موضوع: "محرم"

عبرت هاى تاريخ

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 

     نقل اين داستانها براى ما چه سودى دارد؟ در گذشته هاى دور بنى اميه چنين بلاهايى را بر سر مسلمانان آوردند. اما امروز الحمد للّه نه ما از بنى اميه هستيم و نه حاكمان ما بنى اميه هستند! آيا امروز از جنگ كربلا خبرى نيست؟

     كسى كه گفت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، بدون دليل اين سخن را نگفت. جريانات تاريخى هر روز تكرار مى شود. درست است كه روش ها، تاكتيك ها و شعارها تغيير مى كند، اما جنگ حق و باطل هميشه خواهد بود. هميشه افرادى هستند كه به نام طرفدارى از اسلام قصد ريشه كن كردن اسلام را دارند. روزى به نام انقلابى، روزى به نام مجاهد و روز ديگرى با اسم و عنوانى ديگر.

     همين افراد هستند كه با معاويه و يزيد بيعت كردند. مگر مسأله عجيبى است؟ لازم نيست حتماً كسى باشد كه بگويد «لعبت هاشم بالملك». اگر گفته شد « تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است» اين تعبير ديگرى از «لعبت هاشم بالملك» است. آن زمان گفتند بنى هاشم با سلطنت بازى كردند، امروز مى گويند آخوندها مردم را به بازى گرفته اند! اگر احكام 1400 سال پيش براى امروز كاربرد ندارد و تاريخ مصرف آن گذشته است، يعنى بايد آنها را به مزبله ريخت العياذ بالله ـ مگر با داروها و مواد غذايى كه تاريخ مصرف آنها گذشته است چه مى كنند؟ آنها را مى سوزانند يا در مزبله مى ريزند. امروز مى گويند تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است. با وجود اينكه عده اى چنين سخنانى مى گويند، مجدداً بعضى از مردم به همين افراد رأى مى دهند.

صفحات: 1· 2

حج ناتمام

نوشته شده توسطرحیمی 28ام مهر, 1391

از كعبه رو بكر ببلا مي كند حسين
و آنجا دوباره كعبه بنا مي كند حسين

گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خليل
آنجا بناز خون خدا مي كند حسين

روزى كه حاجيان به حرم روى مي نهند
پشت از حريم كعبه چرا؟ مي كند حسين

آن حج نا تمام كه بر عمره شد بدل
اتمام ان بدشت بلا مي كند حسين

آنجا وقوف در عرفات ار نكرده است
فرياد معرفت همه جا مي كند حسين

آنجا اگر كه فرصت قربانيش نبود
اينجا هر انچه هست فدا مي كند حسين

آنجا كه سعى بين صفا در دويدن است
اينجا به قتلگاه صفا مي كند حسين

آنجا حنا حرام بود بهرا حاجيان
اينجا ز خون خويش حنا مي كند حسين

وقتى به خيمه گاه رود از پى وداع
اينجا دوباره حج نساء مي كند حسين

بعد از هزار سال به همراه حاجيان
هر سال رو بسوى منا مي كند حسين

از چار سوى كعبه ، ز گلدسته ها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا مي كند حسين

بشنو دعاى در عرفاتش كه بنگرى
با سوز دل هنوزه دعا مي كند حسين

سر داده است و حكم شفاعت گرفته است
بر وعده اى كه داده وفا مي كند حسين

چرا امام حسين (عليه السلام) فراموش نمى شود؟

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1391

چرا امام حسين(عليه السلام) فراموش نمى شود؟

     اهمّيّت تاريخ زندگى امام حسين(عليه السلام) كه به صورت يكى از شورانگيزترين حماسه هاى تاريخ بشريّت درآمده، نه تنها از اين نظر است كه همه ساله نيرومندترين امواج احساسات ميليون ها انسان را در اطراف خود بر مى انگيزد و مراسمى پرشورتر از هر مراسم ديگر به وجود مى آورد، بلكه اهمّيّت آن بيشتر از اين جهت است كه: هيچ گونه «محرّكى» جز عواطف پاك دينى و انسانى و مردمى ندارد و اين تظاهرات پرشكوه كه به خاطر بزرگداشت اين حادثه تاريخى انجام مى گيرد، نيازمند هيچ مقدّمه چينى و فعّاليّت هاى تبليغاتى نيست و از اين جهت در نوع خود بى نظير است.

