موضوعات: "حضرت علی علیه السّلام" یا "نهج البلاغه" یا "نامه ها" یا "خطبه ها" یا "غدیر"

آثار حج دربیانات گهربار حضرت امیر مؤمنان علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مهر, 1393

حمد و سپاس خداوند منّان را و درود و صلوات بر محمّد و آلش.

کعبه به عنوان مرکز توحید، قبله جهانیان، و حج به عنوان بی نظیرترین تجلّی عبادت و بندگی و با شکوهترین تجمّع الهی، و امام علی علیه السلام به عنوان برترین الگوی انسانی کامل و نهج البلاغه به منزله بالاترین کلام انسانی، همواره به هم پیوندی قرین وناگسستنی دارند.

علی، نه تنها مولود کعبه، که موعود کعبه است. ادای حقّ بیت اللّه فریضه است و معرفت علی علیه السلام این حق است.

و حجّ خانه توحید جز با اتصال به امامت و شناخت ولایت به اتمام نمی رسد. سرتاسر مناسک و اعمال حج، رمز و رازی دیگر دارد که آثار و ره آورد این عبادت در اسرار شگفت آن نهفته است.

وعلی علیه السلام این برترین انسان، در بالاتری کلام، از کعبه، با فضیلت ترین نقطه جهان و از حج، پرشکوهترین عبادت، سخن می راند و در نهج البلاغه شریفش که نازله روح اوست، گوشه ای از زلال این فرمان الهی را برای تشنگان چشمه معرفت جاری می سازد.

این مختصر از کلام بلیغ آن حضرت در باره خانه توحید در نهج البلاغه است.

امید آنکه مورد عنایت حضرت حق قرار گیرد.

آثار حج ، رحمت الهی

«… جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ»(خطبه 192)

«خداوند سبحان… حج را سببی برای رحمت خویش قرار داد.»

خطبه ها و نامه ها و حکمت های نهج البلاغه، اشارات بلیغی به آثار معنوی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حج دارند. به فرمایش آن حضرت، در سایه برگزاری این مراسم معنوی، اثرات زیبایی از رحمت الهی، نصیب افراد و جوامع مسلمان می گردد.

آثار حج ، وصال بهشت

«جَعَلَهُ اللّهُ… وَوُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ»(خطبه 192)

«…خداوند حج را وسیله ای برای رسیدن مردم به بهشت قرار داد.»

حج گزاران و کارگزاران حج، با لبّیک به این فرمان الهی، درهای بهشت خدا را به روی خویش می گشایند.

آثار حج ، همبستگی دینی

«فَرَضَ اللّهُ… وَالْحَجَّ تَقْربَةً لِلدِّین».(حکمت 252)

«خداوند حج را برای همبستگی مسلمانان واجب گردانید.»

و نیز حضرت امام هشتم علیه السلام فرمودند: خداوند خانه اش را نقطه گردهمایی از شرق و غرب جهان قرار داد تا مسلمانان همدیگر را بشناسند.(1)

تألیف قلوب مسلمین و انس و وحدت میان آنان و نزدیکی و شناخت حال همدیگر، از آثار پرشکوه این فریضه الهی است که حضرت امیر علیه السلام بدان اشاره فرموده اند.

آثار حج، شست و شوی گناهان

«وَحَجُّ الْبَیْتِ وَاعْتِمَارُهُ،… وَیَرْحَضَانِ الذَّنْبَ».(خطبه 110)

«حج و عمره بیت اللّه الحرام… شستشو دهنده گناهان هستند.»

آری، از ره آوردهای ارزشمند حج، آمرزش الهی برای حجّاج خانه خداست.

آثار حج، رونق اقتصادی

«وَحَجُّ الْبَیْتِ وَاعْتِمَارُهُ، فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ…».(خطبه 110)

«حج و عمره خانه خدا، نابود کننده فقر هستند.»

آثار فراوان اقتصادی حج غیر قابل انکار است. رفع فقر و آبادانی بلاد مسلمین و رونق اقتصادی جوامع مسلمان، از دیگر آثار این فریضه الهی است که حضرت بدان اشاره دارند.

آثار حج، آمرزش الهی

«… وَیَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ».(خطبه 1)

«دعوت شوندگان حج بیت اللّه الحرام… به سوی وعدگاه آمرزش الهی می شتابند.»

آمرزش و غفران الهی، مهمترین آثار و ره آوردی است که هر مسافر خانه خدا می تواند برای خود به ارمغان آورد. ارمغان از جایی که حاجی میهمان است و پذیرایی میهمان با غفران الهی صورت می گیرد. و میهمانِ عارف در این خوان ضیافت، آمرزش الهی را می خواهد و در طلبش شتاب فراوان دارد.

سعدی در گلستان گوید:

درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و می گفت: یا غفور یا رحیم، تو دانی که از ظلوم جهول چه آید:

عذر تقصیر خدمت آوردم

که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند

عارفان از عبادت استغفار

عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت. منِ بنده امید آورده ام نه طاعت و به دریوزه آمده ام نه به تجارت، «اِصنَعْ بی ما أنْتَ أهْلُهُ».

بر در کعبه سائلی دیدم

که همی گفت و می گرستی خوش

می نگویم که طاعتم بپذیر

قلم عفو بر گناهم کش

باب دوّم گلستان

آثار حج، پاکسازی و خلوص

«… وَتَمْحِیصاً بَلِیغاً…»(خطبه 192)

«و خداوند سبحان حج را.. برای پاکسازی و خالص شدن قرار داد.»

