موضوع: "نکات اخلاقی"

مفهوم تقوى در روايات

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

      برای روشن شدن تقوى در لغت و قرآن به سراغ روايات اهل بيت(عليه السلام)مى رويم، زيرا آنها آگاه ترند به آنچه در خانه آنها نازل شده كه: (اَهْلُ البَيْتِ دَدرى بَما فِى البيت) آن خانه و بيتى كه سرچشمه زلال معارف است، چون محل نزول وحى و رفت و آمد ملائكه بوده است، (مَهْبطُ الوَحى وَمُخْتَلَفُ المَلائكة) براى نمونه 6 روايت را متذكر مى شويم:

1. سُئل الصادقُ(عليه السلام) عنِ تَفْسير التّقْوى: «قال(عليه السلام): اَنْ لا يَفْقدَك اللّهُ حيثُ اَمَرَكَ ولا يَراك حيثُ نَهاك»(1) يعنى جاهايى را كه خداوند تو را امر كرده محل وجدان تو، و جاهايى را كه نهى كرده محلّ فقدان تو باشد و به عبارت ساده تر، هرجا كه مى خواهيد تو باشى باش، و هرجا كه نمى خواهد مباش، امام صادق(عليه السلام)رئيس مذهب ما همان گونه كه خود در اين روايت مى فرمايد، در مرحله عمل همچنين كردند، در روايتى است كه امّاعلى(عليه السلام)بر طبق مصاحلى به مجلس شخصى شرفياب شدند، در آن مجلس فردى آب طلب نمود، و ميزبان جام شراب به دست او داد، ناگهان حضرت از جا برخاستند و سخنى به اين مضمون فرمودند: اينجا جاى من نيست، زيرا خداوند دوست ندارد من در مجلسى كه مورد نهى اوست، باشم و بر طبق همين روايت فقها فتوى به حرمت رفتن در مجلس معصيت مى دهند و حتّى نماز را در همچو مجلسى هم باطل مى دانند.

صفحات: 1· 2

سود تجارت با خدا

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391

 

     «  مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا …(الأنعام/160)»:

     هر كس كار نيك بياورد ، پاداشش ده برابر آن است .

     يعنى كسى كه يك عمل خوب براى من بياورد و مثلاً بگويد: خدايا! من يك نماز صبح آورده‏ام، يا انسانى را با زبان نجات داده‏ام، يا مشكل بنده‏اى را حل كرده‏ام، يا با نگاه محبت‏آميز، دلى را خشنود ساخته‏ام، يا با زبان مهر و محبت، غصه كسى را برطرف كرده‏ام، من دَه برابر به او پاداش مى‏دهم.

     البته «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» شامل مردم مؤمن است وگرنه غير مؤمن، طرف معامله خود را خداوند قرار نمى‏دهد. غير مؤمن خداوند را باور ندارد به همين جهت با ظاهر دنياى فانى و زودگذر مثل كارخانه و شركت مى‏كند.

     تنها مردمان مؤمن هستند كه طرف تجارتشان خداوند است، البته مردم مؤمن، هر روز و شب، براى او كار خوب انجام مى‏دهند، در پنج نوبت نماز مى‏خوانند، برخى نماز شب مى‏خوانند، به ديدن پدر و مادر مى‏روند و در زندگى زن و فرزندشان گشايش ايجاد مى‏كنند. هر كار خوبى حسنه است و خداوند دَه برابر، در ازاى آن سود مى‏دهد و در پرونده او ثبت مى‏شود، البته اين در مراحل عادى است.

منبع:

  • ارزش‏ها و لغزش‏هاى نفس/ شیخ حسین انصاریان

 

 

 

ويژگيهاى بهترين زن در گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

     درباره بهترين ها بايد بهترين افراد نظر بدهند و برترين افراد آنانى هستند كه در نظرشان هوى و هوس راه ندارد و گفتارشان مطابق با حق و واقع است اينان تنها پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام هستند كه معارف و حقايق را با قلب پاك خود از سرچشمه زلال وحى دريافت و با زبان مبارك خود براى خلق خدا بيان مى كنند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ميان اين جمع بهترين ، جلودار، و سرآمد است زيرا او برترين مخلوق خداست ، و كلامش ، بعد از كلام حق ، زيباترين و دلنشين ترين گفتار است .

http://shiaupload.ir/images/7xvacrzwfdr8bdyt0y04.gif

    براى آشنايى با بهترين زنان به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رويم و با هم گوش جان به كلام جان بخشش مى سپاريم .

