« هدف‌دار بودن زندگي در بينش‌ الهيآفت هاى انقلاب را بشناسیم (2- بد معرفى كردن اسلام و ايجاد بدبينى در مردم ) »

نشاط و دلخوشى مؤمنين

نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391

ب: محبّت خداوند

     «… وَ الَّذينَ امَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ»2

     دلخوشى ديگر بندگان محبوب خدا، محبّت الهى است، اگر زمانى احساس كنند، دلشان از محبّت خدا خالى گشته، مرگ را براى خويشتن بهتر از دل خالى از محبّت خدا، مى‌پسندند. طراوت و شادابى دلشان به اين است كه زندگى را با محبّت به خدا سپرى كنند و لذا در تلاش‌اند با اعمال و رفتار خود، محبّت و رضايت او را جلب نمايند و مانع را از سر راه بردارند.

ج: رضايت و خشنودى خداوند

     بزرگ ترين لذت محب در اين است كه احساس كند محبوبش از او راضى و خشنود است. محبّت هاى عادى بشر نيز چنين است. انسان وقتى به كسى محبّت مى‌ورزد، به اين دلخوش است كه رضايت محبوبش را نظاره گر باشد.

     آرى از ويژگى هاى بارز بندگان خالص و محبوب خدا اين است كه پيوسته رضايت و جلب نظر الهى را مى‌طلبند و هرگاه احساس كنند ازرضايت و محبّت خدا به آنها كاسته شده، همواره در عذاب و دلتنگى به سر مى‌برند و هرگز نمى‌توانند آن را تحمل كنند و لذا در تكاپوى تحصيل رضايت خداوند گام هاى مثبت و ارزنده‌اى بر مى‌دارند، تا خويشتن را از اين حالت مهلك و رنج آور، رهايى بخشند.

راه تحصيل زهد و پرهيزگارى

      «يا اَحْمَدُ اِنْ أَحْبَبْتَ اَنْ تَكُونَ اَوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِى الدُّنْيا وأرْغَبْ فِى الاْخِرَةِ…»

     در جمله مزبور حضرت بارى تعالى به حبيب خود مى‌فرمايد:

     اگر دوست دارى از پارساترين مردم باشى به دنيا بى رغبت باش و به آخرت تمايل داشته باش.

     زهد به معناى بى رغبتى است و يك حالت قلبى است نه عملى، چنانكه در قرآن كريم، درباره حضرت يوسف، آمده است:

      «وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة و كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ»3

     او را به بهايى اندك و به درهمى ناچيز فروختند و از خود زهد و بى رغبتى نسبت به او نشان دادند.

      زهد آن نيست كه انسان از نعمت هاى دنيا بهره نبرد، تهيدست باشد و به كسب مال نپردازد، بلكه زهد به معناى ترك ميل و رغبتى است كه به نوعى انسان را وابسته به دنيا مى‌كند، به گونه‌اى كه جهان آخرت به فراموشى سپرده شود. لذا خداى متعال به پيامبرش مى‌فرمايد: از رغبت و تمايل به دنيا پرهيز نموده بيشتر به آخرت توجه كن. ممكن است كسى ثروت زيادى داشته باشد، ولى آن ثروت را در راه خدا مصرف كند. حضرت سليمان با اينكه بزرگ ترين حكومت ها و سلطنت ها را داشت، زاهدترين مردم بود و از همه ثروتى كه در اختيارش بود، به نان جوى قناعت مى‌كرد و قدرت و ثروتش را در مسير احقاق حقوق ديگران و ترويج دين خدا و برافراشتن پرچم توحيد در گستره گيتى، به كار مى‌گرفت.

      آنگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از خداوند سؤال مى‌كند: خداوندا؛ چه راهى را بپيمايم تا به زهد دست يابم؟ خداى سبحان در جواب مى‌فرمايد:

     «خُذْ مِنَ الدُّنْيا خِفّاً مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ واللِّباسِ وَلا تَدَّخِرْ لِغَد»

     اگر مى‌خواهى وابسته به دنيا نباشى، بايد از «خوردنى ها»، «نوشيدنى ها» و «پوشيدنى ها» كم و به مقدار نياز استفاده كنى و براى روز مبادا نگه ندارى.