حج صحنه آزمایش است که به خودسازی مسلمان و پاکسازی درونی و خالص شدن اعمال و نیّات او می انجامد.

کعبه را گر هر دمی عزّی فزود
آن ز اخلاصات ابراهیم بود

(مولوی)

آثار حج، سود معنوی

«… یُحْرِزُونَ الاْءَرْبَاحَ فِی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ».(خطبه 1)

دعوت شوندگان حج بیت الحرام… سودهای فراوان در این تجارتگاه عبادت الهی به دست می آورند.

بندگی خداوند سود سرشار دارد. هر که به خداوند نزدیکتر شد، بی نیازتر شد. انسان حجگزار به خداوند تقرّب بیشتری می جوید و در سایه این عبادت خالص به همه چیز می رسد.

آثار بی توجهی و ترک حج

«وَاللّهَ اللّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ، لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ، فَإنَّهُ إنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا».(نامه 47)

«خدا را، خدا را، درباره خانه پرودرگارتان، تا هستید آن را خالی مگذارید؛ زیرا اگر کعبه خلوت شود، مهلت داده نمی شوید.»

نامه 47 نهج البلاغه وصیّت نامه بسیار مهمّ حضرت است که ایشان پس از ضربت خوردن از شقی ترین مردم، در ماه رمضان سال 40ه . در بستر شهادت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیان فرمودند. در جمله فوق که قسمتی از وصیت نامه و سفارش به خانه خدا و حج می باشد، امام علیه السلام از آثار مهمّ ترک حج و تضعیف این مراسم را، از میان رفتن پشتیبان و غلبه دشمن درونی و بیرونی می داند.

آثار عمره

«وَحَجُّ الْبَیْتِ وَاعْتِمَارُهُ، فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَیَرْحَضَانِ الذَّنْبَ».(خطبه 110)

«حج و عمره بیت اللّه الحرام، نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناهان هستند.»

در این بیان، حضرت، عمره را هم مانند حج، دارای تأثیر بسزا در رونق اقتصادی مسلمین و نابودی فقر و تأمین حوائج مادّی و دنیوی اجتماعات اسلامی می داند در حالی که بلافاصله تأثیر عمیق معنوی و اخروی آن نیز مدّنظر آن امام بزرگوار قرار می گیرد که آمرزش گناهان معتمرین و عمره گزاران این بیت شریف است.

آمرزش گناهان در حج

امام صادق علیه السلام فرمود :

«الحُجّاج یَصدُرُون عَلی ثَلثَةِ أَصنافٍ: …صِنْفٌ یَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهَیئَةِ یَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمّهُ».

«حجاج در سه گروه باز می گردند… و گروهی از آنان در حالی که گناهان آنان بخشیده شده، مانند روزی که از مادر زاده شده اند.»(2)

منبع : حوزه نت

طلوع خورشید غدیر در آسمان ذی الحجة

نوشته شده توسطرحیمی 3ام مهر, 1393

حرم کبیری که باطن و حقیقت حج است

و آن مقام شامخ ولایت و شخصیت با عظمت

اولین وصی خاتم پیامبران می باشد.

ماه ذیحجه ماه تجلیل از خورشید ولایت در پرتو غدیر است.


بمناسبت ماه ذیحجه الحرام و ایام متعلق به سرور و مقتدای مسلمانان، امیرمؤمنان علی علیه السلام و در آستانه دهه فرخنده غدیر خم، مرتضی شیرازی زاده از دانش آموزان و نویسندگان نوجوان در مقاله ای به تبیین شخصیت و حقانیت امیرمؤمنان علی علیه السلام پرداخت. متن این مقاله بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم ..

اَلحَمدُ للهِ الَّذی جَعَلنَا مِنَ المُتَمَسِّکِینَ بِوِلایَهِ مَولانا اَمیرِالمُؤمِنین عَلی بنِ اَبیطالِب وَ الاَئِمَّةِ المَعصومین عَلَیهِمُ السلام

خورشید درخشان ماه ذیحجة الحرام در حالی از پس پرده های روزگار تاریک غیبت امام عصر ارواحنافداه، تلألؤ و درخشش خود  را به جهانیان نشان می دهد که چهره پر فروغش روشن تر از روزهای قبل، نگاه ها را به خود معطوف می نماید و تشنگان فطرت را به دریای حقیقتی ابدی رهنمون می سازد. چرا که در دل این ماه ، دو حادثه مهم نهفته شده که تمامی دل ها بدان معطوف بوده که یکی مناسک حج و دیگری سرّ و باطن و حقیقت آن است.

ایامی که حاجیان در آن یک حرم را طواف می کنند ولی عارفان دو حرم را .هم حرم کبیر را و هم حرم صغیر را.

حرم کبیری که باطن و حقیقت حج است و آن مقام شامخ ولایت و شخصیت با عظمت اولین وصی خاتم پیامبران می باشد. ماه ذیحجه ماه تجلیل از خورشید ولایت در پرتو غدیر است.

صفحات: 1· 2

مظلومیت علی از زبان علی علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1393

امیر المومنین علیعلیه السلام می‌فرمایند:

به خدا سوگند از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی‏شوم که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند… سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من بازداشته‌اند.


