موضوعات: "علما و فرزانگان بروجرد" یا "آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(ره)" یا "محمدبروجردی (مسیح کردستان)"

چرا به خاطر من گناه مي کنند؟

نوشته شده توسطرحیمی 4ام اردیبهشت, 1392

 آيا واقعاً رسيده ايم به اين که دچار بلا شده ايم؟

آيا واقعاً اميدمان از همه جا قطع شده و فقط از خداوند کمک مي خواهيم؟

برادران مواظبت کنيد که دروغ نگوييم، پناه بر خدا.

 

شهیــــد محمـــد بروجـــردی

وقتي با او مطرح مي کردند که فلاني اينجوري گفته است، ناراحت مي شد و مي گفت:

خدايا ما را ببخش.

ما پيش خودمان فکر مي کرديم که اينها چون پشت سرش گفته اند ناراحت شده است و مي گفتيم:

حاج آقا ناراحت نباش.

مي گفت: از اين ناراحت هستم که من خودم چيزي نيستم.

من خودم آدمي بي ارزش هستم.

اين آدم هاي به اين خوبي چرا براي يک آدم بي ارزش گناه مي کنند.

به دروغ گفتن به هر صورتي حساسيت زيادي داشتند؛

مثلاً روزي بعد از نماز جماعت در ستاد سپاه مهاباد، برادران، دعاي الهي عظم البلاء را مي خواندند. بعد از پايان دعا به صورت تقريباً غير منتظره اي بلند شدند و رو به برادران کردند و گفتند:

آيا واقعاً رسيده ايم به اين که دچار بلا شده ايم؟

آيا واقعاً اميدمان از همه جا قطع شده و فقط از خداوند کمک مي خواهيم؟

برادران مواظبت کنيد که دروغ نگوييم، پناه بر خدا.

پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی صاحب الزمان

معرفت را از آقا باید آموخت!

نوشته شده توسطرحیمی 29ام بهمن, 1391

 

     زعیم بی نظیر و سراج منیر حوزه علم و تقوا؛ بزرگ مردی همچون آیت الله بروجردی (ره) او که زعیم بی نظیر و قله بی بدیل مرجعیت دینی و استوانة ماندگار علم و پرهیز و در آسمان پرستارة علمای تشیع، ستاره ای که فروغش خیره کننده و بازتابش بی مانند.

     روزی جمعی به دیدار ایشان آمده بودند؛ یکی با صدای بلند گفت : برای سلامتی امام زمان(عج) و آیت الله بروجردی صلوات . ایشان ناراحت شدند و گفتند : « این شخص را از اینجا بیرون کنید ! چرا اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان (عج) قرار می دهد؟

     سالی که پادشاه عربستان به تهران آمده بود، ضمن ارسال هدایایی از ایشان درخواست ملاقات کرده بود. حضرت آیت الله بروجردی این پیشنهاد را نپذیرفتند و در جواب اطرافیان گفته بودند: « این شخص اگر به قم بیاید و به زیارت حضرت معصومه(س) نرود ، توهین به آن حضرت خواهد شد و من چنین امری را به هیچ وجه تـحمل نمی‌کنم».

منبع حوزه نیوز

 

پند آيت الله العظمي بروجردي (خدمت‌رسانی به مردم، موجب سعادت اخروی ميگردد)

نوشته شده توسطرحیمی 26ام آذر, 1391

خدمت‌رسانی به مردم، موجب سعادت اخروی ميگردد. گشايش کار مردم و رسيدگی به مشکلات آنان… 


بسم الله الرحمن الرحيم 

     حضرت آیت‌الله بروجردي ـ رضوان‌الله‌عليه ـ  فرمودند:

     شبی رسول اكرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ را در خواب ديدم و علما در محضر آن حضرت نشسته بودند. - آیت‌الله بروجردي در زمینه جایگاه علما در مجالس حساسيت خاصی داشتند و مراتب علمی افراد را حفظ مي­كردند.- ايشان فرمودند:

