیی (1378ش)، مقتل الحسین و مصرع اهـل بـیته و اصحابه فی کربلاء، قم، انتشارات شـریف رضـی، چـاپ سـوم.

- اربـلی، علی بن عـیسی (بـی تا)، کشف الغمة فی معرفة الائمة، بیروت، دارالاضواء.

- اصفهانی، ابوالفرج (1385ق)، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم.

- بـهبهانی، مـحمدباقر (1409ق)، الدمـعة الساکبة فی احوال النبی( و العترة الطاهرة، بـیروت، مـؤسسة الاعـلمی للمـطبوعات، چـاپ اول.

- تـهرانی، آقابزرگ (بی تا)، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دار الاضواء.

- حلی، ابن نما (1369 ق)، مثیر الاحزان، نجف، المطبعة الحیدریة.

- دربندی، ملا آقا (1420 ق)، اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، تحقیق: محمد جمعه بادی و عـباس ملاعطیه جمری، قم، دار ذوی القربی، چاپ اول.

- ————— (1392ش)، انوار السعادة (ترجمه اسرار الشهادة)، ترجمه: حسین شریعتمدار تبریزی، قم، طوبای محبت، چاپ اول.

- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود (1371ش)، الاخبار الطوال، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نـشر نـی.

- طبری، محمد بن جریر (بی تا)، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

- طریحی نجفی، فخرالدین (1378ش)، المنتخب للطریحی، قم، الشریف الرضی، چاپ دوم.

- طوسی، محمد بن حسن (1414ق)، الامالی، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، دار الثـقافة، چـاپ اول.

- فاطمی، سید حسن (1384ش)، «ام کلثوم در کربلا»، مجله پیام زن، ش167.

- فشارکی، محمدباقر (بی تا)، عنوان الکلام، تهران، کتاب فروشی اسلامیه.

- قرنی گلپایگانی، علی (1349ش)، منهاج الدموع، مؤسسه مطبوعاتی دیـن و دانـش، چاپ سوم.

- کاشفی، ملاحسین واعـظ (بـی تا)، روضة الشهداء، تهران، کتاب فروشی اسلامیه.

- کاشی، عبدالوهاب (1408ق)، مَصرع الحسین علیه السلام ، بیروت، دارالزهرا، چاپ چهارم.

- کفعمی، ابراهیم (1403ق)، المصباح (جنة الأمان الواقیة وجنة الایمان الباقیة)، بیروت، مـؤسسة الاعـلمی، چاپ سوم.

- مازندرانی حـائری، مـحمد مهدی (1356 ق)، معالی السبطین فی احوال السبطین الامامین الحسن و الحسین علیه السلام ، تبریز، مکتبة القرشی.

- محمدی ری شهری، محمد (1392ش)، دانش نامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، با همکاری سید محمود طباطبایی نژاد و سید روحـ الله سـیدطبایی، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، قم، دارالحدیث، چاپ ششم.

- نراقی، مهدی بن ابی ذر (1388ش)، محرق القلوب فی مصائب الحسین علیه السلام و اهل بیته، قم، سرور.

- وزارت آموزش و پرورش (1388ش)، تاریخ امام حسین علیه السلام ، موسوعة الامام الحسین علیه السلام (ج13)، پژوهش و تدوین: اعـظم قـادرسهی، تهران، وزارت آمـوزش و پرورش، چاپ اول.

- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (بی تا)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.

پی نوشت ها

[1] آقایان حسن غفاری‌ و مـحمّد‌ هـادی یوسفی غروی اخبار ابومخنف‌ در‌ تاریخ طبری‌ را‌ گردآوری‌ کرده‌اند و به ترتیب با عـنوان مـقتل‌ الحـسین‌ و وقعة الطف، به چاپ رسانده‏اند.

[2] نک: مقاله‌ی «ام‌کلثوم در کربلا» چـاپ شده در مجله پیام زن، ش 167، بهمن‌ 1384‌.

[3] شش ماهه بودن طفل‌، نه‌تنها در هیچ منبع معتبری نیامده؛ بلکه در نسخه خطی‏ای از‌ کتاب‌ مقتل‌ الحسین علیه السلام منسوب بـه ابـومخنف نیز که در کتاب‏خانه تخصّصی حدیث (قم/ دار الحدیث)، موجود است این جمله ‌‌به‌ چشم نمی‌خورد. البته گزارشی از «یک‏ساله بودن» وی، در تاریخ بلعمی آمده است‌ (محمدی‌ ری‌شهری‌، 1392: 7/ 33، پاورقی). طبق برخی گزارش‌ها، وی در روز عـاشورا بـه دنیا آمد (نک: یعقوبی‌، بی‌تا: 2/245).

