اصل خیرات ما را بیمه می کند

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1396

 

حجت الاسلام هاشمی نژاد:
اصحاب متحیر شدند از این حرف.
گفتند این چه حرفی است؟
شما وجودتان خیر و برکت است
امام علی علیه السلام  می فرمایند من در دوران عمرم به هیچکس خوبی نکردم.
اصحاب متحیر شدند از این حرف. گفتند این چه حرفی است؟ شما وجودتان خیر و برکت است.
 
 حضرت فرمودند به این دلیل می گویم؛ کلام قرآن:
 
إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسأتم فلها (آیه 7 سوره مبارکه اسرا)
 
 ” اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید؛واگربدی کنید باز هم به خودمی‌کنید “
 
اصل خیرات ما را بیمه می کند. 
 
هرچه کنی به خود کنی    گر همه  نیک  و بد کنی
 
 
منبع: سخنرانی حجت الاسلام هاشمی نژاد؛ حسینیه کاشانی/ تیر96


فرم در حال بارگذاری ...

چگونه حاجت خود را از خدا بخواهیم؟

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1396

 

یکی از مسائلی که در این باره وجود دارد این است که خیلی‌ها می‌گویند خداوند خواسته و نیازهای ما بندگان را می‌داند، آیا باز هم باید حوائج‌مان را مطرح کنیم؟
چگونه حاجت خود را از خدا بخواهیم؟ «دعا» از جمله رفتارهای زیبایی است که اهل‌بیت(علیهم السلام) آن را به ما آموختند و حتی می‌توان از آن با تعبیر سلاح مومن نام برد که در بسیاری اوقات با دعا کردن ـ با توجه و اخلاص ـ به سرعت بسیاری از ناجوری‌ها و معضلات پس زده می‌شود و گشایش‌هایی نیز ایجاد می‌شود.
 
امام صادق(علیه السلام) در حدیث در اهمیت این موضوع که گرچه خداوند حاجت‌های بندگانش را می‌داند، اما بهتر است بنده حوائج خود را به محضر الهی عرضه کند، می‌فرماید:
 
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَعْلَمُ مَا یُرِیدُ الْعَبْدُ إِذَا دَعَاهُ وَ لَکِنَّهُ یُحِبُّ أَنْ تُبَثَّ إِلَیْهِ الْحَوَائِجُ فَإِذَا دَعَوْتَ فَسَمِّ حَاجَتَک‏»
 
خداوند متعال حاجت بنده خود را پیش از دعا می داند، اما دوست دارد حاجت‌ها با جزئیات به او گفته شود، پس هنگام دعا، حاجت خود را نام ببر.
 
کافی/ ج2/ ص476


فرم در حال بارگذاری ...

عرض ادب کنیم نه عرض اندام / مداحی؛صنفی که کوچکتر ندارد!

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1396
 
حاج حیدر توکل قدیمی‎ترین مداح بازار تهران با اشاره به اوضاع نامطلوب جامعه مداحی به مداحان جوان توصیه کرد:
در هر جلسه‌ای، صاحب آن جلسه را ببینند و برای او بخوانند؛ لذا اگر مداحی صاحبان واقعی جلسه را ببیند مشکل حل خواهد شد.
حاج حیدر توکل، پیرغلام اهل بیت(علیهم السلام) و پیشکسوت عرصه ستایشگری،  در پاسخ به چرایی آسیب‌های فعلی جامعه مداحان و عدم تحقق مطالبات مقام معظم رهبری در این حوزه، گفت: جامعه مداحان تا چندسال پیش همیشه مؤاخذه می‌شد به اینکه چرا این قشر سندیکا، اتحادیه و یا کانون مرکزی ندارد، که البته این حرف هم به حق بود.
 

وی ادامه داد: امروز بعد از گذشت 6 سال از آن ماجرا‌ها، نزدیک به 6 اتحادیه و کانون در حوزه مداحی داریم و این به معنی وجود شش مرکز سرپرستی و رسیدگی به امور مداحان است. اما متاسفانه با ایجاد این مراکز هم هیچ اتفاقی برای بهبود و ساماندهی وضعیت مداحان و مداحی در کشور رخ نداد و وضعیت با زمانی که این مراکز نبودند هیچ تفاوتی پیدا نکرد. 

