موضوعات: "سیر و سلوک" یا "نکات اخلاقی"

مکاشفه تکان دهنده شیخ بهایی

نوشته شده توسطرحیمی 3ام شهریور, 1392

روزى شیخ بهائى به دیدار شخصى که از اهل معرفت و بصیرت بود و در کنار یک قبرستان در اصفهان منزل داشت مى رود.

شیخ بهائى به دوستش مى فرماید: دیروز در این قبرستان کنار خانه شما امر عجیبى را دیدم که جماعتى میتى را در گوشه اى از این گورستان دفن کردند، پس از چند ساعت که گذشت و همه از قبرستان خارج شدند، بوى بسیار خوش و معطرى به مشام من خورد که با عطرهاى دنیا قابل قیاس نبود، بسیار تعجب کردم که این بوى عطر از کجاست؟

به اطراف نگاه کردم، یکباره جوان زیبا رویى را دیدم که به سمت آن قبر مى رفت، کم کم از نظرم محو شد، طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید که از هر بوى گندى در دنیا بدتر بود، باز متعجب شدم به اطراف نگاه کردم ، سگى را دیدم که بسوى همان قبر مى رفت و سپس ناپدید شد.

همین طور به حالت تعجب ایستاده بودم که ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر بازگشت ولى بسیار زخمی و زشت شده بود.

به خودم جرات دادم که به سوى او بروم و سؤ ال کنم ، به کنارش رفتم و گفتم حقیقت را براى من روشن کن.

گفت : من عمل صالح این میتى بودم که اکنون شما شاهد دفن او بودید و من در کنارش باید مى بودم که ناگهان سگى وارد قبرش شد که همان اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود، بنابراین آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر، بیرون انداخت و اکنون همان سگ با او همنشین است.

شیخ بهائى مى فرماید: این نوع از مکاشفات صحیح است، چون به عقیده ما اعمال انسان در عالم قبر و برزخ تجسم پیدا مى کند و به اشکال متناسب با اعمال تبدیل مى شود، که اگر اعمال صالح باشد، به اشکال زیبا جلوه مى کند و ظاهر مى شود و اگر اعمال ناپسند، در انسان جمع شده باشد، به اشکال زشت ظاهر مى شود.

منبع: ابنا

راز نجات در توسل به قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 2ام شهریور, 1392

حاج شيخ محمّد ابراهيم رياحى درباره آية الله كوهستانى مى گويد:

به محضرش تشرف حاصل كرديم. ايشان بيمار بودند (و مدّتى بعد بر اثر آن، رحلت نمودند.) تا موقع نماز شد، با آن جسم ناتوان به نماز ايستاد. آن قدر نماز را با خضوع و طمأنينه خواند و سجده هايشان به قدرى طولانى بود كه با وجود آن كه ماجوان بوديم، برايمان مشكل بود. در هر حال، نماز را خوانديم و از ايشان تقاضاى گفتارى كرديم كه به آن عمل كنيم، فرمود:

«توجهتان به قرآن باشد كه اين روزها قرآن خيلى غريب است.»

اين سخن را آن چنان با سوز دل بيان كردند كه ما به گريه افتاديم و چون با اصرار تقاضاى دستورالعملى كرديم، فرموند:

«ذكرى را برايتان مى گويم كه اگر به آن عمل كنيد، هر حاجتى داشته باشيد به آن مى رسيد و آن چنين است: تا 40 روز، هر روز 12 بار «انّا انزلناه» را بخوانيد. بعد از آن، حاجت شما برآورده مى شود. ان شاء الله.»

 

منبع: پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام

حقیقت ذکر

نوشته شده توسطرحیمی 31ام مرداد, 1392

حقيقت ذكر در درون انسان و در قلب او عينيت مى يابد و ذكر لفظى تنها نمود خارجى همان حقيقت درونى است كه مى گذرد.

ذكر خدا تنها تكرار كلمات نيست بدون آن كه آن كوچك ترين نقش و تاءثيرى در زندگى انسان داشته باشد، و بدون اين كه گوينده به معنا و مفهوم والاى آنها توجه كند. چگونه ممكن است به ياد دوستى باشيم و در همان حال عملا با او دشمنى بورزيم ؟! چگونه ممكن است ذكر خدا با اعمالى كه در حقيقت ذكر لفظى تلقى مى شود، اما توجه به حقيقت ذكر و استعمالات آن در روايات و آيات ، ما را به اين نكته رهنمون مى سازد كه معناى حقيقى ذكر، همان توجه درونى و قلبى است و اساسا به ياد كسى بودن ، از مقوله لفظ نيست .

اطلاق ذكر بر ذكر لفظى ، در واقع از آن رو است كه لفظ كاشف از معنا و حكايت گر چيزى است كه در دل مى گذرد. وجود علاقه دال و مدلول بين لفظ و معنا موجب شده كه مجازا بر ذكر لفظى نيز ذكر اطلاق گردد.البته بر اثر كثرت استعمال ، اين اطلاق و استعمال جنبه حقيقت يافته و ديگر نيازمند قرينه نيست و بر اين اساس ، ما حقيقتا ذكر را به دو نحو استعمال مى كنيم :

يكى به معناى ياد كردن زبانى بدون هيچ مرتبه اى از توجه قلبى ميسور نيست زيرا كسى كه مى خواهد ذكرى بگويد - مثلا ذكر لا حول و لا قوة الا بالله يا سبحان الله و الحمدالله بايد در آغاز توجهى هر چند اندك به خداوند و تكليف و ثواب و عقاب الهى داشته باشد، تا انگيزه انجام آن رفتار مستحبى در او ايجاد مى گردد.

