چرا بازار ما، همه‌اش جنس خارجی است؟

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395
کارخانه‌های داخلی مشغول کارند، جنس مرغوب و خوب و گاهی بهتر از جنس خارجی، تولید میکنند اما بازار که میروید، همه‌اش جنس خارجی است؛ چرا؟
وقتی که جنس خارجی چه قانونی، چه قاچاق، وارد شد؛ تولید داخلی میخوابد.
وقتی تولید داخلی خوابید، جوان ما بیکار میشود،
اشتغال کم میشود،
رکود بر کشور حاکم میشود،
وضع زندگی و معیشت مردم دشوار میشود.۱۳۹۵/۰۵/۱۱
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: نورالهدی [عضو] 
5 stars

سلام خواهرم
ممنونم که منو راهنمایی کردید،خیلی خوشحال شدم
از سفر مشهد میام نائب الزیارتتون بودم

1395/05/19 @ 20:32


فرم در حال بارگذاری ...

خصوصیات محبوبترین بندگان

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395

ممکن است یک دروغ کوچک، تأثیرات بزرگ را نداشته باشد لکن یک صفتی، یک خصلت مذمومی وقتی در جامعه رائج شد و تقبیح نشد، به تدریج فراگیر می‌شود.




rticle>
نظر از: وفائی نژاد [عضو] 
وفائی نژاد

متن بسیاری عالی است. ان شالله موفق باشید.
امروز
از تمام روزها ارامترم
نگران فردا نیستم
همه چیز را به خداسپرده ام
او بزرگ و مهربان است….

خوشحال میشویم به وبلاگ ما هم مراجعه کنید.

1395/05/20 @ 11:28


فرم در حال بارگذاری ...

رنج‌نامه فرزند رهبر شیعیان نیجریه یک چشم شیخ زکزاکی نابینا و دست و پایش فلج شده است.

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395
«محمد زکزاکی» پسر شیخ ابراهیم زکزاکی در نامه‌ای نوشت:
من از همه کسانی که به حق انسان برای برخورداری از عدالت و کرامت معتقدند می‌خواهم برای انجام تلاشی مضاعف به من بپیوندند.یک چشم شیخ زکزاکی نابینا و دست و پایش فلج شده است/دولت اجازه نمی‌دهد پزشکان شیخ را معاینه کنند «محمد زکزاکی» پسر شیخ ابراهیم زکزاکی در نامه‌ای سرگشاده، به تشریح وضعیت ناگوار پدرش و ظلمی که به رهبر شیعیان نیجریه می‌رود، پرداخت.وی در بخشی از این نامه آمده است: «من از همه کسانی که به حق انسان برای برخورداری از عدالت و کرامت معتقدند می‌خواهم برای انجام تلاشی مضاعف به من بپیوندند.»


در متن نامه فرزند رهبر شیعیان نیجریه به خشونت‌های ارتش نیجریه علیه مسلمانان این کشور و بخصوص خانواده و فرزندان و شخص شیخ «ابراهیم زکزاکی» اشاره شده است.

خلاصه‌ای از این نامه در ادامه آمده است: بخشی از خاطرات کودکی‌ام شخصی است و نمی‌توانم آن را بازگو کنم، اما باتوجه به شرایط کنونی، احساس می‌کنم بخش‌هایی از آن باید با سایرین به اشتراک گذاشته شود، بخصوص حالا که تقریبا همه دلایل زندگی من از دست رفته است. من محمد ابراهیم هستم که البته در میان دوستانم ابراهیم نامیده می‌شوم. در کودکی موشی را در خانه کشتم، مرگ آن موش تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برایم بود. من چیزی بزرگتر از یک موش را نمی‌توانم بکشم، حال آنکه برخی مردان تا دندان مسلح همه برادرانم را سلاخی کرده و زنان، مردان و کودکان همراه آنان را نیز همینطور.

پزشکان، پرستاران، مهندسان، روزنامه‌نگاران و زنان و مردانی از تمامی مشاغل در میان این کشته‌شدگان هستند. دختران و پسران دانش‌آموزی که آرزوی دستیابی به اهدافشان را داشتند، دوستان و خانواده‌هایی با اعضای پیر و جوان همه و همه به دست ارتشی قتل‌عام شدند که قرار بود محافظ آن‌ها از قتل‌عام باشد! چند روز پیش دولت ایالت کادونا از تشکیل کمیسیونی خبر داد که در آن درباره کشتار مردم بی‌گناه توسط عوامل وابسته به ارتش نیجریه تحقیقات انجام می‌شود؛ اینکه هزاران انسان بی‌گناه ناپدید و بیش از 340 نفر در یک گور دسته‌جمعی مدفون شده، صدها نفر بازداشت و اموالی به ارزش صدها میلیون نابود شدند. گرچه هیچ نماینده‌ای از سوی جنبش (مسلمانان) در این کمیسیون حضور نداشت، اما من تمام نتایج منتشرشده آن‌ها از تحقیقات را پیگیری می‌کنم.

...

اداره خدمات دولتی (DSS) ادعا می‌کند که پدر من در «بازداشت محافظت‌شده» قرار دارد، چراکه وی فرد آسیب‌پذیری است و به گفته وکیلش، این وظیفه اداره خدمات دولتی است که از شهروندان آسیب‌پذیر محافظت نماید! بدتر از همه اینکه آنها ادعا دارند که پنج میلیون نایرا (واحد پولی نیجریه) صرف حفظ سلامتی وی شده است. غیرقابل‌تحمل است که من باید تماشاگر قتل و کشتار مردم بی‌گناه از جمله سه برادر خودم باشم. گرچه پدر و مادر من در سلول‌های زندان نیستند، اما نه در شرایط راحتی قرار دارند و نه امنیت دارند. ارتش نیجریه طی هشت ماه هزار انسان بی‌گناه از جمله برادران من، عمه‌ام و تعداد زیادی از نزدیکانم را به قتل رسانده، هفت مرتبه به سوی مادرم تیراندازی شده و پدرم نیز علاوه بر از دست دادن یک چشمش، از ناحیه دست و پا نیز فلج شده است. آن‌ها در چنین وضعیتی امکان دسترسی به پزشک یا مشاور حقوقی ندارند در حالی که DSS ادعای محافظت از آن‌ها را دارد. توهین و خشونت در این هشت ماه با بدترین روش‌ها علیه ما بوده به گونه‌ای که عکس ما در رسانه‌ها منتشر شده تا از این طریق به اعتبار ما خدشه وارد شود.

درخواست من برای ملاقات یک پزشک با پدرم برای درمان وی هر روز با بهانه‌های اداری از سوی DSS رد می‌شود. در مدت هشت ماه بازداشت پدرم، تنها چهار بار اجازه دیدار با وی را داشتم. در آخرین دیدار فیلم‌برداری برای فریب افکار عمومی و ساخت تصاویری تبلیغاتی مشغول ضبط دیدار ما بود؛ مطمئنم که به زودی این تبلیغات را مشاهده خواهید کرد. پزشکی که اصلا نام و هویت تحصیلی وی مشخص نیست بدون مشورت با تیمی پزشکی یکی از چشمان پدرم را از کار انداخته است. 

اگر همانطور که وکیل آن‌ها ادعا می‌کند، آن‌ها واقعا در حال محافظت از پدر من هستند، من از آن‌ها چند سوال دارم که تاکنون به آن‌ها پاسخ داده نشده است:  ملاقات اعضای خانواده چه تهدیدی ایجاد می‌کند؟ ملاقات پزشکان چه تهدیدی ایجاد می‌کند؟ دسترسی پدر من به وکیل چه تهدیدی ایجاد می‌کند؟ با توجه وضعیت خطرناک و تهدید قریب‌الوقوع نابینا شدن وی، چرا هیچ پزشکی حق ملاقات با او را ندارد؟ چرا آن‌ها مدام با دوربین بالای سر ما هستند، در حالی که تنها چیزی که ما می‌خواهیم این است که بتوانیم با پاره تن خود دیدار کنیم؟ و اینکه چرا من باید همچنان مانند پسر ساکت و قدردان یک مهمان باشم، در حالی که او بیشتر یک گروگان است؟ و در حالی که از آسیبی که ممکن است به واسطه گفتن حقایق توسط من به والدینم وارد شود، انگشتانم می‌لرزد، سوالی را که همیشه از خود پرسیده‌ام، می‌پرسم، آیا می‌توانم حقیقت را به زبانم بسپارم؟

مردان و زنان بزرگ در قصه‌ها همه و همه یک ویژگی مشترک دارند و آن آمادگی برای خطر کردن برای یک هدف است: عدالت. در توان من نبود که مانع مرگ برادرانم شده و یا از مادرم محافظت کنم. با تصور خوش‌بینانه خود تنها ابزار اندکی در اختیار من است. من به این نتیجه رسیده‌ام که شیطان جان برادران و خانواده من را گرفت، پدر و مادرم را ربوده و آن‌ها را بعنوان گروگان نگه داشته و ذره‌ذره می‌کشد. این یک واقعیت است که من در برابر چنین سطحی از جنون، دیوانگی، تعصب و بی‌وجدانی بی‌قدرت و ضعیفم و تنها کاری که در حال حاضر از من برمی‌آید اعتراض و شکایت به هر نحو ممکن است.