     من وقتي خدمت آن حضرت نشستم، ديدم با وجود اینکه علمای بزرگ و طراز اول در آنجا هستند، مرحوم سيدجواد طباطبايي [1] كه موقعيت علمي بالايي ندارد، در کنار پیامبر نشسته است و علماي بزرگ پايين­ تر نشسته ­اند. من نتوانستم خودداري كنم. خدمت پیامبر رسیدم و عرض کردم: در مجلس شما، مراتب علمی افراد رعايت نشده است. حضرت فرمودند:

     من خودم سيدجواد را بر همه مقدم داشتم؛ براي اينكه او در گشايش کار مردم و رسيدگی به مشکلات آنان، از همه کسانی كه اينجا هستند، کوشاتر بوده است.

[1]. مرحوم سیدجواد طباطبایی(رحمه الله) عموی چهارم آیت‌الله العظمي بروجردی(قدس سره) است و قبرش در بروجرد، واقع در مزار برادر سيد بحرالعلوم است.

منبع:

بر طرف شدن درد چشم

نوشته شده توسطرحیمی 16ام آبان, 1391

آیت الله سید محمدحسین علوی بروجردی می گوید:

     آیت الله فقید(آیت الله بروجردی) در سن نود سالگی دارای چشمانی سالم بودند كه بدون عینك خطوط ریز را هم می‌خواندند و می‌فرمودند این نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابی عبدالله الحسین (ع)هستم و قضیه را چنین نقل می‌ فرمودند :

    در یكی از سالها كه در بروجرد بودم مبتلا به چشم درد عجیبی شدم كه بسیار مرا نگران ساخته بود ، معالجه اطبا مفید فایده نشد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتی من افزون تر می‌ گردید . تا اینكه ایام محرم شد ، در ایام محرم آیت الله ، عشر اول(دهه اول) را روضه داشتند و دسته جات مختلف هم در این عزاداری شركت می‌ كردند ، یكی از دستجاتی كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود دسته “گِل گیرها” است ، كه نوعا سادات و اهل علم و محترمین در حالی كه هر یك حوله سفیدی به كمر خود بسته‌اند، سر و سینه خود را گِل آلود كرده و با وضع بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذكری جانسوز آن روز را تا ظهر عزاداری می‌ كنند ، آقا فرمودند هنگامی كه این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبی به خود گرفته بود ، من هم در گوشه‌ای نشسته و آهسته آهسته اشك می‌ ریختم و در این بین هم یك مقدار گل از روی پای یكی از همین افراد گل گیر برداشته و به روی چشم های ملتهب و ناراحتم كشیدم و به بركت همین توسل، چشم هایم خوب و تا امروز علاوه بر اینكه مبتلا به درد چشم نشده‌ام ، از نعمت بینایی كامل بر خوردارم و به بركت حضرت امام حسین احتیاج به عینك هم ندارم ، و با اینكه همه قوای ایشان تحلیل رفته بود، مع الوصف تا آخرین ساعات زندگانی از بینایی كامل برخوردار بودند .

……………………………………………………………………

منبع: علوی طباطبایی ،سید محمد حسین ،خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی،ص94.

داستان هایی از معنویت و کرامت های اخلاقی آیت الله بروجردی (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1391

     آیت الله بروجردی غیر از علم و مدیریت، معنویت عجیبی داشت. برادر آقای سلطانی (آقای سلطانی از اساتید با اخلاق و عرفان پیشه و متین و مبادی ادب بودند) معمم نبود. ایشان که در دوایر دولتی بود و شاید نمایندگی هم داشت، آمده بود خدمت آقای بروجردی برسد. آقای بروجردی  ایشان را نپذیرفته بود. برادر آقای سلطانی مطلب را به آقای محسنی ملایری (که زمانی با آقای گلپایگانی هم بحث بودند و ایشان معروف به استخاره بود و سابقاً موقعیت علمی خوبی هم داشته است) گفته بود.