البته ذكر لفظى تنها در صورتى ارزش مطلوب را خواهد داشت كه برخاسته از دل يا راهى براى رسيدن به ذكر قلبى باشد و در اين صورت است كه در عمل نيز مؤ ثر خواهد بود. كسى كه سعى مى كند به ياد خدا باشد، طبعا در عمل نيز با ديگران متفاوت خواهد بود امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند:

من اءشد ما فرض الله على خلقه ذكر الله كثيرا. ثم قال : لا اءعنى سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اكبر، و ان كان منه ، و لكن ذكر الله عند ما اءحل و حرم ، فان كان طاعة عمل بها و ان كان معصية تركها؛ (بحار الانوار، ج 71، باب 65، روايت 9) از زمره مهم ترين و والاترين چيزهايى كه خداوند بر بندگانش فرض كرده اين است كه فراوان ذكر خدا كنند. سپس حضرت فرمودند:

مقصود من تنها گفتن سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ، اگر چه اينها نيز ذكرند؛ بلكه مقصود من ياد خدا در رويارويى با چيزى است كه خداوند حلال و يا حرام كرده است . پس اگر آن كار طاعت خداوند بود، بنده آن را انجام دهد و اگر معصيت و نافرمانى بود، رهايش ‍ كند.

با توجه به اهميت و جايگاه ذكر قلبى است كه در قرآن كريم غايت و هدف بر پا داشتن نماز، ذكر و توجه به خداوند قرار داده شده است .خداوند خطاب به حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد:

« وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي »
و نماز را براي ياد من بپادار! (طه/14)

اگر ما نماز را تركيبى از اعمالى چون ركوع ، سجود و اذكار لفظى بدانيم ، لازمه اش اين است كه غايت جزيى از مغيا باشد؛ يعنى مجموع نماز كه در برگزيده اعمال و اوراد و اذكار است به هدف بهره مندى از ذكرى كه بخشى از نماز است اقامه گردد. البته چنين چيزى غلط نيست ، اما هم آهنگ با بلاغت در سخن نمى باشد و از نظر ادبا پذيرفته نيست كه جزيى از كل و بخشى از مركبى غايت آن كل مركب قلمداد گردد. و نيز روشن است كه توجهى كه غايت و هدف بر پا داشتن نماز قرار داده شده ، توجه قلبى عميق و قوى است نه توجه ضعيف و سطحى كه لازمه اقدام به هر عبادتى است . اگر انسان هيچ توجهى به خداوند پيدا نكند و به ياد او نيفتد، گر چه توجهى مبهم و ضعيفى باشد، انگيزه اى براى گفتن ذكر و انجام نماز نخواهد داشت . اصلا شرط صحت نماز قصدش اطاعت امر خداوند باشد.از اين رو امكان ندارد عبادت او خالى از توجه به خداوند باشد.

با توجه به آنچه گفته شد، ذكرى كه در آيه شريفه به عنوان غايت نماز ذكر شده نه ذكر لفظى است و نه آن توجهى كه براى شروع نماز و نيت آن ضرورت دارد. غايت اصلى در نماز عبارت است از توجه ژرف و عميق قلبى به خداوند كه ثمره نماز و مرتبت به آن است .

منبع: یاد او/ آیت الله محمد تقی مصباح یزدی

شریف‏ترین مخلوق خداوند

نوشته شده توسطرحیمی 28ام مرداد, 1392

شخصى از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيد عقل چيست؟

حضرت فرمود: چيزي است كه به وسيله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟

فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است، آن نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست.
شریف‏ترین مخلوق خداوند


عَنْ أَبِي­­­­ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ‏: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيب‏؛


امام باقر عليه السّلام فرمايد:

چون خدا عقل را آفريد از او بازپرسى كرده به او گفت: پيش آى! پيش آمد، گفت: بازگرد! بازگشت، فرمود: به عزت و جلالم سوگند مخلوقى كه از تو بپيشم محبوبتر باشد نيافريدم و تو را تنها به كسانى كه دوستشان دارم بطور كامل دادم. همانا امر و نهى كيفر و پاداشم متوجه تو است.الکافی، ج1، ص11

أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم‏؛

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هيچ گاه پيغمبر با مردم از عمق عقل خويش سخن نگفت، بلكه مي فرمود: ما گروه پيغمبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل خودشان سخن گوئيم.سنن النبى صلى الله عليه و آله، ج‏1، ص 57

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: إِنَّ قُلُوبَ الْجُهَّالِ تَسْتَفِزُّهَا الْأَطْمَاعُ وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُنَى وَ تَسْتَعْلِقُهَا الْخَدَائِع‏؛

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: دل هاى نادانان را طمع‏ها از جا برمي‏كنند و آرزوهاى بى‏جا در گروشان مي‏گذارند و نيرنگ‏ها به دامشان مي‏اندازند.تحف العقول عن آل الرسول، ص 220

قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ علیه السلام: لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِيسَى بِآلَةِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ بِالْكَلَامِ وَ الْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى علیه السلام كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى ع فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَامَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ‏ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ قَالَ فَقَالَ علیه السلام الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَاب؛الكافي، ج‏1،ص 25

ابن سكيت گويد به امام علی النقی عليه السّلام عرض كردم: چرا خدا حضرت موسى را با وسيله عصا و يد و بيضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عيسى را با وسيله طبابت و حضرت محمد صلی الله علیه و آله به وسيله كلام و سخنرانى؟

حضرت هادی علیه السلام فرمود: چون هنگامی که خدا موسى عليه السّلام را مبعوث كرد جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چيزى آورد كه مانندش از توانائى آنها خارج بود و به وسيله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را برايشان ثابت كرد.

