« مرد آن بود كه ميان... و لحظه ای از یاد خدا غافل نباشد | نقش نيازهاى مادى و معنوى در ياد كردن خداوند » |
نجوای آشنا
نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391الهي! راز دل نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهي! چگونه خاموش باشيم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گويم که خرد مدهوش و بي هوش است.
الهي! چون تو حاضري چه جويم و چون تو ناظري چه گويم.
الهي! آن خواهم که هيچ نخواهم.
الهي! چون در تو مي نگرم از آنچه که خوانده ام شرم دارم.
الهي! در ذات خودم متحيرم تا چه رسد در ذات تو.
الهي! هرچه بيشتر دانستم نادان تر شدم، بر نادانيم بيفزا.
الهي! کلمات و کلامت که اينقدر شيرين و دلنشين اند، خودت چوني؟
الهي! شکرت که دولت صبرم دادي تا به ملکت فقرم رساندي.
الهي! از شياطين جن بريدن دشوار نيست، با شياطين انس چه بايد کرد؟
الهي! به سوي تو آمدم. به حق خودت مرا به من برمگردان.
فرم در حال بارگذاری ...