موضوعات: "سیر و سلوک" یا "نکات اخلاقی"

رذیلت بدگمانی و وسوسه اندیشه

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

     این رذیلت از پلیدی باطن آدمی ناشی می‏شود، و صاحب آن، مانند کسی است که عینک سیاهی بر چشمهایش گذاشته و هستی را از منظر و دیدگاه سیاه می ‏بیند و قرآن او را در معرض هلاکت می ‏داند، چنان که خداوند متعال می‏ فرماید:

     «… و ظننتم ظنّ السّوء و کنتم قوماً بوراً.»[فتح/12].

     و گمان بد بردید و مردمی هلاک شده، گشتید.

     چنین فردی، سخنان و کارها را جز بدی و گناه نمی ‏بیند، حتی سخنان و کارهایی را که جز جهت حسن و خوبی ندارند، این‏گونه می‏ب یند. او همان‏طور که امری را که دارای دو صورت خوب و بد (حسن و قبح) است، حمل بر حسن و نیکی نمی‏ کند و جهت بدی را نیز از بین نمی‏برد، همچنین امر نیک را خوب قرار نمی‏دهد و لباس زشتی بر آن می‏پوشاند و برای آن امر نیک نیز، صورتی قبیح و زشت می‏آفریند و بدبختانه او در این امر بسیار توانا و نیرومند است. چه بسا آثاری بر آن مترتب می‏شود که منجر به کفر و قتل و خودکشی و… می‏ شود، زیرا که بدگمانی نسبت به خداوند، اغلب منتهی به کفر می‏ شود و بدگمانی به مردم بیشتر منجر به فسق و گمراهی بلکه حکم به وجوب قتل می‏ شود و بدگمانی به آفرینش، اغلب به خودکشی و دست‏کم به بیکاری و پوچی و تنبلی و هوسرانی منتهی می ‏شود، تا اینکه انسان را به عضوی زائد بلکه فلج برای جامعه تبدیل می‏ کند. بدگمانی نسبت به خود، منتهی به یأس و ناامیدی می ‏شود که بر آن هم مفاسدی مترتّب می‏ شود .

صفحات: 1· 2

دام‌هاى شيطان

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

 

     نيكى كردن به برادران دينى، خصوصاً شيعيان، از جمله مواردى است كه ائمه اطهار(عليهم السلام) روى آن تأكيد فراوان كرده‌اند و روايات متعددى در اين زمنيه وجود دارد. امام صادق(عليه السلام) نيز در ادامه اين روايت شريف مى‌فرمايد: يا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّيطانِ مَصائدَ يَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباكَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ يا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباكُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما يُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِيارَتِهِمْ، وَيْلٌ لِلسّاهينَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمينَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ فىِ الفَتَراتِ.

     شيطان دام‌هايى دارد كه به وسيله آنها انسان‌ها را صيد مى‌كند. از بزرگ ترين، عمومى‌ترين و مؤثرترين دام‌هايى كه شيطان براى آدميزاد مى‌گستراند، يكى اين است كه انسان را از خدمت كردن به ديگران، به ويژه برادران دينى خود باز مى‌دارد، دوم آن كه كارى مى‌كند تا انسان نمازهايش را به موقع نخواند.