و عيسى عليه السّلام را در زمانى فرستاد كه فلج و زمينگيرى زياد شده بود و مردم نياز به طب داشتند پس او از جانب خدا چيزى آورد كه مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده كرد و كور مادرزاد و پيس را درمان نمود و حجت را برايشان ثابت كرد.

و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در زمانى فرستاد كه خطبه‏خوانى و سخنورى زياد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شيوا آورد كه گفتار آنها را باطل كرد و حجت را برايشان تمام نمود.

ابن سكيت گفت به خدا هرگز مانند تو را نديدم. بفرمائيد در اين زمان حجت خدا بر مردم چيست؟

فرمود: عقل است كه به وسيله آن امام راستگو را مي شناسد و تصديقش مي كند و دروغگو را مي شناسد و تكذيبش مي نمايد. ابن سكيت گفت به خدا جواب درست همين است.

صفحات: 1· 2

روزی پر برکت چگونه؟

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1392

رزق فقط پول و درآمد نیست، بلکه هر نعمتی که از جانب خداوند منّان به بنده‌اش می‌رسد، رزق است.

اول باید بدانیم که رزق فقط پول و درآمد نیست، بلکه هر نعمتی که از جانب خداوند منّان به بنده‌اش می‌رسد، از نعمت سلامتی و علم گرفته تا پدر، مادر، همسر و اولاد و تا ایمان و معنویت یا توفیق توبه و زیارت و نیز متاع دنیا، و کلاً هر آنچه به انسان فایده برساند، همه رزق است.

و دوم بدانیم که کثرت مال، دلیل بر کثرت رزق نیست، چرا که معلوم نیست آن مال قابل استفاده باشد و درست نیز مصرف شود و فایده‌ای هم برساند، شاید فقط اندوخته باشد و یا به جای فایده، ضرر برساند، به آنکه دیگر نمی‌توان رزق گفت. «رزق، چیزى است که مورد انتفاع واقع شود و ربطى به زیادى و کمى مال ندارد - ترجمه المیزان، ج‏3، ص221»

و سوم بدانیم که آنچه حاصل می‌گردد و در راه باطل و حرام مصرف می‌گردد، رزق خدا نیست، بلکه معلول و محصول گناه و ابزاری برای هبوط و هلاکت بیشتر است که انسان برای خود مهیا می‌کند.

حال به چند آیه از قرآن کریم در خصوص «رزق» توجه نماییم:

الف – قبل از هر چیزی دقت و باور کنیم که رزقِ مرزوق با رازق است و رازق نیز‌‌ همان خالق و ربّ است:

«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُ‌ها» (هود، 6)

ترجمه: هیچ جنبده‏اى در زمین نیست مگر آنکه رزقش به عهده خداست.

پس دیگران چیزی ندارند که بخواهند رازق خود یا غیر خود باشند، بلکه همه فقیر، عبد و مروزق هستند، لذا باید رزق را از او (رازق) طلب نمود و دانسته و ندانسته یا عمداً و سهواً، دیگری را در رزاقیت شریک ندانست.

ب – سپس باور کنیم که خداوند غنی و کریم، ما را خلق نکرده است که یک عمر برای یافتن رزق برای تأمین معاش دنیا بدویم، آن را خودش بر عهده گرفته است، بلکه فرمود شما را برای عبادت (بندگی) خلق کردم تا رشد کنید و خلیفة‌الله شوید و مقرب درگاهم گردید، من که نگفتم بدوید برای من ناب و آب و رزق بیاورید، گفتم ایمان و اخلاص و عمل صالح بیاورید که به نفع خودتان است:

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ، ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ، إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (الذاریات، 58)

ترجمه: من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینکه عبادتم کنند، نه مى‏خواهم مرا روزى دهند، و نه طعامم دهند، چون که خدا رزاق و داراى نیرویى متین است.

پس سعی و تلاش در بندگی، قدر و اندازه و ظرفیت انسان را برای اخذ و کسب رزق خدا افزایش می‌دهد. لذا اگر فرمود کار و تلاش کنید و برای انسان چیزی به جز تلاش او نیست، یعنی کار برای کسب رزق و روزی و افزایش ظرفیت و نقش‌آفرینی در چرخه حیات، لازمه رشد انسان است.

ج – پس اصل و تکلیف عبادت و بندگی است و اعلاء‌ترین تجلی عبادت، همانا نماز است. فرمود:

«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» (طه، 14)

ترجمه: منم الله، (خدایى که) جز من خدایى نیست پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار.