     جابربن عبدالله مى گويد: با جمعى در خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم آن حضرت فرمود:

بهترين زنان شما داراى اين ويژگيهاست :

     فرزند آور، بسيار مهربان ، پاكدامن ، عزيز در ميان فاميل ، متواضع و فروتن با همسر، زينتگر براى همسر، خود نگهدار در برابر نامحرم ، حرف شنوايى از شوهر، فرمانبردار از همسر، كاملا در اختيار شوهر به هنگام تنهايى با شوهر.(1)

     اكنون براى درك بيشتر اين كلام نورانى رسول اكرم صلى الله عليه و آله نگاهى ديگر به اين صفات مى افكنيم و از زبان مبارك آن حضرت و خاندان پاكش به تشريح آنها مى پردازيم.

صفحات: 1· 2

روش برخورد با مردم

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است :
در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت .
هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چينى و ناسزاگوئى آغاز كردند.
و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخنى نمى فرمود؛ و نيز عكس العملى ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادى من معاشرت دارم ، در حالى كه نمى دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائى را به من مى دهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.
اى يونس ! سعى كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بيان نمائى .
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمى فهمند و درك نمى كنند، خوددارى كن .
اى يونس ! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهائى را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنين گفتارى چه تاءثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!
يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اى يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشى ؛ و نيز امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگويند.

چهل داستان و چهل حديث از امام رضا عليه السلام/ عبداللّه صالحى

اهميت تقوى در قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

      بعد از تفسير مفهوم تقوى به اهميت اجمالى آن در قرآن مى پردازيم، آيات زيادى در قرآن تقوى و اهميت آن را مورد بررسى قرار داده و ما فقط به هفت آيه بسنده مى كنيم:

1. (ذلكَ الكِتابُ لا رَيْبَ فيه هُىً للمُتَّقين)(1) اين كتاب يعنى قرآن شك و ريبى در آن نيست و هدايتگر متقين است. خداوند در اين آيه تقوى را زمينه پذيرش هدايت و متّقين را شايسته آن مى داند، اگر سؤال شود ما به سوى قرآن مى رويم تا متقى شويم، بعد از تحصيل ملكه تقوى ديگر لازم نيست به آن رجوع كنيم، زيرا اين رجوع اگر براى تحصيل ملكه تقوى باشد تحصيل حاصل است؟ جواب مى دهيم كه تقوى يك حقيقت مشككه و داراى مراحل مختلفى است همان گونه كه نور داراى مراتب مختلفى است (40 وات، 60 وات، 100 وات و غيره)، حداقل مرتبه تقوى تسليم حق بودن است اگرچه عقيده به خدا و پيغمبر نداشته باشد، و كسى اين مرتبه اول را دارد، كه لااقل جستجوگر باشد، و طالب حق، افرادى مثل ابوجهل حداقل درجه تقوى را هم نداشتند، زيرا در كنار درياى عظيم معارف حقّه بودند. و هر روز جوشش اين حقايق را از ميان دو لب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى ديدند، ولى استفاده نمى كردند، در عوض كسانى هم بودند و هستند و خواهند بود كه مثلاً بعد از حدود 1400 سال با اين كه دورافتادگان از اين دريا بودند، ولى حقايق را از ميان امواج هوا گرفتند، و به پيامبر نديده ايمان آوردند.

صفحات: 1· 2

مراتب مقامات اهل سلوك‏

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

 

     بدان كه اهل سلوك را در اين مقام و ساير مقامات مراتب و مدارجى است بى‏شمار، و ما به ذكر بعض از آن مراتب به طور كلّى مى‏پردازيم. و امّا احاطه به جميع جوانب و احصاء همه مراتب آن از عهده اين ناچيز بيرون است:

     الطُّرُقُ الَى اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق‏(1)

     يكى از آن مراتب مرتبه علم است. و آن، چنان است كه به سلوك علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت را و اين يكى از لباب معارف است كه در علوم عاليه و حكمت متعاليه به وضوح پيوسته كه جميع دار تحقّق و تمام دايره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است و عزّت و ملك و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس كبريا است و احدى را از حظوظ عزّت و كبريا نصيبى نيست، و ذل عبوديّت و فقر در ناصيه هر يك ثبت و در حاقّ حقيقت آنها ثابت است و حقيقت عرفان و شهود و نتيجه رياضت و سلوك، رفع حجاب از وجه حقيقت و رؤيت ذلّ عبوديّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سيّد كائنات صلّى اللَّه عليه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشياءَ كَما هِى‏(2) شايد اشاره به همين مقام باشد؛ يعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبوديّت كه مستلزم شهود عزّ ربوبيّت است نموده.