     انسان ممكن است با انجام دادن واجبات و فرايض دينى خود فكر كند كه به طور كامل به وظيفه اش عمل كرده است، در حالى كه رفع نيازهاى مادى و معنوى برادران ايمانى نيز در حد توان از جمله وظايف دينى مسلمانان مى‌باشد. خصوصاً افرادى كه فعاليت خاصى مثل تحصيل، تدريس، نويسندگى و… را انجام مى‌دهند، بايد بدانند كه وظايفى هم نسبت به ديگران، از جمله اقوام، همسايه ها، هم حجره اى‌ها و دوستان دارند، اما متأسفانه اين گونه افراد به دليل تمركز روى يك فعاليت خاص، كم تر به اين نكته توجه دارند و از انجام اين وظيفه مهم غافل اند. اين غفلتى است كه اولا، مقدمات آن را شيطان فراهم مى‌كند؛ ثانياً، به ما القا مى‌كند كه اصلا چيزى ندارى كه بخواهى به ديگران كمك كنى؛ ثالثاً، ما را نسبت به نيازهاى ديگران بى تفاوت مى‌كند؛ يعنى حالتى را در ما ايجاد مى‌كند كه با خود بگوييم به من ربطى ندارد كه ديگران نياز دارند يا ندارند، يا مى‌گوييم من زحمت كشيده‌ام و به اندازه رفع نياز خودم چيزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بكشند تا محتاج ديگران نباشند.

صفحات: 1· 2

رسول خدا کسی بود که ....

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

     امام صادق علیه السلام فرمود:

     بعضى از مردم قريش برسول خدا صلى الله عليه و آله عرض کردند: بچه سبب (رتبه و مقامت) از پيغمبران ديگر پيش افتاد در صورتيکه در آخر و پايان آنها مبعوث گشتى؟

     فرمود: من نخستين کسى بودم که به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين کسى بودم که پاسخ گفتم، زمانيکه خدا از پيغمبران پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نيستم؟ در آنجا من نخستين پيغمبرى بودم که گفتم: چرا، پس من در اقرار بخداى عزوجل بر آنها پيشى گرفتم (از اينرو در مقام و رتبه از آنها پيش افتادم ).

      عبد الله بن سنان گويد: بامام صادق (ع ) عرض کردم: من بعضى از اصحاب خود (شيعيان ) را مى بينم که بي خردى و تندى و سبکى عارضش شود. از اين جهت بشدت اندوهگين مي شوم و مخالف خود (غير شيعه ) را نيکو روش مى بينم. فرمود: نيکو روش نگو، زيرا مقصود از روش طريقه (کيش و مذهب) است ، بلکه بگو نيکو سيما، زيرا خداى عزوجل ميفرمايد:«سيماى آنها در رخسارشان از اثر سجده است 29 سوره 48 »

      عرض کردم : او را نيکو سيما و داراى وقار مي بينم و از آن جهت اندوهگين مي شوم .

     فرمود: از سبکى که در اصحابت و سيما نيکى که در مخالفينت مي بينى اندوهگين مباش ، زيرا خداى تبارک و تعالى چون خواست آدم را بيآفريند، آن دو طينت را آفريد، سپس آنها را دو نيمه کرد و باصحاب يمين فرمود: باذن من آفريده شويد، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان که مي شتافتند و باهل شمال فرمود: باذن من آفريده شويد، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان که براه خود ميرفتند (آهسته و کند مي رفتند) سپس براى آنها آتشى بر افراشت و فرمود: باذن من بان در آئيد، نخستين کسى که باتش در آمد، محمد صلى الله عليه و آله بود، سپس پيغمبران اوالولعزم ديگر و اوصياء و پيروانشان از پى او در آمدند آنگاه باصحاب شمال فرمود: باذن من بان در آئيد، گفتند: پروردگارا! ما را آفريدى تا بسوزانى ؟! و نافرمانى کردند، سپس باصحاب يمين فرمود: باذن من از آتش خارج شويد، بى انکه آتش به آنها جراحتى رساند و در آنها تأثيرى گذارد (خارج شدند).

صفحات: 1· 2

حج اولیاء خدا

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

 

     فرزند ايشان(حاج شيخ حسنعلي اصفهاني (ره) نقل مي کنند:

     «در شب چهلم وفات مرحوم پدرم، مجلس تذکري ترتيب دادم و از مردي به نام « حاج علي بربري» دعوت کردم که امر آشپزي آنشب را به عهده گيرد. هنگاميکه مشغول کشيدن خورشها شد، ديدم که سخت گريه مي کند و بي پروا دستهاي خود را در ديگهاي جوشان و غذاهاي داغ فرو مي برد و خلاصه حال طبيعي خويش را از دست داده است.