از این رو فرمود که برو اهل خود (خانواده، نزدیکان، آشنایان و…) را به نماز امر کن، من که از تو رزق و روزی نخواستم که بی‌توجه به بندگی و نماز، همه عمرت را صرف آن کنی، بلکه رزق را من می‌دهم، تو دنبال بندگی برو:

«وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» (طه، 132)

ترجمه: و کسان خود را به نماز امر کن و خود (نیز) با همه نیرو بر (مراعات) آن شکیبایى کن، ما از تو هیچ روزى نمى‏طلبیم (تا توانش را نداشته باشى)، این ماییم که تو را روزى مى ‏دهیم، و عاقبت (نیک) از آن تقواست.

پس نماز سبب افزایش توان و ظرفیت اخذ فضل و رحمت الهی و فراوانی رزق و روزی می‌شود.

د – با توجه به نکات فوق، معلوم می‌شود که اگر رزق و روزی ما کم است و دچار گرفتاری می‌شویم، در حالی که خدای غنی، کریم، منّان و رزاق، روزی دهنده است، لابد ما مشکلی برای اخذ رحمت و نعمت بیکران الهی داریم. باور‌ها و کارهایی داریم که خوب نیست، سوء است، فحشاء (زشت کاری) است و این امور مانع گشایش و افزایش رزق (معنوی و مادی) و بالتبع بروز مشکلات در زندگی می‌گردد و بد‌ترین گناه‌‌ همان فراموش کردن خدا و ترک ذکر خدا (که بیان شد در نماز متبلور است) می‌باشد، لذا فرمود:

«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» (طه، 124)

ترجمه: و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم.

ﻫ – حال که باورهای غلط و مشرکانه، اعمال زشت و گناهان، سبب تنگی و گرفتاری معیشت می‌شود، معلوم است که استغفار (طلب بخشش) و توبه (بازگشت از گناه)، که آن نیز مصداقی برای عبادت است، سبب گشایش، افزایش و برکت رزق (دنیوی و اخروی) می‌گردد – لذا فرموده‌اند که هر‌گاه دچار گرفتاری یا تنگی رزق شدید، زیاد استغفار کنید و خداوند متعال وعده فرمود:

«وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ» (هود، 3)ترجمه: و اینکه از پروردگار خود آمرزش بخواهید، سپس به سوى او بازگردید تا شما را با بهره خوشى (از زندگى) تا مدّتى معین (در ‌‌نهایت مرگ) برخوردار نماید و به هر صاحب فضلى فضل او را (پاداش دنیوى و اخروى کمالات هر صاحب کمالى را به تناسب کمالش) عطا نماید. و اگر روى بر تابید، بى‏تردید من بر شما از عذاب روزى بزرگ بیم دارم.

نتیجه:

پس سبب گشایش و افزایش رزق در یک کلمه و معنا خلاصه می‌شود که آن «عبادت» و بندگی با خلوصِ باریتعالی است که در مصادیق متفاوتی تجلی دارد که از آن جمله است: کسب معرفت، ایمان، اخلاص، نماز، تلاوت قرآن کریم، دعا، پرهیز از گناه، استغفار، توبه، صله ارحام، انفاق و صدقه، کار و تلاش در هر عرصه و صنفی برای خدا نه برای نان، امر به معروف (از جمله نماز) و نهی از منکر (معصیت خدا) و….

پس با معرفت، اخلاص و لذت تمام بندگی کنیم، او خود رازقی غنی، جواد و کریم است.

منبع:موسسه قرآن و نهج البلاغه

درهاى بلا را با دعا ببنديد

نوشته شده توسطرحیمی 21ام مرداد, 1392

الإمامُ‏الصّادقُ عليه السلام - لِابْنِ سِنانٍ - : سَتُصيبُكُم شُبْهةٌ فَتَبقَونَ بلا عَلَمٍ يُرى‏ ولا إمامِ هُدىً ، لا يَنْجو مِنها إلّا مَن دَعا بدُعاءِ الغَريقِ . قلتُ : وكيفَ دُعاءُ الغَريقِ ؟

قالَ : تقولُ :يا اللَّهُ يا رحمانُ يا رحيمُ ، يا مُقلِّبَ القلوبِ ثَبِّتْ قلبي على‏ دِينِكَ .

فقلتُ : يا مُقلِّبَ القلوبِ والأبصارِ ثَبِّتْ قلبي على‏ دِينِكَ ! فقالَ : إنّ اللَّهَ‏عزّ و عجل مُقلِّبُ القلوبِ والأبصارِ ، ولكنْ قُلْ كما أقولُ : يا مُقلّبَ القلوبِ ثَبّتْ قلبي على‏ دِينِكَ .

امام صادق عليه السلام - خطاب به ابن سنان - :

بزودى در شبه‌ه‏اى خواهيد افتاد و بدون نشانه‏ اى نمايان و امامى رهنما خواهيد ماند . از اين شبهه رهايى نيابد مگر آن كس كه‏ دعاى غريق را بخواند.

عرض كردم: دعاى غريق چگونه است ؟ فرمود : مى ‏گويى : خدايا ! بخشايشگرا ! مهربانا ! اى دگرگون‌ساز دلها ! دل مرا بر دينت استوار گردان . عرض كردم اى دگرگون ساز دلها و انديشه ها ! دل مرا بر دينت استوار گردان .

فرمود : البته خدا عزّ و جل دگرگون كننده دلها و انديشه‌‏هاست . امّا تو همان بگو كه من مى ‏گويم : اى دگرگون‌ساز دلها ! دل مرا بر دينت استوار ساز .