     آقای محسنی چون نزد آقای بروجردی موقعیتی داشت، وقتی خدمت آقای بروجردی مشرف شده بود، گفته بود که عموزاده­ ی شما آقای سلطانی خدمت رسیده بودند ولی توفیق زیارت نیافتند، اجازه می­دهید به حضور برسند؟ آقای بروجردی در جواب، بدون توضیح فرموده بود: بله! آقای سلطانی ،قوری.قوری.قوری.

آقای بروجردی بسیار با هیبت بود.هیبت ایشان مانع از این شد که آقای محسنی بپرسد، چرا و معنی این جمله چیست؟ بعداً که از آن جلسه بیرون آمدند، به آقای سلطانی (اخوی مرحوم آقای سید محمد باقر سلطانی) گفته بودند من مطلب را به آقا گفتم، آقا فرمودند: قوری! من نمی فهمم یعنی چه؟

اخوی آقای سلطانی گفته بود عجیب است! الله اکبر!

    مرحوم محسنی ملایری از قول آقای سلطانی نقل کرده اند که مرحوم آقای بروجردی نامه­ ای به آقای سلطانی دادند تا آن را به آقای سید محمد بهبهانی پسر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی که رابط آقای بروجردی و دستگاه بود و کارها از طریق ایشان انجام می­ شد بدهد. آقای بهبهانی این اواخر، در تهران بود. تا اوایل مبارزات در سال چهل ایشان در تهران موقعیت خوبی داشت، لکن با شروع مبارزات به تدریج موقعیتش تغییر کرد و با فوت آقای بروجردی مراجع دیگر خیلی او را تحویل نگرفتند. در سال 41 زمانی به مرحوم امام عرض شد که آقای بهبهانی قدری در کارها مداخله می­کنند، ایشان خیلی وجهه­ ای ندارد. مرحوم امام فرمودند: ما از ایشان بدی ندیدیم. 

به هر حال، معروف بود که آقای بهبهانی در جریان 28 مرداد دخالت داشته است، ولی ایشان این طور فرمود. خلاصه نامه­ ای را که قرار بود آقای سلطانی به آقای بهبهانی برساند، به منزل می­ برد و می­ گذارد روی تاقچه . كلفت منزل بدون توجه و آگاهی ، كتری یا قوری داغ را روی نامه می گذارد و نامه از قیافه می­ افتد و حالت سوختگی پیدا می­کند و کثیف می­ شود. آقای سلطانی هم می­ گوید من با خودم فکر کردم اگر نامه را این طوری ببرم پیش آقای بهبهانی سبک است؛ چون همه آنها می­دانستند که آقای بروجردی خیلی آداب را رعایت می­ کند و روی چنین کاغذی نمی­ نویسد واگر بخواهم به آقای بروجردی مسترد کنم، آقای بروجردی خواهد گفت تو چگونه در امانتی که دادیم، این گونه عمل کردی؟ چون آقای بروجردی در این مسئله خیلی حساس بود، بنابراین نامه را همین طور گذاشتم، نه به آقای بهبهانی دادم و نه به آقای بروجردی و هیچ کس هم از این قضیه خبر نداشته است. کلفت منزل آقای سلطانی هم نمی­ دانسته که نامه چیست. حالا آقای بروجردی چه طور در آن جلسه سه بار فرموده بود قوری قوری قوری ، این قضیه را خود آقای محسنی  نقل کرده بود.

کرامت ­های اخلاقی آقای بروجردی را به صورت خلاصه نمی ­توان گفت. اجمالاً مرحوم آقا شیخ حسنعلی نخودکی که همه او را به عنوان صاحب کرامت می­شناختند، خود از مریدان مرحوم بروجردی بود.