     پرسيدم: حاجي چه شده که چنين بيقراري مي کني؟ از سؤال من بر گريه خود افزود و پس از آن گفت: هرچه بادا باد، ماجرا را نقل خواهم کرد.

     گفت: من هر سال که براي حج به مکه مشرف مي شدم، در مواقف عرفه و عيد و روزهاي ديگر حاج شيخ را مي ديدم که سرگرم عبادت يا طواف هستند. ابتدا انديشيديم که شايد شباهت ظاهري اين مرد با حاج شيخ سبب اشتباه من گرديده است لذا براي تحقيق از حال؛ پيش رفتم و پس از سلام، پرسيدم شما حاج شيخ هستيد؟

     فرمودند: آري.

     گفتم پس چرا پيش از اين ايام و پس از آن ديگر شما را نمي بينم؟ و ديگران هم شما را تاکنون در اينجا نديده اند؟

     فرمودند:«چنين است که مي گويي ليکن از تو مي خواهم که اين سرّ را با کسي نگويي وگرنه در همان سال عمرت به پايان خواهد رسيد».

     آري اين کرامتي بود که به چشم خود ديده ام، و اکنون آن مرد بزرگ از ميان ما رفته است؛ تصور نمي کنم باز گفتن آن ماجرا اشکالي داشته باشد.

      اين جريان، در ماه رمضان بود و پس از آن حاج علي به قصد زيارت حج، از مشهد بار سفر بست، ولي در کربلا مرحوم گرديد. »

نشان از بی نشان ها

 

زمان تأثير توبه

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391

 

 

      يكى از مطالبى كه از آيات دوازده گانه مَثَل استفاده مى شود، اين است كه توبه زمان خاصّى دارد كه اگر آن زمان بگذرد، پذيرفته نخواهد شد.

     اگرچه طبق روايات فراوانى، درِ توبه آن قدر وسيع است كه انسان هاى آلوده، مجرم و گنه كار مى توانند وارد آن بشوند; ولى همين درِ وسيع در سه نوبت بسته مى شود:

توبه در زمان نزول بلا

     انسانى كه گرفتار چنگال بلا شده است، اگر در آن حال توبه كند، چنين توبه اى بى اثر است.

     از اين رو، خداوند در آيه 65 سوره عنكبوت مى فرمايد:

     «فَاِذا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّيهُمْ اِلَى الْبَرِّ اِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» ـ اين مشركان و بت پرستان، هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند و در امواج خروشان آن گرفتار گشته، و اسير گرداب هاى خطرناك مى گردند، از روى اخلاص، خدا را مى خوانند; ولى نه اين دعا ارزش دارد و نه آن اخلاص سودى خواهد داشت و اين توبه مؤثّر نخواهد افتاد; زيرا اين توبه اضطرارى و به نوعى اجبارى است; مانند شخصى كه زير ضربه هاى تازيانه استغفار و توبه كند، همان گونه كه چنين استغفار و توبه اى پذيرفته نيست، چنان توبه و دعايى نيز پذيرفته نخواهد شد.

همين مشركان ـ كه به هنگام بلا توبه مى كنند و خداى واحد را مى خوانند ـ وقتى طوفان حوادث فرو مى نشيند و به خشكى برمى گردند، خداى واحد را فراموش مى كنند و دوباره به بت پرستى و شرك روى مى آورند.

بنابراين، چنين توبه اى پذيرفته نمى شود; زيرا توبه آن است كه با آن مسير زندگى انسان عوض شود، در حالى كه چنين توبه اى مسير زندگانى مشركان را تغيير نمى دهد.