بعد هريک از نمازهاي يوميه واجب قرائت شود:

(1) سوره مبارکه حمد

(2) آية الکرسي{255و256و257 بقرة}

(3) آيه شريفه{18و19آل عمران}:

شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لا إِلهَ اِلّا هوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أولُوا العِلمِ قائِمَاً بِالقِسطِ لا إِلهَ اِلّا هُوَ العَزيزُ الحَکيمُ * إِنَّ الدينَ عِندَاللهِ الإِسلامُ وَ مَا اختَلَفَ الذينَ أوتُوا الکِتابَ الّا مِن بَعدِ ما جَاءَهُم العِلمُ بَغيَاً بَينَهُم وَ مَن يَکفُر بِأياتِ اللهِ فَإِنَّ اللهَ سَريعُ الحِسابِ

(4) آيه شريفه {26و27آل عمران}:

قُل اللّهُمَّ مالِکَ المُلکِ تُؤتِي المُلکَ مَن تَشاءُ وَ تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ بِيَدِکَ الخَيرِ إِنَّکَ عَلَي کُلِّ شَيئٍ قَديرٌ * تُولِجُ اللَّيلَ فِي النَّهارِ و تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيلِ وَ تُخرِجُ الحَيَّ مِن المَيِّتِ وَ تُخرِجُ المَيِّتَ مِن الحَيِّ وَ تَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ.

بعد از نماز عشاء قرائت شود:

اللّهُمَ صَلِّ علي مُحمّدٍ و آلِ مُحمّدٍ صلوةً تُبَلِّغُنا بِها رِضوانَکَ و الجَنّةَ و تُنجِينا بِها مِن سَخَطِکَ و النّار، اللّهُمَ صَلِّ علي مُحمّدٍ و آلِ مُحمّدٍ و أَرنِي الحَقّ حقّاً حتّي أتَّبِعَهُ و أَرِني الباطِلَ باطِلاً حتّي أجتَنِبَهُ وَلاتَجعَلهُما عَلَيَّ مُتَشابِهَين و أَتَّبِعَ هَوايَ بِغَيرِ هُدَيً مِنکَ واجعَل هَوايَ تَبَعاً لِرِضاکَ و طاعَتِکَ وَخُذ لِنَفسِکَ رِضاها مِن نَفسي وَاهدِني لِما اختُلِفَ فِيه مِن الحَقِّ بِإِذنِکَ، إِنَّکَ لَتَهدِي مَن تَشاءُ  اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ

بعد از نماز صبح 7مرتبه قرائت شود:

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم لا حَولَ وَ لا قُوَةَ الّا بِاللهِ العَليِّ العَظيمِ

بعد از نماز مغرب 7مرتبه قرائت شود:

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم  و َلا حَولَ وَ لا قُوَةَ الّا بِاللهِ العَليِّ العَظيمِ

منبع:http://www.javedan.ir

عفاف، حریم عاشقی

نوشته شده توسطرحیمی 16ام مرداد, 1392

عفاف، حریم عاشقی(1)

نقش خانواده در نهادینه کردن حجاب و عفاف در فرزندان

در ادبیات دینی، خانواده، گرامی ترین بنیان ها و زمینه ساز شکل گیری و حفظ شخصیت دینی شمرده می شود. خانواده زمینه ساز شکل گیری بنیان های شخصیت فرزندان، پرورش دهنده انسان های کارآمد و مقاوم، محل پرورش عواطف و عامل انتقال فرهنگ و ارزش ها به نسل بعدی است. از آنجا که رعایت عفاف و حجاب اسلامی یکی از ارزش های والای دین به شمار می رود و این مسئله به جنبه اعتقادی و رفتاری انسان مربوط است، نقش خانواده در القای این ارزش و نهادینه ساختن آن، دوچندان می شود.

در زمینه نقش خانواده در نهادینه کردن حجاب و عفاف در فرزندان، به چند نکته باید توجه کرد:

1. برگزاری کلاس های دانش افزایی از طریق انجمن اولیا و مربیان برای والدین و آموزش احکام شرعی عفاف و حجاب به آنها و توجیه شان درباره رعایت حریم عفاف در خانه و محیط های اجتماعی؛

2. لزوم توجه بیشتر خانواده به سرمایه گذاری های معنوی در کنار سرمایه گذاری مادی؛

3. آموزش خانواده ها با پخش نشریه ها و جزوه های خاص، برای درونی کردن فرهنگ عفاف و حجاب در دختران و آموزش غیرت به پسران؛

4. پرهیز خانواده از افراط وتفریط در زمینه مسائل دینی؛

5. آموزش معیارهای رفتار درست زن و مرد برای برقراری روابط انسانی و اجتماعی متعادل در خانواده و جامعه؛

6. آشنا ساختن خانواده ها و جوانان با اصول ازدواج آسان و تشکیل خانواده در سنین پایین تر با توجه به شرایط اقتصادی جامعه؛

7. لزوم رعایت اصول و ضوابط اسلامی و توجه به توصیه های دین پیش از بارداری، هنگام بسته شدن نطفه، دوران بارداری و رزق و روزی حلال به عنوان اولین و مؤثرترین راه پیشگیری از معضل های اخلاقی؛

8. فراهم آوردن تفریحات سالم برای فرزندان به جای تفریحات ناسالمی همچون ماهواره، نوارهای مبتذل و مجالس لهو و لعب، برای جلوگیری از رواج فرهنگ لاابالی گری بین فرزندان که بی عفتی و بی حجابی از مظاهر آن است؛