مبارک رمضان ماهی است که شب‌های قدرش با نام مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) عجین شده است، به همین مناسبت بر آن شدیم در این بهار قرآن، تفألی بهارانه به نهج‌البلاغه داشته باشیم تا بتوانیم خوشه‌ای از کلام گرانبهای مولا و مقتدای خویش برچینیم.

*خطبه 6 و مظلومیت امیرالمؤمنین

«وَاللَّهِ لَا أَکُونُ کَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى یصِلَ إِلَیهَا طَالِبُهَا وَیخْتِلَهَا رَاصِدُهَا وَلَکِنِّی أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَبِالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُرِیبَ أَبَداً حَتَّى یأْتِی عَلَی یوْمِی فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَراً عَلَی مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَاله حَتَّى یوْمِ النَّاسِ هَذَ»

به خدا سوگند از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی‏شوم که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم کند، من همواره با یاری انسان حق طلب، بر سر آن کس می‏کوبم که از حق روی گردان است و با یاری فرمانبر مطیع، نافرمان اهل تردید را درهم می‏شکنم تا آن روز که دوران زندگانی من به سر آید، پس سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من بازداشته و به دیگری اختصاص دادند.

*خطبه 73 و  ویژگی‏‌های امام علی(ع) از زبان خود

«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَیرِی وَ وَاللَّهِ لَأُسَلِّمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَلَمْ یکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَفَضْلِهِ وَزُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ»

همانا می‌‏دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا به آنچه انجام داده‏اید گردن می‏نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو براه باشد و از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می‏کنید، پرهیز می‏‌کنم.

*خطبه 86 و  ویژگی‌‏های امام علی(ع)

«وَاعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَأَنَا هُوَ أَ لَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْأَکْبَرِ وَأَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ وَرَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ الْإِیمَانِ وَوَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی وَفَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَفِعْلِی‏ وَأَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِی فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَلَا یَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الفکر»

مردم عذر خواهی کنید از کسی که دلیلی بر ضدّ او ندارید و آن کس من هستم، مگر من در میان شما بر اساس «ثقل اکبر» که قرآن است عمل نکردم و «ثقل اصغر» عترت پیامبر(ص) را در میان شما باقی نگذاردم، مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم، مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم و نیکی‏ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم، پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل ژرفای آن را مشاهده نمی‏کند و فکرتان توانایی تاختن در آن راه ندارد، به کار نگیرید،


*خطبه 93 و ویژگی‌‏های علمی و سیاسی امام علی(ع)

«أَیهَا النَّاسُ فَأَنَاَ فَقَأْتُ عَینَ الْفِتْنَةِ وَلَمْ یکُنْ لِیجْتَرِئَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیهَبُهَا وَاشْتَدَّ کَلَبُهَا فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا تَسْأَلُونِی عَنْ شَی‏ءٍ فِیمَا بَینَکُمْ وَبَینَ السَّاعَةِ وَلَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِی مِائَةً وَتُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بِنَاعِقِهَا وَقَائِدِهَا وَسَائِقِهَا وَمُنَاخِ رِکَابِهَا وَمَحَطِّ رِحَالِهَا وَمَنْ یقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَمَنْ یمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً وَلَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِی وَنَزَلَتْ بِکُمْ کَرَائِهُ الْأُمُورِ وَحَوَازِبُ الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ وَفَشِلَ کَثِیرٌ مِنَ الْمَسْئُولِینَ»

ای مردم من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشت، آنگ اه که امواج سیاهی‏ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدّت خود رسید، پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید، سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، نمی‏پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت می‏‌گذرد و نه از گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه می‏سازد، جز آنکه شما را آگاه می‏سازم و پاسخ می‏‌دهم.

و از آنکه مردم را بدان می‏خواند و آنکه رهبریشان می‏کند و آنکه آنان را می‏راند و آنجا که فرود می‏آیند و آنجا که بار گشایند و آنکه از آن‌ها کشته شود و آنکه بمیرد، خبر می‏دهم، آن روز که مرا از دست دادید و نگرانی‏ها و مشکلات بر شما باریدن گرفت و بسیاری از پرسش کنندگان به حیرت فرو رفته می‏گویند، سر انجام چه خواهد شد که گروه بسیاری از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند.

*خطبه 118 و علل نکوهش کوفیان

«مَا بَالُکُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَکَ فَقَالَ علیه‌السلام مَا بَالُکُمْ لَا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَلَا هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ أَ فِی مِثْلِ هَذَا ینْبَغِی لِی أَنْ أَخْرُجَ إِنَّمَا یخْرُجُ فِی مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِکُمْ وَ ذَوِی بَأْسِکُمْ»

شما را چه می‏‌شود هرگز ره رستگاری نپویید و به راه عدل هدایت نشوید، آیا در چنین شرایطی سزاوار است که من از شهر خارج شوم، هم اکنون باید مردی از شما که من از شجاعت و دلاوری او راضی و به او اطمینان داشته باشم، به سوی دشمن کوچ کند.

منبع:مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،

دانشنامه امام علی علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 26ام تیر, 1393



نرم‌افزار دانشنامه الفبایی حضرت علی(ع) همزمان با ایام شهادت مظلومانه آن حضرت توسط مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان منتشر شده است. این مجموعه توسط جمعی از نویسندگان تهیه و تنظیم شده و از طریق پایگاه تخصصی عاشورا منتشر شده است.

مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان هم‌اکنون این مجموعه را در 6 فرمت نرم‌افزاری pdf ، java ،android ، epub برای استفاده در رایانه، انواع گوشی‌های تلفن همراه و انواع تبلت‌ها به صورت رایگان منتشر شده است.

این نرم افزار و دانشنامه را می توانید از طریق لینک های زیر بدست آورید. امیدواریم این شب ها ما و بچه های زحمت کش تحقیقات رایانه قائمیه را از دعای خیر خود فراموش نکنید.

دانشنامه امام علی علیه السلام

دانشنامه امام علی علیه السلام


مشاهده در کتابخانه

برناÙ...Ù‡Ù10702-danesh-nameh-emam-ali.zip


دریافت فایل حجم: 2450 kB

برناÙ...Ù‡Ù10702-fa-danesh-nameh-emam-ali.apk


دریافت فایل حجم: 2622 kB

برناÙ...Ù‡Ù10702-FA-danesh-nameh-emam-ali.pdf


دریافت فایل حجم: 14591 kB

برناÙ...Ù‡Ù10702-FA-danesh-nameh-emam-ali.epub


دریافت فایل حجم: 3279 kB

 

منبع: مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان

دلم خواست... ویرانگر موجودیت انسان!

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اردیبهشت, 1393

 

حضرت علی علیه السلام در خطبه 42 نهج البلاغه می فرمایند:

اى مردم شدیدترین خوف و هراسى كه درباره شما دارم، براى دو چیز است:

  1. پیروى از هوى
  2. درازى آرزو.

اما پیروى از هوى آدمى را از برخوردارى ‏از حق جلوگیرى مى ‏كند و درازى آرزو، آخرت را به فراموشى مى ‏سپارد.


پیروى از هوى مزاحم حق یابى

هوى عبارتست از امواجى كه از جوشش غرائز حیوانى سر مى‏كشد و فضاى درون را تیره و تاریك مى‏سازد و عوامل و وسایل درك و دریافت‏ حقیقت ‏را فلج مى‏كند. این هوى با اینكه داراى جوهر و مبناى اصیلى جز خواستن‏ بى‏محاسبه چیز دیگرى نیست، مى‏تواند همه اصالت‏ها و حقایق ریشه‏دار را از جلو چشم انسان و عقل و وجدان او دور كند. این همان ‏«میخواهم‏» است كه به هیچ علت و دلیلى جز خود تكیه نمیكند. و این یك سخن بى‏اساس‏ است كه در موقع سۆال از كسی كه مطابق هوى عملى كرده است، بعنوان‏ جواب بگوید: كه‏ «دلم خواست‏» كدام دل؟

 

دلم خواست ویرانگر موجودیت انسان

دل و هوى؟! دل جایگاه دریافت عالى‏ترین حقایق است، دل همان ‏جنبه ملكوتى انسان است كه خدا را بوسیله آن در مى‏یابد. دل جایگاه تصفیه ‏همه مفاهیم و موضوعاتى است كه حواس طبیعى آنها را به عقل نظرى تحویل ‏مى‏دهد و عقل نظرى بدون اینكه بتواند آنها را از جنبه ارزشها و عظمت‏ها درك كند،به دل تحویل مى‏دهد. «دلم خواست كردم‏» از آن جملات ویرانگر موجودیت آدمى است كه با صورت حق بجانبش، آتش به ریشه همه اصول‏ و قوانین مبتنى بر حق و حقیقت مى‏زند.هوى همان امواج بى‏محاسبه‏ایست كه ‏از جوشش غرایز انسانى سر بر مى‏كشند و بدون اعتناء به‏ «باید»ها و «شاید»ها و «نباید»ها و «نشاید»ها همه اصالت‏ها را به بازى گرفته و سرمایه‏هاى حیات‏ گرانبهاى آدمى را مستهلك مى‏سازند. گاهى‏«هوى محورى‏» بقدرى شدت ‏پیدا مى‏كند كه تا سرحد معبودیت پیش مى‏رود. این خطر تباه كننده را خداوند سبحان در قرآن مجید گوشزد فرموده است:

افرایت من اتخذ الهه هواه (جاثیه 23) آیا كسی كه هواى خود را براى خویشتن ‏معبود اتخاذ كرده است؟!)

 

مهار هوی نفس، مهار کوه آتشفشان است

مهار كردن‏ هوى براى وصول به حق و حقیقت، درست ‏شبیه مهار كردن كوه آتشفشان ‏است كه مى‏تواند مقدمه‏اى براى استخراج مواد معدنى با ارزش آن كوه بوده‏ باشد. درون آدمى داراى نیروها و استعدادهاى بسیار گرانبهائى است مانند معادن با ارزش در شكم كوه آتش فشان، هنگامی كه هوى‏ها به تموج در مى‏آیند، نه تنها آن نیروها و استعدادها خفه مى‏شوند، بلكه انسان در آن موقع بصورت ‏آتشفشانى در مى‏آید كه تبدیل به موجود خطرناك نیز مى‏گردد.

بطور قطع باید گفت: دردهاى بی درمان بشرى كه سرتاسر تاریخ ما را فرا گرفته است، میكربى جز هواهاى نفسانى ماند.