بعضی از آقایانی که خدمت ایشان بودند،  نقل کرده اند که آقای بروجردی در این اواخر فرموده بود: بخواهیم پیش خدا برویم، نمی­دانم چه عملی داریم که برویم. شخصی گفت: آقا شما مقام مرجعیت دارید، شما در سامرا برای شیعیان کار کردید. حوزه اداره کردید، مسجد اعظم ساختید، فلان جا فلان کار را کردید. آقای بروجردی در جواب فرموده بود: آن ها که گفتید، کاری نیست! شخصی گفت: شما تهذیب الوسائل را نوشتید و این کار بر اساس روایات اهل بیت (ع) است. آقای بروجردی فرمود: امیدواریم. بعد به سیدی که از بستگان خودشان بود نگاه کرده و فرموده بود: آقا شما هم حرفی بزن. آن آقا سید گفته بود من عرضی ندارم جز روایتی از جدتان (ظاهراً روایت از امیرالمومنین(ع) است) که فرموده است: «اخلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» عملت را خالص کن. آن نقادی که باید اعمال انسان را بنویسد خیلی دقیق است. آقای بروجردی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمانشان جمع شد. بعد هم مکرر این حدیث را می­خواندند. معنویت آقای بروجردی خیلی زیاد بود.

………………………………………………………………

منبع: احمدی، محمد رضا، خاطرات آیت الله محمد علی گرامی،ص118.

عنایت امیر المومنین علیه السلام به آیت الله بروجردی(ره)

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آبان, 1391

آيت الله خزعلى مي گويد :

  ایت الله بروجردی در سال 1364 قمرى به مشهد مسافرت كردند.در آن زمان حاج شيخ على اكبر نهاوندى(رحمة الله عليه)كه امام جماعت حرم مطهر امام رضا عليه السلام بود خدمت آيت الله العظمى بروجردى رفته و به ایشان عرض کردند:"من شصت سال است كه امام جماعت حرم مطهر بوده ام و الان كه ماه رمضان رسيده است مايلم امامت اين ماه با شما باشد.”

 همه ائمه جماعات و آقايان كه پشت سر هر كس اقتداء نمى كردند، پشت سر ايشان ايستادند و من نيز در آن زمان در مشهد بودم و به فيض نماز جماعت ايشان رسيدم .  در آن موقع بلندگو نبود، چند مكبّر در بين صفوف قرار داده بودند تا ركوع و سجود و ديگر مواقف نماز را اعلام كنند.

   این قضیه گذشت و آقاى نهاوندى بعد از مدتى به عراق مشرّف شد. مرحوم آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى كه در حرم مطهر امير المومنين نماز جماعت مى خواند به آقاى نهاوندى مى فرمايند: “امشب نماز را به جاى من در حرم اقامه كنيد.”

ايشان بعد از نماز مغرب مشغول نماز نافله می شود كه صدايى ازمرقد امير المومنين عليه السلام مى شنود: بزرگ داشتی!بزرگت داشتیم . در مشهد به پسرم حاج آقا حسين جا دادى ، اکنون این جابه تو جا داديم . عظمت ولدى فعظمتك !

      اشك از چشمان آقاى نهاوندى جارى مى شود و وقتى به ايران باز مى گردد و خدمت آيت الله بروجردى جريان را عرض مى كند، اشك از چشمان آقاى بروجردى هم جارى مى شود و مى فرمايند:

جدم به من محبت كرده است.

منبع: الگوي زعامت،ص 69

پرهیز از بیهوده گرایی در سیره عملی امام سجاد علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1391

     نپرداختن به غير مسائل علمى و عبادت

     وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ‏[1]

     رو گردانى از بيهوده سخن، يا كار بيهوده، از خصوصيات مؤمنان رستگار است.

