« ترامپ به( خودشیفتگی بدخیم) مبتلا استرسیدن به آرامش؛ دغدغه ی دیروز و امروز بشر »

ماجرای خواندنی جفت کردن کفش علما از سوی آیت الله العظمی بروجردی

نوشته شده توسطرحیمی 20ام بهمن, 1395
آیت الله بروجردی

به گزارش تبیان به نقل ازخبرگزاری «حوزه»، آیت الله علوی بروجردی در نشست اعضای کمیسیون «درایت اجتماعی آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی»، گفت: بنده در ابتدای سخن خود به دو نکته دربارۀ سیره و روش آیت الله بروجردی که با امر حوزه مرتبط است، اشاره می‌کنم. مطلب اول اینکه مستشرقینی که دربارۀ شیعه مطلب نوشته‌اند، همیشه بر این مسئله تأکید کرده‌اند که بقای شیعه مولود دو امر مرجعیت و عاشورا است.

این دو عامل شیعه را حفظ کرده است؛ آن هم در طول تاریخی که بسیار پر فراز و نشیب بوده، ما خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس را داشته‌ایم، قتل‌عام‌های شیعه را داشته‌ایم. حداقل در دوران خودمان و در دوران عثمانی، هم از نظر زمانی و هم از نظر مکانی.در مسئله مرجعیت اینکه این قشر چه کاری انجام می‌دهد و چه هنری در طول تاریخ برای حفظ کیان شیعه و حفظ تفکر شیعه داشته است، اهمیت دارد؛ چون ما تفکر شیعه را همان تفکر اصیل اسلامی می‌دانیم. شیعه، ساخته شده حتی در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا بعد از پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نیست. شیعه یعنی همان چیزی که به رسول اکرم (ص) به عنوان وحی نازل شده است، بقیه انحراف از آن مسیر است.

*استقرار و حمایت از علمای بلاد

مرحوم آیت الله بروجردی(قدس سره) روی حفظ قشر میانی روحانیت تأکیدات بسیاری داشتند. در رأس و اوج سازمان روحانیت، مرجعیت قرار دارد و در پایین آن طلبه‌های متعلم هستند. این فاصلۀ میانی یکی داخل حوزه است، که اساتید حوزه هستند و الان ما به آن کار نداریم؛ البته مرحوم آیت الله بروجردی(قدس سره) مشی خاصی نسبت به آن‌ها داشتند که اگر فرصت شد عرض می‌کنم. اما بیرون از حوزه یعنی روحانیونی که در مقام امام جماعت در شهرها، به عنوان واعظ و روضه‌خوان هر جا که مشغول کارند هستند. مرحوم آیت الله  بروجردی(قدس سره) بر قشر میانی روحانیت تأکید بسیاری می‌کردند. یعنی به این صورت که اگر شهری عالم ندارد، از اینجا به هر وسیله‌ای شده و با هر اصراری عالم را می‌فرستادند و در آن شهر مستقر  کنند و از او حمایت می‌کردند. یعنی نه اینکه فقط مستقر کرده و به امان خدا رهایش کنند، نه؛ حتی در شهرهایی که روحانی داشت از او حمایت بی‌حدوحصر می‌کردند. آیت الله  بروجردی(قدس سره) حتی از کسانی که با ایشان از نظر فکری مخالف بوده و مردم را از تقلید ایشان برمی‌گرداندند، حمایت می‌کردند. ایشان خصوصیتی داشتند که کمتر شنیده شده است و آن اینکه وقتی افراد از شهرستان وجوه را برایشان می‌آوردند، ایشان می‌پرسیدند شما از کدام شهر آمده‌اید؟ و وقتی افراد اسم شهرشان را می‌گفتند، آقا می‌فرمودند ما آنجا این آقایان [عالمان و روحانیون] را به عنوان نماینده و وکیل خودمان تعیین کرده‌ایم، لذا از شما پول مستقیم نمی‌گیریم. شما بروید به آن آقا مراجعه و با او حساب‌کتاب کنید. پول را به او بدهید، او برای ما بفرستد. شهر بود یا روستا تفاوت نمی‌کرد. روش ایشان چنین بود.

