موضوعات: "سیر و سلوک" یا "نکات اخلاقی"

پنج درس آموزنده سعادت بخش

نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391

 1- مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است:

     امام سجّاد صلوات اللّه عليه چون نماز صبح را به جا مى آورد؛ در جايگاه خود مى نشست و دعا مى خواند تا موقعى كه خورشيد طلوع نمايد؛ و پس ‍ از طلوع خورشيد، دو ركعت نماز براى سلامتى خود و افراد خانواده اش ‍ مى خواند و سپس مختصرى مى خوابيد.

     و چون از خواب بيدار مى شد، دندان هاى خود را مسواك مى نمود و بعد از آن مشغول صرف صبحانه مى گرديد.(1)

2- مرحوم كلينى، به نقل از حضرت صادق آل محمّد عليهم السّلام حكايت فرمايد:

     هرگاه يكى از دامادهاى امام سجّاد عليه السّلام داخل منزل وى مى گرديد و بر حضرتش وارد مى شد، امام سجّاد عليه السّلام عباى خود را از دوش بر مى گرفت و براى او پهن مى نمود تا روى آن بنشيند.و سپس به داماد خود مى فرمود: خوش آمدى ، كه تو هم تاءمين كننده هزينه هاى خانواده خود و هم ، نگه دارنده ناموس خود از شرّ هواهاى نفسانى و اجانب هستى .(2)

صفحات: 1· 2

چند خاطره آموزنده از حجة الاسلام محسن قرائتى

نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391

رياست بر آفتابه ها

     نوجوان بودم و عازم سفر مشهد، به قهوه خانه اى رسيديم . مردم وارد دستشويى شدند. يك نفر چندتا آفتابه را كنار هم چيده و چوب بلندى در دست گرفته بود و هركس مى آمد آفتابه اى را بردارد به دست او مى زد و مى گفت : اين را برندار، آن را بردار. من گفتم : اين آقا چرا اينطورى مى كند؟ گفتند: اين بنده خدا دنبال پست و مقام مى گردد و جايى گيرش نيامده ، بر آفتابه ها رياست مى كند!

پاداش نيّت خوب

     روزى به پدرم گفتم : مى خواهى من چه كاره بشوم ؟ گفت : خوب درس بخوان ، دوست دارم مرجع تقليد و عالم ربّانى مثل آيت الله بروجردى بشوى، گفتم : شما ثواب پدر آقاى بروجردى را بردى، چون به اين نيّت مرا به قم فرستادى.

درخت بدون ميوه

     كنار خانه قديمى ما باغى بود، به پدرم گفتم : اين همه درخت ، يكى ميوه نمى دهد!

     گفت : اين همه انسان در اين خانه زندگى مى كند، يكى نماز شب نمى خواند.

اثر كار معلّم

     يادم نمى رود روزهايى كه مدرسه مى رفتم ، وقتى مدرسه تعطيل مى شد بچه ها با سيخى ، ميخى ، چوبى ديوارهاى مردم را خط مى كشيدند. فكر كردم كه اين اثر كار معلّم است . وقتى معلّم مشق شاگرد را خط مى كشد، آنهم طورى كه گاهى ورقه پاره مى شود، بچه هم خارج از مدرسه به ديوار مردم خط مى كشد.

اما اگر معلّم در مقابل زحمت دانش آموز احسنت مى گفت و او را تشويق مى كرد، او نيز چنين نمى كرد.

نصيحت پدرم

     چهارده ساله بودم كه طلبه شده و عازم شدم. پدرم آمد پاى ماشين و به من گفت: محسن «اُستُر ذَهبَك و ذِهابك و مَذهبك» يعنى پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار. گفتم : مذهب را براى چه؟ امروز كه زمان تقيّه نيست!

     گفت: منظورم اين است كه هيچ وقت براى نماز مقيّد به يك مسجد نشو، چون كه اگر روزگارى به دليلى خواستى آن مسجد را ترك كنى مى گويند: خط ها دوتا شده ، يا آقا مسئله اى پيدا كرده و يا اين طلبه … و اگر وارد مسجد ديگرى شوى مى گويند: جاسوس است .