    حسن بن حسن گويد: مادرم فاطمه دختر حسين بن على مرا فرمود كه با دائى خود على بن الحسين بنشينم. هيچ مجلسى با او ننشستم جز اينكه فايده‏ اى از وى به من رسيد. يا بخاطر ترسى كه از خدا داشت، ترس خدا در دلم نشست و يا از علم او بهره بردم‏[2]

    محمد بن حاطب گويد: تنى چند از مردم عراق نزد وى آمدند و از بعض صحابه بزشتى نام بردند. چون سخن آنان به پايان رسيد امام گفت: بمن بگوئيد شما از مهاجران اولين هستيد كه بخاطر خشنودى خدا و يارى پيغمبر او و دين او از خانه و مال خود دست كشيدند؟

     - نه!

     آيا از آن مردميد كه خدا درباره ايشان فرمايد:

وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ[3]

     - نه!

     حال كه شما از اين دو گروه نيستيد، از آن گروه هم نيستيد كه خدا در حق‏ آنان فرموده است:

     وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا[4] از پيش من بيرون برويد خدا سزاى شما را بدهد[5]

     يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.[6]

با آنكه علم در خاندان او بود و آن را از پدران خويش بميراث داشت، نزد كسانى كه علمى داشتند مى‏رفت و با آنان مى‏نشست و بدانها حرمت مى‏نهاد روزى نافع بن جبير بدو گفت:

     - تو سيد مردم عصر و فاضل‏ترين آنانى چرا نزد اين بنده (زيد بن اسلم) مى‏نشينى؟ گفت:

     - علم هركجا باشد بايد آن را دنبال كرد[7]

صفحات: 1· 2

پایه های ایمان و کفر کدامند ؟

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1391

[و او را از ايمان پرسيدند، فرمود:] ايمان بر چهار پايه استوار است:

1. بر شكيبايى

  • آرزومند بودن
  • ترسيدن
  • پارسايى
  • چشم اميد داشتن

2. يقين

  • بر بينايى زيركانه
  • دريافت عالمانه
  • پند گرفتن از گذشت زمان
  • رفتن به روش پيشينيان

3. عدل و داد

  • بر فهمى ژرف نگرنده
  • دانشى پى به حقيقت برنده
  • نيكو داورى فرمودن
  • در بردبارى استوار بودن

4. جهاد

  • به كار نيك وادار نمودن
  • از كار زشت منع فرمودن
  • پايدارى در پيكار با دشمنان
  • دشمنى با فاسقان.

     و شكيبايى را چهار شاخه است:

آرزومند بودن، و ترسيدن، و پارسايى و چشم اميد داشتن، پس آن كه مشتاق بهشت بود، شهوتها را از دل زدود، و آن كه از دوزخ ترسيد، از آنچه حرام است دورى گزيد، و آن كه ناخواهان دنيا بود، مصيبتها بر وى آسان نمود، و آن كه مرگ را چشم داشت، در كارهاى نيك پاى پيش گذاشت.و يقين بر چهار شعبه است: بر بينايى زيركانه، و دريافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پيشينيان. پس آن كه‏ زيركانه ديد حكمت بر وى آشكار گرديد، و آن را كه حكمت آشكار گرديد عبرت آموخت، و آن كه عبرت آموخت چنان است كه با پيشينيان زندگى را در نورديد.

ادامه »

بزرگوارى امام سجاد علیه السلام در برخورد با نادانان‏

نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1391

 

     وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً[1]

      مؤمنان چنين‏ اند، اگر ببينند مردم نادان سخن زشت گويند، آنان راه مسالمت پويند، بزرگوارانه پاسخ دهند، تا از شر ايشان برهند. گفتار آنان استوارست و پذيرفته گردكار، بر جاهلان نمى‏ تازند، و با مهربانى درونشان را آرام مى‏سازند. ادب قرآن چنين است و دستور پيغمبر اين، و خاندان رسول اين ادب را از جد خود ميراث بردند كه‏ «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ»[2]

     روزى به مردمى گذشت كه از او بد مى‏ گفتند فرمود:

     اگر راست ميگوئيد خدا از من بگذرد و اگر دروغ ميگوئيد خدا از شما بگذرد.[3]

     روزى مردى برون خانه او را ديد و بدو دشنام داد. خادمان امام بر آن مرد حمله بردند.