*خانه و مسجد هر عالم؛ دفتر آیت الله بروجردی

مرحوم آیت الله سید مهدی یثربی کاشانی برای من نقل فرمودند: وقتی برادر من مرحوم آیت الله سید علی یثربی(قدس سره) در قم فوت شد. ـ ایشان عالم بزرگی بود، آیت الله  بروجردی در فوتش منبر رفتند و این تعبیر را کردند: «امروز ما دیگر از مایه می‌خوریم». ـ من سی‌وچند سال داشتم. آیت الله بروجردی من را خواستند و امر کردند تو برو کاشان جای برادرت و مستقر باش و اجازه‌ای هم به من دادند. مرحوم آقای آیت الله سید مهدی یثربی می‌فرمودند: من رفتم کاشان و مشغول کار شدم، اما افراد خیلی به من توجه نمی‌کردند. حتی آن کسانی که برای امور شرعی خدمت برادرم می‌رفتند، سراغ من نمی‌آمدند. یک وقت دیدم سروکله‌شان پیدا شد. یکی پس از دیگری آمدند. ایشان گفتند وقتی من تحقیق کردم چطور شد یک مرتبه این افراد پیش من آمدند: معلوم شد چندتا از این‌ها رفته‌اند قم خدمت مرحوم آیت الله بروجردی حساب‌ و کتاب کنند و پول بدهند. آیت الله بروجردی به آنها فرمودند: ما در کاشان  آیت الله یثربی را نمایندۀ خودمان گذاشته‌ایم. شما پول را ببرید به ایشان بدهید تا ایشان پول را برای ما بفرستند، من مستقیم پول را قبول نمی‌کنم. مرحوم آقای آیت الله سید مهدی یثربی می‌فرمودند: راه خانۀ ما را مرحوم آیت الله بروجردی به اهالی کاشان یاد دادند. آیت الله بروجردی از دنیا رفتند، اما راه خانۀ من در مخیلۀ این آقایان ماند. این‌گونه مرحوم آیت الله بروجردی عالم در شهرها مستقر می‌کردند؛ البته نه فقط عالمان در سطح بالا.

 پدر من نقل می‌کردند خدمت مرحوم آیت الله بروجردی نشسته بودیم. عده‌ای از روستایی آمده بودند خدمت ایشان که وجوه بدهند. مجموع وجوهشان هم 25-30 تومان شد (تک تومان). 5 تومان، 2تومان، 5 ریال. آن زمان وضع وجوهات این‌گونه بود. گفت وقتی نشستند و پولشان را درآوردند، آیت الله بروجردی از آن‌ها پرسید شما در محل خودتان روحانی دارید؟ گفتند بله، آقای شیخ حسن هست که پیرمرد شده، اما آنجاست. ایشان بلافاصله گفته بود: عجب، آقا شیخ حسن خودمان. بعد پرسیده بودند این آقای شیخ حسن آنجا چه می‌کند. برای ایشان گفته بودند آقا سه وعده برایمان نماز می‌خواند، منبر می‌رود، احکام می‌گوید، دخترانمان را عقد می‌کند، نماز میت‌هایمان را می‌خواند. مرحوم آیت الله بروجردی فرموده بودند: شما سلام من را به ایشان برسانید، این پول را هم ببرید خدمت ایشان. بعد از این هم هر وجوهی داشتید، بدهید ایشان برای من بیاورد. آن‌ها رفتند و پولشان را برداشتند تا به شیخ حسن بدهند. پدر من می‌فرمودند من از آیت الله بروجردی پرسیدم شما این آقای شیخ حسن را می‌شناختید؟ فرمودند: نه. گفتم پس چرا چنین گفتید؟ ایشان فرمودند: هر کسی برای شیعه کار می‌کند، از خودمان است. وقتی می‌گوییم «آقا شیخ حسن خودمان» و به او سلام می‌رسانم و می‌گویم دست او دست من است، او در منطقۀ خودش اوج می‌گیرد. این قشر میانی است.