9. توضیح دادن پی آمدهای دنیایی و آخرتی بدحجابی و بی حجابی برای فرزندان؛

10. توجه مادران به وضع پوشش کودکان در دوران کودکی، با توجه به معیارهای اسلامی پوشش و ایجاد نوعی انس و عادت در آنها؛

11. لزوم احساس مسئولیت اعضای خانواده در برابر یکدیگر در زمینه پوشش و حجاب؛

12. برقراری رابطه دوستانه و عاطفی مناسب با کودکان و نوجوانان و برآوردن نیازهای عاطفی آنها و معرفی الگوی مناسب در زمینه رعایت موازین شرعی در حجاب و عفاف و حفظ حریم نامحرم در رفتارهای اجتماعی؛

13. تشویق و علاقه مند کردن کودک و نوجوان به آموزه های دین در زمینه حجاب و عفاف با شیوه های مناسب؛

14. پرهیز از تحمیل عقاید و ارزش ها به کودک و نوجوان، بدون استدلال و توجیه استوار آنها؛

15. احترام به شخصیت فرزندان و رعایت حقوق الهی آنها برای فراهم آوردن فضای عاطفی و صمیمی در خانواده.

صفحات: 1· 2

فواید عجیب نگاه نکردن به نامحرم!

نوشته شده توسطرحیمی 15ام مرداد, 1392

وقتی برای حفظ سلامت جنسی جامعه چشم می پوشی، بازهم نفعی هست که تو را به آن وا می دارد. اما راهی هست برای اینکه از حتی برای طمع به این نفع هم نباشد.

برای فرو بستن چشم هایم، بهانه ای زیباتر از اینکه خداوند گفته ای مومن به من! چشمت را از نگاه ناروا فرو بند، پیدا نکردم.

قُلْ لِلْمُۆْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ‌

به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه ‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏ کنند آگاه است.» سوره مبارکه نور - آیه 30

راه درمان (نگاه به نامحرم) چیست؟

راستی راه درمان این همه فساد و ابتذال و ناهنجاری و ولنگاری که در اجتماع ما مشاهده می شود،چیست؟!

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) در کلامی حکیمانه و برخاسته از منطق وحی، فرمودند: باعِدوا بین انفاسِ الرّجال والنّساء فاِنًَه اذا کانت المعاینةُ واللّقاء کان الداءُ الّذی لا دواء له.

بین مردان و زنان(نامحرم) فاصله و جدایی بیندازید (تا کمتر با یکدیگر برخورد داشته باشند) زیرا هنگامی که مردان و زنان با هم تماس داشته باشند و رو در روی یکدیگر قرار گیرند، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت.

انسان وقتی به خاطر خدا از لذت های زود گذر چشم ‏می پوشد و شهوت خود را مهار می کند ، خداوند در عوض برایش خوشی ها و لذت های کامل تری را نصیب می گرداند


نگاه نکردن به نامحرم فایده ای هم دارد؟

اینکه ما به نا محرم نگاه نکنیم و چشم خود را از گناه حفظ کنیم علاوه بر اینکه تاثیر زیادی بر بالا بردن شخصیت دارد و ارزش اجتماعی ما را بالا می برد فواید بیشمار دیگری نیز دارد :

اول ـ رهای قلب از حسرت. کسی که چشم خود را برای دیدن نامحرم آزاد می گذارد حسرتش ‏بیشتر می گردد، آنچه را چشم به قلب انتقال می دهد مضر واقع می شود، چون چشم چیز هایی را می ‏بیند که رسیدن به آن در مقدور شخص نیست، او نمی تواند صبر کند و این نهایت رنج است.‏

دوم ـ چشم پوشیدن از نامحرم قلب را نورانی و روشن می سازد و این درخشش در چشم، روی و ‏دیگر اعضای بدن نمایان می گردد، مثل این اینکه نگاه نداشتن چشم ظلمت و افسردگی در پی دارد. ‏

سوم ـ نگاه داشتن چشم باعث صحت فراست و حواست انسان می گردد.

وقتی که قلب انسان با نور صحت و فراست منور گردید، همانند آیینه ‏جلا دارد می گردد که در آن معلومات همانگونه ای که هست تجلی می کند.

چهارم ـ دروازه های علم و دانش برای این شخص باز می گردد، اسباب کسب علم و معرفت ‏برایش به آسانی مهیا می گردند، این خود به سبب منور بودن قلب است، وقتی دل روشن می شود ‏حقیقت اشیاء در آن دیده می شود و برایش به سرعت تمام، شناخت دست می دهد.

چشم پوشیدن از نامحرم قلب را نورانی و روشن می سازد و این درخشش در چشم، روی و ‏دیگر اعضای بدن نمایان می گردد، مثل این اینکه نگاه نداشتن چشم ظلمت و افسردگی در پی دارد.

این شناخت و ‏معرفت از یکی به دیگری رسوب می کند. کسی هم که چشم خود را کنترل نکرد ، قلبش مکدر و تاریک می شود و دروازه های علم و معرفت به رویش بسته می شوند.‏

پنجم ـ این عمل به قلب قوت، ثبات و شجاعت می بخشد، خداوند متعال قدرت بصیرت را با ‏قدرت حجت و استدلال همگام به او می بخشد.