     اغلب ما اين حقيقت را مى دانيم، ولى نكته اى كه براى بسيارى (به خصوص متفكّران غير اسلامى) هنوز به درستى روشن نشده و همچنان به صورت معمّايى در نظر آنها باقى مانده اين است كه:چرا اين قدر به اين حادثه تاريخى كه از نظر «كمّيّت و كيفيّت» مشابه فراوان دارد، اهمّيّت داده مى شود؟ چرا مراسم بزرگداشت اين خاطره هر سال پرشكوه تر و پرهيجان تر از سال پيش، برگزار مى گردد؟

    

ادامه »

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

نوشته شده توسطرحیمی 12ام مهر, 1391

طوفان واژه ها

برای دانلود فایل صوتی با اجرای شاعر

با فرمتwmvکلیک کنید

 

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد


ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد


احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است


در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت


وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت


باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست


بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت


یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت


حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند


با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید


او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید


در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را


اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت


این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
“خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت


بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود”
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن …
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن …


خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن …
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن …


در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس…

سید حمید رضا برقعه ای

باز هم کاروان در راه است !!!

نوشته شده توسطرحیمی 12ام مهر, 1391

     باز هم کاروان در راه است.

صدای زنگ کاروان می آید.
     گوش کن، نزدیک … نزدیک … نزدیک تر …

دارد می رسد:
     کاروانی که قرن هاست در راه است،

کاروانی که همیشه در حال رسیدن است، کاروانی که در حال رساندن است.
     می رسد و می رساند و می گذرد و هرگز از رفتن باز نمی ایستد.
   

زندگی معنا می خواهد، هدف می خواهد. روحی باید به آن دمیده شود تا از جسمیت و مادیت هدف رها شود تا اوج بگیرد، بالا برود و به تکامل برسد.
     معناها در پیچ و خم روزمرگی های مدام،در کوچه پس کوچه های نیازهای زمین و زیر غبار فراموشی، هر روز کمرنگ و کمرنگ تر می شوند. آن قدر که محو می شوند؛ گویی که هرگز از ابتدا نبوده اند. و انسان های اسیر خاک در گردش مدام این گردونه سراسر درد و رنج، سردرگم و پریشان احوال و گیج و گنگ دور خود  می چرخند و می گردند و راه به جایی نمی برند. کوله بار کاروانیان سرشار و لبریز است. از تمام آنچه که ما در عصر دود و سنگ و آهن نیازمند آن هستیم. عشق متاع گمشده قرن  ماست.
     ایثار و گذشت واژه هایی هستندکه دیگر در دایره المعارف زندگی انسان های ماشینی پیدا نمی شود. صبر وسلام و توکل زیر چرخ دنده های آهنی این عصر جا مانده است. اما این کاروان هرچه خوبی و صفا است، هرچه مهر و نیکی است، همه را یک جا با خود می آورد.

     نگاه کن، خوب نگاه کن، با چشم دل ببین!

وقتی دست های آسمانی سرو قامت ماه بنی هاشم بر خاک افتاد همان جا، کنار علقمه، کنار شط پرآبی که مهربانوی یاس ها بود، فداکاری جوانه زد. آن گاه آغوش پرمهر سرور و سالار شهیدان به روی گنهکار پشیمانی چون حر گشوده شد، مهر و رحمت و بخشش معنا گرفت.
     وقتی قنداقه فرشته زرین بال سپیدپوش رباب روی شاخسار دست های پدر بالا رفت و شکوفه کرد و به خون نشست، گذشت و ایثار به بار نشست.
     وقتی شانه های آسمانی زینب زیر بار مصیبت برادر استوار ماند و خم نشد، صبر و توکل معنا گرفت … وقتی خون پاک «حسین» زمین تفتیده نینوا را سیراب کرد «عشق» به خالق زیبایی ها، به پروردگار خوبی ها و عشق به همه کائنات و ذرات هستی معنا یافت.
     آری کاروان عشق هنوز در راه است. قرن هاست که در راه است. گوش کن. صدای زنگ آشنایش را می شنوی. صدایت می کند. تو را به همراهی با همه خوبی ها فرا می خواند. می آید که در کوچه پس کوچه های یخ زده عصر دود و آهن دستت را بگیرد و به زندگی مادی ات معنا ببخشد. یادت بیاورد که به جز خور و خواب و غم وآب و نان چیزهای دیگری هم در این گردونه ی خاکی هست، چیزهایی که با آنها می توان به اوج رفت. فقط کافی است که به این کاروان دل بدهی، دل و جان بدهی. برخیز. مبادا که جا بمانی.

گردآوري: فاطمه بسر برده

کاروانی در راه

نوشته شده توسطرحیمی 10ام مهر, 1391

      اين روز ها مصادف با حرکت کاروان امام حسين علیه السلام به سوي نينواست.