اگر خشونت و خونریزی قدرت است، من فاقد آن هستم. من هنوز هم از کشتن همان موش دوران کودکی‌ام پشیمانم. من از کشتن بی‌گناهان عاجزم. من نمی‌توانم بکشم و پشیمان نباشم. من فرزند پدری هستم که هرگز از خشونت‌های وارد شده (علیه مردم) چشم‌پوشی نکرد، حتی به قیمت از دست دادن بینایی‌اش. من از همه کسانی که به حق انسان برای برخورداری از عدالت و کرامت معتقدند می‌خواهم برای انجام تلاشی مضاعف به من بپیوندند. ما باید به این بی‌عدالتی به ظاهر بی‌پایان اعتراض کرده تا صدایمان شنیده شود. ما باید پیش از آنکه دیر شود دست بکار شویم و از هر آنچه در اختیار داریم بهره ببریم. خدا را شاهد می‌گیرم که هیچ فرصتی برای اتلاف وجود ندارد. پدرم همین الان نیاز به پزشک دارد، همین الان! خدا را شاهد می‌گیرم که پدرم اکنون در حال نابینا شدن، فلج شدن و نابودی است. تعریف و تمجید از دولت دیگر کافی است. آن‌عکس‌های لعنتی را منتشر کنید، هر دروغی که می‌خواهید بگوئید، اما به ما توهین نکنید. بگذارید پزشکان به آنجا بروند، اجازه دهید پزشکان چشمان پدرم را نجات دهند.

منبع: فارس



فرم در حال بارگذاری ...

وزارت اطلاعات، پوسته‌ی سخت نظام است.

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395


رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار وزیر، معاونان و مدیران وزارت اطلاعات:

وزارت اطلاعات، سنگر حساس و چشم بینا و بیدار نظام اسلامی است

ایجاد خط فاصل با امریکا از مهمترین مبانی قطعیِ امام بزرگوار ماست

مبانی و جهت‌گیری‌های انقلابی باید به طور کامل در وزارت اطلاعات حفظ شود

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی بعدازظهر امروز (سه‌شنبه) در دیدار وزیر، معاونان و مدیران وزارت اطلاعات، این وزارتخانه را «سنگری بسیار مهم و حساس» و «چشم بینا و بیدار نظام اسلامی» خواندند و تأکید کردند:
وزارت اطلاعات، پوسته‌ی سخت نظام است و به هیچ‌وجه نباید آسیب‌پذیر شود.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با تشکر از زحمات مؤمنانه و شبانه‌روزی بخشهای مختلف وزارت اطلاعات، پیروزی و بقای انقلاب اسلامی را در گروی حفظ ایمان دانستند و افزودند:
ناکامی استکبار جهانی در مقابل نظام اسلامی با وجود انبوه توطئه‌ها و شگردهای گوناگونی که از روز اول علیه انقلاب به کار گرفتند، جز با پشتوانه‌ی «ایمان»، ممکن نبود.

...

رهبر انقلاب، هر اقدامی در تضعیف ایمان مردم و مسئولان را «خیانت» خواندند و گفتند:
آن نیروی دفاعی که کشور را در همه این سالها حفظ کرده، نیروی ایمان است و اگر این سلاح قوی و کارآمد تضعیف شود، آفات فراوانی به دنبال خواهد داشت.ایشان از همین زاویه، تقویت جنبه‌های معنوی و ایمانی را در وزارت اطلاعات مورد تأکید قرار دادند و خاطرنشان کردند: وزارت اطلاعات، پوسته‌ی سخت نظام است که به هیچ‌وجه نباید آسیب‌پذیر شود، بنابراین تقویت عناصر مهمی همچون ایمان و معنویت در این وزارتخانه باید بیش از هر دستگاه دیگری مورد توجه قرار گیرد.
رهبر انقلاب با اشاره به ظرفیت غنی وزارت اطلاعات در برخورداری از نیروها و جوانان مؤمن و انقلابی تأکید کردند: نسل جدید وزارت اطلاعات را همچون گذشته، ارزشی و انقلابی رشد و ارتقا دهید.حضرت آیت الله خامنه‌ای، وزارت اطلاعات را چشم بینا و بیدار نظام اسلامی خواندند و افزودند: مبانی و جهت‌گیری‌های انقلاب اسلامی باید به طور کامل در وزارت اطلاعات حفظ شود.ایشان، مبانی انقلاب اسلامی را آثار و بیانات صریح امام خمینی(ره) خواندند و تأکید کردند: ایجاد خط فاصل با رأس جریان استکبار یعنی امریکا از مهمترین مبانی قطعیِ امام بزرگوار ماست و این مسئله جای هیچگونه مسامحه و سهل‌انگاری ندارد.حضرت آیت الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند:
وزارت اطلاعات در هر بخشی که می‌تواند پایگاهی برای کمین دشمن و ضربه زدن به نظام اسلامی قرار بگیرد، باید حضور داشته باشد و آن بخش را حوزه کاری خود بداند.«نقش وزارت اطلاعات در تحقق اقتصاد مقاومتی» نکته دیگری بود که رهبر انقلاب مورد تأکید قرار دادند و گفتند:
علاج برون‌رفت از مشکلات کشور، اقتصاد مقاومتی است که کارهایی نیز در این زمینه آغاز شده اما باید نتیجه کارها در عمل دیده شود.ایشان، همچنین بر نقش وزارت اطلاعات در برخورد و پیشگیری از مفاسد اقتصادی تأکید کردند.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین علوی وزیر اطلاعات گزارش جامعی از برنامه‌ها و فعالیت‌های این وزارتخانه بیان کرد.


فرم در حال بارگذاری ...

وهابی جدا شده از دربار آل سعود:حدیث غدیر تمام دین است/ صلوات شیعه در "صحیح بخاری" آمده است.

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395
 گفتگو با وهابی جدا شده از دربار آل سعود(۲)
باید توجه داشت که حدیث غدیر تمام یک دین است و سخن یک ادیب و فیلسوف نیست که انسان با میل خودش آن را رد کند یا بپذیرد. حدیث غدیر یک مساله آسمانی است و اجتهاد پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.

علی الشعیبی

دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند. الشعیبی که بسیاری از سخنان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب را حفظ بود رفته رفته به گمراه بودن و دروغگو بودن این دو شخصیت وهابی پی می برد و پس از آن با مشاهده حدیث غدیر و پی بردن به صحیح بودن آن بر سر دوراهی بهشت و جهنم قرار می گیرد. آنچه می خوانید ترجمه دومین بخش از گفتگوی شبکه الکوثر با وی در برنامه زنده “حقائق التاریخ” است که در این گفتگو الشعیبی از چگونگی جدا شدن خود از وهابیت و اعتقاد به حدیث غدیر می گوید:

 - چه اموری باعث شد شما این تصمیم سخت را بگیرید و از مذهب وهابیت خارج شده و به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کنید.

اگر اجازه بدهید دوست دارم یک کلمه را در سخن شما تغییر دهم و به جای “تصمیم سخت” دوست دارم بگویم این تصمیم من سرتاسر رحمت بود، چون اگر من در آن حالت و بر آن مذهب باقی می ماندم اکنون یک انسان خونریز و آدمکش بودم که مردم را به جهنم سوق می دادم و در هر صورت 37 سال است که این سؤال از من پرسیده می شود.

انگیزه من برای خروج از وهابیت چیزی نبود جز فکر و اندیشه محمد بن عبدالوهاب که ما باید این فکر را بررسی کنیم. مسلمان نباید به گونه ای باشد که از این افراد بُت بسازد و بگوید ابن تیمیه این را می گوید و تمام و باب علم بسته شود. نباید به گونه ای باشد که بگوید محمد بن عبدالوهاب این را می گوید و تمام و کسی جرات نکند حرف بزند، چون این رفتار نوعی بُت پرستی است.

...

 

- چه چیزی باعث شد در اندیشه محمد بن عبدالوهاب تجدید نظر کنید؟

سؤال خوبی است. محمد بن عبدالوهاب بر این باور بود که تمام مسلمانان از 600 سال پیش یعنی از قرن پنجم هجری کافر هستند و بنا بر این نظریه می توان گفت محمد بن عبدالوهاب ابن تیمیه را تکفیر می کند و نکته دومی که به نظرم رسید حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله در صحیح بخاری است که فکر ابن تیمیه را نقض می کند و می فرماید: «لا تزال طائفة من أمّتي ظَاهِرينَ عَلى الحَقّ لا يَضُرُّهُم مَن خَذَلهم إلی يومِ القيامة»: تا روز قیامت، همواره گروهی از امت من هستند که برحق می باشند و بی اعتنایی دیگران، زیانی به آنها نمی رساند).

همچنین روایت دیگری نیز در صحیح بخاری است از پیامبر صلی الله علیه و آله که می فرماید: «إنی والله ما أخاف بعدی أن تشرکوا» (به خدا سوگند از اینکه پس از من مشرک شوید ترسی ندارم…).