     فرزندم ! مثل امّت باش و به همه مساجد برو و مقيّد به جا و مكان و لباس و شخص خاصّى مباش .

صفحات: 1· 2

حكايت توبه كردن جوان كفن دزد

نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391

 

درتفسير صافى در شأن نزول آيه مباركه:

«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يعْلَمُونَ»(آل عمران/135)

و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خودستم كنند، به ياد خدا مى ‏افتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مى‏ كنند و كيست جز خداكه گناهان را ببخشد؟

ازمجالس صدوق(1)، روايت كرده از حضرت صادق (عليه السلام)كه معاذ بن جبل داخل شد خدمت حضرت رسالت پناه (صلى ‏الله عليه و آله و سلم)،باكياً (2) و سلام عرض كرد و جواب شنيد پيامبرفرمودند:

چرا گريه مى‏ كنى؟

عرض كرد: يا رسول الله، دم در، جوانى هست‏ خوش صورت ورنگ خوب، چنان بر جوانى خودش گريه مى‏ كند كه مثل زن پسر مرده و مى ‏خواهد و به حضورمبارك مشرف بشود؛ فرمودند: بياور آن جوان را؛ معاذ رفت و جوان را حاضر كرد؛ پس جوان سلام عرض كرد، حضرت جواب فرمودند، سپس فرمودند كه چه چيز تو را سبب گريه شده است؟

صفحات: 1· 2

نماز و بزرگى خداوند

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391

      اوّلين كلمه واجب در نماز «الله اكبر» است و كسى كه خداوند نزدش بزرگ شد، همه چيز را كوچك خواهد ديد.

     كسانى كه سوار هواپيما مى شوند، همين طور كه بالا مى روند خانه هاى بزرگ ومحلّه ها و شهرها نزد آنان كوچك مى شود و هر چه پرواز بالاتر باشد، زمين كوچك تر جلوه خواهد كرد.

     كسى هم كه خداوند نزد او بزرگ شود، ديگر طاغوت ها و قدرت ها و مال و مقام ها نزد او ارزش نخواهد داشت.

     حضرت امير عليه السّلام در بيان صفات متّقين مى فرمايد:

     «عظم الخالق فى اعينهم فصغر مادون ذلك فى انفسهم »

     چون خداوند در چشم مؤ منين بزرگ شد، غير او هر چه و هركس باشد كوچك جلوه خواهد كرد. اگر دنيا نزد ما كم ارزش شد وابستگى ما به آن كم مى شود و قهرا براى مال و مقام آن اين همه جنايت و خلاف مرتكب نمى شويم .

     از سخنان امام خمينى قدّس سرّه اين بود كه «آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند.» اين يك تهديد تو خالى و شعار نيست ، كسى كه يك عمر باور داشته كه خدا بزرگ است، آمريكا نزدش كوچك جلوه مى كند و هر حادثه اى پيش او ساده است .

     حضرت زينب كبرى عليها السّلام عصر عاشورا گفت :

     «ربّنا تقبّل منّا هذا القليل » خداوندا! اين اندك را از ما بپذير.

     حادثه كربلا و شهادت امام حسين عليه السّلام بسيار بزرگ بود، ولى كسى كه خدا را بزرگ ببيند آن حادثه را هم كوچك مى بيند.

     و در پاسخ حاكم ستمگر بنى اميّه كه پرسيد در كربلا چه ديديد؟ فرمود: «ما راءيت الاّ جميلا» من جز زيبائى چيزى نديدم .

     آرى در ديد عارفان ، تمام كارهاى خداوند حكيمانه وزيباست .