     اينها همه جنبه قلبى و ادراكى دارد، يعنى اگر زهد مطلوب است، معنايش اين نيست كه انسان به نعمت هاى خداوند پشت پا بزند و بكلّى از آنها اعراض نمايد؛ بلكه مقصود اين است كه به آنها دل نبندد و همچنين اينكه مى‌فرمايد: براى فردا ذخيره نكن، منظور اين نيست كه به طور كلّى ذخيره كردن مذموم است، بلكه از ذخيره‌اى كه از عدم توكّل ناشى مى‌شود و مثلا به احتكار مى‌انجامد نكوهش شده، چرا كه احتكار با زهد سازگارى ندارد. انسان زاهد، از نعمت ها به قدر ضرورت استفاده مى‌كند و در آينده نيز متّكى به خداوند است و راضى به رضاى اوست. آرى اگر ذخيره نمودن برخى از اجناس و كالاها اعم از مواد غذايى و غيره، براساس انگيزه صحيحى باشد، با زهد منافات نداشته و به نظر عقل و شرع پذيرفته است، پس در اين امر ملاك نيت و انگيزه انسان است.

      نقل مى‌كنند كه حضرت سلمان(رضي الله عنه) از پيش قُوت يكسال خود را تهيّه مى‌نمود، بدان انگيزه كه هر روز در پى تهيّه مقدارى غذا نباشد و وقتش صرف آن نشود، براى مثال آرد به اندازه نياز يكسال را تهيّه مى‌نمود و در خانه مى‌گذاشت تا هر روز به قدر ضرورت استفاده كند. اين ذخيره‌سازى به جهت احتكار نبود، شأن آن بزرگوار بالاتر از اين بود، بلكه او براى اينكه وقتش هدر نرود و به كارهاى اصلى خود بپردازد غذاى لازم براى يكسال را تهيّه مى‌كرد، آن هم غذايى كه عبارت بود از روزانه يك لقمه نان جوى خشك!

     اين عمل از هر گونه عيب و نقصى برى است، زيرا به جهت ترس از حوادث و پيشامدهاى احتمالى آينده نيست و اگر چنين باشد نوعى سوء ظنّ به خدا است و با توكّل و بندگى و نيز با زهد و پارسايى سازش ندارد.

    خدايى كه امروز براى ما روزى فراهم ساخته است، فردا نيز مى‌تواند روزى ما را فراهم كند. آن زمان كه هنوز به دنيا نيامده بوديم، غذاى ما را در پستان مادر قرار داد، پس چطور از فراهم ساختن غذاى فرداى ما عاجز است.

      برخى از علما و صلحا آذوقه براى فرداى خود ذخيره نمى‌كردند و وقتى به اندازه نياز غذا تناول مى‌كردند، بقيه را بين همسايگان فقير خود تقسيم مى‌كردند و اين خود تمرينى بود تا مبتلا به سوء ظن به خدا نگردند. كسانى كه به مراتب والاى انسانى و به مقامى مثل مقام سلمان، دست يافته اند، به اين تمرين ها نياز ندارند؛ ولى ما بايد سعى كنيم با وسوسه شيطان به خدا گمان بد نبريم، سعى كنيم آذوقه‌اى در خانه خود ذخيره نسازيم و لااقل مقدارى از آن را به نيازمندان انفاق كنيم.

      «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ…»4

     هرگز به نيكى نرسيد، مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.

     كسى كه چيزهاى دوست داشتنى و مورد علاقه‌اش را نگه مى‌دارد و چيزهاى بى ارزش را هديه مى‌كند، هنرى نكرده و به مقام نيكوكاران نايل نمى‌گردد، نيكوكار كسى است كه از آنچه دوست مى‌دارد انفاق كند. اولياى خدا اگر چيزى مى‌خريدند و يا كسى به آنها هديه مى‌كرد و از آن خوششان مى‌آمد، آن را انفاق مى‌كردند، تا تعلق خاطر و دلبستگى به دنيا پيدا نكنند. اگر ما نمى‌توانيم به كلّى تعلق به دنيا و لذّت هاى آن را از دلمان خارج سازيم، لااقل سعى كنيم تعلقات را كم كنيم و تا آنجا كه امكان دارد كمتر از لذّت ها استفاده كنيم. البتّه نه به آن معنا كه از حدّ اعتدال خارج شويم و از ضرورت هاى زندگى نيز دست بشوييم.

      يكى ديگر از توصيه هاى خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين است كه فرمود:

     «دُمْ عَلى ذِكْرى» يعنى پيوسته به ياد من باش.