پس بنا بر این روایت ما در معرض شرک نیستیم و من هم با دیدن این روایت ها خودم را مخیر دیده که یا باید روایت پیامبر صلی الله علیه و آله را بپذیرم و یا تسلیم سخن محمد بن عبدالوهاب بشوم و توجه به این نکته بسیار مهم است.

نکته مهم و قابل توجه دیگر این است که ابن عبدالوهاب با تکیه و استناد به آموزه های باطل خود، به روستاهای مسلمان حمله می کرد و آنها را می کشت و یک روز به ارتش خود گفت فلان روستا کافر هستند بروید و آنها را بکشید و سربازان او هنگام نماز صبح به آن روستا حمله کردند و هنگامی که از آن روستا صدای اذان شنیدند به ابن عبدالوهاب گفتند: ای شیخ اینها مسلمان هستند و او پاسخ داد آنها کافر هستند آنها را بکشید و آنها را کشتند، اما شما هرگاه انگیزه های این اقدامات را بررسی کنی به این نتیجه می رسید که او می داند این افراد کافر نیستند، اما وهابی ها به هر بهانه ای خون دیگران را می ریزند تا غنائم به دست بیاورند این حملات و کشتارها به خاطر جمع کردن غنائم است.

یکی دیگر از اموری که مرا شگفت زده کرد زمانی بود که در میان مجموعه روایاتی که البانی آنها را صحیح می داند به حدیث غدیر برخورد کردم و با تعجب فراوان دیدم که حدیث عید غدیر را در میان روایات صحیح آورده و زمانی بیشتر تعجب کردم که دیدم این حدیث را از 123 صحابه روایت کرده و باید توجه داشت که این روایت تمام یک دین است و سخن یک ادیب و فیلسوف نیست که انسان با میل خودش آن را رد کند یا بپذیرد، بلکه تمام یک دین است و متاسفانه به ما می گویند این روایت دروغ است.

البانی حدیث غدیر و اسناد آن را در 14 صفحه ذکر کرده و کسی است که از من خواست درباره این حدیث تحقیق کنم و من متوجه شدم ابن تیمیه آن را تضعیف کرده و این از اشتباهات ابن تیمیه است که اشتباهات زیاد دیگری هم دارد و به هر حال به این نتیجه رسیدم که حدیث غدیر صحیح است و بر سر یک دوراهی قرار گرفتم که سخن ابن تیمیه را بپذیرم یا حدیث غدیر و آیه ناظر به آن را که می فرماید: «بلغ ما أنزل إلیک» و این آیه نشان می دهد مفاد حدیث غدیر یک مساله آسمانی است و اجتهاد پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.

 

- کار که به اینجا رسید و با این تضارب آراء مواجه شدید چکار کردید؟

با تمام این احوال از اعتقاد وهابی خود برنگشتم و باز هم امیدوار بودم وهابی ها برحق باشند، چون من عمری را با این عقیده سپری کرده بودم که چیز کمی نیست. شما تصور کنید انسان یک گربه را پرورش بدهد و بعد از مدت زیادی بفهمد آن حیوان در واقع یک ببر است که ممکن است هر لحظه او را بکشد تصور کنید چه حالی پیدا می کند و من هم با عقیده ای روبرو شدم که احتمال می دادم مرا به جهنم ببرد.

زمانی در مرکز مخطوطات اسلامی استانبول کتابی دیدم با عنوان “النبراس الصحیح علی أن لیس کل ما فی الصحاح صحیح” و با خودم گفتم شاید مؤلف آن از یکی از فرقه های اسلامی است که رای آنها خلاف رای اهل سنت است، اما هنگامی که کتاب را باز کردم دیدم مؤلف آن “هبة الله بن عبدالرحیم عراقی"، امام حنبلی های بغداد است که در سال 605 از دنیا رفته. هنگامی که به شام برگشتم درباره این کتاب با شیخ البانی صحبت کردم و گفتم چنین کتابی وجود دارد و او هم گفت: بله احادیث غیر صحیح در بخاری وجود دارد و برخی تعداد آنها را 28 و برخی 70 حدیث می دانند و اکنون مرور این مطالب باعث شده درباره هر چیز به جز قرآن تردید کنم، چون هیچ چیز مقدسی به جز قرآن وجود ندارد که خداوند ضمانت کرده هیچ باطلی در آن راه نیابد و بدین ترتیب از تقدیس محمد بن عبدالوهاب نجات یافتم و البته پس از آنکه ابن تیمیه را خواندم و سخنان زیادی را از او حفظ کردم و در این زمینه مجموعه فتاوا و رسائل و الدرر و منهاج السنة و کتاب های دیگر او را خواندم، اما متوجه شدم ابن تیمیه یک یهودی است بدون اینکه یهودی بودن خود را اعلام کند و شیخ البانی هم قبلا درباره اشتباهات ابن تیمیه با من صحبت کرده و گفته بود که ابن تیمیه اشتباهات زیادی دارد و من به دنبال این اشتباهات بودم و می دیدم مثلا “قاضی حران یهودی” را مدح می کند و عقیده تجسیم خود را از یهودیان قرائی[1] در دمشق گرفته و برخی اعتقادات خود را از “ابن گرام” گرفته و “ابن گرام” از شخصیت های ملعون تاریخ اسلام است و ملعون بزرگی هم هست. او کسی است که می گوید: منافقان( منافقان مدینه) نزد خداوند از جبرئیل و میکائیل و فرشتگان آسمان برترند و این تیمیه هم می آید و سخنان و کارهای ابن گرام را تایید می کند. ابن گرام یک یهودی سجستانی است که والی سجستان قصد کشتن او را داشته و او از سجستان فرار می کند و به قدس فرار می کند و در سال 255 فوت می کند.

 

- پس با این افکار و اندیشه های انحرافی و اشتباه مواجه شدید؟

بله اما با تمام این احوال کنار گذاشتن وهابیت برای من ساده نبود، چون مساله مساله دین است. برای شما مثالی می زنم. زمانی با شخصی به نام ابوحسن کار می کردم. او بنا بود و من به او سنگ و گل می دادم. روزی به من گفت بیا امروز سراغ یک کافر برویم شاید خداوند او را به اسلام هدایت کند و عادت من این بود که فکر می کردم هر کلامی که وهابی ها می گویند صحیح است، اما بعدها متوجه شدم بزرگ وهابی ها یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دروغگو کذاب بوده اند و به طور دقیق کمی پیش از خروج از وهابیت به این واقعیت پی بردم که ابن تیمیه کذاب است و ابن عبدالوهاب هم کذّاب است، اما با تمام این احوال شیطان مرا وسوسه می کرد که باز هم بر آن مذهب بمانم.

به هر حال به ابوحسن گفتم بعد از نماز عشا به سراغ آن کافر می رویم شاید هدایت شود. هنگامی به خانه آن مرد رفتیم، در زدیم و آن مرد که ریش بلندی داشت آمد و بر پیشانی او آثار سجده بود و هنگام ورود ما اذان گفتند و آن مرد گفت ابتدا نماز بخوانیم و بعد بنشینیم و ابوحسن گفت آری خوب است اول نماز بخوانیم و ابوحسن جلو ایستاد تا ما به او اقتدا کنیم و این چیزی بود که برای من خوشایند نبود، چون ما در اسلام داریم که وقتی انسان میهمان کسی باشد نمی تواند به صاحب خانه برتری بجوید و به او دستور بدهد و پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید درباره مال و در خانه کسی نمی توان به او دستور داد. به ابوحسن گفتم بهتر است مدارا کنی اما او به من چشم غره ای رفت و جلو ایستاد و با صدای بلند تکبیر گفت و نماز را شروع کرد در حالی که این کار او در شرع جایز نیست و لهجه اذان گفتن و قرائت او نیز بدوی بود و اشکال داشت و پس از قرائت فاتحه شروع به خواندن سوره کرد و گفت: «هو الخالق البارئ المصوَّرُ له الأسماء الحسنی» و من به او گفتم “المصوِّر” اما باز هم تکرار کرد “المصوَّر” و ادامه داد و هنگامی که نماز تمام شد با سرعت و عجله سلام های نماز را گفت و بلافاصله رو به من کرد و گفت: خدا تو را هدایت کند چرا برادر مومن خود را به خاطر یک فتحه و کسره ضایع می کنی؟

بعدا هنگامی که از وهابیت خارج شدم همان طور که قبلا به شما گفتم کتابی درباره ابوحنیفه نوشتم و همین ابوحسن مرا دید و گفت شنیده ام کتابی درباره ابوحنیفه نوشته ای اما ابوحنیفه همان “ابوجیفه” است و من از این سخن او تعجب کردم و با او وارد بحث شدم و شروع کرد به گفتن که ابوحنیفه چیست؟ شافعی چیست؟.. تو برو ببین ابن تیمیه چه می گوید!

و من به شما می گویم همین ها هستند که ائمه(ع) را تکفیر می کنند و آنها را مسخره می کنند، اما آنها باید بگویند این مکتب تکفیری را از کجا آورده اند؟

تمام اینها که به شما گفتم یک طرف و سیره نبوی طرف دیگر.

