« دعای مستجابدورى از چهار صفت »

یک نفر ما را می بیند

نوشته شده توسطرحیمی 19ام شهریور, 1391

     مرد فقيرى پسر كوچكى داشت. روزى به او گفت: پسرم امروز بيا با هم به باغى برويم و مقدارى ميوه دزدى كنيم . پسر خردسال با پدر به راه افتاد ولى از كار پدر راضى نبود، اما نمى خواست با پدر مخالفت كند.

     وقتى كه پدر و پسر به باغ مورد نظر رسيدند، پدر به كودكش گفت: تو اينجا باش و اگر كسى آمد زود بيا به من بگو كه او در حال دزدى ما را نبيند. پسر در ظاهر مواظب بود و پدر مشغول چيدن ميوه از درخت مردم ، لحظه اى بعد پسر به پدر گفت: يك نفر ما را مى بيند! پدر با ترس و عجله كنان از درخت به زير آمد و گفت:

     كى؟ كجاست پسرم ؟
     پسر هوشيار گفت: همان خداى كه از همه چيز آگاه است و همه چيز را مى بيند. پدر از گفتار عميق پسر شرمنده شد و بعد از آن جريان هيچگاه دزدى نكرد.

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)
نظر از: عسگری [عضو] 
عسگری
4 stars

سلام مطلب قشنگی بود تشکر

1391/06/19 @ 20:36


فرم در حال بارگذاری ...