     توبه اى كه در پشت ميله هاى زندان انجام شود و پس از آزادى فراموش شود، يا در بستر بيمارى صورت گيرد و پس از بهبود و سلامت به نسيان سپرده شود، يا در گرداب حوادث انجام شود و پس از فروكش كردن آن شكسته شود، اين گونه توبه ها پذيرفته نيست زيرا اين گونه توبه ها عكس العمل هاى موقّت است كه بر اثر شلاّق هاى حوادث الهى پديد مى آيد.

ب ـ توبه گنه كاران در هنگام مرگ

     وقتى سيلى اجل به گوش انسان نواخته و چشم برزخى او باز شد و يقين به مرگ و وداع با دنيا ايجاد شد، ديگر توبه انسان پذيرفته نخواهد شد چه اين كه خداوند متعال در آيه 18 سوره نساء مى فرمايد:

     وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ اِنّى تُبْتُ الاْنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ اُولئِكَ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَليماً

براى كسانى كه كارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مى رسد، مى گويد الان توبه كردم، توبه نيست; و نه براى كسانى كه در حالِ كفر از دنيا مى روند; اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى برايشان فراهم كرده ايم.

     از جمله اين افراد، فرعون، طغيانگر بزرگ عصر حضرت موسى(عليه السلام) است كه وقتى چنگال مرگ را ديد و خود را در آستانه غرق شدن مشاهده كرد، گفت: «آمَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذى آمَنَتْ بِه بَنُو اِسْرائيلُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ(1); خدايا ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند، وجود ندارد، و من از مسلمانان هستم!» ولى اين توبه قبول نشد و طبق برخى روايات، جبرئيل مشتى از لجن هاى كف رودخانه نيل را بر دهانش زد(2) و گفت: «الآن؟! در حالى كه قبلاً عصيان كردى و از مفسدان بودى!(3)»

     آيا بعد از آن همه جنايات، پاره كردن شكم هاى مادران، كشتن نوزادان پسر، ظلم و ستم هاى بى اندازه، آواره كردن بنى اسرائيل، شكنجه نمودن مؤمنان و مانند آن، سزاوار است توبه فرعون پذيرفته شود؟! بنابراين، توبه در آستانه مرگ و هنگامى كه چشم برزخى انسان باز شد، پذيرفته نمى شود.

 ج ـ توبه به هنگام مشاهده عذاب الهى

     بسيارى از مردم با مشاهده عذاب الهى، توبه مى كنند; چنين توبه اى نيز بى اثر است. خداوند متعال در اين رابطه در آيات 84 و 85 سوره مؤمن (غافر) مى فرمايد:

     فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ ايمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتى قَدْ خَلَتْ فى عِبادِه وَ خَسِرَهُنالِكَ الْكافِرُونَ

هنگامى كه عذاب شديد ما را ديدند، گفتند: “هم اكنون به خداوند يگانه، ايمان آورديم و به معبودهايى كه همتاى او مى شمرديم كافر شديم.” امّا هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آنها سودى نداشت. اين سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده، و آنجا كافران زيانكار شدند.

 توبه به هنگام ديدن عذاب اثرى ندارد. توبه قوم حضرت نوح(عليه السلام) به هنگام طوفان، توبه قوم حضرت لوط(عليه السلام) به هنگام بارش سنگ هاى آسمانى و عذاب هاى ديگر پذيرفته نشد.

عزيزان! مرگ خبر نمى دهد و هر لحظه در كمين است; عوامل و علل مرگ بسيار ساده است و براى هر انسانى به راحتى امكان تحقّق دارد; بنابراين انسان بايد در هر لحظه اى به درگاه الهى روى آورد و توبه حقيقى كند. مبادا زمانى به خودآييم كه درهاى توبه بسته شده باشد!

آنچه از آيات فوق برمى آيد، اين است كه عدم پذيرش توبه با شرايط مذكور اختصاصى به يك قوم و ملّت ندارد، بلكه آن، يك سنّت الهى است كه در مورد همه اقوام و ملّتها جارى مى شود.

