« نگاهی کوتاه به فلسفه شیخ اشراق | چرا وبلاگ داشته باشیم؟ برگرفته از ibelieve.blog.ir » |
دنیا طلبان دین خود را به چند سکه می فروشند؟
نوشته شده توسطرحیمی 8ام مرداد, 1394آیت الله مصباح یزدی: دنیا طلبان دین خود را به چند سکه می فروشند؟
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
ریشه همه گناهان دلبستگی به دنیاست. حب دنیا، کلید همه بدی ها و عامل نابودی تمام حسنات و کارهای نیک است.
«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کلِّ سَیئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کلِّ حَسَنَة»[1]
انسان هایی که تمام هم و غمشان دنیاست، دینشان را به چند سکه می فروشند. در طول تاریخ افراد زیادی بودند که دین، عقاید و ارزش های انسانی خود را به دنیا فروختند. تمام کسانی که در مقابل پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام ایستادند بخاطر حب دنیا بوده است. تا احساس می کردند که دنیایشان به خطر می افتد در مقابل حق گردن می کشیدند.
لذا یک مسلمان واقعی باید تلاش کند و ریاضت بکشد تا به این باور برسد که دنیا در برابر آخرت بسیار ناچیز است. باید رفتار اولیاء خدا را در مورد دنیا الگوی خودمان قرار دهیم. امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از بهترین الگو هاست. کامل ترین و جذاب ترین سیره از آن ایشان است. حضرت در حالی که کفش خودش را وصله می زد و از ابن عباس پرسید این کفش چقدر می ارزد؟ به ابن عباس فرمود: به خدا قسم ارزش این کفش پاره از حکومت کردن بر شما بیشتر است مگر این که حقی را از ظالم بگیرم و به صاحب حق برسانم. پست ومقام و ریاستی که بسیاری از افراد برایش سر و دست می شکنند؛ حضرت آن را، هدف دنیوی و بی ارزش می داند.
دلبستگی به دنیا مهم ترین مانع سعادت بشر است
دلبستگی به دنیا مهم ترین مشکلی است که موجب می شود انسان از حیات باقیه دست بکشد و آخرت را به فراموشی بسپارد. اگر این مانع برداشته شود دیگر بود و نبود دنیا در نظر ما یکسان است. در این حالت تلی از سکه طلا با تلی از خاک در نزد ما فرقی ندارد. اما اگر انسان آرزو کند که ای کاش سکه ها برای من بود، برای رسیدن به آن تلاش می کند. هر حرفی را که از او بخواهند، تکرار می کند و خیلی چیزها را امضا کند. این فرد در پی دنیا است و حاضر است در معاملات یا تبلیغات انتخاباتی سر مردم را کلاه بگذارد تا به هدف خود برسد.
کسی که دنیا در نزدش خوار و حقیر باشد آنگاه زمینه برایش فراهم می شود تا در جاهایی که خواسته خدا با خواسته نفس وی در تزاحم بود، بنایش را بر این بگذارد که خواست خدا را مقدم بدارد. پیش از انجام هرکاری فکر می کند که آیا خدا از این کار خوشش می آید یا نه. اما اگر عاشق دنیا باشد اصلا این مسأله برایش مطرح نمی شود وقتی به او تذکر بدهی در پاسخ می گوید این مقدس بازی ها را ول کن.
انسان می تواند به جایی برسد که جز خواست خدا چیز دیگری برایش مهم نباشد.
انسان در اثر تمرین و ریاضت دل بریدن از دنیا، می تواند به یک پله بالاتر برود. در این مرحله خواست فرد دیگر مطرح نیست و انگیزه اصلی او برای انجام کارها، رضای خدا است. چنین کسی تمام توجه اش به این است که ببیند خدا چه می خواهد تا آن را انجام دهد؛ آدمی زاد ممکن است این گونه شود.
اصلا برای چنین شخصی تضاد پیش نمی آید تا بخواهد در مورد آن تصمیم بگیرد که دنیا را انتخاب کند یا خواسته خدا را.