هر كجا ستمى و تجاوزى ‏دیدید، فورا به سراغ كشف ریشه اصلى آن بپردازید، خواهید دید كه ریشه‏ اصلى آن ستم و تجاوز هواى نفسانى یك یا چند نفر بوده است. دلیل اینكه ‏در این مسئله ادعاى قطع و یقین كردیم اینست كه هر چه مقابل هوى است، اصیل ‏و حقیقت است و جاى تردید نیست كه از واقعیات اصیل و حقیقت هرگز ظلم ‏و تجاوزى بوجود نمى‏آید. خطاها و اشتباه كاری ها ممكن است مردم یا خودانسان را براى مدتى حتى براى همیشه از برخوردارى از حقایق و اصالتها محروم نماید، ولى این محرومیت ظلم و تجاوز نیست، دلیل روشن این مسئله ‏اینست كه بشر در طول تاریخ گذشته‏اش بجهت غوطه‏ور شدن در مجهول هائى ‏كه به ضرر او تمام شده است، احساس ظلم و تجاوز نمى‏كند، بلكه تاسف‏ مى‏خورد از اینكه چرا آن مجهولات را دیر كشف كرده است. بعنوان مثال: هزاران شاید میلیونها نفر در قرون و اعصار گذشته از بیمارى سل رنج‏ برده و رخت از این دنیا بر بسته‏اند، اما بدان جهت كه جهل به معالجه سل یك پدیده ‏اختیارى و از روى هوى نبوده است، هیچ عاقلى نمیتواند گذشتگان را توبیخ ‏كند به اینكه چرا بیماران مسلول شما رنج كشیدند و از دنیا رفتند و شما ظالم ‏و تجاوز كارید!! ولى اگر یك یا چند انسان در امروز دواى بیمارى سل را به جهت سود پرستى كه آشكارترین مصداق هوى پرستى است، براى بالا بردن ‏قیمت آن احتكار كنند، بدون تردید اینان ستمكار و متعدى و مبارزه كننده با حق ‏و محارب با خدا هستند. از این رو مبارزه و جهاد با نفس امری ضروری و واجب است.

 

ثمرات جهاد با نفس

همان گونه که در جبهه نظامی، مبارزان با دشمن، به پیروزی و عزت می رسند و وادادگان و فراریان از جبهه، شکست می خورند و بدنام می شوند، در جبهه «جهاد نفس» هم هر کس ایستادگی کند و تن به «اسارت نفس» ندهد و از «فرماندهی عقل» پیروی کند، نفس اماره را از میدان به در می کند و به جای اسیر نفس شدن، «امیر نفس» می شود.

همه دوست دارند به خودسازی و کمال برسند و گناه نکنند؛ راهش چیست؟ تقویت اراده و غلبه بر هوای نفس و «نه» گفتن به شهوات و آزادی از اسارت هوس ها و نتیجه آن هم رسیدن به «رضای الهی» و «بهشت برین» خواهد بود.

در کلمات رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده است:

«جاهدوا اهواءکم تملکوا انفسکم؛(میزان الحکمه، حدیث 2766) با هوای نفس خود بجنگید؛ تا مالک خودتان بشوید».

وقتی کسی مالک نفس خود شد، زمام اختیارش در دست هوای نفس نخواهد بود و همچون سواری است که زمام در دست اوست؛ هر گاه که بخواهد، حرکت می کند و هر گاه که بخواهد، می ایستد؛ در برخورد با گناه ها «توقف» می کند؛ از بیراهه ها، بر می گردد؛ درآمدهای حرام را نمی پذیرد؛ ارتباط های خلاف شرع را نفی می کند؛ به لبخندهای مسموم و هولناک، اخم می کند؛ به ورطه شهوت ها نمی افتد؛ به شیطان، سواری نمی دهد و عاقبت و آینده اش را در قمار هوس و لذت های زودگذر نمی بازد.

قرآن کریم، به کسانی که از خدا می ترسند و نفس خود را از هوا و هوس باز می دارند، مژده بهشت می دهد و دستاورد این جهاد با نفس و مخالفت با هوا را خلود در بهشت می داند؛

«و اما مَن خافَ مَقام ربّه و نهی النّفس عَنِ الهوی فَإنّ الجنّه هی المأوی».

امام علی علیه السلام می فرماید: من این نفس خود را با تقوا رام می سازم؛ تا روز قیامت، ایمن به صحرای محشر آید.(نهج البلاغه ترجمه دشتی نامه 45)

با دشمن نفس، صلح کردن ننگ است

چون در همه حال، با خرد در جنگ است

 

هر چند سخن ز آشتی می گوید

خصمی است که آتش بس او نیرنگ است

 

منبع:موسسه قرآن و نهج البلاغه

ابن ابى الحديد در خوددارى علی عليه السلام از بيعت چه می گوید؟

نوشته شده توسطرحیمی 20ام دی, 1392

ابن ابى الحديد در اين مورد مى گويد:

روايات در مورد داستان سايبان بنى ساعده مختلف است و آن چه شيعة در اين باره گويد (و گروهى از محدثين اهل سنت نيز برخى از آن ها را گفته ، و بسيارى از آن ها را روايت نموده اند): اين است كه على عليه السلام از بيعت با ابى بكر خوددارى ورزيد، تا اين كه او را به زور از خانه بيرون كشيدند، و اين كه زبير بن عوام از بيعت با ابى بكر خوددارى نمود، و گفت : جز با على عليه السلام بيعت نخواهم كرد، و هم چنين ابوسفيان بن حرب ، و خالد بن سعيد بن العاص بن امية بن عبد شمس ، و عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش ، و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب ، و همه بنى هاشم ، بيعت ننمودند.