كاروانى به تعداد كوچك و به مقدار بزرگ؛ آرام آرام به پهن دشتى نزديك مى گرددكه ريگهاى تفتيده اش آماده فرود ميهمانى مى شودكه ميزبانانى خيانت پيشه او را به آبهاى روان با باغهاى سرسبز، ميوه هاى رسيده و اسلحه هاى آماده براى يارى، دعوت نموده اند.

     اى كاش قلم هايشان مى شكست!

آنان در يك چرخش صد و هشتاد درجه اى انديشه اى شيطانى در سر پرورانده و آماده ارتكاب جرمى سهمگين شدند كه خون در رگها خشكيد، قلبهاى گرم و پرطپش يخ زد، اندوه بر سينه ها كوه شد و دستها و پاها از تلاش بازماندند!!

     كاروان، بيابان را در مسير خودطى مى كند تا به«ام القرى » برسد…

     كاروانى است عجيب …

     كاروان بازرگانان نيست و نيز به نظر نمى رسد كه كاروان حاجيان باشد…

در آن كاروان كودكان زيادى هستند…

    كودكانى كه به گلهاى بهارى شباهت دارند..


ادامه »

حماسه ی عاشورا (مقاله )

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مهر, 1391

مقدمه:

     سخن گفتن از واقعه عظيمي چون حادثه عاشوراء، كار ساده‌اي نيست، قلم را در اين راه ياراي همدلي نيست بلكه سنگيني كار آنچنان احساس مي‌شود كه گويا اين كار در حيطه توانايي‌هاي بشري ما نيست بلكه بايد امدادي غيبي فيوضات خود را از دريچه ذوق و قريحه سرشار انساني حساس جاري كند تا اندكي حق مطلب ادا شود. به نظر مي‌رسد اولين ويژگي غير عادي بودن حادثه عاشوراء همين نكته باشد. شايد مهم‌ترين دليل قاصر بودن زبان در بيان عاشوراء و وقايع آن، اين است كه عاشوراء فقط يك روز نيست بلكه تمام تاريخ است، از ابتداي خلقت آدم تا قيامت كبري و كربلا فقط يك مكان خاص نيست بلكه تمام جهان است به وسعت تمام خلقت:

كلٌّ يوم عاشوراء و كّلّ ارض كربلا.

     عاشوراء واقعه‌اي عادي و معمولي نيست كه بتوان با يك نگاه بشري و مادي از كنار آن گذشت و به راحتي وقايع آن را تجزيه و تحليل و مورد حساب و كتاب‌ مادي قرار داد. عاشوراء فقط محروميت عزيزترين بندگان خدا از نعمتي كه آن را بر هر جاندار روا داشته است، نيست، عاشوراء فقط تشنگي و عطش و سياه ديدن آسمان از فرط تشنگي نيست، عاشوراء فقط اسارت خاندان و فرزندان رسول خدا نيست، عاشوراء فقط كشته شدن خون خدا به دست لئيم‌ترين افراد بشريت نيست عاشوراء فقط عظيم‌ترين مصيبت آسمانها و زمين نيست، بلكه عاشوراء بسيار عظيم‌تر از اينهاست.


      شايد حماسه كوچكترين واژه‌اي باشد كه بتوانيم به وسیله آن واقعه عاشوراء را به نوعي از ديگر حوادث معمول دنيوي جدا كنيم هر چند اين حماسه عظيم با حماسه‌هاي معمولي نيز قابل قياس نيست. اين مقوله در پي آن است كه با بيان قاصر به بررسي برخي از ابعاد حماسي حادثه عاشوراء بپرازد.

ادامه »

عاشورا و ولایت پذیری(مقاله)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مهر, 1391


مقدمه: 

     عاشورا مکتب عظیمی است که تمام طول تاریخ و انسان های تمام ادوار و امم، شاگردان آنند و الحق که آموزه های این مکتب قابل ذکر نیست. یکی از درسهای بزرگ این مکتب انسان ساز، درس ولایت پذیری آن است .ولایت پذیری و ولایتمداری اصحاب امام حسین علیه السلام که هیچ دوره ای نظیر آنها را ندیده است و در مقابل آن ولایت گریزی اکثریت مردم عصر امام علیه السلام که خیانت پیشگی آنان لکه ننگی بر دامان امت رسول الله است،درس بزرگی برای ماست تا اولاً صحنه های ولایتمداری عاشورا را بشناسیم و با این شناخت و بصیرت، در مقابل ولی زمان خود آنگونه که شایسته و مطابق فرمایش مولای متقیان است،عمل نموده و ادای حق نماییم و ثانیاً با مداقه درصحنه های ولایت گریزی و شناخت ولایت گریزان و ولایت ستیزان عاشورا و علل سرکشی آنان،درس عبرت بگیریم تا مبادا در آزمون ولایتمداری عصرخود،سرافکنده شده و در مقابل ولی و امام زمان خویش خدای ناکرده همچون کوفیان عمل کنیم. این مقوله هرچند بسیار قاصر است ولیکن به عنوان نمی از یمی به طرح مسأله ولایت پذیری در واقعه عاشوراء می پردازد.امید است که همواره از آزمون ولایت پذیری همچون اصحاب ابا عبدا… الحسین علیه السلام، سرافراز بیرون آئیم.