...

 
بزرگتر‌های این عرصه هنوز با هم متحد نشده‌اند
این شاعر آئینی کشور تصریح کرد: این نشان می‌دهد که بزرگتر‌های این عرصه هنوز خودشان هم با یکدیگر متحد و منسجم نشده‌اند، تا جوانان و سایر مداحان از آنان حرف‌شنوی پیدا کنند؛ متاسفانه این مراکز و نها‌دها، آغوششان برای جوانان باز نیست. 
 
تلخ‌ترین حرف‌ در رابطه با مداحی
توکل گفت: این تلخ‌ترین حرفی‌ است که می‌توانم در این رابطه بزنم، ولی متاسفانه صنف مداحی تنها صنفی است که کوچکتر ندارد و هرکسی با 5 یا شش ماه مداحی برای خودش در این زمینه مدعی می‌شود و به‌ هیچ‌وجه به سخنان بزرگان این عرصه گوش نمی‌دهد.
 
بزرگان این عرصه، باید آغوششان برای جوانان باز باشد
وی با تاکید برا اینکه مداحان پیشکسوت و بزرگان این عرصه، باید آغوششان برای جوانان این عرصه باز شود و از آنها استقبال کنند، گفت: این موارد را باید به صورت جدی پیگری کرد؛ نه اینکه بگویند درها باز است و بیایید و در نهایت آنها را به حال خودشان رها کنند.
 
قدیمی‎ترین مداح بازار تهران ادامه داد: آیا شیوه پیغمبر(صلی الله علیه وآله) برای دعوت به اسلام و رستگاری اینگونه بود که ایشان هم در خانه خود می‎نشست و تنها با حرف و سخن مردم را دعوت به اسلام می‎کرد؟ یا آنقدر تلاش کرد که موفق شد؛ تا جایی که حتی خاکستر بر روی سر مبارکشان ریختند، اما باز کنار نکشیدند و به دعوت مردم برای اسلام کوشیدند و تلاش کردند.
 
توکل بیان کرد: بزرگان این عرصه باید به سراغ جوانان بیایند؛ در این جریان، بزرگان مداحی باید وقتی را به سرکشی در هیئت‌های کوچک بگذارند و به عنوان دلگرمی، سرزدن و تایید مداحان جوان به این هیئت‎ها بروند. قطعا در این شرایط مداحان جوان به سمت درست روی می‌آورند. آنها باید مطالب درست مداحی را در جامعه انتقال دهند.
 
بزرگتر‌ها نباید حرف حق خود را با تازیانه و بداخلاقی نمایش دهند
این شاعر آیین کشور بیان کرد: بزرگترها باید برای جوان تر‌ها آغوش باز کنند و اگر بزرگترها دور و بر این جوان‌ها را نگیرند، افراد دیگری دور آن‌ها را می‌گیرند و آن‌ها روز به روز دورتر می‌شوند؛ لذا بزرگتر‌ها نباید حرف حق خود را با تازیانه و بداخلاقی نمایش دهند.
 
این پیرغلام اهل بیت تصریح کرد: رهبر معظم انقلاب هر ساله به مناسبت ایام خاصی برای این جامعه سخنرانی و تاکیداتی دارند. ایشان آنقدری که برای مداحان وقت گذاشته‌اند برای هیچ صنفی در کشور وقت نگذاشته‌اند و این نشان از علاقه ایشان به بحث ستایشگری و جایگاه مهم موضوع روضه‌های سید‌الشهدا و مجالس مذهبی در جامعه را می‌دهد؛ همان چیزی که حضرت امام خمینی(ره) هم مورد تاکیدشان بود.
 