و گويند؛ زبير، شمشير كشيد، و چون عمر در حالى كه گروهى از انصار و ديگران با او بودند، حضور يافت ، در ضمن سخنانى ، گفت : شمشير اين مرد را بگيريد، و آن را به سنگ بگوبيد، و گفته مى شود: عمر شمشير زبير را گرفت و به سنگ كوبيد و آن را شكست ، و همگى را جلو انداخته به نزد ابى بكر برد و آنان را وادار به بيعت نمود، و جز خواستند او را به زور، از آن جا خارج كنند، فاطمه عليهاالسلام خود را به در خانه رساند، و كسانى كه به دنبال على عليه السلام آمده بودند، چون صداى حضرت فاطمه عليهاالسلام را شنيدند پراكنده شدند، و دانستند كه على عليه السلام به تنهائى ، به آنان صدمه نخواهد زد، پس او را به حال خود گذاردند. و گفته شده است : او را نيز ضمن كسانى كه از منزل بيرون بردند، به نزد ابوبكر آورده و او بيعت نمود.

و ابوجعفر محمد بن جرير طبرى بسيارى از اين مطالب را روايت نموده است .

اما داستان آتش زدن ، و امور دردناك ديگر، و اين كه عمامه به گردن حضرت انداخته و او را كشان كشان بردند، و مردم دور او را گرفته بودند، بعيد است انجام شده باشد، و تنها شيعه هستند كه اين گونه مطالب را روايت نموده ، گرچه گروهى از اهل حديث از اهل سنت نيز همانند آن را روايت نموده اند، و ما اين گونه موارد را ذكر خواهيم نمود.(1)

ابوجعفر طبرى گويد: على عليه السلام و هيچ يك از بنى هاشم به مدت شش ماه با ابى بكر بيعت ننمودند… و على عليه السلام به دنبال ابى بكر فرستاد و به او پيغام داد كه به تنهائى به نزد او برود، و دوست نداشت كه عمر با او باشد، و به همين جهت عمر به او گفت : تنها به نزد على عليه السلام نرود، و ابوبكر گفت به تنهائى خواهم رفت ، و ممكن است آنان با من چه رفتارى داشته باشند؟

و بالاخره ابوبكر به نزد على عليه السلام رفت در حالى كه بنى هاشم گرد او فراهم آمده بودند… و على عليه السلام اظهار مى دارد ما در امر خلافت حقى داشتيم ، شما با ما از در استبداد وارد شديد، و خويشاوندى خود با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و حق خودشان را يادآور شد، و همچنان على عليه السلام در اين باره سخن مى گفت ، تا اين كه ابوبكر به گريه افتاد.(2)

و طبرى در جاى ديگر گويد: فاطمه عليهاالسلام از ابوبكر دورى جست ، و با او سخن نمى گفت ، تا اين كه وفات يافت ، و على عليه السلام شبانه او را دفن نمود، و به ابوبكر اطلاع نداد، و تا هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام زنده بود، مردم على عليه السلام را ملاحظه مى نمودند، و چون وفات يافت ، مردم از او پراكنده شدند، و فاطمه عليهاالسلام به مدت شش ماه ، بعد از رحلت پدر بزرگوارش در ميان مردم درنگ داشت .(3)


پی نوشت:
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 21
2. تاريخ طبرى ، ج 2، ص 236
3. همان مدرك

سياهترين هفته تاريخ/ على محدث (بندرريگى )

دفاع جانانه از حريم ولايت

نوشته شده توسطرحیمی 18ام دی, 1392

زندگى هجده ساله تنها يادگار پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله پر از افتخارات منحصر به فرد است كه در زندگى بانوى ديگرى هرگز چنين افتخاراتى مشاهده نشده است .
فاطمه عليهاالسلام آن شخصيت ممتازى است كه در تمام ميدان هاى علمى و اخلاقى و عبادى و اجتماعى و سياسى جزو پيشتازان بلكه در صدر زنان عالم خلقت بوده است .
پنج سال از سن شريف و بزرگوارش نگذشته بود كه با فرياد كشيدن عليه مشركان و كافران مكه به حمايت از پيامبر صلى الله عليه و آله شتافت .
پيوسته از پدر حمايت و دفاع كرد، بويژه در همان سالهايى كه حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله با كفار قريش به جنگ برخاسته بود كه تاريخ هرگز آن خاطرات را از ياد نمى برد.
او پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين پشتيبان و مدافع ولايت و رهبرى اميرمؤ منان عليه السلام بود و در مدت كوتاهى كه پس از پدر زنده بود، هرگز آرام ننشست و به شيوه هاى گوناگون پيام مظلوميت على بن ابى طالب را به آيندگان منتقل كرد و در اين راستا آسيب هاى فراوانى را متحمل شد كه از نظرتان گذشت .
اينك به گوشه اى از اين دفاع مقدس كه در چند فراز تنظيم گرديده اشاره اى خواهيم داشت :