صفحات: 1· 2

آداب مشترك در همه عبادات

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مهر, 1391

آداب مشترك در همه عبادات

توجه به عزت ربوبيت و ذلت عبوديت

     يكى از آداب قلبيه در عبادات و وظايف باطنيه سالك طريق آخرت، توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت استد و آن يكى از منازل مهمه سالك است؛ كه قوت سلوك هر كس به مقدار قوت اين نظر است، بلكه كمال و نقص انسانيت تابع كمال و نقص اين امر است. و هر چه نظر انيت و انانيت و خودبينى و خود خواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيت دور و از مقام قرب ربوبيت مهجور است.

     و حجاب خودبينى و خود پرستى از جميع حجب ضخيم‏تر و ظلمانى‏تر است، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكل‏تر و خرق همه‏ حجب را مقدمه است، بلكه مفتاح مفاتيح غيب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحاينت، خرق اين حجاب است.

     تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمال متوهم خود است، از جمال مطلق و كمال صرف محجوب و مهجور است؛ و اول شرط سلوك الى الله خروج از اين منزل است، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. پس هر سالك كه با قدم انانيت و خودبينى و در حجاب انيت و خود خواهى طى منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش الى الله نيست، لكه الى النفس است:

مادر بتها بت نفس شما است(1).

     سالك الى الله را ضرور است كه به مقام ذل خود پى برد و نصب العين او ذلت عبوديت و عزت ربوبيت باشد. و هر چه اين نظر قوت گيرد، عبادت روحانى‏تر شود و روح عبادت قوى‏تر شود، تا اگر به دستگيرى حق و اولياى كمل (عليهم السلام) توانست به حقيقت عبوديت و كنه آن واصل شود، از سر عبادت لمحه‏اى در مى ‏يابد.

صفحات: 1· 2

چهار خصلت مانع هلاكت است!

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1391

       در كافى است كه فضيل بن عثمان مرادى گويد از ابوعبدالله ، امام صادق عليه السلام شنيده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

     چهار خصلت است كه در هر كه باشد در وقت ورود به بارگاه خداوند، پس از آن ديگر او را هلاكتى نيست جز آنكه شايسته هلاكت باشد و آن عبارت است از اين كه بنده همت به كارى نيك بندد كه آن را به انجام رساند. چنانچه آن را به انجام نرساند، خداى برايش (به سبب نيت نيكش ) حسنه اى بنويسد، و چنانچه آن را انجام دهد، خداى برايش ده حسنه بنويسد، و چنانچه همت به كارى زشت بندد كه آن را به انجام رساند؛ پس چنانچه آن را به انجام نرساند، چيزى بر او نوشته نشود، و اگر آن را انجام دهد، هفت ساعت بدو مهلت داده شده ، فرشته كاتب حسنات ، كاتب سيئات را كه بر جانب چپ است گويد: شتاب مكن كه شايد عمل زشتش را به عملى نيك دنبال كند كه آن را پاك سازد؛ چه خداى عزوجل فرمايد: (ان الحسنات يذهبن السيئات ) (118) و يا بخشش طلبد؛ پس اگر گويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم الغفور الرحيم ذو الجلال و الاكرام و اتوب اليه ، چيزى بر او نوشته نشود. چنانچه هفت ساعت بگذرد و نه حسنه اى انجام دهد و نه آمرزش طلبد، كاتب حسنات ، كاتب سيئات را گويد: بنويس گناه را بر اين نگون بخت محروم !

پندهاى حكيمانه علامه حسن زاده آملى عباس عزيزى

 

مخلص دعايش مستجاب شود

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مهر, 1391

     (سعيد بن مسيب) گويد: سالى قحطى شد و مردم به طلب باران شدند.