ادامه »

حضور لاله ها ( به مناسبت حادثه عاشور )

نوشته شده توسطرحیمی 30ام شهریور, 1391

تقدیم به شاگردان مکتب حسینی و طالبان علم مدرسه تشیع

باز هم اول مهر آمده بود
                              و معلم آرام
                                              اسمها را می خواند
- اصغر پورحسین!

                       پاسخ آمد: حاضر

- قاسم هاشمیان

                       پاسخ آمد: حاضر

- اکبر لیلازاد

- …
پاسخش را کسی از جمع نداد

بار دیگر هم خواند:

- اکبر لیلازاد!

پاسخش را کسی از جمع نداد

همه ساکت بودیم

                        جای او اینجا بود

                                   اینک اما تنها

                                          یک سبد لاله ی سرخ

                                                             در کنار ما بود

لحظه ی بعد، معلم سبد گل را دید

                      شانه هایش لرزید

همه ساکت بودیم

ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم

غنچه ای در دل ما می جوشید

گل فریاد شکفت!

همه پاسخ دادیم:

- حاضر

           ما همه اکبر لیلازادیم

قیصر امین پور

زندگینامه طلبه شهیده پریسا زندی

نوشته شده توسطرحیمی 23ام شهریور, 1391

      بي شک حسين- عليه السلام- مثل اعلاي عشق ورزي است، با کارواني از شاگردان مکتبش، در جايي به نام کربلا، در ماهي به نام محرم و در روزي به نام عاشورا! همان روز موعود که فرشتگان منتظرش بودند، روزي که در غروب آن، بانوي صبوري ها نيز به ميدان عشقبازي آمد و با بردن دست به زير پيکر پاره پاره برادر که جان او بود فرمود:
      خدايا اين قرباني را از آل محمد- صلي الله عليه و آله- قبول کن و دوباره ملائکه شگفت زده شدند. زينب- سلام الله عليها- مانده بود و دشتي پر از شقايق پرپر و گلستاني خزان شده … خورشيد اين غمبارترين روز دنيا در پشت کوه ها پنهان شد و غمبارترين شب دنيا خود را نماياند، حال «زينب» به نماز مي ايستد- نه! مي نشيند- تا از درگاه معبود محبوبش جاني دوباره بگيرد تا بتواند پيام سرخ ترين لاله باغ آفرينش را به دنيا برساند و آن پيام، تفسير معناي عشق است که: در طرفه بازار جهان تنها کالاي عشق، ارزش خريدن دارد و او حقيقت عشق را با گفتن- ما رأيت الا جميلاً- اثبات کرد…

و البته هنوز صداي آن کاروان در طول زمان بلند است، قافله سالار آن کاروان در تمام زمانها ندا سر مي دهد:

« هل من ناصر ينصرني »

      و هميشه عده اي لبيک مي گويند و اين بار نيز در محرم 1426 بار ديگر فرزنداني از تبار عاشوراييان از جمله، شهيده «پريسا زندي» لبيک عاشقانه اي سر دادند و لباس سياه عزاي سيد شهداي عالم را احرام بستند و اين بار تلبيه نه از مسجد شجره که از مسجد ارک آغاز شد…

    و شما نيز اگر با خواندن اين اوراق هواي دلتان ابري و آسمان چشمانتان باراني شد براي تعجيل در فرج منتقم خون حسين- عليه السلام و شادي ارواح همه شهيدان دعا کنيد.

     شهيده «پريسا زندي» در دهم تير ماه سال 1363 در بروجرد به دنيا آمد، بعد از گذراندن تحصيلات متوسطه وارد حوزه علميه محدثه- سلام الله عليها- بروجرد شد وي به عنوان يکي از کنيزان آقا امام زمان- ارواحنا فداه- مشغول به تحصيل شد. ايشان بعد از دو سال تحصيل در حوزه علميه محدثه (س) با پسرخاله ي خود ازدواج کرده و براي اقامت و تحصيل به تهران مهاجرت نمودند تا مسجد ارک تهران شب هاي محرم او را به صبح عشق متصل کند…

ادامه »