پاورقی:

  1. سوره يونس، آيه 90.
  2. تفسير صافى، مجلّد اوّل، صفحه 763.
  3. سوره يونس، آيه 91.

مثالهاى زيباى قرآن جلد /2 آیه الله ناصر مکارم شیرازی

ايمان به هدف

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391

نشان مرد مومن با تو گويم

اگر مرگش رسد خندان بميرد

     ايمان به هدف محرك باطنى و درونى است كه خواه ناخواه انسان را به سوى هدف مى كشاند. از آنجا كه حب ذات در انسان ريشه عميقى دارد و ريشه آن هرگز گسستنى نيست ، هر گاه انسان مطمئن باشد كه سعادت و كاميابى او در گرو فلان كار است ، خواه ناخواه به سوى آن مى رود.
      فردى كه به صحت و تندرستى خود علاقه دارد، روزى كه بيمار مى وشد داروى تلخ را به آسانى مى خورد و خود را زير چاقوى جراحان قرار مى دهد. چرا؟! زيرا مى داند بهداشت و عافيت او در گرو دارو خوردن ، جراحى و بريده شدن عضوهاى فاسد است .
     غواصى كه يقين دارد در دريا جواهرات گرانبهائى وجود دارد با عشق خاصى خود را در كام امواج آن قرار مى دهد، ولى اگر اعتقاد و ايمان از بيمار و غواص سلب شود، دست روى دست گذارده ، نه دارو مى خورد، و نه در امواج دريا فرو مى رود.
در پرتو اين ايمان ، انسان كه كميابى و نيل به هدف را در سر مى پروراند سختيها و مرارتها را آسان مى شمارد و با خار و تير همبستر مى گردد و نمى نالد. گاهى براى عشق به هدف مى كند. با چهره باز به استقبال مرگ مى رود و با نشاط فراوان در راه هدف جان مى سپارد.

ادامه »

امام خمينى ره از شيخ عباس قمى ره مى گويد!

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391

   

   خورشيد خود را بالاى سر ماشين كشيده بود و باران گرما بر سرمان مى ريخت .

     بيابان سوزان و بى انتها در چشمهايمان رنگ مى باخت و به كبودى مى گراييد. از دور هم ، چيزى ديده نمى شد، ناگاه ماشين ما كه از مشهد عازم تهران بود از حركت ، ايستاد، راننده كه مردى بلند و سياه چرده بود با عجله پايين آمد و بعد از آنكه ماشين را براندازى كرد خيلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشين برگشت و گفت :

     بله! پنچر شد. و آنگاه به صندلى ما كه در وسط ماشين بود، آمد، به من چون سيد بودم حرفى نزد. ولى رو كرد به حاج شيخ عباس قمى ره  و گفت :

     اگر مى دانستم تو را اصلا سوار نمى كردم از نحسى قدم تو بود كه ماشين، ما را در اين وسط بيابان خشك و برهوت معطل گذاشت، يا الله برو پايين و ديگر هم حق ندارى سوار اين ماشين بشوى.
     البته راننده تا حدى تقصير داشت. اين طاغوت و حكومت ضد دين زمان بود كه تبليغات ضد اسلام و روحانيت را بجايى رسانده بود كه عده زيادى از مردم قدم آخوند و روحانى را نحس مى دانستند و اگر گرهى در كارشان مى افتاد و آخوندى آنجا حضور داشت، به حساب او مى گذاشتند.

    مرحوم شيخ عباس ره بدون اينكه كوچكترين اعتراضى كند و حرفى بزند، بلند شد و وسايلش را برداشت و از ماشين پياده شد. 

