« راستی برای ظهور چه کرده اید؟؟!!...شهادت مزد زندگی مجاهدانه است »

هواپرستی

نوشته شده توسطرحیمی 25ام فروردین, 1396

 

أَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَإِلَهَهُ هَوَيهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً(فرقان/43)

آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟!

آیا تو می‌توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟!

1- ریشه‏ ى بت‏ پرستى، هواپرستى است. «صبرنا على الهتنا - اتّخذ الهه هواه»

2- خداجویى در فطرت هر انسانى وجود دارد، لكن او در مصداق و یافتن حقّ گرفتار اشتباه مى‏شود. «اتّخذ الهه هواه»

3- انبیا مسئولیّتى در هدایت اجبارى هواپرستان ندارند. «أفأنت تكون علیه وكیلا»

4- انسان داراى اختیار است. «أفأنت تكون علیه وكیلا»

5 - تربیت و ایمان باید بدون اجبار و اكراه باشد. «أفأنت تكون علیه وكیلا»

 

تفیسیر نور:

به هر معبودى غیر از حقّ، هوى گفته مى‏شود. [307]

هوى‏ پرستى از نظر قرآن و روایات:
هواپرستى، سرچشمه غفلت است. «و لاتُطِع مَن أغفَلنا قَلبه عن ذِكرنا واتّبع هَواه» [308]
هواپرستى، سرچشمه ‏ى كفر است. «مَن لا یؤمن بها و اتّبع هَواه» [309]
هواپرستى، بدترین انحراف است. «و مَن أضلّ ممّن اتّبع هَواه» [310]
هواپرستى، مانع قضاوت عادلانه است. «فَاحكُم بین النّاس بالحقّ و لا تتّبع الهَوى» [311]
هواپرستى، سرچشمه‏ ى فساد است. «لو اتّبَع الحقّ أهوائهم لفَسدتِ السّموات والارض» [312]
هواپرستى، سرچشمه ‏ى غصّه‏ هاست.
هواپرست، ایمان ندارد.
هواپرست، بى عقل است.
آغاز فتنه‏ ها پیروى از هوسها و ایجاد بدعت‏ها مى‏باشد.
هوا وهوسها انسان را كر وكور كرده وقدرت تشخیص حقّ از باطل را مى‏گیرد.
شجاع‏ترین مردم كسانى هستند كه بر هوس‏هاى خود غلبه كنند.
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: هوى را بدان سبب هوى‏ نامیده ‏اند كه صاحب خود را فرو مى ‏افكند. [313]


307) تفسیر قرطبى.
308) كهف، 28.
309) طه، 16.
310) قصص، 50.
311) ص، 26.
312) مؤمنون، 71.
313) مجموعه احادیث از میزان‏الحكمة مى‏باشد.

 

تفسیر نمونه:

گمراه تر از چهارپايان
جالب اينكه قرآن مجيد در آيات اين سوره ، سخنان مشركان را يكجا نقل نميكند بلكه بخشى از آن را نقل كرده به پاسخگوئى و اندرز و انذار مى پردازد سپس بخش ديگرى را به همين ترتيب ادامه مى دهد.
آيات مورد بحث بازگو كننده نمونه ديگرى از منطق مشركان و كيفيت برخورد آنها با پيامبر اسلام و دعوت راستين او است .
نخست مى گويد: آنها هنگامى كه تو را مى بينند، تنها كارى كه انجام مى دهند اين است كه به باد مسخره ات گرفته مى گويند آيا اين همان كسى است كه خدا او را به عنوان پيامبر مبعوث كرده است (و اذا رأ وك ان يتخذونك الا هزوا ا هذا الذى بعث الله رسولا ).