     من نظر افكندم و ديدم غلامى سياه بالاى تپه اى بر آمد و از مردم جدا شد به دنبالش رفتم و ديدم لبهاى خود را حركت مى دهد، و هنوز دعاى او تمام نشده بود كه ابرى از آسمان ظاهر شد.

     غلام سياه چون نظرش بر آن ابر افتاد، حمد خدا را كرد و از آنجا حركت نمود و باران ما را فرو گرفت به حدى كه گمان كرديم ما را از بين خواهد برد.

     (من به دنبال آن غلام شدم ، ديدم خانه امام سجاد عليه السلام رفت . خدمت امام رسيدم و عرض كردم : در خانه شما غلام سياهى است ، منت بگذاريد اى مولاى من و به من بفروشيد.)

     فرمود: اى سعيد چرا به تو نبخشم ؛ پس امر فرمود: بزرگ غلامان خود را كه هر غلامى كه در خانه است به من عرضه كند پس ايشان را جمع كرد، ولى آن غلام را در بين ايشان نديدم .

     گفتم : آن را كه من مى خواهم در بين ايشان نيست فرمود: ديگر باقى نمانده مگر فلان غلام ، پس امر فرمود: او را حاضر نمودند. چون حاضر شد ديدم او همان مقصود من است گفتم : مطلوب من همين است .

     امام فرمود: اى غلام ، سعيد مالك توست همراهش برو. غلام رو به من كرد و گفت : چه چيزى ترا سبب شد، كه مرا از مولايم جدا ساختى ؟(1)

     گفتم : به سبب آن چيزى كه از استجابت دعاى باران تو ديدم . غلام اين را شنيد دست ابتهال به درگاه حق بلند كرد و رو به آسمان نمود و گفت:

     اى پروردگار من ، رازى بود مابين تو و من ، الان كه آن را فاش كردى پس مرا بميران و به سوى خود ببر.
      پس امام عليه السلام و آن كسانى كه حضار بودند از حال غلام گريستند و من با حال گريان بيرون آمدم چون به منزل خويش رفتم رسول اما آمد و گفت اگر مى خواهى به جنازه صاحبت حاضر شوى بيا..!!
      با آن پيام آور برگشتم و ديدم آن غلام وفات كرد.(2)

  1. ما حملك على ان فرقت بينى و بين مولاى .
  2. منتهى الامال 2/38- اثبات الوصيه مسعودى .

يكصد موضوع 500 داستان سيد على اكبر صداقت

رذیلت : شرک

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1391

     این صفت ناپسند، از زشت‏ ترین رذایل است، بلکه هیچ صفت ناپسندی حتّی کفر و الحاد به پستی آن نیست، زیرا کفر، ستم ملحد بر نفس خویش است، اما «ظلم عظیم» ظلم به خدای متعال و قائل شدن مقام خدایی برای چیزهایی نظیر سنگ، درخت، انسان ناتوان و حتّی حیوان است. مقام خداوند والاست و از آنچه شرک ‏پیشگان می‏گویند، مبرّاست. از این‏رو، خدا، شرک را «ظلم عظیم» خوانده است. خدای متعال می‏فرماید:

     «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يعِظُهُ يا بُنَي لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»(لقمان/13)

    و آن هنگام، لقمان در مقام اندرز به پسرش گفت: پسرم به خدا شرک مورز که ستمی بزرگ است.

     این صفت ناپسند، زمینه آمرزش را از بین می‏برد و هر کس مشرک بمیرد، خدا، او را نمی‏آمرزد و دلیلش، چنان که از قرآن فهمیده می‏شود، عدم قابلیت اوست. خدای متعال می‏فرماید:

     «إِنَّ اللَّهَ لَا يغْفِرُ أَنْ يشْرَكَ بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يشَاءُ وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا»(النساء/48)

     همانا خدا از شرک ورزیدن به او در نمی‏گذرد و بجز شرک، هر گناه دیگری را برای هر کس که بخواهد می‏بخشد.

     به طور خلاصه، فرد مشرک از همه چیز ساقط است. خدای متعال می‏فرماید:

     «…  وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ»(الحج/31)

     … و هر کس به خدا شرک ورزد، مانند آن است که از آسمان درافتد و مرغان، بدنش را با منقار بربایند یا بادی تند او را به مکانی دور در افکند.

صفحات: 1· 2