        من هم بلند شدم كه با او پياده شوم اما او مانع شد، ولى من با اصرار پياده شدم كه او را تنها نگذارم اما او قبول نمى كرد كه با او باشم، هر چه من پافشارى مى كردم، او نهى مى كرد، دست آخر گفت فلانى راضى نيستم تو اينجا بمانى. وقتى اين حرف را از او شنيدم ديدم كه اگر بمانم بيشتر او را ناراحت مى كنم تا خوشحال كرده باشم، برخلاف ميلم از او خداحافظى كرده سوار ماشين شدم …

     بعد از مدتى كه او را ديدم جريان آن روز را از او پرسيدم؟ گفت: وقتى شما رفتيد خيلى براى ماشين معطل شدم، براى هر ماشينى دست بلند مى كردم نگه نمى داشت، تا اينكه يك ماشين كاميونى كه بارش آجر بود برايم نگه داشت. وقتى سوار شدم، راننده آدم خوب و خون گرمى بود، و به گرمى پذيرايم شد و تحويلم گرفت، خيلى زود با هم گرم شديم قدرى كه با هم صحبت كرديم متوجه شدم كه او ارمنى است و مسيرش همدان است، از دست قضا من هم مى خواستم به همدان بروم، چون مدتها بود كه دنبال يك سرى مطالب مى گشتم و در جايى نيافته بودم فقط مى دانستم كه در كتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان مى توانم آنها را بدست آورم، به اين خاطر مى خواستم به همدان بروم .

     راننده با آنكه ارمنى بود آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده كردم و احاديثى كه از حفظ داشتم درباره احكام نورانى اسلام ، حقانيت دين مبين اسلام و مذهب تشيع و… برايش گفتم .

     وقتى او را مشتاق و علاقه مند ديدم ، بيشتر برايش خواندم ، سعى مى كردم مطالب و احاديثى بگويم كه ضمير و وجدان زنده و بيدار او را بيشتر زنده و شاداب كنم .

     تا اين كه به نزديكهاى همدان رسيديم ، نگاهم كه به صورت راننده افتاد ديدم قطرات اشك از چشمانش سرازير است و گريه مى كند، حال او را كه ديدم ديگر حرفى نزدم، سكوتى عميق مدتى بر ما حكمفرما شد هنوز چند لحظه اى نگذشته بود كه او آن سكوت سنگين را شكست و با همان چشم اشك آلود گفت :

     فلانى اين طور كه تو مى گويى و من از حرفهايت برداشت كردم ، پس اسلام دين حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم . شاهد باش من همين الآن پيش تو مسلمان مى شوم و به خانه كه رفتم تمام خانواده و فاميلهايى كه از من حرف شنوى دارند مسلمان مى كنم .

     بعد هم گفت :

     اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولى الله

     بله خدا را بنگريد كه چه مى كند، ماشين پنچر مى شود، راننده پياده اش ‍ مى كند، كاميونى مى رسد كه مسيرش همان جايى است كه او مى خواهد برود و از همه مهمتر آن ثواب را خداوند نصيبش مى كند كه از آن زمان به بعد از نسل و ذريه آن مرد هر كس به دنيا بيايد مسلمان است و ثواب و حسنه اش براى مرحوم حاج شيخ عباس قمى (ره ) مى باشد. روحش با روح امام خمينى با انبياء محشور باد.

عاقبت بخيران عالم جلد 2/على محمد عبداللهى

چند دستور مهم براى مقابله با بلاها و مشكلات

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

     هر انسانى سعى مى كند در حد توان خود با خسارتها و بلاها مقابله كند و خود را از زيان بدور دارد، ولى تجربه نشان داده است كه بسيارى از بلاها و زيانها پيش بينى نشده هستند، كما اينكه طبق عقيده ما مسلمانان بسيار از سختيها و بلاها غير از علل معمولى داراى اسباب بخصوصى هستند كه مى بايست علاوه بر در نظر گرفتن مسائل عقلائى و علمى ، از نظر معنوى به مقابله با آنها پرداخت .

     بطور كلى براى مصون ماندن از بسيارى از بلاها از نظر روايات اسلامى به امورى سفارش شده است كه بطورخلاصه به چند مساءله مهم اشاره مى شود.