[4] بـرای نـمونه، در الاخبار الطوال آمده است: «هنگامی که تشنگی‌ بر حسین علیه السلام و یارانش سخت شد، به برادرش عبّاس بن علی علیه السلام - که مادرش از قبیله بنی عامر بن صـَعصَعه بـود - فرمان داد با سی سـوار و بـیست پیاده که هر کدام، مَشک آبی‌ هم‌ داشته باشند، به سوی آب برود و با کسانی که میان آنان و آب، مانع شده‏اند، بجنگند. عبّاس علیه السلام به سوی آب، روانه شد و نافِع بن هِلال، پیشاپیش آنـان بـود. به شریعۀ فرات‌ نزدیک‌ شدند که عمرو بن حَجّاج، آنان را بازداشت. عبّاس علیه السلام و همراهانش با او درگیر شدند و آنان را از شریعه راندند و پیادگان‏ [لشکر] حسین علیه السلام ، به درون آب رفتند و مَشک‏های خود را‌ پُر‌ کردند. عبّاس علیه السلام ، میان یـارانش ایـستادگی کرد و از پیـادگان، دفاع نمود تا آب را به لشکر حسین علیه السلام رساندند (دینوری، 1371: 255).

[5] در حدیث آمـده اسـت کـه وقتی امام علیه السلام خون گلوی علی اصغر را در دست گرفت و به سمت آسمان پاشید، قطره‌ای‌ از آن بـه زمـین نرسید، نه این‌که امام نگذاشت آن خون به زمین برسد.

[6] ظاهر عـبارت آن اسـت که می‌خواهد مادر علی اصغر را شهربانو معرفی کند؛ اما با توجه بـه‌ مـنابع‌ مـعتبر، صحت چنین چیزی بعید است. احتمال بیشتر آن است که مادر او رباب باشد.

[7] عادتاً‌ در‌ این هنگام، گریه‌ای ممکن است صورت گرفته باشد، اما در تاریخ نـیامده اسـت.

[8] مراد علی اکـبر علیه السلام اسـت؛ زیرا‌ در همین کتاب در صفحه 38 آمـده اسـت که علی اکبر که همراه پدر به شهادت رسید، هفده‌ سال‌ داشت‌.

[9] در مثیر الأحزان سخن‌ حُمَید‌ بن مسلم این‌گونه نقل شده‌ است‌: وقتی حسین علیه السلام دید‌ که‌ از خاندان و یارانش، جز اندکی باقی‌ نمانده‌ است، برخاست و ندا داد: «آیا کسی هست که از حـرم پیـامبر خدا‌(ص) دفاع‌ کند؟ آیا یکتاپرستی هست؟ آیا فریادرسی هست؟ آیا یاوری‌ هست؟» صدای مردم به گریه‌ بلند‌ شد. سپس به جلوی درِ‌ خیمه‌ آمد و فرزندش عبداللّه را که خردسال بود خواست. او را آوردند تا با‌ او‌ خداحافظی کـند کـه مردی از‌ بـنی‌ اسد‌، تیری به سوی‌ او‌ انداخت که در گلویش‌ نشست‌ و او را ذبح کرد. حسین علیه السلام ، خون [او] را با کفِ دو دستش گرفت و آن‌ را‌ به سوی آسمان پاشید و آن گاه‌ گفت‌: «پروردگارا! اگر‌ یاری‌ آسمانی‏ات‌ را از مـا دریـغ‌ داشـتی، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران، بگیر‌«. امام‌ باقر علیه السلام [در بارۀ آن خون‏] فرمود‌: «از‌ آن‌ خون‌، یـک‌ ‌ ‌قـطره هم به‌ زمین‌ بازنگشت».سپس حسین علیه السلام ، او را بُرد و در کنار کشتگان خاندانش قرار داد. (حلی، 1369: 70، بـه‌ نـقل‌ از‌ مـحمدی ری‌شهری، 1392: 7/ 41)

[10] ضجۀ زنان مربوط به پیـش از شهادت علی اصغر است. هنگامی که حسین علیه السلام ، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گـرفت‌ خود به میدان بـرود و نـدا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا( دفاع‏ کند؟ آیا یکتاپرستی هست که در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر‌ خدا‌، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده‏ای هست که به خـاطر خدا، ما را یاری دهد؟»صدای زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام به جلوی درِ خیمه آمد و به زینب علیه السلام فرمود: «کودک‌ خُردسالم‌ را به من بده تا با او خداحافظی کنم». (ابن‌طاووس، بی‌تا: 90)

[11] ای شـیعیان من، هرگاه آب گوارا نوشیدید از من یاد کنید‌. یا چیزی در مورد شـخص غـریب یا شهید شنیدید، بر من گریه کنید. (کفعمی، 1403: 741)

[12] در خصوص گـرداندن سـر علی اصغر شهر به‌ شـهر‌ در تـاریخ نیامده مـگر از خـبرهایی کـه آمده تمام سرهای شهدا را در‌ شهرها‌ گـرداندند‌، گـرداندن سر وی نیز استفاده شود.

[13] ظاهرا «الحسن» درست است، اما سـبب اشتباه چاپی، «الحسین» درج شده است.

[14] در تـاریخ آمده است که حرمله بـه دسـت مـختار‌ کشته‌ شد‌؛ اما از سخن گفتن حرمله‌ با‌ او‌ سخنی نیست (نک: طوسی، 1414: 238، ح423؛ اربلی، بی‌تا: 2/ 324؛ ابن‌شهرآشوب، 1376: 3/ 276).


منبع : پژوهش نامه معارف حسینی (آیت بوستان) » تابستان 1397 - شماره 10 , فاطمی موحد، سید حسن
مشخصات نویسنده : پژوهشگر مؤسسه علمی فرهنگی دارالحـدیث


فرم در حال بارگذاری ...