     آن حضرت سؤال كرد: چه كنم كه هميشه به ياد تو باشم؟

     خداوند در جواب فرمود: «بِالْخَلْوَةِ عَنِ النّاسِ» از مردمى كه تو را از ياد خدا باز مى‌دارند اعراض كن.

     بالطبع وقتى انسان صدايى را مى‌شنود و يا منظره‌اى را مى‌بيند توجه‌اش به آن جلب مى‌شود، لذا اگر ديدنى ها و شنيدنى هايى ما را متوجّه دنيا ساخته و از آخرت و خداوند غافل مى‌كند، بايد بكوشيم از آنها دورى جوييم چه آنكه آنها نتيجه‌اى جز غفلت از ياد خدا در پى ندارد. بنابر اين بايد سعى كرد از مردمى كه اهل دنيا هستند و تمام ذكر و فكرشان دنيا و تعريف از لذايذ آن است، دورى جست. انسان بايد با كسانى معاشرت كند كه رفتار و گفتارشان، انسان را به ياد خدا مى‌اندازد. در حديثى وارد شده كه حواريون از عيسى بن مريم سؤال كردند: با چه كسى معاشرت كنيم؟ عيسى فرمود:

      «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُويَتُهُ وَ يَزيدُ فى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِى الاْخِرَةِ عَمَلُهُ»5

     با كسى معاشرت كنيد كه ديدارش شما را به ياد خدا مى‌اندازد و گفتارش بر علمتان مى‌افزايد و عملش شما را به آخرت تشويق مى‌كند.

      مسلّماً هر چند انسان با اين افراد معاشرت كند، براى او سودمندتر است و تعبير «بالخلوة عَنِ النّاس» به معناى دورى گزيدن از مردمى است كه معاشرت با آنها موجب غفلت از ياد خدا مى‌شود.

     خداى متعال در ادامه پاسخ به حبيب خود مى‌فرمايد:

     «وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَالْحامِضَ وَفَراغِ بَطْنِكَ و بَيْتِكَ مِنَ الدُّنْيا»

     چشم از ترش و شيرين هاى دنيا فروبند، و اين قدر به اين خوراكى هاى دنياى فانى وابسته مباش، هم شكمت را از دنيا خالى بدار و هم خانه‌ات را.

آنگاه مى‌فرمايد:

     «يا اَحْمَد: اِحْذَرْ اَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبىّ اِذا نَظَر اِلَى الاَْخْضَرِ وَالاَْصْفَرِ اَحَبَّهُ وَاِذا اُعْطِىَ شَيْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَالْحامِضِ اِغْتَرَّ بِهِ»

     مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زردى بيفتد (مظاهر دنيوى) و يا چيزى به آنها بخشيده شود، فريفته مى‌شوند.

     افرادى كه هنگام عبور از خيابان ها، چيزهاى زرق و برق دار آنها را به خود جلب مى‌كند، از علايق كودكانه برخوردارند. پس خود را درياب تا مبادا اينها دل تو را بربايند و به خود متوجّه سازند.

     انسان نبايد به زرق و برق فريبنده دنيا دل خوش كند. خوشحال باشد كه در خانه‌اش غذايى مصرف مى‌شود كه ديگران ندارند، لوازمى در خانه‌اش موجود است كه كم ياب و گران قيمت است و فرش هاى قيمتى در خانه‌اش گسترده شده است اين افكار بچه گانه است و با خدادوستى سازگار نيست.

     ياد و توجه به خدا مقتضى است كه شكم را از خوراكى هاى لذيذ و خانه را از دنيا خالى كنيم. داستان حضرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى ما مى‌تواند بهترين سرمشق باشد: بر حسب نقل معروف وقتى پيامبر پرده رنگارنگى را بر سردر حجره فاطمه آويزان ديدند، ناراحت شدند و بدون سخن گفتن گذشتند، حضرت زهرا(عليها السلام) كه از نارضايى پدر آگاه شدند فوراً پرده را باز كردند و در راه خدا انفاق نمودند.

پی نوشت:

1.      بحارالأنوار، ج 98، ص 89، روايت 2.

2.      بقره/165

3.      يوسف/20

4.      آل عمران/92

5.      بحارالانوار، ج 1، ص 203

راهيان كوي دوست: شرح حديث معراج / محمدتقي مصباح يزدي

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...