نهادهای مداحان هیچ اتحادی ندارند  
وی گفت: بزرگترها و مسئولان این حوزه، اعم از کانون مداحان، خانه مداحان، دعبل، هلال، بسیج مداحان و امثال اینها هیچ اتحادی ندارند  و هرکسی برای خودش برنامه‌ای متفاوت در جهت گوناگون دارد  و این به عرصه مداحی و ستایشگری کشور و آینده آن ضربه می‌زند.
 
راهی برای چهره شدن است!
این پیرغلام اهل بیت(علیهم السلام)، تاکید کرد: برخی‌ها برای اینکه در جامعه مداحی چهره شوند راه‎شان را با حرکت در مسیر خلاف، ادامه می‎دهند. فرض کنید در حال رانندگی در یک اتوبان هستید، در این جریان معمولا کسی به ماشین‌هایی که در این اتوبان در حال حرکت هستند نگاه نمی‌کنید اما اگر یک ماشین در‌‌ همان اتوبان خلاف جهت حرکت کند همه آن ماشین را نگاه می‌کنند و در واقع این خلاف جهت حرکت کردن راه خیلی خوبی هم برای چهره شدن است.
 
و نظر قشر جوان را هم در این عرصه جویا شوند
توکل بیان کرد: باید بپذیریم که جامعه ما به سمتی رفته که برخی براساس نگاهی ظاهری به بچه هیئتی‌ها می‌گویند اقلیت مذهبی؛ لذا نباید فکر کنیم که همه ایران مثل محله ما است که افراد آن به هیئت می‌روند. از این رو به عنوان یک کوچکتر این جامعه تنها درخواستم این است که تصمیم‌گیران حوزه مداحی برای بزرگان و جوانان، حداقل در جلساتی که برای جوانان تصمیم‎گیری می‌کنند یک جوان هم قرار دهند و نظر قشر جوان را هم در این عرصه جویا شوند.
 
سدی بین جامعه بزرگتر‌ها و جوانان این عرصه
وی ادامه داد: این فاصله سنی و سلیقه‌ای مانند سدی بین جامعه بزرگتر‌ها و جوانان این عرصه شده است. روز نو آمده است پس حرف نو باید زد؛ برخی دوستان در تصورات خودشان فکر می‌کنند که زبان جوان یک زبان دشوار و دور از انتظار است، اما اینگونه نیست و بر همین اساس در زمان تصمیم‌گیری برای جوانان هیچ جوانی را مطلع نمی‏‎کنند.
 
برای عرض ادب بیاید نه برای عرض اندام
این پیرغلام اهل بیت(علیهم السلام)، در آخر با اشاره به اهمیت جلسات مذهبی و توجه ویژه جوانان به این مجالس، گفت:
به مداحان جوان توصیه می‌کنم در هر جلسه‌ای، صاحب آن جلسه را ببینند و برای او بخوانند؛ لذا اگر هر مداحی صاحبان واقعی جلسه را ببیند مشکل حل خواهد شد و اگر برای عرض ادب بیاید نه برای عرض اندام، مشکلات حل خواهد شد.
 

خبرگزاری تسنیم


فرم در حال بارگذاری ...

چهار دلیل برای پرهیز روحانیون از مدرک گرایی/ما باید مزه شیرین قرآن را به جامعه بچشانیم.

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1396
حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز کشور با تاکید بر این که مدرک‌گرایی برای روحانیت عزت‌آفرین نبوده و نیست، گفت:
اگر در کشور مهندس و دکتر و متخصصی کم داشته باشیم می‌توان از دنیا وارد کرد، ولی روحانیت و آیت‌الله شیعه را نمی‌توان از اروپا وارد کرد و باید خودمان آنها را پرورش دهیم.
چهار دلیل برای پرهیز روحانیون از مدرک گرایی/ما باید مزه شیرین قرآن را به جامعه بچشانیم.حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، شامگاه جمعه در گردهمایی مدیران مدارس علمیه اصفهان، در مدرسه تخصصی شهید طباطبایی نژاد اظهار کرد: مدرک‌گرایی یک آفتی برای جامعه بود و هیچ کمالی برای جوانان و خاصه روحانیت نداشت.