1- نقل روايت درباره جانشينى على عليه السلام
بسيارى از مسلمانان پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام ، به خاطر ترس و وحشتى كه از دستگاه حاكم داشتند، حقايق زيادى را كتمان كردند گويا هرگز آنها را از پيامبر نشنيده اند.
اما فاطمه عليهاالسلام نه تنها به خود اجازه چنين كارى نداد بلكه شجاعانه و به بهانه هاى مختلف حقايق را پيرامون ولايت و امامت على بن ابى طالب اظهار كرد و آنچه را كه در اين خصوص از پيامبر شنيده بود براى مردم بازگو نمود.
او در پاسخ محمود بن لبيد كه پرسيده بود راز پيامبر صلى الله عليه و آله در موقع رحلت با تو چه بود؟
فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه شنيدم او پيامبر مى فرمود: على خير من اخلفه فيكم ؛ على بهترين فردى است كه او را پس از خودم در بين شما قرار مى دهم و او امام و جانشين من است . و همچنين دو فرزندش و نه فرزند از نسل حسين عليه السلام كه اگر از آن ها پيروى كنيد خواهيد ديد آن ها هدايت گر و هدايت يافته هستند و اگر با آنان مخالفت كرديد تا روز قيامت در بين شما امت اختلاف خواهد بود.

2- ياد آورى ماجراى غدير خم
مهمترين سند ولايت اميرمؤ منان على عليه السلام همان جريان فراموش ‍ نشدنى روز غدير خم بود كه رسول خدا، على را به امر پروردگار در برابر چشمان ده ها هزار نفر به خلافت و جانشينى پس از خود نصب فرمود. فاطمه زهرا عليهاالسلام كه خود شاهد اعلام جانشينى على از سوى پيامبر بود، روى همين ماجرا اصرار و پافشارى مى كرد.

صفحات: 1· 2

اوصاف پیامبراكرم صلوات الله علیه از زبان امیر بیان

نوشته شده توسطرحیمی 15ام دی, 1392

 

در مورد نبی اكرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، سخنهای بسیاری گفته شده و شاعران، ادیبان، حكیمان و نویسندگان، هر یك به فراخور حال خود، این واقعه شگرف را به نظم و نثر كشیده اند.

اما هیچ كس مانند خاندان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، كه در درك اسرار بعثت، یگانه همه اعصار و در شیوایی و رسایی سخن، سرآمد روزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنان كه شایسته این رویداد عظیم است در مورد آن سخن گوید.

از این رو گزیده ای از بیانات گل سرسبد خاندان رسالت، امیر بیان مولا علی بن ابی طالب علیه السلام را تقدیم می نماییم.

” فتأس بنبیك الأطیب الأطهر( صلی) فان فیه أسوة … فعند الصباح بحمد القوم السری.”؛ پس به پیامبر پاكیزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای كسی كه خواهان بزرگواری باشد، و محبوب ترین بنده نزد خدا كسی است كه از پیامبرش پیروی كند، و گام بر جایگاه قدم او نهد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا چندان نخورد كه دهان را پُر كند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالی تر بود، دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزی را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچیز می دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پیامبرش دشمن می دارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداریم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمان های او كافی بود!.

و همانا پیامبر” كه درود خدا بر او باد” بر روی زمین می نشست و غذا می خورد، و چون برده، ساده می نشست، و با دست خود كفش خود را وصله می زد، و جامه خود را با دست خود می دوخت، و بر الاغ برهنه می نشست، و دیگری را پشت سر خویش سوار می كرد. پرده ای بر در خانه او آویخته بود كه نقش و تصویر در آن بود، به یكی از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه  نگاهم به آن می افتد به یاد دنیا و زینت های آن می افتم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نكند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس یاد دنیا را از جام خویش بیرون كرد، و دل از دنیا بَركند، و چشم از دنیا پوشاند.

و چنین است كسی كه چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تو نشانه هایی است كه تو را به زشتی ها و عیب های دنیا راهنمایی كند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نزدیكان خود گرسنه به سر می برد. و با آن كه مقام و منزلت بزرگی داشت، زینتهای دنیا از دیده او دور ماند.

پس تفكر كننده ای باید با عقل خویش به درستی اندیشه كند كه: آیا خدا، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به داشتن این صفتها اكرام فرمود یا او را خوار كرد؟ اگر بگوید: خوار كرد، دروغ گفته و بهتانی بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسی را خوار شمرد كه دنیا را برای او گستراند و از نزدیك ترین مردم به خودش دور نگهداشت.

پس پیروی كننده باید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ایمن نمی باشد، كه همانا خداوند، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كیفر جهنم قرار داد، او با شكمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخ های مجلل نساخت ( سنگی بر سنگی نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت.

وه! چه بزرگ است منتی كه خدا با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرموده، رهبر پیشتازی كه باید او را پیروی كنیم و پیشوایی كه باید راه او را تداوم بخشیم. به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم كه از پینه كننده آن شرمسارم.

یكی به من گفت:” آیا آن را دور نمی افكنی؟” گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.(1)

- نهاد اصلی وجود پیامبر

” حتی افضت كرامة الله سبحانه و تعالی الی محمد(ص) … و غباوة من الأمم."؛ تا این كه كرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین وعزیزترین سرزمین ها كاشت و آبیاری كرد، او را از همان درختی كه دیگر پیامبران و اَمنیان خود را از آن آفرید به وجود آورد، كه عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است، در حرم أمن خدا رویید، و در آغوش خانواده كریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن سر به آسمان كشیده كه دست كسی به میوه آن نمی رسید.

پس، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشوای پرهیزكاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است، چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حكم او عادلانه است.

