موضوعات: "ادبی" یا "شعر" یا "خلوت دل"

فصل الخطاب عاشقی ما رسیده است

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1396

 

 


فصل الخطاب عاشقی ما رسیده است

ای قطره های تب زده دریا رسیده است

 

زیباترین حماسه دنیا رسیده است

زینب به دست حضرت زهرا رسیده است

 

چشمی گشود و چشم شقایق به خواب شد

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

باور نداشت چشم فلک دختر این چنین

در بین چند کعبه دل دلبر این چنین

 

از هرچه سرفراز زنی سرتر این چنین

غیر از خدا نداشت کسی باور این چنین

 

حتی فلک به چشم خواب خیالش ندیده است

امشب خدا دوباره حسین آفریده است

 

تا کوچه اش قبیله لیلا ادامه داشت

تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت

 

در قامتش قیامت مولا ادامه داشت

زینب که بود حضرت زهرا ادامه داشت

ادامه »

خلوت دل

نوشته شده توسطرحیمی 25ام دی, 1396

گمان کنم که زمانش رسیده برگردی

به ساحت شب قدر ای سپیده برگردی

هزار بیت فرج نذر می‌کنم شاید

به دفتر غزلم ای قصیده برگردی

زمان آن نرسیده کرامتی بکنی

قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟

مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی

به شهر سبز ترین آفریده برگردی

گمان کنم که زمانش…گمان کنم حالا

که پلک شاعری من پریده برگردی

نگاه کن! به خدا بی تو زندگی تنهاست

قبول کن که زمانش رسیده برگردی

 

خزان ز راه می‌رسد، جوانه پیر می‌شود

نوشته شده توسطرحیمی 15ام دی, 1396

 

 
شعر حسین بیاناتی درباره امام زمان (عج )

خزان ز راه می‌رسد، جوانه پیر می‌شود
نَفَس چه زود می‌رود، بیا که دیر می‌شود

شب است و باد می‌وزد، چگونه صبح می‌کنی؟
دلم چه شور می‌زند؛ به غم اسیر می‌شود

چه راه‌ها که بی عبور تو غبار می‌خورد
چه دشت‌ها که بی حضور تو کویر می‌شود

همیشه در تخیلم ز شوقِ وصل، خُرّمم
نگو ز هجر با دلم، بهانه گیر می‌شود

اگر نیایی ای بهار آرزوی فاطمه
مرام تازیانه خدشه ناپذیر می‌شود

که گفت زود می‌رسی؟ «چه دیر زود می‌شود»
نَفَس نمانده زود باش! بیا که دیر می‌شود…

حسین بیاناتی

تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین

نوشته شده توسطرحیمی 1ام دی, 1396

 

غیبت

من فکر می کنم در غیاب ِ تو

                      همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !

همه ی ِ پنجره ها بسته است !

               وقتی که تو نیستی

من هم

تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !

سید علی صالحی

 

 

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی

نوشته شده توسطرحیمی 27ام آبان, 1396

 

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیامدی


خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه
برای عده‌ای، ولی چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی

مهدی جهاندار

نماهنگ صوتی جامانده: همه رفتند و دل بی سر و پا جامانده + دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آبان, 1396

نماهنگ صوتی بیار زیبا تقدیم به دلشکستگان و عاشقان جامانده از زیارت اربعین:

 

همه رفتند و دل بی سر و پا جامانده

از هوای حرم کرب و بلا جامانده

به گمانم که میان همه زائرها

فقط امضای برات دل ما جامانده

یک به یک می رسد از هر طرفی نامه دوست

که حلالم بکن ای از همه جا جامانده

صرف کردند همه فعل خداحافظی و

یک نفر هست ز جمع رفقا جا مانده

اربعین پای پیاده حرم حضرت عشق

حسرتش بر دل تنهای گدا جامانده

قصه این است که من لایق آقا نشدم

از همین است که این من ز شما جا مانده

نام ما را بنویسید کف صحن حسین

بنویسید که یک بی سر و پا جامانده

 

دانلود

اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1396

 

بسته شعری به مناسبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها فراهم کرده ایم.در اینجا این اشعار را بخوانید.