وی با بیان اینکه روحانیونی که به دنبال مدرک‌گرایی و عضو هیئت‌علمی شدن دانشگاه‌ها به جای بودن در مساجد رفتند، چهار باخت دارند، نخست آنکه جمعیت مردم 80 میلیون است ولی جمعیت دانشجویان فقط 5 میلیون نفر است. دومین باخت  مدرک گرایان حوزوی این است که مردم در مساجد برای خدا می‌آیند، ولی جوان در دانشگاه به نیت تحصیل و گذراندن ترم تحصیلی می‌آیند، سوم باخت این که درِ مساجد برای تبلیغ دین همیشه در طول سال باز است، ولی دانشگاه‌ها طبق آمار رسمی 6 ماه از سال تعطیلی دارد. باخت چهارم آن که روحانی که در دانشگاه است نهایتاً 60 سالگی بعد از 30 سال خدمت بازنشسته شده، ولی فعالیت تبلیغی روحانیون در مساجد بازنشستگی ندارد.

...

رئیس ستاد اقامه نماز کشور خاطرنشان کرد: متأسفانه شاهد یک بی‌هویتی و یک باخت مدرن در جامعه امروز هستیم، بسیاری از مطالبی که امروز در جامعه آموزش داده می‌شود، علم واقعی نیست و تنها سواد و سیاهه ای است.
 
وی با تاکید بر این که مدرک‌گرایی برای روحانیت عزت‌آفرین نبوده و نیست، افزود: جوانانی که در این دو راهی مانده‌اند که دانشگاه بروند و یا آن که وارد حوزه علمیه برای پوشیدن لباس سربازی امام زمان (عج) شوند، بدانند که اگر در کشور مهندس و دکتر و متخصصی کم داشتیم می‌توان از دنیا وارد کرد، ولی روحانیت و آیت‌الله شیعه را نمی‌توان از اروپا وارد کرد و باید خود پرورش بدهیم.
 
حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی ضمن انتقاد از محفوظی شدن مطالب در حوزه‌های علمیه امروزی، گفت: امروز حفظ کردن کتابی چون الفیه ضرورتی ندارد، ولی داشتن مهارت پاسخگویی به شبهات برای یک روحانی الزامی است.
 
رئیس ستاد اقامه نماز کشور یادآور شد: طلاب و روحانی باید متناسب با شرایط زمانه حرکت کرده و خود را مجهز به ابزارهای روز کنند و در این مسیر مهارت افزایی کنند.
 
وی  ادامه داد: در حال حاضر بالغ بر 20 هزار طلبه کت‌ و شلواری در کشور وجود دارد که توصیه من به این افراد این است که در میان خانواده‌ها و نزدیکان خود کار تبلیغ دین را آغاز کنند، با مسلط شدن به مهارت قصه گویی و داستان گویی، مفاهیم دینی برای کودکان و نوجوانانرا بیان نمایند.
 
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی تأکید کرد: علم باید مایه رشد و تکامل باشد، بسیاری از علوم امروز مایه رشد و تکامل نیست، مهارت افزایی در کنار تحصیل علم برای موفقیت و پیشرفت یک ضرورت است.
 
رئیس ستاد اقامه نماز کشور خاطرنشان کرد: در حوزه‌های علمیه متخصصین هر امری چون تفسیر قرآن کریم، قصه‌گویی، کلاس داری، مسئله‌گویی، آشنا به فرق و ادیان را شناسایی و معرفی کنیم.
 
وی با تأکید بر لزوم محوریت قرار دادن قرآن در مهارت افزایی و دروس حوزوی برای طلاب، ابراز کرد: محورهای تبلیغ ما چه بر روی منبر و چه در هجرت، باید قرآنی باشد. ما باید مزه شیرین قرآن را به جامعه بچشانیم.
 

خبرگزاری حوزه

 


فرم در حال بارگذاری ...