*اعزام علما و مبلغین برای تقویت جایگاه روحانیت

آیت الله بروجردی موارد در بسیاری  از قم یا از تهران واعظ به بلاد می‌فرستادند. مرحوم حاجی انصاری و مرحوم آقای محقق را به بلاد مختلف به عنوان واعظ می‌فرستادند و از آنان حمایت می‌کردند.

قضایای راجع به بهائیت و مسائل دیگر که پیش می‌آمد، ایشان هیأت و جمعی را می‌فرستادند که در آنجا جوانب روحانی مستقر را بگیرند و حمایت کنند. ایشان پول هم خرج می‌کردند. اهمیت در این است، در حالی به افراد می‌گفتند: این پول را به عالم منطقه‌ات بده که این پول اینجا جمع نمی‌شد. آیت الله بروجردی وقتی که از دنیا رفتند، چیزی نزدیک به 750 هزار تومان قرض داشتند. این‌طور نبود که اینجا پول از حد گذشته باشد که ایشان بگویند بروید، نه؛ همین‌جا احتیاج داشتند. گاهی روزی بود که لنگ شهریه بودند. کسی را می‌فرستادند از این طرف و آن طرف قرض می‌کردند تا شهریه راه بیفتد؛ اما ایشان حمایت از علمای بلاد را هیچ وقت ترک نکردند.

*علمای بلاد؛ واسطه بین مردم و مرجعیت

یکی از بزرگان عراق نقل فرمودند زمان صدام حزب بعث، در عراق و در سوریه کنگره‌ای داشتند که در زمان حسن البکر بود. خود میشل افلق، بنیان‌گذار حزب، و خود صدام حسین و شخصیت‌های حزب بعث هم در عراق بودند. آنجا این بحث بود که موانع کار حزب بعث در بین مردم چیست. سخنران‌ها صحبت می‌کردند. افراد زیادی تأکید کردند مرجعیت بزرگ‌ترین مانع ماست. بیشتر جمعیت عراق شیعه و مرجعیت در نجف مستقر است و این مانعی برای حزب بعث است. آن‌ها به این فکر افتادند که چگونه با مرجعیت مقابله کنند. دیدند نمی‌توانند مستقیم با مرجعیت مقابله کنند، چون مرجعیت قداستی بین مردم داشت. آن‌ها گفتند اگر بخواهیم دست به ترکیبش بزنیم، برایمان مسئله می‌شود. راهی که در آخر تأیید کردند و در کنگرۀ حزب اجرایی شد، این بود که مرجعیت ارتباط مستقیم با مردم ندارد. مردم روزمره این‌گونه نیستند که از مراجع مسئله بپرسند یا به آن‌ها مراجعه کنند، بلکه بین مرجعیت و مردم قشر میانی وجود دارد و آن عبارت است از امام جماعت‌ها، منبریها، سخنرانان و علمای بلاد. درنتیجه حزب بعث کوشید قشر میانی را از بین ببرد تا ارتباط خودبه‌خود بریده شود و تلاش کردند و عملی هم شد. مثلاً امام جماعتی در بصره بود. در این شهر واعظ بود و کاری به کار حکومت هم نداشت. یا او را کشتند یا بیرونش کردند یا زندانش کردند. تقصیر سیاسی هم نداشت، می‌خواستند قشر میانی را حذف کنند و حذف کردند. این روحانی در حوزۀ نجف درس خوانده بود و مرحوم آیت الله خوئی(قدس سره) و مرحوم آیت الله حکیم در نجف بود. اما این ارتباط گسسته شده بود. نقش قشر میانی این است که ارتباط مرجعیت را با مردم حفظ می‌کند. کسی که دائم در دسترس روزانۀ مردم است و آن‌ها را می‌بیند، امام جماعت است که در آن منطقه نشسته است. و لذا آیت الله بروجردی دفتر باز نکردند، نه در تهران و نه در هیچ شهر دیگری. آیت الله بروجردی می‌فرمودند: خانۀ هر عالم و مسجد هر عالم، دفتر من است. رویۀ ایشان چنین بود.