 

- هنگامی که وهابی بودید دیدگاه شما درباره محمد بن عبدالوهاب چه بود؟

اگر خدای نکرده شما وهابی شوید ابن عبدالوهاب را نمی شناسید مگر با کشتار و خونریزی و چپاول و دزدی و تجاوز و دروغ و ابن تیمیه هم همین است. از این رو البانی هنگامی که از انحراف و گمراهی این تیمیه سخن می گوید از گمراهی ابن عبدالوهاب هم سخن می گوید و به همین خاطر البانی از عربستان اخراج شد. وهابی ها علاوه بر البانی بلاها بر سر مردم سوریه آوردند و تمام اهل سنت و علوی ها و اسماعیلی ها و مسیحی ها را کافر می دانند و هیچ کس را استثنا نمی کنند. من یک سوری هستم که در حلب و دمشق درس خوانده ام و در سوریه سخنرانی ها داشته ام و فعالیت های زیادی داشته ام و به یاد دارم در یک سال 360 سخنرانی داشتم یعنی به اندازه تعداد روزهای سال.

آن زمان با خودم فکر می کردم که آیا سخنان ابن تیمیه درباره ما مردم سوریه درست است؟

زمانی شخصی پیش من آمد و از من خواست به او عربی درس بدهم و به من گفت کارمند دستگاه امنیتی هستم، اما هنگامی که قرآن می خوانم همسرم به من می خندد چون اشتباه می خوانم. پس از آن وقت نماز عشاء شد و مسجد هم نزدیک خانه او بود و من به او گفتم ان شاءالله فردا می آیم و درس را ادامه می دهیم و او گفت من هم با شما به مسجد می آیم تا پس از نماز به خانه برگردیم و ادامه بدهیم. این در حالی بود که من تحت تاثیر افکار ابن تیمیه گمان می کردم این شخصِ علوی، کافر است و نماز نمی خواند و روزه نمی گیرد و زکات نمی دهد و حج به جا نمی آورد و هنگامی که به من گفت با هم نماز بخوانیم به او گفتم اهل کجایی؟ گفت من علوی و اهل نماز و روزه هستم و من در آنجا بسیار خجالت کشیدم و شرمنده شدم و در آنجا تصمیم گرفتم در این رابطه نظرات ابن تیمیه را بررسی کنم و البانی هم پیش از این مرا تشویق کرده بود که نگاه انتقادی به نظرات ابن تیمیه داشته باشم.

ابن تیمیه خبری دارد که می گوید علوی ها علیه هموطنان خود با فرنگی ها همدست شده اند و آنها را تکفیر می کند و لعن می کند و من به تاریخ اسلام مراجعه کردم و دیدم تمام علوی ها و اهل سنت و اسماعیلی ها در برابر فرنگی ها ایستاده اند و مقاومت کرده اند و 14 فرمانده فرنگی را کشته اند و پادشاه صلیبی ها را کشته اند و اسامی مجاهدان اسلامی منطقه نیز هم اکنون موجود است.

ابن تیمیه بسیار دروغگو بود و در بسیاری از امور دروغ می گفت، اما زیرک هم بوده و در عین حال مکار بوده و از نفس اماره خود دستور می گرفته و عقل و زیرکی و هوش او در جهت نفس اماره او کار کرده و سودی برایش نداشته.

مشاهده تمام این انحرافات و دروغ های ابن تیمیه باعث شد بُت ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب در درون من فرو بریزد و بشکند و من هم روی آن پا گذاشتم و آزاد شدم.

 

- وهابیت از پیروان خود انسان هایی سنگدل و سخت می سازد. شما چگونه شکسته شدید و پذیرفتید وهابیت را کنار بگذارید؟

چون خداوند جبار است و کمر متکبران را می شکند و در حدیث قدسی فرموده: «الکبریاء ردائی من نازعنی فیه قصمت ظهره و لا أبالی» : (کبریاء لباس من است و هرکس بخواهد آن را بر تن کند، کمر او را می شکنم و به او اعتنایی ندارم).

و در اینجا است که گردن کشانی که می خواهند مانند خدا متکبر باشند پیش پای شما سقوط می کنند و شما روی آنها پا می گذاری و این یک توفیق الهی است که البته نیاز به تلاش و پیگیری هم دارد.

در بخاری حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که از ایشان پرسیدند چگون به شما صلوات بفرستیم؟ حضرت به آنها فرمود: بگویید «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و این در بخاری آمده، اما وهابی ها به خاطر تکبر و مخالفت با شیعه، عبارت آل محمد را نمی گویند.

 

- شما به خدایی که به شما چنین توفیقی داده چه می گویید؟

من از او تشکر می کنم و او را سپاس می گویم که او پروردگاری است که از تمام توصیفات ابن تیمیه منزه و پاک است و از او متشکرم که به من عمری داد تا از تاریکی بیرون بیایم.

بگذارید مطلب مهمی به شما بگویم. من مدت زیادی طلبه علم بوده ام و به شما می گویم کسی که به دنبال حقیقت باشد به آن می رسد.

 

- پیام و نصیحت شما به وهابی ها و تمام مسلمانان چیست؟

می توان وهابی ها را به دو دسته تقسیم کرد: وهابی هایی که از آب گمراهی نوشیده اند و در گمراهی غوطه ور هستند و در باتلاق گمراهی فرو رفته اند. اینها همان هایی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آنها می فرماید: آنها کسانی هستند که از ایمان خارج شده اند و باز نمی گردند و همچون تیری هستند که از کمان خارج شده و به آن باز نخواهد گشت، اما وهابی ها دسته دیگری هم دارند که کنار ایستاده اند و هیچ تیری به هیچ سمتی پرتاب نکرده اند و به تماشا ایستاده اند ببینند رسانه (امپراتوری رسانه) چه می گوید. پیام ما به این دسته این است که پیش از همه چیز در مورد خودمان باید از خدا بترسیم؛ چراکه همه ما روزی می میریم و در پیشگاه خداوند حاضر می شویم و از ما سؤال می شود. من بنده خدا هستم و تجربه خود را می گویم و بسیاری از وهابی ها را دیده ام که از وهابیت خارج شده اند.

پیام من به این جوانان این است که پنجره فکر خود را باز کنید و فقط به فکر دیگران اعتماد نکنید و اجازه ندهید نفس اماره، عقل های شما را به بردگی بکشد که اگر نفس اماره، عقل را اسیر خود کند، انسان را به پرتگاه می اندازد و به یاد داشته باشید که قرآن فرموده: ما نفس لوامه و مطمئنه و اماره داریم و بدانید هرچقدر که عقل و هوش و زیرکی داشته باشید ممکن است نفس شما مکار و گرگ صفت باشد و عقل شما را اسیر خود کند اما شما باید تلاش کنید نفس خود را در راه عقل و دین به کار بگیرید که در این صورت نفس لوامه فعال می شود و از صاحب خود درباره کارهایی که انجام می دهد سؤال می کند. بیایید به خدا و حقیقت بازگردیم و به خودمان و دیگران ظلم نکنیم.

 این گفتگو ادامه دارد…

 

 [1]. فرقه ای از یهودیان در مقابل یهودیان ربانی.
 


فرم در حال بارگذاری ...

ائمه اطهار علیهم السلام چه کسانی را شفاعت می کنند؟

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395

امام رضا عليه السلام بالاترین وفای به عهد دوست داران و شيعيان هر امامى را بیان نمودند.
 متن روایت را از کتاب  من لا يحضره الفقيه  منتشر می کند .

رَوَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ‏: إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِي عُنُقِ أَوْلِيَائِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِي زِيَارَتِهِمْ وَ تَصْدِيقاً بِمَا رَغِبُوا فِيهِ كَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَه

 حسن بن على وشاء از امام ابو الحسن رضا عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:

هر امامى بر گردن دوستان و شيعيانش عهد و پيمانى است و نشانه وفای کامل به آن پيمان، زيارت قبور ايشان است، پس كسانى كه از سر رغبت و براى اثبات عهد و پیمان خود با شوق و علاقه ايشان را زيارت كنند، أئمّه نیز در قيامت شفيعشان خواهند بود.

 من لا يحضره الفقيه-ترجمه غفارى، ج‏3، ص: 489

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله

التماس دعا دوست عزیزم

1395/05/19 @ 23:06


فرم در حال بارگذاری ...

آیا راحتی و رفاه فقط با پول فراهم می شود

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395
 
 گفتاری ازآیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره)
 خیال می کنید با پول، راحتی فراهم می شود
و حال اینکه اگر خدا تمام دنیا را در یک کاسه کند و به دست تو بدهد، باز هم گره های کوری هست که با آن پول باز نخواهد شد و تا آخر زندگی ات هم ناراحت می مانی.
این اشتباهی است که ما می کنیم.
 