1 - گناه انسان را مبتلا مى كند

     حضرت على عليه السلام فرمود: از گناه بپرهيزيد كه هيچ بلائى و كمبود روزى نيست مگر به خاطر گناه ، حتى خراش بدن و زمين خوردن و دچار مصيبت شدن (1).

     امام صادق عليه السلام فرمود: بدان كه هيچ رگى زده نمى شود و هيچ لغزشى كه موجب زمين خوردن شود رخ نمى دهد، هيچ سر دردى پيدا نمى شود، هيچ بيمارى به وجود نمى آيد مگر بخاطر گناه ، و همين است كه خداوند عزوجل در كتاب خود مى فرمايد: هر مصيبتى كه به شما برسد به خاطر اعمال خود شماست ، و خداوند از بسيارى از آنها در مى گذرد(2).

     امام رضا عليه السلام فرمود: هر گاه بندگان گناهان تازه اختراع كنند، خداوند نيز بلاهائى تازه كه سابقه نداشته و نمى شناختند، بر آنها ايجاد مى كند(3).

صفحات: 1· 2

تقوى محرّك انسانها به سوى خيرات است.

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

     در زمان بزرگ مرجع تقليد مرحوم آيت اللّه آقا سيد ابوالحسن اصفهانى (ره) درگيرى ميان حكومت وقت ايران و سعودى در اثر اين كه ابوطالب نامى از يزد در حال طواف دچار تهوع و استفراغ شده بود، درگرفت، زيرا اين وهابى هاى از خدا بى خبر اين شخص را دستگير كردند و ادعا نمودند كه اين فرد هتك حرمت حرم كرده و بالاخره او را محكوم و به قتل رساندند، معروف است كه تا مدتى براى ايرانى ها حج ممنوع شد، تا اين كه دولت سعودى بعد از مدتى از دولت ايران پوزش خواست، و دوباره اجازه داده شد، كه حجاج ايرانى به حج روند يكى از علماى اصفهان برايم نقل كرده كه يكى از حجّاجى كه به حج رفته بود گفت رفيقى داشتم كه در اين سفر همراه من بود، در بيابان بينكويت و حجاز دچار شن گرفتگى شديم، و ماشين قدرت حركت نداشت، (قابل ذكر است كه سابقا غالب افراد با ماشين از طريق كويت به عربستان مى رفتند و گاهى به درياچه هاى شن برمى خوردند و دچار مشكلات مى شدند) راننده گفت اگر مى خواهيد به حج برسيد و جان خودتان را هم نجات دهيد بايد وسائل خود را در بيابان رها كنيد تا بتوانم شما را نجات دهم (در آن زمان افراد به علت طولانى شدن سفر وسائل زيادى برمى داشتند) بالاخره وسائل را رها كرده و به مكه رسيديم، رفيق من در آنجا يادش آمد كه 4000 تومان دارائى خود را كه از 40 هزار تومان امروز بيشتر قيمت داشت در چمدانى كه در بيابان رها كرده بود گذاشته بود، براى همين جهت بسيار نگران و مضطرب بود، ولى چاره اى نداشت، هرچه جستجو كرد و سؤال و پرسش نمود تا شايد كسى با وسائل آنهابرخورد كرده و پول او را پيدا كرده باشد، به جايى نرسيد، و بالاخره پولى براى ادامه سفرش قرض كرد، بعد از مراسم حج مرسوم بود ايرانيان به كربلا مى رفتند، من هم با رفيق خود به كربلا رفتيم ولى بسيار غمگين بود، و متوسل به سيدالشهداء(عليه السلام) شد، ما نماز را در صحن آقا امام حسين اقامه(عليه السلام)مى كرديم، به رفيقم گفتم امروز در جمعيت نمازگزاران اعلام كن آيا كسى چمدانى كه فلان مقدار پول درون آن بوده، در بيابان حجاز پيدا نكرده، گفت به من مى خندند بيابان حجاز كجا و كربلا كجا؟!

