موضوع: "نامه ها"

علل سقوط جامعه

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

 

     در پاسخ كار حكمين سعيد بن يحيى اموى آن را در كتاب مغازى آورده است.

     همانا بسيارى از مردم دگرگونى پذيرفتند و از نصيب- سعادت- خود بى‏ بهره ماندند. به دنيا روى نهادند، و از روى هوا سخن گفتند. من در اين كار- رفتار مردم عراق- گرفتار كارى شگفت شده‏ام. مردمى بر آن فراهم آمدند كه خود را مى‏پسنديدند- و جز خود چيزى نمى‏ديدند- من اكنون به درمان ريشى برخاسته‏ ام كه ترسم سر آن نگشايد، و به نشده با خون و چرك به هم آيد 1. بدان كه در فراهم ساختن امت پيامبر (ص) و سازوارى آنان با يكديگر، كسى از من حريص تر نيست. من بدين كار پاداش نيكو و بازگشت به مينو 2 را خواهانم و بدانچه بر خود پذيرفتم به زودى وفا كنم و آن را پايندانم‏ 3، هر چند تو دگرگون شده باشى و چنانكه از من جدا شدى نباشى. همانا بدبخت كسى است كه از سود خرد و تجربتى كه او را داده‏ اند محروم ماند، و من سخن آن كسى را كه باطل گويد بر خود هموار كردن نتوانم، و كارى را كه خدا به صلاح آورده به تباهى نكشانم. پس آنچه را نمى‏دانى بگذار، كه مردم بدكردار با گفتارهاى ناصواب به سوى تو در شتابند- و خواهند عنان انديشه تو را از راه درست برتابند- و السّلام.

  1. تعبيرى است شگفت از گماردن داوران، كه در ظاهر به صلاح امت بود ولى مايه فساد گرديد و شكاف ميان مسلمانان را عميق تر كرد.
  2. بهشت.
  3. بر عهده دارم.

نهج البلاغه / نامه 78 به ابو موسی اشعری/ترجمه علامه سید جعفر شهیدی

صفحات: 1· 2

بیان مظلوميت امیرالمومنین در خلافت از زبان خودش

نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1391


قسمتی از نامه 62 امام علیه السلام به مردم مصر:

     خداوند سبحان محمد _صلي الله عليه وآله و سلم _ را فرستاد تا بيم ‏دهنده جهانيان، و گواه پيامبران پيش از خود باشد، آنگاه که پيامبر _صلي الله عليه وآله و سلم _  به سوي خدا رفت، مسلمانان پس از وي در کار حکومت با يکديگر درگير شدند، سوگند بخدا نه در فکرم مي‏ گذشت، و نه در خاطرم مي ‏آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا _صلي الله عليه وآله و سلم _  از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وي از عهده ‏دار شدن حکومت باز دارند، تنها چيزي که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوي فلان شخص بود که با او بيعت کردند. من دست باز کشيدم، تا آنجا که ديدم گروهي از اسلام باز گشته، مي‏ خواهند دين محمد _صلي الله عليه وآله و سلم _  را نابود سازند، پس ترسيدم که اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نکنم، رخنه‏ اي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم، که مصيبت آن بر من سخت‏ تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالاي چند روزه دنياست، به زودي ايام آن مي‏ گذرد چنانکه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره‏ هاي ابر که زود پراکنده مي‏ گردد. پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خواستم تا آنکه باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، آرام شد.  

     به خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، در حالي که آنان تمام روي زمين را پر کرده باشند، نه باکي داشته، و نه مي‏هراسم، من گمراهي آنان و هدايت خود را که بر آن استوارم، آگاهم، و از طرف پروردگارم به يقين رسيده ‏ام، و همانا من براي ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او اميدوارم. لکن از اين اندوهناکم که بيخردان، و تبهکاران اين امت حکومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگي کشند، با نيکوکاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند، زيرا از آنان کسي در ميان شماست که شراب نوشيد و حد بر او جاري شد، و کسي که اسلام را نپذيرفت اما به ناحق بخشش هايي به او عطا گرديد.

     اگر اينگونه حوادث نبود شما را برنمي ‏انگيختم، و سرزنشتان نمي‏ کردم، و شما را به گردآوري تشويق نمي‏ نمودم، و آنگاه که سر باز مي ‏زديد رهاتان مي‏ کردم.