 آیت الله آقا مجتبی تهرانی درشرح حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آورده است ،انسان هم خواسته های دنیایی دارد و هم خواسته های آخرتی، اگر کسی سه چیز را که جنبه های درونی هم دارد، برای خودش فراهم کند و به دست بیاورد، به مطلوب دنیا و آخرتش می رسد.  
رُوِیَ عَنِ الصّادقِ علیه السَّلام:

ثَلَاثَةٌ مَنْ تَمَسَّكَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بُغْيَتَهُ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ رَضِيَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللَّه.
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند:

سه چيز است كه هر كه بدانها چنگ زند، به خواسته‏ هاى دنيا و آخرت خود می رسد:

1- هر كه به خدا چنگ بزند. (معصيت خداوند را انجام ندهد)

2- آنچه كه خداوند براي او مي پسندد، بپسندد

3- به خداوند متعال خوش گمان باشد.
شرح روایت: «ثَلَاثَةٌ مَنْ تَمَسَّكَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بُغْيَتَهُ»؛ انسان هم خواسته های دنیایی دارد و هم خواسته های آخرتی دارد. اگر کسی این سه چیز را که جنبه های درونی هم دارد، برای خودش فراهم کند و به دست بیاورد، به مطلوب دنیا و آخرتش می­رسد.
 اول: «مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»؛ كسي كه دست از گناه بردارد به امید اینکه خداوند به او لطف كند. یکی از معانی «اعتصام بالله»، دوری گزیدن ازگناه به امید رسیدن لطف خداست. دوم: «وَ رَضِيَ بِقَضَاءِ اللَّهِ» راضی به قضای الهی باشد. رضایت را خشنودی معنا می کنند ولی در واقع به معنای «پسند» است. رضایت به قضای الهی معنایش این است که آنچه را که خداوند برای او پسندیده و تدبیر کرده است، بپسندد. سوم: «وَ أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللَّه» خوش گمانی به خدا داشته باشد و بد گمانی نداشته باشد. اینطور نباشد که - نعوذ بالله- در ذهنش بیاید که آنچه خدا برایش پسندیده، بد پسندیده است. حتی امام صادق علیه السلام تعبیر به «ظن» به معنای گمان می کند نه یقین! می فرماید “حسن ظن” به خدا داشته باشد. خدا هیچ وقت بدی برای ما نمی خواهد؛ خوبی و خیر ما را می خواهد.
  ما هم خواسته های دنیایی داریم و هم خواسته های آخرتی.  در خواسته های دنیایی مان گاهی در مصداقِ خواسته هایمان اشتباه می کنیم. از آنجایی که ما دنبال راحتی هستیم، خیال می کنیم راحتی با پول فراهم می شود؛ لذا از خداوند تقاضای پول می کنیم. اینجاست که ما اشتباه می کنیم. چرا می گوییم خدایا پول بده؟ و وقتی به ما نداد، گمانمان به خدا بد می شود و با خود می گوییم “­خواستیم، ولی به ما نداد". اگر به تو می داد چه بسا این برای تو راحتی نمی آورد. تو اشتباهت در این است که خواسته واقعی ات «راحتی» است. خیال می کنی با پول راحتی فراهم می شود و حال اینکه اگر خدا تمام دنیا را در یک کاسه کند و به دست تو بدهد، باز هم گره های کوری هست که با آن پول باز نخواهد شد و تا آخر زندگی ات هم ناراحت می مانی. این اشتباهی است که ما می کنیم.
 امام صادق علیه السلام فرمودند: گناه را ترک کن به امید اینکه خداوند به تو لطف کند. بعد هم آنچه که او می پسندد تو هم بپسند. او خیر تو را می خواهد، هیچ وقت بدی تو را نمی خواهد.پس آنچه برای تو می­پسندد را بپسند و بعد از آن هم به خدا خوش گمان باش. خدا در انتخاب اشتباه نمی­کند اما تو اشتباه می­کنی!
 مهم تر از همه همان اوّلی یعنی «اعتصام بالله» است گناه را ترک کن، امید لطفش را داشته باش؛ به تَبَع آن مطلوبت می آید. اما اگر بنا باشد هم مرتّب گناه کنی و هم بخواهی به مطلوبت برسی، نمی شود. شوخی نکن!
حضرت فرمودند اگر این سه چیز را رعایت کردی، به مطلوب دنیا و آخرتی ات می رسی. اوّلی اش این است که گناه را ترک کنی. ما اوّلی را گذاشتیم کنار و در دومی وسومی اش - نعوذ بالله- خیال می کنیم از خدا بهتر می فهمیم. این است که گره پس از گره در کار ما می افتد و بعد هم می نشینیم ناله می کنیم. ناله نکن! از همان اوّل برو گناه را ترک کن. دقّت کنید که حضرت روی طاعات دست نمی گذارد؛ بلکه روی ترک گناه تأکید می فرماید. گناه را ترک کن و امید به لطف خدا داشته باش. آن وقت هیچ گاه خدا ناامیدت نمی کند و مطلوب دنیا و آخرتت را به تو می دهد.
 تحف العقول، صفحه 315 - بحارالأنوار، جلد 75، صفحه 229


فرم در حال بارگذاری ...

بمناسبت ششم ذی قعده روز بزرگداشت شاه چراغ حضرت احمد بن موسی(علیه السلام)

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395

آنچه می خوانید بخشی از زندگی نامه این امامزاده بزرگوار است:

مقام معظم رهبری:

درباره ی او - احمد بن موسی - این جور نوشته اند که: «و کان احمدبن موسی کریماً جلیلاً وَرَعاً و کان ابوالحسن الرضا(علیه السّلام) یُحِبُّه و یُقَدِّمه»؛ مردی بخشنده و کریم و باورع و دارای جلالت مقام و منزلت بود و پدرش حضرت موسی بن جعفر این بزرگوار را بر فرزندان و خویشاوندان دیگر خود مقدم می داشت و به او محبت ویژه ای داشت. [1]


زندگی نامه حضرت

حضرت سید امیر احمد علیه السلام ملقب به شاهچراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است. در میان فرزندان حضرت موسی الکاظم علیه السلام «احمد» به کرم و جلالت و شجاعت و عبادت امتیاز داشت و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد. [2]

شیعیان و محبان اهل بیت رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی علیه السلام نیز در همین سنوات (198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیه السلام ، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریه ای صادر نمود تا تمام حکّام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند.

بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام

علی بن موسی علیه السلام امام من است

چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم (علیه السلام) امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر (علیه السلام) امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است. به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی (علیه السلام) می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم، پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی (علیه السلام) را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی(علیه السلام) آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بیعت نمودند.[3] و حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد. [4]

...



ورود به سرزمین فارس و شهادت

زمانی که کاروان اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیانشان به سرزمین فارس می رسند، مأموران خبر ورود آن حضرت را به حاکم فارس می رسانند، وی که از دست نشاندگان مأمون عباسی بود لشکری انبوه و کارآزموده را تجهیز نمود و در هشت فرسنگی شیراز و در محلی به نام «خانه زنیان» راه را بر آن کاروان بست. [5] حضرت سید امیر احمد علیه السلام چون کفار را که برای کارزار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی علیه السلام آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه را بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.

* کربلایی در سرزمین فارس

بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی علیه السلام و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. سپاهیان کفار که یارای مقاومت در خود ندیدند به مکر و خدعه پناه آورده و شایعه وفات حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا علیه السلام دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اما ستمگران که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احمد بن موسی علیه السلام با آن که ضربتی بر فرق مبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شجاعت می جنگیدند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.

جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از دست درازی دشمن به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و کسی بر مدفن آن حضرت واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع حاکم شهر رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند.

او پس از مشورت با علما و مشایخ زمان دستور داد محل مزبور را شکافتند تا بر لوحی از سنگ یشم رسیدند که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم».

چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار گشت، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به سرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». [6] سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند. [7]

کرامات

از احمد بن موسی ( علیه السلام ) کرامات و عنایات فراوانی ذکر شده است که برای نمونه به بعض از آن حکایات اشاره می شود

تو باید از احمد بن موسی یاری بطلبی

یکی از رزمندگان جبهه های حق علیه باطل با توسل به حضرت احمدبن موسی شاهچراغ علیه السلام بهبودی خود را بدست آورد. رزمنده اسلام منصور قاضی زاده در گفتگو با خبرنگاران رسانه های گروهی اظهار داشت:

در عملیات والفجر یک، بر اثر اصابت گلوله کاتیوشا و موج انفجاری که نزدیکی من، صورت گرفت ابتدا ذات الریه گرفتم و بعد دردی کشنده سراسر کمر و پایم را فرا گرفت تا اینکه به کرمان برای معالجه انتقال یافتم. در این شهر بعد از اینکه پزشکان مرا جواب کردند، گفتند امکان دارد در تهران معالجه شوم. پایم دیگر حرکت نمی کرد، دردم به قدری بود که نمی توانستم به تهران بروم. از طرفی از معالجه خود ناامید بودم. چون پزشکان گفته بودند بر اثر صدمات وارده به رگ کمر و نخاع امکان دارد دیگر نتوانم فعالیت بدنی داشته باشم. شب را با دعای کمیل و توسل به امامان آغاز کردم، نیمه های شب وقتی که در میان درد جانفرسا به خواب رفتم، در رویا منظره ای عجیب دیدم. توی خواب، صحرائی در نظرم مجسم شد، لبانم خشک بود و دنبال نجات دهنده ای می گشتم. در همین حال آقایی به من نزدیک شد، خوب که دقت کردم دیدم آن آقا شهید آیت الله دستغیب است. ایشان جلو آمدند و با همان لهجه شیرازی از من سوال کردند: «به دنبال چه می گردی؟» من جریان را گفتم، ایشان گفتند: ((آن چیزی که که تو دنبال آن هستی در این بیابان پیدا نخواهی کرد، تو باید از احمد بن موسی یاری طلبی)). در میان درد و ناله، صبح از خواب برخاستم و به نزد سیدی به نام ((خوشرو)) رفته، جریان ماوقع و آنچه را که در خواب دیده بودم با ایشان در میان گذاشتم. وی توصیه نمود که هرچه زودتر به شیراز بروم. بعد از وضو وارد حرم مطهر شدم. در کنار حرم، پاهایم لیز خورد و ضعفی سراسر بدنم را فرا گرفت. دوباره دست به ضریح گرفتم و تضرع و زاری را آغاز نمودم که از حال رفتم. بخود که آمدم احساس کردم دیگر دردی در پاها و کمرم نیست. بلند شدم و راه رفتم و از حرم بیرون آمدم. در آستانه صحن مطهر عصایم را به یکی از خدام آستان دادم و گفتم دیگر به این نیازی ندارم. [8]

من شما را دیروز شفا دادم. صلوات بفرستید و بلند شوید

سیمین تاج جمالی اهل ابراهیم آباد رامجرد 23 ساله چنین می گوید: ده روز قبل بعد از یک سردرد شدید حالت تشنج به من دست داد. تمام بدنم سوزش بسیار زیاد پیدا نمود. قادر به شناسایی همسر و فرزندانم نبودم. تمام فامیل هایم را که اطرافم بودند می دیدم ولی فکر می کردم آنها غریبه اند و آنها را بجا نمی آوردم. مرا به چند بیمارستان و دکتر خصوصی برای درمان بردند که اثری نبخشید تا اینکه دیروز در خواب دیدم که حضرت شاهچراغ علیه السلام به منزل ما آمدند و دست مبارک خود را بر سرم گذاشتند و فرمودند((به زیارت ما بیا)).

از خواب بیدار شدم و پشت سر هم درخواست نمودم که نزدیکانم مرا به شاهچراغ برای زیارت ببرند. بالاخره دیروز بعداز ظهر همراه خانواده ام که یادم نیست چه کسانی بودند مرا به شاهچراغ آوردند و در حالیکه زیر بغلم را گرفته بودند مرا به حرم مطهر بردند. در حال زیارت بودم که متوجه شدم حالم بسیار خوب شده است. همه مریضی ها از تنم رخت بربسته بود. امروز صبح به یاد مریضی و حالتی که به من دست داده بود افتادم و ترسیدم و ظهر دوباره به زیارت آمدم و در حرم در عالم رویا حضرت را دیدم که فرمودند:(( من شما را دیروز شفا دادم. صلوات بفرستید و بلند شوید)). من هم همین کار را کردم. [9]

ستارگان حرم

در جوار مرقد نورانی امام زاده احمد بن موسی علیه السلام عده ای از محبین و شیفتگان خاندان رسالت آرمیده اند که به بعضی از این ستارگان حرم اشاره ای می شود.

مجد الاشرف [10] / بسمل شیرازی [11] / داوری شیرازی [12] / میرزا ابوالقاسم سکوت [13] / فرهنگ شیرازی [14] / وصال شیرازی [15] / آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب / آیت الله نجابت شیرازی [16] و . . .

کتابنامه

معرفی منابعی درباره شخصیت حضرت احمد بن موسی(علیه السلام)

حالات فیض آثار حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام ؛ جلال الدین محمد مجلدالاشراف/ آفتاب شیراز؛ محمد زارعی /زندگی و قیام احمد بن موسی علیه السلام ؛ جلیل عرفان منش / حکایت مهر؛ محمد حسین رستگار / بارگاه نور؛ محمد حسین رستگار / دو رساله در حالات و کرامات حضرت شاهچراغ علیه السلام ؛ تصحیح و تحشیه ای از محمد یوسف نیری / شرح احوال و شخصیت حضرت احمد بن موسی علیه السلام با زیارتنامه؛ توسط محمد حسین رستگار / محبان اهل بیت؛ محمدحسین رستگار / العزه الله احمد بن موسی علیه السلام ؛ بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس / زیارت و معنویت؛ انتشارات آستان مقدس احمد بن موسی / رساله آثار احمدیه؛ سید جلال الدین محمد حسینی ذهبی / خورشید شیراز ؛سید مجتبی جعفری / چلچراغ شیراز؛ جلیل عرفان منش و . . .

——————–

[1] - به نقل از خبر گزاری ایسنا ؛ کد خبر 897-2173-5
[2] - بحارالأنوار ج : 48 ص : 284

کَانَ لِأَبِی الْحَسَنِ ع سَبْعَةٌ وَ ثَلَاثُونَ وَلَداً ذَکَراً وَ أُنْثَی مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا وَ إِبْرَاهِیمُ وَ الْعَبَّاسُ وَ الْقَاسِمُ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادٍ وَ إِسْمَاعِیلُ وَ جَعْفَرٌوَ هارُونُ وَ الْحَسَنُ لِأُمِّ وَلَدٍ وَ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ وَ حَمْزَةُ لِأُمِّ وَلَدٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ إِسْحَاقُ وَ عُبَیْدُ اللَّهِ وَ زَیْدٌوَ الْحُسَیْنُ وَ الْفَضْلُ وَ سُلَیْمَانُ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادٍ وَ فَاطِمَةُ الْکُبْرَی وَ فَاطِمَةُ الصُّغْرَی وَ رُقَیَّةُ وَ حَکِیمَةُ وَ أُمُّ أَبِیهَا وَ رُقَیَّةُ الصُّغْرَی وَ کُلْثُم وَ أُمُّ جَعْفَرٍ وَ لُبَابَةُ وَ زَیْنَبُ وَ خَدِیجَةُ وَ عُلَیَّةُ وَ آمِنَةُ وَ حَسَنَةُ وَ بُرَیْهَةُ وَ عَائِشَةُ وَ أُمُّ سَلَمَةَ وَ مَیْمُونَةُ وَ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ کَانَ أَفْضَلَ وُلْدِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی ع وَ أَنْبَهَهُمْ وَ أَعْظَمَهُمْ قَدْراً وَ أَجْمَعَهُمْ فَضْلًا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع وَ کَانَ أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی کَرِیماً جَلِیلًا وَرِعاً وَ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی یُحِبُّهُ وَ یُقَدِّمُهُ وَ وَهَبَ لَهُ ضَیْعَتَهُ الْمَعْرُوفَةَ بِالْیَسِیرَةِ وَ یُقَالُ إِنَّ أَحْمَدَ بْنَ مُوسَی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوکٍ

[3] - شیراز، علی سامی، ص 338 - 337
[4] - الملل و النحل، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، بیروت، دارالفکر، بی تاریخ، ص 170 - 169. بحار الانوار؛ ج 8 ص 308

فلما شاع خبر وفاة الإمام موسی بن جعفر ع فی المدینة اجتمع أهلها علی باب أم أحمد و سار أحمد معهم إلی المسجد و لما کان علیه من الجلالة و وفور العبادة و نشر الشرائع و ظهور الکرامات ظنوا به أنه الخلیفة و الإمام بعد أبیه فبایعوه بالإمامة فأخذ منهم البیعة ثم صعد المنبر و أنشأ خطبة فی نهایة البلاغة و کمال الفصاحة ثم قال أیها الناس کما أنکم جمیعا فی بیعتی فإنی فی بیعة أخی علی بن موسی الرضا و اعلموا أنه الإمام و الخلیفة من بعد أبی و هو ولی الله و الفرض علی و علیکم من الله و رسوله طاعته بکل ما یأمرنا. فکل من کان حاضرا خضع لکلامه و خرجوا من المسجد یقدمهم أحمد بن موسی ع و حضروا باب دار الرضا ع فجددوا معه البیعة فدعا له الرضا ع و کان فی خدمة أخیه مدة من الزمان إلی أن أرسل المأمون إلی الرضا ع و أشخصه إلی خراسان و عقد له خلافة العهد

[5] - کنر الانساب، معروف به بحر الانساب، ص 95. بحار الانوار؛ ج 48؛ ص 308

فلما سمع به قتلغ خان عامل المأمون علی شیراز توجه إلیه خارج البلد فی مکان یقال له خان زینان علی مسافة ثمانیة فراسخ من شیراز فتلاقی الفریقان و وقع الحرب بینهما فنادی رجل من أصحاب قتلغ إن کان تریدون ثمة الوصول إلی الرضا فقد مات فحین ما سمع أصحاب أحمد بن موسی ذلک تفرقوا عنه و لم یبق معه إلا بعض عشیرته و إخوته فلما لم یتیسر له الرجوع توجه نحو شیراز فأتبعه المخالفون و قتلوه حیث مرقده هناک.