چه ادعاى بزرگى مى كند؟ چه حرف عجيبى مى زند؟ راستى مسخره است ! ولى نبايد فراموش كرد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) همان كسى بود كه قبل از رسالت ، چهل سال در ميان آنها زندگى كرد، به امانت و صداقت و هوش و درايت معروف بود، اما هنگامى كه سران كفر، منافعشان به خطر افتاد همه اين مسائل را به دست فراموشى سپردند، و با سخريه و استهزاء، مساءله دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با آن همه شواهد و دلائل گويا به باد مسخره گرفتند و حتى او را متهم به جنون كردند!
سپس قرآن در ادامه گفتار مشركان و از زبان آنها چنين نقل مى كند:
((اگر ما استقامت و پايدارى بر پرستش خدايانمان نكنيم بيم آن مى رود كه اين مرد ما را گمراه سازد و ارتباطمان را با آنها قطع كند (ان كاد ليضلنا عن الهتنا لو لا ان صبرنا عليها).
ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى گويد نخست با يك جمله كوبنده به اين گروه كه اهل منطق نبودند چنين پاسخ مى دهد: هنگامى كه عذاب الهى را ديدند به زودى مى فهمند چه كسى گمراه بوده است ؟! (و سوف يعلمون حين يرون العذاب من اضل سبيلا).
اين عذاب ممكن است اشاره به عذاب قيامت باشد چنانكه بعضى از مفسران مانند طبرسى در مجمع البيان گفته اند، و يا عذاب دنيا همچون شكست دردناك روز بدر و امثال آن ، چنانكه قرطبى در تفسير معروف خود گفته است . و نيز ممكن است اشاره به هر دو باشد.
جالب اينكه اين گروه گمراه در اين سخنان خود به دو كار ضد و نقيض ‍ دست زدند، از يكسو پيامبر و دعوتش را به باد مسخره مى گرفتند، اشاره به اينكه آنقدر ادعاى او بى اساس است كه ارزش برخورد جدى ندارد، و از سوى ديگر معتقد بودند كه اگر دو دستى به آئين نياكان خود نچسبند، امكان دارد سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را نيز از آن بازگرداند، و اين نشان مى دهد كه سخنانش را فوق العاده جدى و مؤ ثر و حساب شده و داراى برنامه مى دانستند اين پريشان گوئى از افراد سرگردان و لجوج بعيد نيست .
بعلاوه بسيار ديده شده است كه منكران حق هنگامى كه در برابر امواج خروشان منطق رهبران الهى قرار مى گيرند گاهى استهزاء را به عنوان يك تاكتيك
براى كوچك نشان دادن و محو آن ، انتخاب مى كنند در حالى كه در باطن چنين عقيدهاى ندارند، و گاه آنرا جدى گرفته با تمام وجود با آن مبارزه مى كنند.
دومين پاسخى كه قرآن از سخنان آنها ميگويد در آيه بعد آمده است ، روى سخن را به پيامبر كرده به عنوان دلدارى و تسلى خاطر و هم به عنوان بيان دليل اصلى عدم پذيرش دعوت پيامبر از سوى آنان مى فرمايد:
((آيا ديدى كسى كه معبود خود را هواى نفس خويش برگزيده ! (ا رأ يت من اتخذ الهه هواه ).
((آيا با اين حالت تو قادر به هدايت او و دفاع از او هستى ؟! (ا فانت تكون عليه وكيلا).
يعنى اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انكار و انواع مخالفتها زدند نه به خاطر آن بوده كه منطق تو ضعيف و دلائل تو غير قانع كننده و در آئينت جاى شك و ترديد است بلكه به خاطر اين است كه آنها پيرو فرمان عقل و منطق نيستند، معبود آنها هواى نفسشان است ، آيا انتظار دارى چنين كسانى تو را پذيرا شوند، يا بتوانى در آنها نفوذ كنى ؟!
در معنى جمله ا رأ يت من اتخذ الهه هواه ، مفسران بزرگ بيانات گوناگونى دارند.
جمعى همانگونه كه در بالا گفتيم گفتهاند منظور آنست كه آنها يك بت دارند و آن هواى نفس آنها است و تمام كارهايشان از آن سرچشمه مى گيرد.
در حالى كه جمع ديگرى معتقدند منظور آنست كه آنها حتى در انتخاب كردن بتها هيچ گونه منطقى را رعايت نمى كنند، بلكه هر گاه چشمشان به قطعه سنگ يا درخت جالبى مى افتاد يا چيز ديگر كه هوس آنها را برمى انگيخت آن را به عنوان معبود برمى گزيدند، در برابر آن زانو ميزدند، قربانى مى كردند
و حل مشكلات خود را از آن ميخواستند!.