*حمایت از علمای بلاد برای حفظ قوام شیعه؛ هر چند اگر مخالف باشند

من این قصه را از مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی(قدس سره) شنیدم. ـ البته بعضی از بزرگان دیگر هم شنیده‌اند و حتی نقلش هم کرده‌اند. ـ مرحوم آیت‌الله گلپایگانی(قدس سره) فرمودند: ما خدمت آیت الله  بروجردی نشسته بودیم، نامه‌ای برای ایشان آمد. نامه را باز کردند و خواندند و عصبانی شدند. مرحوم آیت‌الله بروجردی تعبیراتی کردند و گفتند: آقا من می‌دانم و خبر دارم این آقا به من بد می‌گوید و مردم را از تقلید من منصرف می‌کند، اما چه کنم؟ این آقا در آن شهر خدمت می‌کند و برای حال مردم مفید است. مرحوم آیت‌الله گلپایگانی گفتند از آیت الله بروجردی پرسیدم: آقا ایرادش چیست؟ آقا جواب داد: فردی آنجا هست که مخالف من است و بالای منبر هم از من بد می‌گوید. مردم این مسئله را به من نوشته‌اند و گفتند اجازه بدهید: این آقا را که این‌قدر به شما بد می‌گوید، با او برخورد کنیم.

مرحوم آیت الله گلپایگانی گفتند که آیت الله بروجردی فرمودند: من می‌دانم این آقا چه می‌کند و با من مخالف است، اما این آقا در آن شهر فرد مؤثری است و به شیعه خدمت می‌کند. به حساب مخالفتی که با من دارد، مردم به او پول نمی‌دهند. من به افرادی سپرده‌ام بدون اینکه به او بگویند از طرف من ، به او پول بدهند تا این آقا بتواند در آن شهر دوام بیاورد.

همچنین پدر من نقل می‌کردند: خدمت آیت الله بروجردی نشسته بودیم. عده‌ای از تهران، خیابان لاله‌زار، مسجد ولایت آمدند. مرحوم آقای طالقانی(قدس سره) آنجا نماز می‌خواندند. شخصی که مرید آقای طالقانی بود، خدمت آیت الله بروجردی آمد و حساب و کتاب کرد ومبلغ دوهزار تومان پول آورده بود که به آیت الله بروجردی بدهد و بعد به مرحوم آیت الله بروجردی گفته بود که من دوهزار تومان به آقای طالقانی دادم. آقای طالقانی طرف‌دار آیت الله کاشانی بود. مرحوم آیت الله کاشانی هم با آیت الله بروجردی مسئله داشت. کسانی که در مجلس آیت الله بروجردی نشسته بودند، رو کردند به این آقا و گفتند آیت الله طالقانی حالش خوب است و هنوز هم سراغ آیت الله کاشانی می‌رود و هنوز هم برای آیت الله کاشانی تبلیغ می‌کند؟ این افراد این مطالب را تکرار می‌‌‌کردند که آیت الله بروجردی متوجه بشود که آقای طالقانی چنین است. آیت الله بروجردی هم رو کردند به این آقا و گفتند که آقای طالقانی در مسجد ولایت چه می‌کند؟ آن فرد گفت: آقای طالقانی سه وعده نماز می‌خواند، در هفته سه‌بار منبر می‌رود و احکام می‌گوید، تفسیر می‌گوید، برای خانم‌ها جلسه دارد. آیت الله  بروجردی رو کردند به اطرافیان خودشان و فرمودند: یک روحانی در یک شهر بیشتر از این چه باید بکند؟ به آن فرد گفتند: آن دوهزار تومان که آقای طالقانی دادی، من قبول دارم. این دوهزار تومان هم که برای من آوردی می‌بری خدمت ایشان [آقای طالقانی] تقدیم می‌کنی. از این به بعد هم حساب‌کتابت با ایشان باشد. ایشان که بگیرند، مثل این است که من گرفته‌ام. لازم هم شد بیا اینجا من به شما قبض بدهم.

