موضوعات: "ادبی" یا "شعر" یا "خلوت دل"
دست تو دست مجتبای کریم
نوشته شده توسطرحیمی 10ام فروردین, 1396
جلوه می بارد از جمال علی
جذبه می جوشد از جلال علی
هر که دارد خدا به خاطر اوست
هر که دارد خدا حلال علی
مرتضی را چه کار با عالم
هست عالم فقط وبال علی
ای نفسهات در خصال صدوق
ای بزرگیت از خصال علی
همه ی حرف توست قال نبی
همه ی حال توست حال علی
آمدی تا که با تو ما برسیم
ما همه میوه های کال علی
لطف زهرا تو را به ما دادند
از کرمخانه ی عیال علی
نیمه شبها گریه کن بسیار در ماه رجب
نوشته شده توسطرحیمی 8ام فروردین, 1396
تا شود آیینه بی زنگار در ماه رجب
از خیال خویش سربردار در ماه رجب
چشم اگر دارید باران دعا را بشنوید
می چکد نور از در و دیوار در ماه رجب
کاش دور از مهر و تسبیح و ریا و جانماز
بازگردد رونق بازار در ماه رجب
باز شیخ ما به حرف آمد حدیث نفس گفت
عرض دین را برد دنیادار در ماه رجب
کاش برگردم به خود ای کاش برگردد به خود
شیخ بی عمامه و دستار در ماه رجب
اعتکاف و عشق یعنی گریه بر احوال خویش
نیمه شبها گریه کن بسیار در ماه رجب
سیزده شب معتکف در خم شدم تا پر شدم
از دعای حیدر کرار در ماه رجب
علی رضا قزوه
یاد سرباز شهید بیپلاک
نوشته شده توسطرحیمی 7ام فروردین, 1396دل دوباره عشق قسمت کرده است
یاد کاوه، یاد همّت کرده است
یاد سرداران بی سر کرده است
یاد بدر و یاد خیبر کرده است
یاد مجنون و شلـمچه کرده است
یاد غوغای حلبچه کرده است
یاد فکّه، یاد مهران کرده است
یاد نجواهای چمران کرده است
یاد سربندهای یا زهرا سلام الله علیه بخیر
یاد آن دلهای چون دریا بخیر
یاد آن نام آوران بیریا
یاد آن جان بر کفان جبههها
یاد سنگرهای توأم با صفا
نیمه شبها ذکر حقّ، یاد خدا
یاد سرباز شهید بیپلاک
یاد آن تنهای افتاده به خاک
رحمان نوازنی
بیتو یاصاحبالزمان دردیم
نوشته شده توسطرحیمی 6ام فروردین, 1396
ای نمی از عنایتت دریا
قطرهای از حکایتت دریا
دست ما خالی و لبت سرشار
واژههای روایتت دریا
پشت دیوار تشنگی ماندم
کاسهی لطف آیتت دریا
ما نفسهای عافیت سوزیم
که به دست تو چشم میدوزیم
بیتو یاصاحبالزمان دردیم
مثل پاییز خسته و زردیم
پیشکش در مسیر آمدنت
دل سرشار غصه آوردیم
بلکه با یک نگاه پر مهرت
به سر راه نور برگردیم
به دل تنگ ما نگاهی کن
عاشقت را به جاده راهی کن
منتظر ماندهایم برگردی
شعرها خواندهایم برگردی
در هوای ظهور موعودت
اشک افشاندهایم برگردی
هرچه غیر از غم محبت را
از درون راندهایم برگردی
کاش این روزها ظهور کنی
سهم ما جلوهی حضور کنی
دست ما را بگیر آقا جان
جان ندبه… مجیر… آقا جان
ما گرفتار حب دنیاییم
لطف کن بر اسیر آقا جان
من گدایی که سخت محتاجم
تو امیری امیر آقا جان
میسزد سهم من دعا بشود
بوسه بر خاک کربلا بشود
کربلا معنی عزای دلت
اشک خون رمز کربلای دلت
زلف پر گرد و خاک حادثهها
وزد از سمت کربلای دلت
تا ز عباس روضه میخوانند
میکنم یاد ضجههای دلت
نظری کن که روسفید شوم
و چه خوشتر اگر شهید شوم
مصطفی کارگر
راهنما
نوشته شده توسطرحیمی 4ام فروردین, 1396
راهنما
نماهنگ: راه نما
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :
جانِ زهرا مبرم یک نفس از یاد
نوشته شده توسطرحیمی 4ام فروردین, 1396
شاید کسی از راه بیاید که تو باشی
نوشته شده توسطرحیمی 4ام فروردین, 1396
یک روز نوشتیم بر این آبی کاشی یک چند گذشت و خبری از تو نیامد یک روز گرفتار شک و شاید و تردید روشن تر از آیات و روایات خدا کو؟ اما کسی از راه می آید خبری هست همسایۀ دیوار به دیوار کجایی؟
|
صبح نزول سوره کوثر مبارک است!
نوشته شده توسطرحیمی 29ام اسفند, 1395
یا فاطمه اشفعی لنا عنداللّه |
این کیست، این که محو تماشای خود شده
پیش از ظهور، مادرِ بابای خود شده
در بی زمانِ مانده به میلاد، سر بلند
از امتحانِ روشن فردای خود شده
با سیزده مناره خدا را صدا زده
قد قامت بلند مصلّای خود شده
منظومه های شمسی او بی نهایتند
گرم شکوه دیدن ژرفای خود شده
عقل فرشته ها که به جایی نمی رسد
خود پاسخِ شگفت معمّای خود شده
حالا علی برای علی جلوه کرده است
آئینه ی تلألؤ همتای خود شده
اصلاً خدا هر آن چه که می خواست، او شده
این کیست این که حضرت زهرای خود شده؟!
اشراق آسمانیِ رازِ تبارک است
صبح نزول سوره کوثر مبارک است!
حسن لطفی
حُسنِ تو داده به من لذت بینایی را
نوشته شده توسطرحیمی 28ام اسفند, 1395
حُسنِ تو داده به من لذت بینایی را ماه گردون به تماشای تو خم کرده کمر صید دام تو رهایی نتوان یافت ز بند هرکه عاشق به تو شد، از همه هستی بگذشت حیف باشد که بمیرد بشر و ترک کند صف مژگان تو را دیدم و گفتم جانا معجزِ حضرت عیسی مگر اندر دم توست پیرِ ما خال لبت دید و گرفتار تو شد “کربلایی” به کمند تو گرفتار بود مرحوم استاد نادعلی کربلایی |
جمعه ها...
نوشته شده توسطرحیمی 26ام اسفند, 1395
بسم الله النور در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید چه هفتهها که رسید و چه هفتهها که گذشت و هـفـتـهای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر کـــدام جــمـعـه مـــوعـــود میزنـی لـبـخـنـد بــرای آمــدنـت جـــمــعــهای مـعـــیــن کـــن اللهم عجل لمولانا الغریب الفرج |