‏امام حسن علیه السلام می فرماید : پیروان هوا و هوس کسانی هستند که؛ اگر قاطر ها آنها را پایمال کنند و زیر ‏پای اسب ها شوند، باز هم سایه ی معصیت در دلهایشان است، خداوند از این ابا می ورزد که کسی ‏را خوار و ذلیل کند مگر کسانی را که نا فرمانی او را می کنند.‏

ششم ـ این عمل یک خوشحالی روانی به قلب می دهد که از لذت نظر به نامحرم به مراتب ‏خوبتر و زیباتر است، چون این شخص با دشمن خود یعنی شیطان قهر نموده، شهوت خود را لبیک ‏نگفته و بر نفس خود غالب آمده است.

انسان وقتی به خاطر خدا از لذت های زود گذر چشم ‏می پوشد و شهوت خود را مهار می کند ، خداوند در عوض برایش خوشی ها و لذت های کامل تری را نصیب می گرداند.‏

منبع:http://shia24.com/

برای رسیدن به تکامل به چه چیزهایی نیاز داریم؟

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مرداد, 1392

‏     استاد مطهرى (ره) مى گوید:

از نظر قرآن انسان موجودى است برگزیده از طرف خداوند،‌ خلیفه و جانشین او در زمین،‌ نیمه ملکوتى و نیمه مادی، داراى فطرتى خود آشنا، آزاد مستقل امانتدارِ خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، وجودش از ضعف و ناتوانى آغاز مى شود و به سوى قوّت و کمال سیر مى کند وبالا مى رود اما جز در بارگاه الهى و جز با یاد او آرام نمى گیرد. ظرفیت علمى و عملى اش نامحدود است.

از دیدگاه اسلام ارزش انسان به آن است که به هدف خلقت که قرب الهى است نائل گردد و این کمال انسان است و منظور از کمال، کمال روحى و نفسانى است چون روح اصل و مبناى هویت و شخصیت آدمى است. از نظر قرآن انسانى سعادت مند است که به این هدف دست یابد. سعادت در گرو کسب لذّت یا قدرت بیشتر و مانند این ها نیست.

سعادت تنها در پیوند با خدا حاصل مى شود که در قرآن از آن به عبادت تعبیر شده است:

«و ما خلقتُ الجن و الانس الا لیعبدون؛

جن و انس را نیافریدم جز آن که مرا بپرستند.

براى رسیدن به کمال نهایی،‌ ابزارهایى لازم است که عبارتند از:

1- معرفت خدا:
کلید نیل به هدف نهایى معرفة الله است. بدون شناخت خداوند، تقرب به او امکان پذیر نیست و از این رو امام علی(ع) مى فرماید: اوّل الدّین معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز تدین است

2- تقوا:
براى دستیابى به مقام شکر و نیل به اجر عظیم و احاطه بر مسائل با روشن بینى خاص و کسب موفقیت، قرآن مجید تقوا را مطرح کرده که همة این موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.

3- عبادت:
در حدیث قدسى آمده است: « هیچ بنده اى به عبادتى بهتر از واجبات به من نزدیک نشده است و او به وسیلة نوافل به من تقرب مى جوید تا جایى که او را دوست بدارم،‌ آنگاه گوش شنوا و دیدة بینا و دست تواناى او خواهم بود. اگر مرا بخواند پاسخش مى دهم و چنانچه چیزى از من بخواهد ارزانى اش مى دارم

4- ترک گناه:
بزرگ ترین مانع رسیدن به کمالات،‌ گناه و هواى نفس است به طورى که امام صادق(ع) مى فرماید: «بین بنده و خدا هیچ پرده اى تاریک تر و ترسناک تر از نفس و هوى نیست و براى از بین بردن این دو وسیله اى مانند احتیاج به خدا و خشوع براى خدا و گرسنگى در روز و بیدارى در شب نیست

حذر از پیروى نفس که در راه خدا
مردم افکن تر از این غول بیابانى نیست

امام صادق(ع) مى فرماید:

از هواى نفس بپرهیزید همان طورى که از دشمنانتان مى پرهیزید. هیچ چیز دشمن تر براى مردان از پیروى هواهایشان و نتیجة زبان هایشان نیست

بر این اساس،‌ دست یابى به کمال، ریاضت و مجاهده با نفس مى خواهد.

بزرگان دین برای سیر و سلوک مواردی را پیشنهاد کرده اند که مهم ترین آن ها عبارتند از:

خودشناسی، آگاهی، تذکر، تفکر، تولی و تبری، علم به احکام، انتخاب رفیق صالح، پرهیز از گناه، توبه انجام واجبات انجام مستحبات و ترک مکروهات محاسبه و مراقبه، اخلاص، مجاهدت با نفس، نظم، غنیمت شمردن فرصت ها، خدمت به بندگان خدا، توکّل بر خدا، خوشرفتاری با مردم، زهد و قناعت .

در اسلام به پاره ای از عبادات و مستحبات بیشتر تأکید شده مانند قرائت قرآن، تهجد و شب زنده داری، انجام نوافل روزانه، راز و نیاز در دل شب، التزام به اوّل وقت در خواندن نمازهای واجب، همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنّت ها در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت در نماز جمعه و جماعات، طولانی کردن قنوت و سجده های نماز، سه روز روزه در هر ماه، زیارت اولیا، توسل به امامان، صلة رحم، ذکر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد.
در احادیث آمده است: خواندن چهار آیه از آخر سوره حشر که از آیه لو انزلنا هذا القرآن شروع شده و تا آخر سوره به پایان می رسد، هر روز صبح بسیار خوب است.