درست است که آقای طالقانی مخالف است، اما یک هدف بزرگ‌تر وجود دارد و آن قوام و حفظ شیعه است. این یک مطلب که می‌خواستم دربارۀ سیرۀ آیت الله بروجردی در حفظ قشر میانی عرض کنم.

*اهتمام آیت الله بروجردی به امر تبلیغ و ابلاغ پیام مرجعیت به مردم

آیت الله بروجردی در کار تبلیغ کوشا بودند. همه موظف بودند برای تبلیغ در محرم و صفر و ماه رمضان به شهرستان‌ها بروند، حتی بزرگان. شاید شما نشنیده باشید، مرحوم آیت الله داماد(قدس سره) از اساتید خارج فقه و اصول بود. ایشان به زرند ساوه می رفتند، محرم و ماه رمضان برای تبلیغ می‌رفتند. مرحوم آیت الله آقا سید محمد باقر ابطحی به اقلید می‌رفتند. تمام بزرگان و بسیاری از مراجع برای تبلیغ می‌رفتند. آن زمان ما سال 47 به قم آمدیم. دو سال من تبلیغ نمی‌رفتم. مدرسۀ مرحوم آیت الله بروجردی سکونت داشتیم. آن زمان ماه رمضان در قم بودیم واین خیلی بد بود. من خدمت آقای صلواتی (حفظه الله) درس می‌خواندیم. بزرگان دیگری هم درس می‌دادند اما درس‌ها خلوت بود. بد بود که طلبه در قم بماند و تبلیغ نرود. آیت الله بروجردی اهتمام بسیاری برای تبلیغ داشتند، اما مبلغین را همین‌طور مستقیم به روستاها و قصبات نمی‌فرستادند. در هر منطقه‌ای آن‌ها را به عالم آن منطقه معرفی می‌کردند. ایشان می‌فرمودند: آن عالم باید تشخیص بدهد که در مناطق مختلف چه کسانی به درد می‌خورند و بر این مبلغین باید نظارتی داشته باشند.

*خالی شدن شهرها از بزرگان و علما

پیش‌تر گفته‌ام که ما امروز به بزرگانی در شهرستان‌ها نیاز داریم که در آنجا مستقر کنیم. شهرستان‌ها درحال خالی‌شدن از این بزرگان است. ما ارتباطمان را با مردم از دست خواهیم داد. باید به این مسئله توجه داشته باشید.

ما الان رادیو و تلویزیون در اختیار داریم؛ اما روزی که امام در سال 42 و نهضت 15خرداد پیام داشت برای مردم ما که رادیو و تلویزیون نداشتیم. طلبه‌های مبلغ بودند که پیام مرجعیت و روحانیت را به انقلاب رساندند. آن علما و افرادی که در شهرستان‌ها مستقرشده بودند هر کدام در شهر خودشان محوری برای حرکت شدند. برای نمونه آیت الله بروجردی، شهیدآیت الله صدوقی را برای تبلیغ فرستادند. و نیزآقای موسی صدر را ؛ یا شهید آیت الله اشرفی اصفهانی و دیگران را برای تبلیغ فرستادند.