اتفاقا در شاءن نزول آيه فوق روايتى نقل كرده اند كه مؤ يد اين معنى است و آن اينكه : در يكى از سالها كار بر قريش در مكه سخت شد و در اطراف پراكنده شدند، بعضى از آنها همين كه به درخت زيبا و يا سنگ جالبى برخورد مى كردند آن را مى پرستيدند، نام آن را اگر سنگ بود صخره سعادت گذاشته ، برايش قربانى مى كردند و خون قربانى را بر آن مى پاشيدند، و حتى درمان بيماريهاى حيوانات خود را از آن مى خواستند!
اتفاقا روزى عربى آمد و مى خواست شترهاى خود را به آن صخره بمالد و تبرك جويد شترها رم كردند و در بيابان پراكنده شدند او شعرى گفت كه مضمونش اين بود:
من به سراغ صخره سعادت آمدم تا پراكندگى ما را جمع كند، اما او جمع ما را به پراكندگى كشاند!
سپس گفت اين سنگ سعادت چيست جز يك قطعه سنگ همسان زمين ، نه انسان را به گمراهى مى كشاند و نه به هدايت !.
مرد ديگرى از عرب يكى از اين قطعه سنگها را ديد در حالى كه روباهى بر آن بول مى كرد، او اين شعر را سرود:
أ رب يبول الثعلبان برأ سه لقد ذل ما بالت عليه الثعالب !:
:((آيا معبود است موجودى كه روباه بر آن بول مى كند؟ مسلما ذليل است كسى كه روباهان بر آن بول مى كنند!.
دو تفسير بالا با هم منافاتى ندارند، اصل بت پرستى كه زائيده خرافات است يك نوع هواپرستى است ، و انتخاب بتهاى گوناگون بدون هيچ منطقى ، آن نيز شاخه ديگرى از هواپرستى است .
در زمينه ((بت هوا و هوس )) در نكتهها، به خواست خدا، بحث مشروحى خواهد آمد.
بالاخره سومين پاسخى كه قرآن از اين گروه گمراه مى گويد اين است كه مى گويد: آيا تو گمان مى كنى كه اكثر آنها گوش شنوا دارند، يا مى فهمند؟!
(ام تحسب ان اكثرهم يسمعون ام يعقلون ).
((نه آنها تنها مانند چهارپايانند، بلكه گمراهتر))! (ان هم الا كالانعام بل هم اضل ).
يعنى سخريه ها و سخنان زننده و غير منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكند چون آدمى يا بايد خود داراى عقل باشد و آن را به كار گيرد (و مصداق يعقلون گردد) و يا اگر از علم و دانش برخوردار نيست از دانايان سخن بشنود (و مصداق يسمعون باشد) اما اين گروه نه آنند و نه اين ، و به همين دليل با چهارپايان تفاوتى ندارند، و روشن است كه از چهارپا نمى توان توقعى داشت ، جز نعره كشيدن و لگد زدن ، و كارهاى غير منطقى انجام دادن .
بلكه اينها از چهارپايان نيز بدبختتر و بينواترند كه آنها امكان تعقل و انديشه ندارند، و اينها دارند و به چنان روزى افتاده اند!.
قابل توجه اينكه باز در اينجا قرآن ، تعبير به اكثرهم مى كند و اين حكم را به همه آنها تعميم نمى دهد، چرا كه ممكن است در ميان آنها افرادى واقعا فريب خورده باشند كه وقتى در مقابل حق قرار گرفتند تدريجا پرده ها از مقابل چشمشان كنار ميرود و پذيراى حق مى شوند و اين خود دليل بر رعايت انصاف در بحثهاى قرآنى است .
1 - هواپرستى و عواقب دردناك آن
بى شك در وجود انسان غرائز و اميال گوناگونى است كه همه آنها براى ادامه حيات او ضرورت دارد: خشم و غضب ، علاقه به خويشتن ، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال اينها، و بدون ترديد دستگاه آفرينش همه اينها را براى همان هدف تكاملى آفريده است .
اما مهم اين است كه گاه اينها از حد تجاوز مى كنند و پا را از گليمشان فراتر مى نهند و از صورت يك ابزار مطيع در دست عقل در مى آيند و بناى طغيان و ياغيگرى مى گذارند عقل را زندانى كرده و بر كل وجود انسان حاكم مى شوند و زمام اختيار او را در دست مى گيرند.
اين همان چيزى است كه از آن به هواپرستى تعبير مى كنند كه از تمام انواع بت پرستى خطرناكتر است ، بلكه بت پرستى نيز از آن ريشه مى گيرد. بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بت هوى را برترين و بدترين بتها شمرده است در آنجا كه مى فرمايد: ما تحت ظل السماء من اله يعبد من دون الله اعظم عند الله من هوى متبع : در زير آسمان هيچ بتى بزرگتر در نزد خدا از هوى و هوسى كه از آن پيروى كنند وجود ندارد!.