پس از ورود حضرت امام رضا(علیه السلام) به خراسان و دادن مأمون خلافت عهدی خود را به آن حضرت، چون این خبر به مدینه رسید حضرت سید امیر احمد عزم خراسان کرد با هفت صد تن از برادران و برادرزادگان و جماعت کثیری از دوستان و محبان از مدینه ی طیبه حرکت کردند. چون به دو فرسنگی شیراز رسیدند، خبر شهادت امام رضا (علیه السلام) به آن نواحی رسیده بود، و مأمون نیز از حرکت امامزادگان از اطراف به عزم خراسان اطلاع یافته به جمیع حکام و عمال قلمرو خود نوشت که: هر جا کسی از آل ابوتراب بیابند، به قتل برسانند.

[6] - رک: آثار عجم، میرزا فرصت شیرازی، ص 445
[7] - بحار الانوار ج 8 4ص 309

کتب بعض فی ترجمته أنه لما دخل شیراز اختفی فی زاویة و اشتغل بعبادة ربه حتی توفی لأجله و لم یطلع علی مرقده أحد إلی زمان الأمیر مقرب الدین مسعود بن بدر الدین الذی کان من الوزراء المقربین لأتابک أبی بکر بن سعد بن زنکی فإنه لما عزم علی تعمیر فی محل قبره حیث هو الآن ظهر له قبر و جسد صحیح غیر متغیر و فی إصبعه خاتم منقوش فیه العزة لله أحمد بن موسی فشرحوا الحال إلی أبی بکر فبنی علیه قبة

[8] - به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس احمد بن موسی(شاه چراغ)
[9] - به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس احمد بن موسی(شاه چراغ)
[10] - تخلص به قدسی عارف و حکیم بزرگ سده سیزده و چهارده وی در سال 1243ه. ق در شیراز متولد گردید. پدرش عارف بزرگ سده سیزدهم بود، مادرش نیز از سادات شریفی حسینی بود مرحوم احمد تبریزی « وحیدالاولیاء » دررساله اوصاف المقربین که در احوال استاد خود یعنی مجدالاشراف تالیف کرده است برنامه هفتگی او را در ایام اقامت در مشهد مقدس از زبان او نقل می کند چنین می نگارد:

اشتغال اوقات خود را اینگونه قسمت کرده بود: ایام منعینه را بغیر از روزهای جمعه و دوشنبه به تحصیل علوم می پرداخت و آن دو روز را تعلیم خود به بعضی از بزرگان می نمود، همیشه با ترک حیوانی صائم الدهر بود و در هر اربعین یک روز افطار می نمود شبها در کنار پنجره حرم مطهر رضوی به صلوات و ذکر و اوراد و احیای لیالی می پرداخت.

از آثارش: «تحفه الوجود»، در حکمت و عرفان؛ «تام الحکمة» که دیباچه ی «قوائم الانوار و طوالع الاسرار» پدرش، میرزا ابوالقاسم راز شیرازی، می باشد؛ «خلاصة الذهب»، تعریف سلسله ی ذهبیه رضویه؛ «قنوتیه»، فارسی و عربی؛ «تاریخ حیات قطب الدین شیرازی»؛ «مجلل الانوار» یا «کشکول سلسلة الذهب»؛ «مرآت الکاملین»؛ «وصیت نامه»؛ «دیوان» شعر. رحلت او در سال 1331 قمری واقع گردید و مزار شریفش در اطاقی ویژه در حرم مطهراحمد بن موسی شاه چراغ قراردارد.

[11] - یکی از دانشمندان بزرگ شیراز بود. به نقل از تذکره دلگشا وی پس از فراگرفتن مقدمات در مدرسه حکیم شیراز به علوم معانی و بیان وفلسفه و ادبیات دست یافت و مدتها به فراگیری اشارات بوعلی سینا و اشعار ملاصدرا پرداخت، هدایت در کتاب ریاض العارفین درباره او چنین مینگارد : همانا سالهاست که فاضلی باین جامعیت ظهور نکرده و گردون چنین نفس شریفی را پیدا نیاورده است. بسمل در سال 1236 هجری در شیراز وفات کرد و او را در حرم سید میرمحمد بن موسی الکاظم دفن کردند.

[12] - نامش میرزا محمد و پسر سوم میرزا شفیع وصال است. داوری در سال 1238 قمری در شیراز بدنیا آمد ولی در علوم ادبی و ریاضی و حکمت الهی و آداب سخنوری و خط و نقاشی سرآمد اقران بود. دکترحمیدی شیرازی در بحث ادبیات دوره قاجار می نگارد، داوری گل سرسبد خاندان وصال است. با آنکه زود از دنیا رفت یک دنیا ذوق از خود بیادگار گذاشته، سبک شعر او سبک منوچهری است. آثار:«دیوان» اشعار وی را در حدود پانزده هزار بیت دانسته اند. در بعضی منابع «رساله ای در عروض» و کتابی در «معانی و بدیع» و «فرهنگ» بزرگی به زبان ترکی به وی نسبت داده اند. از آثار چهره پردازی وی: چهار قطعه تصاویر آبرنگی از قیافه رجال برجسته دوره ناصری که در مرقعی با خطوط متنوع ترتیب یافته است؛ تصویر محمد شفیع وصال که بر روی تشکی نشسته است. از خطوط او: یک نسخه شش دفتر «مثنوی» مولانا، به قلم کتابت خفی عالی، با رقم « . . . واناالعبد . . . محمد المتخلص بداوری ابن المرحوم وصال . . . سنه 1267»؛ یک نسخه «لوایح» جامی، به قلم کتابت خفی خوش با رقم «. . . . فی سنه 1276. . . . . . و اناالعبد داوری بن وصال»؛ یک نسخه «چهار مقاله» نظامی عروض، به قلم کتابت خوش، با رقم « . . . حرره داوری بن وصال غفرله، سنه 1279»؛ یک نسخه «سحر حلال»؛ به قلم کتابت خوش با رقم: « . . . داوری بن وصال 1282»؛ چهار اثر دیگر وی در «احوال و آثار خوشنویسان» ذکر شده است. وی در سال 1283 دار فانی را بدرود گفت و در حرم حضرت شاه چراغ مدفون گردید.

[13] - وی عارف مشهور قرن سیزدهم هجری است وی از مشایخ سلوکی شیراز بود. وی پس از کسب علوم اولیه به قصد یافتن مرد کاملی به اصفهان رفت و در نائین بخدمت حاج عبدالوهاب نائینی رسید و به اشاره وی به ریاضات شدید و مسافرتهای مختلف پرداخت. دو سفر به مکه و مدینه مشرف شد. پس از وفات استادش مدت چهار سال دیوانه وار در کاشان و اصفهان بسر آورد و سپس به شیراز مراجعت نمود وی در سال 1339 هجری در شیراز بدرود حیات گفت و بنا به وصیت او وی را در پائین قبر حضرت احمد بن موسی دفن کردند.

[14] - وی از شعرا و خوش نویسان شیراز بود. مرحوم روحانی وصال برادر زاده وی در شرح حال او می نویسد فرهنگ چهارمین فرزند میرزا شفیع وصال است نامش ابوالقاسم و مختلص به فرهنگ است در سال 1242 در شیراز بدنیا آمد و در آغاز جوانی علوم ادبی و فنون ریاضی را فرا گرفت و حتی علوم جفر و رمل را دست یافت وی زبان فرانسوی را به تشویق حکیم قاآنی تحصیل نمود و شاعری توانا بود. ازجمله تالیفات او ترجمه کتاب بارع در علم نجوم بالغ بر ده هزار بیت می باشد. کتاب لغتی بنام: فرهنگ فرهنگ نیز تالیف کرد. رساله طب الیله و دیوان شعر از او باقی مانده است. وی در سال 1309 قمری بدرود حیات گفت و درحرم مطهر سید میر محمد علیه السلام دفن گردید.

[15] - نام وی شفیع و مشهور به میرزا کوچک خان بود، خطی بسیار نیکو داشت. مرید سرسخت میرزا ابوالقاسم شیرازی ملقب به سکوت بود و در شعر و شاعری تسلط کامل داشت سبک او سبک منوچهری است قاآنی در حق او میگوید.

بعد از وصال نیابی چون من * صدبار اگر بکاوی ایران را

وی در طول زندگی آثار زیبایی به یادگار گذاشت که عبارتنداز:- دیوان اشعار مشتمل بر پانزده هزار بیت - مثنوی بزم وصال - تکمیل مثنوی ناتمام فرهاد و شیرین وحشی - ترجمه اطواق الذهب زمخشری -صبح وصال از آثار جالب او فرهاد و شیرین است و آنرا بزم وصال نام نهاده است و مراثی سالار شهیدان فراوانی دارد فوت او در سال 1262 بود و در حرم شاه چراغ مدفون گردید. دیوان او بالغ بر سی هزار بیت می باشد.

کتابی در حکمت و کلام به نظم آورده کتاب دیگری در شرح گفتار فارابی درعلم موسیقی و شرحی درباره عروض و قوانین رساله ای هم در شرح احادیث قدسیه دارد.