*اهتمام ویژه آیت‌الله بروجردی به حفظ و ارتقای کیان مرجعیت

خصوصیت دیگر مرحوم آیت الله بروجردی در طول زندگیش اعتبار و احترامی بود که برای مرجع وقت داشتند. ایشان 37 ساله بودند که از نجف به بروجرد آمدند. 34 سال در بروجرد بودند و سپس به قم آمدند. آن ایامی که ایشان در بروجرد بودند، مرجع آیت الله آقا سید ابوالحسن بودند. به چهار نفر از بزرگان نامه نوشتند و از آنان پرسیدند که اعلم مراجع کیست؟ این چهار نفر عبارت بودند از: مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن، مرحوم آیت الله حاج آقا سید حسین قمی، مرحوم میزرای نائینی و مرحوم آیت الله بروجردی. این چهار جواب موجود است. مرحوم میرزا جواب داده بودند: پاسخ این مسئله در رساله عملیه مذکور است، مراجعه شود. مرحوم آیت الله  حاج آقا سید حسین قمی فرموده بودند: اعلم خودم هستم. مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن فرموده بودند: تَزْكِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَه قبیح. مرحوم آیت الله بروجردی جواب داده بودند: امروز عَلَم اسلام بر دوش حضرت آیت‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی است و با حضور ایشان سؤال از این مطلب موضوع ندارد. ایشان رساله ننوشتند که هیچ، حتی حاشیه بر عروه هم ننوشته بودند ایشان زمانی حاشیه العروه نوشتند که مرحوم از تهران از مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی سؤال کردند که ما در احتیاطات شما به چه کسی رجوع کنیم؟. ایشان نوشته‌اند: به حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج آقا حسین بروجردی که در بروجرد ساکن اند. در این زمان مردم فشار آوردند که ما احتیاطات آقا سیدابوالحسن را می‌خواهیم، رجوع بکنیم.

مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالکریم اردبیلی این قصه را برای من نقل کردند. ایشان گفتند:  مرحوم آیت الله حجت نقل می‌کردندآیت الله سید ابوالحسن مریض شدند. اطبای نجف گفتند هوای نجف خوب نیست و ایشان باید به ایران بروند؛ لذا آیت الله حجت با آیت الله شیخ محمدتقی خوانساری(قدس سره) و مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر جلسه گذاشتند که اگر آقا سیدابوالحسن به ایران بیایند مراسم استقبال چگونه باشد؟ در آن جلسه بعضی گفتندبرای استقبال بیرون شهربرویم و بعضی دیگر گفتند به سلفچگان برویم. آیت الله حجت گفتندمن به  آقایان گفتم: آیت الله بروجردی که اینجا هستند، برویم نظر ایشان را بپرسیم. اگر نظر ایشان غیر از این باشد، نظر ما فایده ندارد. آیت الله حجت فرمودند تا خدمت آیت الله بروجردی این موضوع را سؤال کردیم ایشان فرمودند: هنوز برای ما محرز نشده است که ایشان بناست به قم تشریف بیاورند یا حلب سوریه می‌خواهند بروند، اما اگر بنا باشد آیت الله آقا سیدابوالحسن به قم بیایند، رفتن ما تا مرز مسلم است. برنامه بریزیم که در شهرهای بین راه چه ترتیبی اتخاذ کنیم که از آیت الله آقا سیدابوالحسن تجلیل لازم صورت بگیرد. آیت الله بروجردی این معنا را در خصوص مرجع زمان خودش رعایت می‌کردند.

 حاج محمدحسین احسن پیشکار و حسابدار ایشان بود. خودش برای من نقل کرد که آیت الله بروجردی در بروجرد در ماه رمضان بین دو نماز ظهر و عصر روی منبر می‌نشستند و مسئله می‌گفتند. ایشان می‌گفتند رسالۀ فارسی آقاسیدابوالحسن را به دست می‌گرفتند و از رو، فتوای آقاسیدابوالحسن را می‌خواندند، درحالی‌که خودشان حاشیۀ عروه را نوشته بودند و آقاسیدابوالحسن به ایشان ارجاع احتیاط کرده بودند.