يكصد و چهارده نكته در باره نماز/حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

تا فرصت دارى ، توشه‏ اى برگير

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391

 

    اى سالك طريق عبوديت:

تا مهلت دارى در مصيبت خويش تفكر نما و تا تو را فرصت از دست نرفته، براى روز حسرت و پشيمانى و طول اقامت در روز قيامت و وحشت‏ هاى روز رستاخيز، خود را آماده و بسيج كن و بر نفس خويش كه در اين دنيا آن را به ناز و نعمت و خوشى و راحت عادت داده‏اى و از عذاب و نقمت و سختى روز قيامت غافلش ساخته‏اى، گريان شو و بگو:

     اى معبود من! و آقاى من! و مولاى من! به كدام يك از كارها به نزدت شكايت آوردم؟!

     و براى كدام يك از آن‏ها ناله كنم و گريان شوم؟!!

     آيا به درد و شكنجه و سختى آن بگريم؟!

     يا براى درازى و طول مدت بلاء بنالم؟!

     و يا از بيم مار و عقرب ضجه كنم؟! يا از زحمت زنجير و پتك‏هاى آهنين فرياد آورم؟!

    شايد از اين انديشه كم، به هوش آيى و پندگيرى و به وسيله بازگشت و توبه راست و درست، براى سفرى كه در پيش دارى، توشه‏اى برگيرى و خود را آماده و مهيا سازى و با كار نيك، كار زشت را نابود نمايى؛ همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خويش است و پادشاه مهربان و خوش پذيراى رعيت خود مى ‏باشد. از بندگانش توبه را مى ‏پذيرد و نيكى اندك را به ثواب بسيار، جزا مى ‏بخشد، گناهان را مى‏ زدايد و كردارهاى زشت را به چندين برابر از كارهاى نيك تبديل مى ‏فرمايد.(المراقبات؛ ج 1 ص 11.)

باده گلگون (چهار صد و چهل كلمه در سلوك الى الله)/ آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزى(ره)

مرد آن بود كه ميان... و لحظه ای از یاد خدا غافل نباشد

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

      شيخ ابوسعيد ابن ابوالخير را گفتند: فلان كس بر روى آب مى رود. گفت : سهل است بزغى (مثل وزغ لفظا و معنا) و صعوه اى (پرنده است كوچكتر از گنجشك ) نيز روى آب مي رود.
     گفتند: فلان كس در هوا ميپرد. گفت زغنى (غليواج را گويند) و مگسى نيز بر هوا مي پرد.
     گفتند فلان كس در يك لحظه از شهرى بشهرى مي رود. گفت : شيطان نيز در يكنفس از مشرق بمغرب مي رود.
     اينچنين چيزها را بس قيمتى نيست، مرد آن بود كه ميان خلق داد و ستد كند و زن خواهد و با خلق در آميزد، و يك لحظه از خداى خود غافل نباشد.(نفحات الانس ص 305)
نتيجه :
    آرى انسان بايد زندگى اجتماعى داشته ، و هر فردى از افراد اجتماع وظيفه از وظائف و امور مربوط باجتماع را انجام بدهد. كسيكه در اينقسمت تسامح ميورزد: خود را عضو فلج جامعه قرار داده ، و گذشته از اينكه اثر و نفعى از وجود او در خارج پديدار نميشود: احتياجات زندگى و لوازم معاش خود را نيز بديگران تحميل ميكند.
     ديگران زحمتها كشيده و هزاران كوشش و فعاليت براى تربيت و تنظيم امور زندگى (از خوراك و پوشاك و وسائل مادى ديگر) ميكنند، و اين شخص بى اينكه خدمت و فعاليتى كند: از عمل و جديت ديگران استفاده مينمايد.
     انسان بايد در عين حاليكه وظائف انفرادى و اجتماعى خود را انجام داده ، و از نيكوكارى و خدمت بنوع و دستگيرى ضعفاء كه جزو وظائف اجتماعى است خسته و افسرده نميشود: مشغول پاك كردن دل و تصفيه اخلاق و تحصيل معارف و حقايق و تكميل نفس بوده : و پيوسته با خدا باشد.
     و يكى از جهات تفوق و برترى و جامعيت دين مقدس اسلام : همين است كه در تعليمات مقدسه خود تمام خصوصيات و جهات ظاهرى و معنوى و انفرادى و اجتماعيرا منظور داشته ، و حتى اينكه از رهبانيت و كناره گيرى و صحرا نشينى منع اكيد فرموده است .
     و اين شعار را در ميان مسلمين از نادانان وظيفه نشناس كه خود را درويش و قلندر معرفى ميكنند، بپا مى دارند.
     و مثل اين اشخاص بآن ماند كه : شخص جابرى جمعى را مجبور و ملزم بتهيه آب و خوراك و فرش و لوازم ديگر كند، تا در نتيجه تهيه شدن و حاضر بودن مقدمات و لوازم : دو ركعت نماز بخواند، و سپس با اين عبادت مخصوص خود را از مقربين درگاه شمرده ، و ديگر آنرا بچشم حقارت و محبوبيت نگرد.
خود خلق و تمنا كند از خلق رهائى از خلق كسى چون رهد از خود نرهيده هر تار تعلق كه زاغيار بريده است چون كرم بريشم همه برخويش تنيده رسول اكرم فرمود: (ان الله لم يكتب علينا الرهبانية انما رهبانية امتى الجهاد فى سبيل الله ) - خداوندا براى ما رهبانيت را مقر نفرموده است و رهبانيت امت من در اينستكه در راه خدا پيوسته جهاد و فعاليت كنيم .