خدا می خواهد همه صفات و حالات انسانی در مقام بندگی او بروز پیدا کند
روح انسان دارای ابعاد و حالات مختلف است. هر کدام از ابعاد وجودی انسان در شرایط خاصی ظهور می کند اما خداوند می خواهد همه اینها برای بندگی خدا ظهور پیدا کند. یعنی احساس ترسی که در وجود آدمی است تنها به صورت ترس از خدا بروز پیدا کند. اگر امید هست تنها نسبت به خدا باشد.
چنین فردی، زنده باد یا مرده باد گویی مردم، برایش مساوی است و فرقی نمی کند که دیگران به او فحش دهند یا دستش را ببوسند. از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که از یک سو آنچنان عاشقانه رفتار می کردند که جز رحمت و لطف محبوب چیز دیگری را نمی دیدند و گاهی در مناجات گریه می کردند و به خدا عرض می کردند کسی بدتر از من پیدا نمی شود. این حالات مختلف از شاهکارهای خداوند است که در انسان بوجود آورده است.
کسی که عظمت خدا را درک کند رفتارش متناسب با این صفت الهی می شود
اگر کسی عظمت خدا را درک کند آنچه متناسب با عظمت خداست از خود بروز می دهد؛ وقتی در نماز ایستاده است و می خواهد با او حرف بزند عظمت خدا در مقابلش جلوه می کند و نمی تواند درست قرائت کند. کسانی که نماز حضرت آیت الله بهجت را دیدند چنین حالاتی را مشاهده کرده اند.
ما در زندگی خود تجربه کرده ایم که گاهی انسان در مواجهه با شخصیت بزرگواری حرف زدن هم از یادش می رود. دلیلی هم ندارد، گناهی نکرده، نمی خواهد بی احترامی کند. اما وقتی بزرگی او را درک کرد این گونه می شود؛ این حالت طبیعی است و کسی او را مذمت نمی کند.
حضرت امام خمینی شخصیت الاهی و بزرگی بود. شاید کسانی که حضور ایشان را از نزدیک درک کرده اند چنین حالتی را تجربه کرده باشند. عظمت امام(ره) موجب می شد که کسی نمی توانست در مقابل ایشان به راحتی صحبت کند.
انسان در اثر درک عظمت الاهی حالات لذت بخشی را درک می کند
با توجه به آیه«فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَی صَعِقاً؛ هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و موسی مدهوش به زمین افتاد»[2] باید گفت: اگر مقدار کمی از عظمت خدا جلوه کند کوه ها پودر می شوند. موسی علیه السلام وقتی این عظمت را دید بی هوش به زمین افتاد. اگر واقعا عظمت خدا را درک کنیم چنین حالاتی پیدا می کنیم.
یکی از ویژگی های مؤمنین این است که وقتی آیات الاهی برای ایشان خوانده می شود به سجده می افتند و گریه می کنند. «إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمٰنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً»[3] فقط آیات خدا را، آن هم با چندین واسطه و به وسیله یک انسان می شنوند چنین حالتی پیدا می کنند. لذتی که اینها از این حالت می برند هیچ عاشقی از وصول به معشوقش نمی برد؛ این حالات با امید به رحمت الاهی داشتن، منافاتی ندارد.
گاهی عده ای نزد حضرت زهرا سلام الله علیها می رفتند و می گفتند علی علیه السلام یک گوشه افتاده و غش کرده است. حضرت می فرمود: این کار هر روز او است.
خداوند می خواهد همه بندگانش به این مرتبه برسند اما قدم اول این است که عشق دنیا را از سر بیرون کنیم.
کمال انسان به این است که نسبت به صفات و جلال الاهی معرفتش زیاد شود و عظمت خدا در نزدش جلوه کند.
خبرگزاری حوزه
پی نوشت:
[1] ارشاد القلوب، ج 1، ص 21.
[2] اعراف، 143.
[3] مریم،58
فرم در حال بارگذاری ...