خدا او را زمانی مبعوث فرمود كه با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیكوكاری فاصله گرفته، و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.(2)

- طبیب دوّار

” واختاره من شجرة الأنبیاء، و مشكاة الضیاء و ذؤابة العلیاء… متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحیرة."؛ پیامبر(ص) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء(3) از چراغ های برافروخته در تاریكی ها، و از سرچشمه های حكمت برگزید. پیامبر طبیبی است كه برای درمان بیماران سیار است.

مرهم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته. برای شفای قلب های كور و گوش های ناشنوا و زبان های لال آماده، و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.(4)

- گزینش خدا

” أرسله بالضیاء، و قدمه فی الاصطفاء … عن یمین و شمال."؛ خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با روشنایی اسلام فرستاد، و در گزینش، او را بر همه مقدم داشت؛ با بعثت او شكاف ها را پُر، و سلطه گران پیروز را در هم شكست، و سختی ها را آسان، و ناهمواری ها را هموار فرمود تا آن كه گمراهی را از چپ و راست تار و مار كرد.(5)

- پارسایی پیامبر

” قد حقر الدنیا و صغرها، و أهون بها و هونها،…  و دعا إلی الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً."؛ پیامبر(ص) دنیا را كوچك شمرده و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار می شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود و می دانست كه خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر(ص) از جان و دل به دنیا پشت كرد، و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت كه زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نكند، و برای تبلیغ احكامی كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت كرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهیز داد.(6)

- قرارگاه پیامبر(ص)

” مستقرة خیر مستقر، و منبته اشرف منبت… و صمته لسان."؛ قرارگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد كرد، دل های نیكوكاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست. خدا به بركت وجود او كینه ها را دفن كرد و آتش دشمنی ها را خاموش كرد. با او میان دلها الفت و مهربانی ایجاد كرد و نزدیكانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سكوت او زبانی گویا بود.(7)

- مصلح جامعه بشریت

” فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه… والضغائن القادحة فی القلوب."؛ پیامبر اسلام (ص) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شكاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن كه آتش دشمنی ها و كینه های برافروخته در دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار كرد.(8)

پس از بیان این تفاسیر در باب بعثت، دریافتیم كه پیامبران با تعالیم و برنامه های خود، روح و روان ما را كه با یك سلسله صفات عالی روحیات و احساسات پاك، عجیبن شده است را به مقتضای فطرت باز می گردانند.

پبامبران وظیفه دارند كه احكام فطرت و وجدان را برای انسان بازگو نمایند و او را به صفاتی كه در خود نهفته است متوجه سازد. مربیان الهی با نور وحی و برنامه ای صحیح شرایط رشد و نمو را برای انسان فراهم می سازند و انحرافات را تعدیل می نمایند. و در یك كلام انسان را به تكامل كه هدف خدا از خلقت بوده است، می رسانند و او را در مسیر صحیح خدایی قرار داده تا طی طریق نماید كه سعادت بشر در آن نهفته است.

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه

پی نوشت ها:

1.       خطبه 160، ص301.

2.      خطبه 94، ص 177.

3.      سرزمین بطحاء، بین دو كوه ابوقبیس و احمر را می گفتند كه محل زندگی قریش بود.

4.      خطبه 108، ص 201.

5.      خطبه213، ص 439.

6.      خطبه 109، ص 209.

7.      خطبه 96، ص 179.

8.      خطبه 23، ص 469.

نصب امیرالمومنین به عنوان ولایت

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1392

 

پاكيزه‌ترين روز خدا

نوشته شده توسطرحیمی 28ام مهر, 1392

ايام گرچه همه از حي قدير است
پاكيزه‌ترين روز خدا روز غدير است


غدير زلال حقيقت هميشه جاري است،

شيعه براي غدير و غدير هم همه‌چيز شيعه مي‌باشد.

شيعه ماهيت وجودي خود را معناي غدير پيدا مي‌كند و با غدير شيعه و تشيع معنا خواهد گرفت.

اين بزرگ عيد شيعيان، خود عامل اصلي ايثارگريها، فدا شدنهآ، شهادت‌ها، سربردار شدنها و عاشوراهاي مكرر است و با‌ آن عاشورا تكامل يافت و عاشورائيان هميشه تاريخ در تدائم اسلام ناب محمدي صل الله عليه و آله و سلم و خط ولايت با غدير قدم برداشت، و در صحنه ايام خود را نمايان كرد تا ببيند رشيدان رام ولايت تا چه حد توانسته‌اند سربرآورد. و قدم در بهار زيباي شيعيان گذاشته و تخت ولايت و امامت را دوباره چگونه تا فراسوي شهادت حمل نمايند.

با غدير است که شيعه سر برداشته و با نام علي عليه السلام عزت و شرافت مي يابدو حق علي عليه السلام چيزي است که شايد شيعه به هيچ طريقي به جا نياورده است ، چون گويند حق علي عليه السلام را فقط همسر بزرگوارش فاطمه الزهرا سلام الله عليها و فرزندان با کرامتش بجا آوردند .

موضوع اين است که طلبه اي که در راه فرزند عزيز فاطمه سلام الله عليها و علي عليه السلام قدم بر مي دارد تا چه حد توانسته علي را بشناسد و حق ولايت را به ولايت مداران امت بشناساند.

ما نيز از ره پويان باب الغدير از خداوند مسئلت داريم تا با قلمي قاصر در وصف او بکوشيم تا شايد مورد عنايت قرار گرفته و با نظر حقانيت علي عليه السلام هر چه بيشتر در اين راه کوشا باشيم.

طلبه رقیه رحیمی