از سفر عاقبت سرت آمد
نور بر چشم دخترت آمد
شامیان طعنه ام دگر مزنید
پدرم از مسافرت آمد
عمه جان خیز و خانه جارو کن
پدر من برادرت آمد
زیر باران سنگ سنگدلان
چه بلائی سر، سرت آمد
لحظه سربریدنت بابا
با خودم گفتم که آخرت آمد
زیر خنجر به گوش خسته من
سوز آواز حنجرت آمد
یاد داری ز ناقه افتادم
خصم پست و ستمگرت آمد
تازیانه به دست با چکمه
بهر آزار دخترت آمد
کس نداند چها آنشب بر
یاس پاک و مطهرت آمد
قافله رفته بود و من تنها
مانده بودم که مادرت آمد
یاد داری شبی میانه راه
دختر تو برابرت آمد
دست آورد و بر لبت نرسید
ولی از روی نی سرت آمد
جان من با لبم پدر دیگر
روی لبهای پرپرت آمد

********

ادامه »

ثانیه های عمر من تباه شد نیامدی

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1396

ثانیه های عمر من تباه شد نیامدی
روزشمار من پر از گناه شد نیامدی
سال نمای هجر را صفحه به صفحه خوانده ام
هجر تو بیشتر زسال و ماه شد نیامدی

نذر ادا نگشته ی خاطره های گمشده
دفتر خاطرات دل سیاه شد نیامدی
یوسف یعقوب شده! شهر پر آشوب شده
یوسف انتظار بین چاه شد نیامدی

وای از این بی خبری، آه از این دربدری
کوچه ی تنگ سینه ام پر آه شد نیامدی
خانه به دوش گشته ام، فقر فروش گشته ام
هستی من فدای یک نگاه شد نیامدی

شریعه ی شعر و غزل! چشمه ی آب و آینه!
کنایه های ما پر اشتباه شد نیامدی
علَم به دوش انتقام! دلهره ایست در خیام
ظهر عطش حسین بی سپاه شد نیامدی

داغ ترین مرهم زخم ریشه ای شاعری
دست غزل دخیل قتلگاه شد نیامدی
تو بر گزیدنی ترین به اشکواره ی دلی
بساط سور و سات ما به راه شد نیامدی

علی دین پرور

در مقابل هر درهمى كه شخص در زیارت امام حسین علیه السلام انفاق كند...

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1396

صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

امام صادق علیه السلام :

در مقابل هر درهمى كه شخص در زیارت امام حسین علیه السلام انفاق كند ده هزار درهم منظور مى‏ گردد و به همين مقدار درجه‏ اش را بالا مى ‏برند و رضايت و خشنودى حق تعالى از وى و دعاء حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام و حضرات ائمه (عليهم السلام) براى او بهتر از آن مى‏ باشد.


اربعین کربلایی ها پیاده میان از دل صحرا

دلم رو بردی به دیدارت، شرمنده ام حسین جان
منم خاک پای زوارت، شرمنده ام حسین جان
زمین حیرون، آسمون گریون سراغتو می گیرن
ملائک جز مجلس ذکرت، جای دیگه نمی رن
خدا می دونه همه عالم، برای تو می میرن
آی
بازم اربعین کربلایی ها
پیاده میان از دل صحرا
به دلداری مادرت زهرا
آی
من و گریه ی بی صدا اینجا
داره عطر خون خدا اینجا
شدن روضه خون، انبیا اینجا
(غریب آقا، ای غریب آقا)

خدا روی لوحه ی عرشش، نام تو رو نوشته
شده مولا بیرق یادت، بال و پر فرشته
به چشمای گریه می خونیم، زیارت نامه ها رو
یه روز از دست تو می گیریم، رضایت نامه ها رو
چی می شه امضا کنی مولا، شهادت نامه ها رو
آي
برای دل این همه زائر
می خونه کسی، روضه ی جابر
به کرب و بلا می رسیم آخِر
آی
یکی می خونه روضه ی اصغر
میشه تازه داغ علی اکبر
امان از دل زینب مضطر
(غریب آقا، ای غریب آقا)

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1396

 

قاسم صرافان شعری درباره امام زمان (عج ) سروده است.

در اینجا شعر او را در این باره بخوانید: 

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشکها قطره قطره دریا شد
با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم

 

قاسم صرافان