عزیزان باید بدانند که در شیراز قبرستان فراوان بوده در کنار هم هر امام زاده گمنامی قبرستان بود که از همه مهمتر کنار آرامگاه شاه داعی الله بود که هنوز هم برجاست، اشخاص سرشناس و عالم و عارف را معمولاً در بقعه شریف شاه چراغ علیه السلام دفن میکردند که متاسفانه ما از آنها چندان خبری نداریم بنابراین نه تنها این مکان از نظر امام زاده های محترم قداست دارد بلکه اگر گوشه گوشه های آن مدفن بزرگانی است که هریک چراغ تابانی نور افزا برای عصر خود بود.

ای خاک اگر سینه تو بشکافند * بس گوهر قیمتی که درسینه تست
[16] - تولد این بزرگوار در سال 1296 هجری شمسی در خانواده ای کریم الاصل در شهر شیراز بود، تحصیلات مقدماتی آن بزرگوار در مدرسه خان زیر نظر آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی بود و سپس برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف مشرف شدند. بیش از یک دهه در نجف اشرف اقامت داشتند و بدرجه اجتهاد نائل گردیدند. ایشان فقیهی صاحب نام هم در حوزه علمیه نجف و هم در شیراز مطرح بودند از اساتید حوزوی ایشان اقاضیاء عراقی، سید عبدالهادی شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید ابوالقاسم خوئی و آیت الله بروجردی بودند، روزیکه جواز اجتهاد بایشان دادند سن آن بزرگوار 28 سال بود. عرفان را در نجف زیر نظر حضرت آیت الله قاضی بهره ور گردیند.

منبع: حوزه

نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

سلام خداقوت
التماس دعا انشاالله موفق باشید

1395/05/19 @ 13:29


فرم در حال بارگذاری ...

جهان وعبرت اموزی

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مرداد, 1395

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 

إِنَّ فِي اخْتِلَافِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَّقُونَ(يونس/6)

به راستى در آمد و رفت‏ شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده براى مردمى كه پروا دارند دلايلى [آشكار] است.

1- تمام هستى در حال تغییر و تغیّر است. «ان فى الختلاف اللیل و…»

2- از كنار پدیده‏ ها، به سادگى نگذریم.«ماخلق اللّه….لایات»

3- گناه و آلودگى، در شناخت، تشخیص وتحلیل انسان اثر منفى دارد.«لایات لقومٍ یتّقون» (تقوا، وسیله‏ ى بینش صحیح در هستى است)


فرم در حال بارگذاری ...

آفت زندگی طلبگی

نوشته شده توسطرحیمی 18ام مرداد, 1395

اینکه بگوییم طلاب در امروز باید مانند طلاب 50 سال پیش باشند صحیح نیست، زمانه عوض شده است ، زندگی 50 سال پیش مطابق همان زمان بود اما امروز نمی توان گفت که به همان سبک زندگی کنند، امکان پذیر نیست ، اسلام نیامده بشر را بر خلاف فطرت دعوت کند.

در بین آیات و روایات، فراوان از «دنیا» سخن گفته شده است، از تشبیه دنیا به امری با ظاهر زیبا اما فریبنده تا روایاتی که آن را مزرعه آخرت دانسته‌اند، و این سوال در ذهن انسان نقش می‌بندد به راستی چقدر به دنبال دنیا رفتن و طلب رفاه دنیوی نمودن مطلوب است؟ آیا مقدار این امر برای طلاب تفاوت دارد؟

 حضرت آیت الله سبحانی در جلسه درس اخلاق خویش در موسسه امام صادق علیه السلام به این بحث پرداخته  و آیات و روایات پیرامون آن را تبیین نمودند.

 ایشان فرمودند: یکی از مشکلاتی که الان گریبانگیر جامعه، بالاخص طلاب اندیشه دنیا گرایی است، الان شرایط ما را به دنیا گرایی کشیده است، وضع زندگی طلبه امروز با طلبه 50 سال پیش بسیار فرق کرده است.

 آیا این دنیاگرایی مطلوب است یا مذموم؟

 در ابتدا باید ببینیم مراد از دنیا چیست؟ ایشان فرمودند: اصلا دنیا یعنی چی؟ دنیا یعنی آسمان و زمین؟ آسمان و زمین که حسن و قبح ندارد؟ حسن و قبح به افعال بشر تعلق می‌گیرد، بنابر این مراد ما از دنیا در این بحث حیات دنیوی است و در مورد زندگی و حیات دنیوی آیات متفاوتی در قرآن وجود دارد که حتی در بدو نظر ممکن است تصور شود اختلافی بین آنها وجود دارد.

 آیت الله سبحانی فرمودند: در آیات و روایاتی از دنیا تعریف شده است:

 «إِنْ تَرَكَ خَیْراً»(1) یعنی قرآن کریم مال را «خیر» معرفی می‌نماید. یا از آیاتی که امر به انفاق می‌کنند معلوم می شود که گردآوری مال مذموم نیست:

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت‏ (2)

 و روایات مختلفی نیز به مدح دنیا می‌پردازند، مانند این که :

الْكَادُّ عَلَى عِیَالِهِ‏ كَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏ (3)، یا روایتی که در کتاب «أسد الغابة» آمده است، که پیامبر صلی الله علیه و آله دست کارگری را که پینه بسته بود بوسیدند، یعنی افضل خلائق دستی را که در طریق امرار معاش پینه بسته است می‌بوسد.

 در مقابل آیاتی نیز وجود دارد که از دنیا نهی نموده و نسبت به آن هشدار داده‌اند:

«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (4)

 و روایاتی، مانند این که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:

فَإِنَ‏ الدُّنْیَا لَمْ‏ تُخْلَقْ‏ لَكُمْ‏ دَارَ مُقَامٍ‏ بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَار (5)

و در جای دیگر می‌فرمایند:

إِنَّ مَثَلَ‏ الدُّنْیَا مَثَلُ‏ الْحَیَّة (6)

 

...

جمع بین آیات و روایات

با توجه دقیق به آیات و روایات معلوم می‌شود که مراد از دنیای مذموم «دنیا زدگی» و «دنیاگروی» است اما طلب دنیا برای یک زندگی معمولی آبرومند مطلوب است.

 

در اسلام نه رهبانیت داریم و نه دنیاگرایی، مفسرین در تفسیر آیه شریفه « وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» (7) گفته‌اند یعنی اسلام دین اعتدال و میانه‌روی است، یعنی بر خلاف مسیحیت که غالبا گرایش به رهبانیت دارند (البته نه مسیحیت امروزی) و یهود که گرایش به دنیا گرایی داند.

 به دنیا باید به مانند یک ابزار نگاه کرد، نه هدف؛ امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:

مَنْ‏ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْه‏ (8)

باء، باء سببیت است، یعنی به وسیله دنیا، اما فیها به عنوان هدف است مثل عینک که وسیله برای دیدن است نه هدف.

و در روایتی دیگر می‌فرمایند:

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَكُم»‏(9)

 در این روایت مجاز در مقابل حقیقت نیست ، مجاز یعنی گذرگاه اگر به استعمال در غیر معنای حقیقی، هم مجاز می گویند چون معبری است برای معنای دوم .

 بنابراین دنیا دو بخش دارد که باید بخشی را تحصیل نموده و از بخش دیگر پرهیز کرد. اینجا باید به اندازه یک مسافر کار کرده و آذوقه برداریم.

 ایشان در ادامه فرمودند: ما طلبه ها اسوه هستیم برای دیگران، باید زندگی ما در حد وسط باشد، نه عبای کهنه ای که نشانه تکدی باشد و نه از آن لباس‌های فاخری که برای اعیان و اشراف باشد .

 اینکه بگوییم طلاب در امروز باید مانند طلاب 50 سال پیش باشند صحیح نیست، زمانه عوض شده است ، زندگی 50 سال پیش مطابق همان زمان بود اما امروز نمی توان گفت که به همان سبک زندگی کنند ، امکان پذیر نیست ، اسلام نیامده بشر را بر خلاف فطرت دعوت کند.

 ما باید در نوع پوشش، وسیله نقلیه، مجالس و تمام شئون زندگی خویش حد وسط را رعایت نماییم تا برای دیگران اسوه باشیم.

 حضرت آیت الله سبحانی در بخش پایانی سخن خویش نیز فرمودند:

خیلی دنبال وام و قرض نروید اینها خودش مشکلاتی ایجاد می کند ، تا کارد به استخوان نرسیده دنبال این امور نروید که بعدا دچار مشکلات نشوید.

 

منابع:

1-     بقره-180

2-     منافقون-10

3-     الکافی، 5، ص88

4-     انعام-32

5-     نهج البلاغه، خطبه 132

6-     همان، نامه 68

7-     بقره-143

8-     نهج البلاغه، خطبه82

9-     همان، خطبه203

 

گروه حوزه علمیه تبیان

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: وفائی نژاد [عضو] 
وفائی نژاد

عالی بود. موفق باشید
خوشحال میشویم به وبلاگ ما هم مراجعه کنید

1395/05/19 @ 08:38
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
بحث و موضوع خوبی بود.
ممنون

1395/05/18 @ 20:59
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
بحث و موضوع خوبی بود.
ممنون

1395/05/18 @ 20:55


فرم در حال بارگذاری ...