بهتر است در سجده شکر خوانده شود. تداوم این عمل بسیار مجرب و مفید است.

صد بار لا اله الا الله و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح بسیار مجرّب است.

در پایان یاد آور می شویم که برای شروع در مراتب بالاتر کمال، ابتدا سعی نماید در مراتب اولیه، راسخ تر شده و ثبات قدم بیابد و سپس برنامه معنوی زندگی خود را به تدریج آغاز کنید، ابتدا با برنامه های سبک تر و پائین تر و بعد از آن که راسخ شدید و ثبات قدم یافتید به مراتب بالاتر بپردازید و سعی نمایید خود را خسته ننماید.

در روایات نیز آمده، گاهی قلب انسان رو می کند و گاهی پشت، اگر قلب رو کرد و آماده است، خود را در راه نوافل قرار داده و اگر پشت کرده و آماده نیست، به واجبات اکتفا کنید

منبع:http://hagshenas.ir/

رمضان، فصل شکفتن غنچه فطرت

نوشته شده توسطرحیمی 2ام مرداد, 1392

نه از خاک فروتريم که بستر رويش نشويم و نه از دانه کمتريم که نروييم و نشکفيم.

اما چگونه؟

کي؟

و با چه وسيله اي؟

از ما خواسته اند که با شناخت “قدر” خويش، “تقدير” را در مسير سعادت و صلاح خويش رقم زنيم.

اگر “شب هاي قدر” زمينه اي براي اين تقديرآفريني نيست، پس چيست؟

و اگر “ماه رمضان” فرصتي براي شکوفاندن غنچه فطرت و گل وجود نيست پس چه زماني؟ پيمودن راه سنگلاخ و پرپيچ و خم و پرخوف و خطر “تهذيب نفس” و “خودسازي” هم معرفت مي طلبد، هم همت، هم همراه، هم راهنما و الگو. خدا را سپاس که مائده رحمت الهي در اين ماه گسترده است و با طعام معنوي آيات وحي از مهمانان “بزم حضور” پذيرايي مي شود. سفره کرامت امام مجتبي (ع) نيز در اين ماه براي شيعيان و همه مشتاقان راه معني گشوده است، ساقي کوثر هم در شبهايي از اين ماه، جانهاي تشنه معرفت را از زلال دعاها و حکمت ها سيراب مي کند و بازندگي و شهادت خويش، الگوي “چگونه زيستن” براي سالکان اين راه است. اما کار مهم در فرصت پربرکت اين ماه، همان خودسازي و کسب تقواست که از اهداف والاي تشريع روزه است (لعلّکم تتّقون). شبها و سحرهاي ماه رمضان، مجالي براي تأمل در خويش و تفکر در اعمال و تلاش در تقرب به خدا و زدودن آلايشهاي روحي و اخلاقي است. انس با قرآن و دعا و نماز و سجاده و سحر، بستر اين “پالايش” معنوي است. روزه، تمريني براي خودسازي و کنترل اميال و غرايز است. هرچند که نشستن و حرف هاي بي محتوا گفتن و غيبت کردن و شوخي هاي بي ثمر، با نفس انسان هماهنگ تر و دمسازتر است و کنترل زبان از بيهوده گويي، بستن گوش از شنيدن غيبت و لغويات و حرف هاي حرام و بستن دهان از بهتان دشوار است، اما پاسخي هم بايد به “فطرت خداجوي” داد و نداي آن کشش هاي درون به سوي معنويات و کمال و پاک بودن و بي آلايشي را هم بايد جواب گفت. “تقوا” هر چند دشوار است، ليکن طريق بهشت سخت و پر از خار و خس است و با تحمل همين دشواري ها و جهاد با نفس مي توان به جنت و رضوان رسيد. رفتن به سوي گناه و نفسانيات، حرکت در مسير باد و شنا در جهت موافق رود است. اما… مجاهده، پرهيز، کنترل، تقوا, مراقبت، عفاف و کف نفس تلاشي عظيم را مي طلبد. روزه هم تمريني براي نوراني ساختن درون و غلبه بر تمايلات نفساني و اطاعت از خداست. گناه، نوعي بيماري روحي است، همه رذايل اخلاقي نشانه گرفتاري روح آدمي به ويروس خطرناک اخلاقي است. نيت فاسد، عمل فاسد را در پي دارد و از درون آلوده کارهاي ناشايست بروز مي کند. مثلاً تکبر، عجب، ريا، حسد، تعصب، عناد، بخل، غرور، نمونه هايي از اين بيماريست. درد بزرگتر از خود اين بيماري ها، “احساس نکردن درد” يا “درد نداشتن” است و درد ندانستن اين بيماريست. چون نداري درد، درمان هم مخواه
درد پيدا کن که درمانت کنند شيوه ابليس هم سرپوش نهادن بر اين امراض و کتمان بيماري هاي اخلاقي بشر، حتي زيبا جلوه دادن زشتي هاست. مي بينم که راهي خطير و مبارزه اي سخت در پيش روي ماست. و اگر با اين ماه خدا، چنين برخوردي داشتيم، شايسته و لايق آنيم که “عيد فطر” را به شکرانه اين “پيروزي در جهاد نفس” عيد” بگيريم. و خدا، ارحم الراحمين است.

حجت الاسلام و المسلمين جواد محدثي