     بالاخره با اصرار ما اعلام كرد و مردم شروع كردند به خنديدن، مرد عربى كنار من بود گفت اين ايرانى چه گفت؟ من جريان را براى او گفتم، ناگهان لبهاى او پر از تبسّم شد، و گفت گمشده اين مرد پيش من است، من در بيابان پيدا كردم، و چون ديدم پول ايرانى در آن است چادر به چادر در مكه، محل سكونت ايرانيان را جستجو كردم ولى صاحبش را نيافتم، و گفتم خدايا پول وزر و بالى براى من شده، خودت كمك كن تا آن را به صاحبش برسانم، و بالاخره شخصى به من گفت معمولاً ايرانيها بعد از مراسم حج به كربلا مى روند، من هم تا به اينجا آمدم، تا اين كه امروز اين شخص را پيدا كردم، و خدا را شكر كه امروز راحت شدم.

     هدف از نقل اين داستان اين بود كه: تقوى چه مى كند چنان تحركى مى دهد، و چنين سلب آرامش و آسايش مى كند كه اين مرد عرب را از بيابانهاى ميان كويت و حجاز روانه مكه مى كند تا چادر به چادر به دنبال صاحب اين پول بگردد سپس به كربلا آيد، تا بار مسئوليت را از دوش خود بردارد، با اين كه قدرت داشت پول را برداشته و مصرف كند. حتى ناقل اين داستان گفته بود وقتى مى خواستيم به عنوان مژدگانى به او چيز دهيم، رنگش تغيير كرد و گفت مگر براى اداى وظيفه هم پول مى گيرند، به به اين است نتيجه جهت دادن تقوى به عقيده، و از بى رنگى درآوردن انسان ومزيّن به رنگ الهى كردن.

  • اخلاق اسلامى در نهج البلاغه  اكبر خادم الذاكرین

مفهوم تقوى در روايات

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

      برای روشن شدن تقوى در لغت و قرآن به سراغ روايات اهل بيت(عليه السلام)مى رويم، زيرا آنها آگاه ترند به آنچه در خانه آنها نازل شده كه: (اَهْلُ البَيْتِ دَدرى بَما فِى البيت) آن خانه و بيتى كه سرچشمه زلال معارف است، چون محل نزول وحى و رفت و آمد ملائكه بوده است، (مَهْبطُ الوَحى وَمُخْتَلَفُ المَلائكة) براى نمونه 6 روايت را متذكر مى شويم:

1. سُئل الصادقُ(عليه السلام) عنِ تَفْسير التّقْوى: «قال(عليه السلام): اَنْ لا يَفْقدَك اللّهُ حيثُ اَمَرَكَ ولا يَراك حيثُ نَهاك»(1) يعنى جاهايى را كه خداوند تو را امر كرده محل وجدان تو، و جاهايى را كه نهى كرده محلّ فقدان تو باشد و به عبارت ساده تر، هرجا كه مى خواهيد تو باشى باش، و هرجا كه نمى خواهد مباش، امام صادق(عليه السلام)رئيس مذهب ما همان گونه كه خود در اين روايت مى فرمايد، در مرحله عمل همچنين كردند، در روايتى است كه امّاعلى(عليه السلام)بر طبق مصاحلى به مجلس شخصى شرفياب شدند، در آن مجلس فردى آب طلب نمود، و ميزبان جام شراب به دست او داد، ناگهان حضرت از جا برخاستند و سخنى به اين مضمون فرمودند: اينجا جاى من نيست، زيرا خداوند دوست ندارد من در مجلسى كه مورد نهى اوست، باشم و بر طبق همين روايت فقها فتوى به حرمت رفتن در مجلس معصيت مى دهند و حتّى نماز را در همچو مجلسى هم باطل مى دانند.

صفحات: 1· 2