« مراتب مقامات اهل سلوك‏اخلاق جنسی ؟ »

تقوى در قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391

     بنابر اين كه تقوى حقيقتش (پروا) شد، يك حالت نفسانى و روانى مى شود، يك نيروى نامرئى كنترل كننده رفتار مى شود، نه يك عمل و فعل، يعنى فردى كه داراى اين حالت است متّقى مى شود و نتيجه چنين حالتى اجتناب از معصيت، و رستن از نافرمانى و گسستن از گناه است، نه اين كه اگر كسى احياناً معصيتى را ترك كرد متّقى ناميده شود زيرا مبدا اشتقاق اين مشتق،(5) حال است، نه عمل و در نتيجه مُتلبس به اين حال متقى است نه متلبس به اين فعل گذرا، با اين توضيح معلوم مى شود كه تقوى با معنى عالتى كه فقها در رساله هاى عمليه دارند هم افق است، زيرا عدالت بر طبق عقيده آنها حالتى است كه: انسان را از عصيان و سركشى بازمى دارد، اگر اين حالت در انسان مستحكم و زيربناى حالات انسانى شد، توانسته در برابر امواج شهوت سدّى بسازد كه اگر در مواقعى هم اين سدّ به واسطه امواج آسيب ببيند و يا حتّى شكسته شود، قابل ترميم است زيرا هنوز بنيان و پى روحيّات باقى است، چون تقوى آن حالتى شد كه ماندنى است، نه عمل و فعل گذرا كه رفتنى است.

     تقوى مساوى است با احساس مسئوليت در برابر پروردگار، عدم بى تفاوتى نسبت به جامعه و عقايد مردم، از بى رنگى درآمدن و جامه صبغة اللهى پوشيدن كه (صِبْغَةَ اللّه صبْغَةً).(6)

     تقوى مُنجى عقيده از سرگردانى و جهت دهنده به آن است و لذا يك انسان داراى تقوى و يك متقى واقعى در كوفه به منزل كَلِيْن على(عليه السلام) رفتن ودر شام به قصر خضراى معاويه آرميدن را به خود اجازه نمى دهد، پاى سفره امام حسين(عليه السلام)نشستن و زير بيرق يزيد قيام كردن را هم به مُخّيلة خود راه نمى دهد، چه رسد به مرحله عمل رساند.

     تقوى وجه تمايز بين حق و باطل است، زيرا رزمنده جان بركف اسلام از حيث اسلحه به دست گرفتن، با آن صهيونيستى كه در سرزمين اشغال شده فلسطين است يا با آن بعثى اشغالگر كه با اسلام در ستيز است فرقى ندارد فقط وجه تمايز آنها تقوى است.

     تقوى احياكننده جامعه بشريت و ضامن حفظ بقاى آن است و از همين روى است كه يك جراح متخصص متّقى با يك دزد و چاقوكش هرزه از حيث شكم پاره كردن ظاهراً تفاوت ندارد، ولى اوّلى اجياكننده يك بيمار يا مجروح در شرف مرگ است، و يا احياء نفس مانند اين است كه جامعه اى را احيا و زنده مى كند كه من (اَحيى نَفْساً فَكأنَّما اَحى النّاسَ جَميعاً)ولى در مقابل دوّمى مميت نفس است و سبب ميراندن يك جامعه (وَمَنْ قَتَلَ نَفْساً فَكَأنَّما قَتَلَ الناسَ جَميعاً)

پاورقی:

1. سوره بقره، آيه 48 ـ 131.

 2. سوره بقره، آيه 48 ـ 131.

3. سوره انفال، آيه 25.

4. سوره مدثر، آيه 56.

5. اگر انسان داراى ملكه عدالت شد اين حالت نفسانى را اصطلاحاً عدل و تقوى گويند ولى اگر داراى ملكه نشده و احياناً معصيتى را ترك و خود را كنترل مى كند اصطلاحاً حال مى گويند.

6. بقره، آيه 138.

منبع:

  • اخلاق اسلامى در نهج البلاغه  اكبر خادم الذاكرين

صفحات: · 2

نظر از: حسینی واعظ [عضو] 

اتقوالله یعلمکم الله

1391/07/25 @ 14:24


فرم در حال بارگذاری ...