مجموعه قصه هاى شيرين - آيت الله حاج شيخ حسن مصطفوى

نقش نيازهاى مادى و معنوى در ياد كردن خداوند

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

     عمده ترين دليل لزوم ذكر خدا نياز فطرى خود انسان است. انسان از آغاز زندگى خود را برتر از اين جهان ماده مى بيند و در وراى حقايق نسبى و اعتبارى ، حقيقت مطلقى را مى جويد كه هستى و زيبايى مطلق باشد تا دل به او ببندد. در اين ميان تنها خدا است كه از هر عيب و نقص مبرا و شايسته شتايش و پرستش است . از اين رو همه انسان ها با گرايشى از درون خويش ، او را مى طلبند و حتى آنان كه به ظاهر به غير خدا دل بسته اند در تعيين مصداق به خطا رفته اند وگرنه در حقيقت او را مى جويند.

     سرچشمه اين احساس نياز، علاقه انسان به از بين بردن نقش ها و پر كردن خلاهاى وجود خويش است . تنها در پناه خداوند است كه انسان خود را نورانى مى بيند و خلاهاى وجود خويش را فراموش مى كند، و ذكر خدا بهترين راه ايجاد ارتباط با آن منبع فياض و لايزال و درياى لطف و رحمت است.

     بدين ترتيب ، عمده ترين انگيزه انسان براى روى آوردن به ذكر الهى و توجه به خداوند، نيازهاى مختلف مادى و معنوى و دنيوى و اخروى ، و در يك كلام ، ضعف و نقص وجودى او است . بر همين اساس ، مراتب و انواع مختلفى براى ذكر تحقق مى يابد. انسان ها به دليل تفاوت مراتب معرفت و شناختشان نسبت به خدا و اسما و صفات الهى و نيز به حسب نيازها و انگيزه هايى كه براى ذكر خداوند دارند، اذكارشان چه از نظر مفهوم و چه از نظر مرتبه و سطح متفاوت مى شود. مثلا كسى كه در تأمين غذاى خود مشكل دارد، گرسنگى و نياز به غذا او را متوجه صفت رازقيت خداوند مى كند و او خداوند را با اسم يا رازق مى خواند. چنين كسى حتى اگر در آن لحظه يا الله نيز بگويد، در واقع صفت رازقيت خداوند را در نظر گرفته است ؛ چون او ابتدا صفت رازقيت خداوند را تصور كرده و همان صفت انگيزه توجه به خداوند شده است .