و در حديث ديگرى از بعضى پيشوايان اسلام مى خوانيم : ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى مبغوضترين و منفورترين بتى كه در زمين پرستش شده است بت هوى است !
و اگر نيك بينديشيم به عمق اين سخن به خوبى واقف ميشويم چرا كه هواپرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى است ، چنانكه قرآن مى گويد: و لا تطع
من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه : از كسى كه قلب او را غافل از ياد خود كرده ايم و پيرو هواى خويش است اطاعت مكن (كهف آيه 28).
از سوى ديگر هواپرستى سرچشمه كفر و بى ايمانى است ، چنانكه قرآن گويد: فلا يصدنك عنها من لا يؤ من بها و اتبع هواه : تو را از ايمان به قيامت باز ندارد كسى كه ايمان به آن ندارد و پيرو هواى خويش است طه آيه 16). از سوى سوم هواپرستى بدترين گمراهى است ، قرآن مى گويد و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله : چه كسى گمراهتر است از آن كس كه از هواى نفس خويش پيروى مى كند و هدايت الهى نيافته است (قصص آيه 50 ).
از سوى چهارم هواپرستى نقطه مقابل حق طلبى است و انسان را از راه خدا بيرون ميبرد، چنانكه در قرآن مى خوانيم : فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله : در ميان مردم به حق داورى كن و پيرو هوى مباش كه تو را از راه خدا گمراه مى كند (ص آيه 26 ).
از سوى پنجم هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است ، چنانكه در قرآن مى خوانيم : فلا تتبع الهوى ان تعدلواپيروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد (نساء - 135).
بالاخره اگر نظام آسمان و زمين بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت : و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فيهن : اگر حق از هوى و هوس آنها پيروى كند آسمانها و زمين و تمام كسانى كه در آنها هستند فاسد ميشوند (مؤ منون آيه 71).
در روايات اسلامى نيز تعبيرات تكان دهنده اى در اين زمينه به چشم مى خورد: در روايتى از على (عليه السلام ) مى خوانيم : الشقى من انخدع لهواه و غروره :
بدبخت كسى است كه فريب هوى و غرور خويش را بخورد.
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم كه : هواپرستى دشمن عقل است الهوى عدو العقل ).
و نيز مى خوانيم : هواپرستى اساس تمام رنجها است (الهوى اس ‍ المحن ). و همان حضرت مى فرمايد: هرگز نه دين با هواپرستى جمع مى شود و نه عقل (لا دين مع هوى ) و لا عقل مع هوى )
خلاصه آنجا كه هواپرستى است نه پاى دين در ميان است و نه پاى عقل ، در آنجا چيزى جز بدبختى و رنج و بلا نيست ، در آنجا جز بيچارگى و شقاوت و فساد نخواهد بود.
رويدادهاى زندگى ما و تجربيات تلخى كه در دوران عمر در مورد خويش و ديگران ديده ايم شاهد زنده تمام نكته هائى است كه در آيات و روايات فوق در زمينه هواپرستى وارد شده است .
افرادى را مى بينيم كه چوب يك ساعت هواپرستى را تا آخر عمر مى خورند!. جوانانى را سراغ داريم كه بر اثر پيروى از هوى چنان در دام اعتيادهاى خطرناك و انحرافات جنسى و اخلاقى گرفتار شده اند كه تبديل به موجودى زبون ، ناتوان و بى ارزش گرديده ، و تمام نيروها و سرمايه هاى خويش را از كف دادند. در تاريخ معاصر و گذشته به نام كسانى برخورد مى كنيم كه به خاطر هوا - پرستيشان هزاران و گاه ميليونها انسان بى گناه را به خاك و خون كشيده اند و نام ننگينشان تا ابد به زشتى برده مى شود.
اين اصل استثنا پذير نيست حتى دانشمندان و عابدان پرسابقه اى همچون بلعم باعورا بر اثر پيروى از هواى نفس چنان از اوج عظمت انسانيت سقوط كردند كه قرآن مثل آنها را به سگ پليدى مى زند كه همواره پارس ميكند (آيه 176 سوره اعراف ).