     - على بن الحسين گفت:

     - او را بگذاريد. سپس بدو گفت:

     آنچه از ما بر تو پوشيده مانده بيشتر از آنست كه ميدانى. آيا حاجتى دارى؟ مرد شرمنده شد و امام گليمى را كه بر دوش داشت بر او افكند و فرمود هزار درهم باو بدهند.

     مرد از آن پس ميگفت گواهى ميدهم كه تو فرزند پيغمبرى. [4]

     از زهرى پرسيدند، على بن الحسين را ديدى؟ گفت:

     - آرى. و كسى را از او فاضلتر نديدم. بخدا نديدم در نهان دوستى و در آشكارا دشمنى داشته باشد.

     - چگونه چنين چيزى ممكن است؟

صفحات: 1· 2

یهودی بودی، بلکه کافر بودی

نوشته شده توسطرحیمی 15ام مهر, 1391

     روزى علامه بحرالعلوم(ره) وارد حرم مطهر امام امير مؤ منان عليه السلام شد و سپس اين شعر را زمزمه کرد:

چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنيدن

به رخت نظاره کردن سخن خدا شنيدن

      پس از آن از علامه بحرالعلوم سبب خواندن اين شعر را پرسيدند و فرمود:

     وقتى وارد حرم حضرت على عليه السلام شدم ديدم مولايم حضرت حجة بن الحسن (عج ) در بالاى سر به آواز بلند قرآن تلاوت مى کند. وقتى صداى آن بزرگوار را شنيدم اين شعر را خواندم . (1)

     فقيه عالم بزرگ صاحب مفتاح الکرامة شبى از شبها در خانه خويش مشغول شام خوردن بوده است . کسى در خانه او را مى کوبد سيد مى شناسد که کوبنده در خادم استادش علامه بحرالعلوم است بشتاب مى رود و در را باز مى کند. خادم مى گويد: شام بحرالعلوم را نزد او گذاشته اند او نمى خورد و منتظر شماست . سيد جواد عاملى به تعجيل به خانه بحرالعلوم مى رود. همينکه وارد مى شود چشم بحرالعلوم به او مى افتد فرياد مى زند:آيا از خدا نمى ترسى ؟ آيا خدا را مراقب خود و اعمال خود نمى دانى ، از خدا شرم نمى کنى؟ آقا! چه روى داده است؟ مى خواستى چه روى بدهد؟ مردى در همسايگى تو زندگى مى کند بى بضاعت ، او تاکنون هر شبانه روز مقدارى خرماى زاهدى از بقال محل نسيه مى گرفت و با عيال خود، با آن خرما، گذران مى کرد. و جز اين تمکينى نداشت. حالا يک هفته است که خانواده او جز خرما چيزى نخورده اند. امروز مرد به بقال رجوع مى کند تا از همان خرما براى خوراک شب خود و خانواده اش بگيرد، بقال مى گويد: قرض تو زياد شده است . مرد گرسنه و بى شام. با اين وضع تو سرگرم شام خوردن بودى؟ در حالى که اين مرد همسايه تو است و تو او را مى شناسى، فلانى است.

     آقا! والله از حال او اطلاع نداشتم. علامه بحرالعلوم مى گويد:اطلاع نداشتى؟ چرا اطلاع نداشتى؟ همه خشم من از همينجاست . چرا از حال برادران و همسايگانت بيخبر بمانى و از حال و روزگار آنان جويا نشوى و آگاه نگردى؟ سيد جواد! اگر از حال اين مرد بينوا مطلع بودى و اينگونه با خيال راحت، خود را به خوردن شام مشغول شده بودى، يهودى بودى، بلکه کافر بودى، ديگر تو را مسلمان به حساب نمى آوردم .(2)

 پی نوشت:

  1.  فوائد الرضويه : ص 682)
  1. بيدارگران اقاليم قبله : ص 215

طعم خوب بندگی