صفحات: 1· 2

اقسام بدگمانی و وسوسه اندیشه

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

      این رذیلت مانند ضدّش - حسن ظن - اقسامی دارد:

     بدگمانی به خداوند

     بدگمانی به خداوندمتعال که بدترین نوع آن می‏ باشد، در قرآن، عذاب شدیدی برآن مترتّب است و قرآن آن را از صفات منافقان و مشرکان و جاهلان به زمان جاهلیت دانسته است. یعنی اینکه خداوند متعال کسانی را که با بدگمانی به خدا ظلم کرده‏ اند، در گروه منافقان و مشرکان و جاهلان به زمان جاهلیت قلمداد کرده و سپس خشم و غضب الهی و لعنت خدا را بر آن مترتب کرده است. چنان که خداوند متعال می ‏فرماید:

     «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء علیهم دائرة السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و أعدّ لهم جهنّم وساءت مصیراً.»[فتح/6].

     خدا، مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به او، گمان بد می‏برند، عذاب می‏کند. گردنده بد - پیشامد بد - بر آنان باد، و خدای بر آنان خشم گرفت و لعنتشان کرد و برایشان دوزخ را آماده ساخته است، که بدبازگشتگاهی است.

     و به قرینه این آیه شریفه، معنی آیه قبلِ این آیه هم، فهمیده می ‏شود. مؤمنانی که به خداوند متعال، حسن ظن دارند، اضافه بر به مقصود رسیدنشان، خداوند برای ایشان پاداش بزرگی نیز قرار داده است.

     چنان که خداوند متعال می‏ فرماید:

     «هو الذی أنزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم و للّه جنود السماوات و الارض و کان اللَّه علیماً حکیماً. لیدخل المؤمنین و المؤمنات جنّاتٍ تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و یکفّر عنهم سیّاتهم و کان ذلک عنداللَّه فوزاً عظیماً.»[فتح/4-5].

     اوست آن که آرامش را در دلهای مؤمنان فرو آورد تا ایمانی بر ایمان خویش بی فزایند. و برای خدا، لشکرهای آسمانها و زمین است، و او دانا و با حکمت است. تا مردان و زنان مؤمن را به بهشتهایی در آرد که از زیر آنها، جویها روان است، در آنجا جاویدانند، و بدیهایشان را از ایشان بزداید. و این در نزد خدا، رستگاری و کامیابی بزرگی است.

نیز خداوند متعال می‏فرماید:

     «… یظنّون باللَّه غیر الحقّ ظنّ الجاهلیّة…»[آل عمران/ 154].

صفحات: 1· 2

فضیلت حُسن ظن

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391

     این فضیلت، ملکه ‏ای است که از سلامت نفس و روان، ناشی می‏ شود. چه، نه تنها در قلب سلیم، چیزی جز اعمال نیکِ صالحان خطور نمی‏ کند، بلکه اعمال هر کسی هم که بتوان برایش محملی از خیر و نیکی قرار داد نیز خطور نمی‏ کند. همان‏طور که قاعدتاً از طیّب جز طیّب بیرون نمی‏ آید، از خبیث نیز جز خبیث بیرون نمی‏ آید.

     خداوند متعال می‏فرماید:

     «وَالْبَلَدُ الطَّيبُ يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يشْكُرُونَ(الأعراف/58):

     و سرزمین پاک، گیاهش به خواست پروردگارش، بیرون آید و زمین ناپاک، گیاهش بیرون نیاید مگر اندکی.

     پس هر که دارای این ملکه باشد، جز خیر، چیزی نمی‏ بیند و احتمالِ خلاف نیز نزد او وجود ندارد. به عبارت دیگر، احتمال خلاف از او پوشیده شده است و گویی او می‏انگارد که مردم چیزی جز خیر و نیکی انجام نمی‏دهند مگر اینکه خلافش ثابت شود. پس به همین دلیل در قرآن، مکرراً کلمه ظن و مشتقّاتش در موارد مشابه به جای دانستن به کار رفته است، یعنی احتمال انجام خلاف در او راه ندارد.