بنابراين جاى تعجب نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امير مؤ منان (عليه السلام ) مى فرمايند: خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هواپرستى و آرزوهاى دور و دراز است چرا كه پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد (ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل اما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخرة )
تعبيراتى كه در نقطه مقابل يعنى ترك هوى پرستى در آيات و روايات وارد شده نيز عمق اين مساله را از ديدگاه اسلام روشن مى سازد، تا آنجا كه كليد بهشت را ترس از خدا و مبارزه با هواى نفس مى شمرد: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى : اما كسى كه از مقام پروردگار بترسد و نفس خويش را از هواپرستى نهى كند بهشت جايگاه او است (سوره نازعات آيه 40).
على مى فرمايد شجاعترين مردم كسى است كه بر هواى خويش پيروز شود (اشجع الناس من غلب هواه ).
در حالات دوستان حق و اولياى پروردگار و علما و بزرگان داستانهاى زيادى نقل شده كه بر اثر ترك هواپرستى به مقامات بلندى نائل شدند كه از طرق عادى غير ممكن بود.
2 - چرا از چهارپايان گمراهتر؟!
در آيات فوق براى منعكس كردن اهميت مطلب ، نخست مى فرمايد: آنها كه معبودشان هواى نفسشان است همچون چهارپايانند، بعد از آن ترقى كرده و اضافه مى كند: بلكه از آنها گمراهترند!
شبيه اين تعبير در آيه 172 سوره اعراف نيز آمده است كه درباره دوزخيانى كه به حكم استفاده نكردن از گوش و چشم و عقل خود، به چنان سرنوشتى گرفتار مى شوند، مى فرمايد: اولئك كالانعام بل هم اضل : آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر!
گرچه گمراهتر بودن آنها اجمالا روشن است ، ولى مفسران بحثهاى جالبى روى اين مساءله كرده اند كه با تحليل و اضافاتى مى توان چنين گفت :
1 - اگر چهارپايان چيزى نمى فهمند و گوش شنوا و چشم بينائى ندارند، دليلش عدم استعداد آنها است ، اما از آنها بيچارهتر انسانى است كه خميره همه سعادتها در وجود او نهفته است و آنقدر خدا به او استعداد داده كه ميتواند نماينده و خليفه الله در زمين گردد، ولى كارش ‍ به جائى مى رسد كه تا سر حد يك چهارپا سقوط مى كند، تمام شايستگيهاى خود را به هدر داده ، و از اوج مسجود بودن فرشتگان به حضيض نكبت بار شياطين سقوط مى كند، اين راستى دردناك است و گمراهى آشكار.
2 - چهارپايان تقريبا حساب و كتابى ندارند و مشمول مجازاتهاى الهى نيستند در حالى كه آدميان گمراه بايد بار تمام اعمال خود را بر دوش ‍ كشند و كيفر اعمال خويش را بى كم و كاست ببينند.
3 - چهارپايان براى انسانها خدمات زيادى دارند و كارهاى مختلفى انجام مى دهند، اما انسانهاى طاغى و ياغى خدمتى كه نمى كنند هيچ ، هزاران بلا و مصيبت نيز مى آفرينند.
4 - چهارپايان خطرى براى كسى ندارند و اگر هم داشته باشند خطرشان محدود است اما اى واى از انسان بى ايمان مستكبر هوى پرست كه گاه آتش جنگى را روشن مى كند كه ميليونها نفر در آن خاكستر مى شوند.
5 - چهارپايان اگر قانون و برنامه اى ندارند، ولى مسيرى كه آفرينش را در شكل غرائز براى آنان تعيين كرده است پيروى مى كنند و در همان خط حركت مى نمايند، اما انسان قلدر سركش ، نه قوانين تكوين را به رسميت مى شناسد و نه قوانين تشريع را و هوى و هوسهاى خود را حاكم بر همه چيز مى شمرد.
6 - چهارپايان هرگز براى كارهاى خود توجيه گرى ندارند، اگر خلافى كنند خلاف است و اگر راه خود را بروند، كه مى روند، همانست كه هست اما يك انسان خود خواه خونخوار هوى پرست بسيار مى شود كه تمام جنايات خود را آنچنان توجيه مى كند كه گوئى دارد وظائف الهى و انسانى خويش را انجام مى دهد!
و به اين ترتيب هيچ موجودى خطرناكتر و زيانبارتر از يك انسان هوى - پرست بى ايمان و سركش نيست ، و به همين دليل در آيه 22 سوره انفال عنوان شر الدواب (بدترين جنبندگان ) به او داده شده است ، و چه عنوان مناسبى ؟


فرم در حال بارگذاری ...