همچنین حاج محمد حسین می‌گفتند: من بعد از نماز آیت الله بروجردی مسئله می‌گفتم. در یک مسئله گفتم این فتوای آقاسیدابوالحسن است و این فتوای آیت‌الله بروجردی. تا اسم آیت الله بروجردی را می‌بردم، از داخل محراب داد زدند و ‌گفتند: مردم مقلد سیدند، چرا ایجاد نفاق می‌کنی؟ چرا اختلاف ایجاد می‌کنی؟ ایشان حتی حاضر نمی‌شدند مقابل آقاسیدابوالحسن، نقل فتوای خودشان را تحمل کند.

*احترام فوق العاده آیت الله بروجردی به بزرگان و مراجع

 ایشان نه‌تنها به بزرگان و مراجع عصر خودشان، بلکه به بزرگانی هم که به قم می‌آمدند احترام می‌گذاشتند. پدرم نقل می‌کرد، البته آیت‌الله شبیری زنجانی هم این جریان را از پدر من نقل کرده‌اند. به اینکه: مرحوم آیت الله آقاسیدعبدالهادی شیرازی به قم تشریف آوردند و به منزل آیت الله بروجردی آمدند. ایشان در آن زمان چشمشان نمی‌دید و نابینا شده بودند. ـ آیت الله محسنی ملایری می‌گویند: محل سکونت ایشان با منزل آیت الله بروجردی فاصله‌ داشت با درشکه آمده بودند، آیت الله آقاسیدعبدالهادی شیرازی گفتند: قبل از رسیدن به خانۀ آیت الله بروجردی  پیاده ‌شویم و به اندازۀ هفت قدم پیاده برویم تا ثواب ببریم ـ. ایشان نزد آیت الله بروجردی نشستند و بعد از تمام شدن جلسه، وقتی آیت الله آقاسیدعبدالهادی شیرازی خواستند بروند دست آیت الله بروجردی را گرفته بودند. آیت الله بروجردی می‌خواستند ایشان را همراهی کنند و به بدرقۀ ایشان بروند. آیت الله آقاسیدعبدالهادی شیرازی نمی‌گذاشتند. آیت الله بروجردی پیش‌دستی کردند و آمدند کفش‌های آیت الله آقا سیدعبدالهادی را جفت کردند. ـ آیت الله بروجردی از نظر رتبه به آیت الله سیدعبدالهادی مقدم بودند، اما کفش‌های ایشان را جفت کردندـ. آیت الله سیدعبدالهادی دوباره دست ایشان را گرفتند و خم شدند تا دست آیت الله بروجردی را ببوسند. آیت الله بروجردی هم خم شدند دست آیت الله سیدعبدالهادی را ببوسند. پدر من می‌گفتند: دیدم که عمامه‌ها به هم خورد اما نفهمیدم بوسیدن در چه مورد اتفاق افتاد. اما کسانی می‌گفتند آیت الله بروجردی دست آیت الله سیدعبدالهادی را بوسیدند. آیت الله شبیری به من می‌فرمودند: من از پدر شما، پرسیدم آیت الله خوئی هم که قم آمدند، شنیدم وقتی می خواستند تشریف ببرند آیت الله بروجردی جلوی پای ایشان کفش‌هایشان را جفت کرده‌اند. پدرم گفت: به ایشان [آیت الله شبیری]  گفتم من در آن جلسه نبودم، اما آیت الله بروجردی که در مورد آیت الله آقا سیدعبدالهادی این کار را کردند، هیچ بعید نیست در مورد آیت الله خوئی هم همین عمل را انجام داده باشند.

به‌هرحال آیت الله بروجردی(قدس سره) خصوصیاتی داشتند و من شمه‌ای از این خصوصیات را که شنیده‌ام، نقل کردم.

منبع: حوزه نیوز


فرم در حال بارگذاری ...