     خداوند متعال می ‏فرماید:

     «حَتَّى إِذَا اسْتَيأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا …»(يوسف/110):

     تا چون پیامبران [ از ایمان آوردن قوم خود] نومید شدند و [ کافران ]چنین دانستند که به آنان دروغ گفته شده است.

     نیز خداوند تبارک و تعالی می‏ فرماید:

     «… وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيهِ …»(التوبة/118):

    و دانستند که از خدا هیچ پناهی نیست مگر به خود او.

    کوتاه سخن اینکه، هر که را ملکه حُسن ظن باشد، در عالم وجود چیزی جز نیکی و فضیلت در مؤمنان نمی ‏بیند. چنان که خداوند متعال می‏فرماید:

     « الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ …»(السجده/7):

     آن که هر چه آفرید، به نیکوترین شیوه ساخت.

     نیز خداوند متعال می ‏فرماید:

     «الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(آل عمران/191):

     همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته، خدای را یاد می‏کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می‏اندیشند [ و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی، پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.

     شیخ اجل سعدی شیراز - علیه الرحمه - چه نیکو سروده است که:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست    

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به ارادت بخورم زهر که شاهد ساقی است    

به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست

آثار اعراض از ياد خدا

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

خود فراموشى

     وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...(الحشر/19)

     و چون كسانى مى باشيد كه خدا را فراموشكردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشى كرد.

     بيمارى خود فراموشى يكى از بيمارىها و آفت هاى خطرناك روحى است .كسى كه به اين بيمارى روحى مبتلا گردد، حقيقت انسانىخويش را از ياد مى برد و فراموش مى كند كه در زنجيره جهان هستى ذره اى ناچيز است كهبراى تداوم حيات هر لحظه نيازمند فيض و عطاى الهى است.

     چنين كسى خود را مستقل وبى نياز از غير خود مى پندارد و در دام غرور و خود بزرگ بينى گرفتار مى آيد و تصورمى كند كه ديگران بايد در خدمت او باشند. ريشه اين بدبختى و گرفتارى اين است كه اوخدا را فراموش كرده و در نتيجه از حقيقت انسانى بى بهره مانده است . همان حقيقتى كه در زبان قرآن ، قلب ناميده شده است و ظرف ادراك حقايق الهى و صفات عالى انسانى مى باشد.

زندگى مشقت بار و نابينايى در آخرت

     وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى(طه/124)

      و هر كس از ياد من روى بر گرداند ، درحقيقت ، زندگى تنگ سخت خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم.

      كسى كه از ياد خداوند اعراض كند هدف آفرينش و حيات پس از مرگ را نيز فراموش مىكند و همه چيز را خلاصه در دنيا مى بيند لذا هيچ گاه از دنيا سير نمى شود. از اينرو حتى اگر در دنيا دارا و توانمند بوده از ثروت و امكانات مادى فراوان برخوردارباشد، هم چنان عطش دنيا خواهى در وجودش ‍ زبانه مى كشد و هيچ گاه ارضا و سيراب نمىشود.مشكل اصلى اين گونه افراد اين است كه روح آنها تشنه است و تشنگى روح را نمىتوان با ماديات از بين برد. اين تشنگى تنها با خنكاى ياد و ذكر خداوند از بين مى رود.

      هم چنين كسانى كه نشانه هاى بى شمار قدرت و حكمت الهى را نا ديده مى گيرندو غرق در ماديات هستند و از ياد خداوند و سرچشمه حيات مادى و معنوى غافلند، درحقيقت از بصيرت و بينايى محرومند.

      همين انتخاب آنها در اين دنيا، تاءثير نهايى خودرا در آخرت مى گذرد و باعث مى گردد كه نابينا محشور شوند و نتوانند نشانه هاى لطف وكرم الهى را نظاره كنند. در آن روز آنها آثار رحمت و لطف الهى را كه سخت به آننيازمندند، نمى بينند؛ آثار لطف و رحمتى كه شامل مؤ منان مى گردد و به آنها آرامشمى بخشد.

صفحات: 1· 2