در غضب کردن، شتاب نکنید تا عادت نشود

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مرداد, 1396
آیت الله قرهی :
انسان باید برای خدا غضب کند و آن‌قدر جلو برود که حتّی کشته هم بشود. وقتی هم که اسیر می‌شود، محکم و استوار بایستد. مانند شهید بزرگوار، محسن حججی.
سیصد و هشتاد و هفتمین جلسه درس اخلاق آیت‌الله قرهی با موضوع رذائل و فضائل قوه‌ غضب، در تاریخ ۹۶/۰۵/۲۳ درمحل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
 
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
 
پادزهری، برای زهرمهلک گناهان و بداء در ظهور!
 
قبل از شروع بحث نکته‌ای را بیان کنم و آن، این که دعا را کم نگیرید، «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاء»، وقتی دعا بیان می‌شود، آمین‌ها را بلند بگویید، خیلی اثر دارد. به خصوص وقتی راجع به فرج آقا و مولایمان دعا می‌شود، جدّی اگر کسی با اخلاص دعا کند و با اخلاص، آمین بگوید، بداء برداشته می‌شود. چون به هر حال به واسطه‌ی گناه و اعمال زشت ما، امکان بداء در فرج آن حضرت هست، امّا وقتی آمین‌ها را بلند و با اخلاص گفتید، این دعا که «یَرُدُّ الْقَضَاء» هست، اثر می‌گذارد. آن اعمال زشت ما که یحتمل بداء برای ظهور وجود آورد، این آمین‌ها و دعاها از روی اخلاص و با تمام وجود بیان کردن، پادزهری برای آن زهرمهلکی است که به واسطه‌ی گناهان ما سبب بداء شده است.
 
لذا وقتی دعا می‌کنیم، آمین را جدّی بگیریم، این آمین‌ها اثر دارد. اگر انسان با اعتقاد کامل و با اخلاص از عزّوجلّ درخواست کند، عزّوجلّ مرحمت کرده و دعا را مستجاب می‌کند.
 
ببینید من چقدر تأکید دارم که دعای سلامتی آقا جان را هر ساعت بخوانید، شما هم واقعاً این مطلب را جدّی بگیرید. اوایل ساعت و تلفن همراهمان را تنظیم می‌کنیم، امّا بعد از مدّتی بدنمان خودش تنظیم می‌شود و سر ساعت یادمان می‌افتد.
 

خیلی جالب است که در این دعای سلامتی، ما از خدا درخواست می‌کنیم، «اللهم کن لولیک» خدایا تو باش برای ولیّ‌ات، آن ولیّ‌ای که «الحجّة‌بن‌الحسن‌المهدی» است، «ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً» از حضرتش می‌خواهیم که تو سرپرستش باش، تو حافظش باش، تو به عنوان پیشوایش در امور باش، تو یاریش کن تا بتواند قائد کلّ عالم باشد، تو دلیل و برهان برای او باش، او عین الله الناظره است، تو چشم بینای او باش.

...

 
من و شما از خدا می‌خواهیم. سؤال: آیا خود خدا نمی‌تواند؟ جواب: لا شک و لا ریب که پروردگار عالم می‌تواند، امّا می‌خواهد من و شما بخواهیم.
 
لذا حسب روایات شریفه و آنچه انسان در حالات اولیاء و عرفا سیر می‌کند، به نظر می‌رسد که آنچه از ذوالجلال و الاکرام تبیین شده، این است که حضرت حقّ دوست دارد که بنده‌هایش بخواهند، «ادعونی استجب لکم». لذا در دعا، غفلت نکنیم و آن را جدّی بگیریم.
 
آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، علّامه‌ی عسگری، مجلس روضه‌ای داشتند، یکی از آقایان دیر رسید و دیگر به دعاهایش رسید. گفت: آقا ما دیر رسیدیم. ایشان مزاح کردند و فرمودند: اتّفاقاً می‌گویند به ته‌دیگش رسیدیم، همین است؛ چون اصل، دعاست.
 
حالا می‌بینیم بعضی موقع دعا بلند می‌شوند می‌روند و فکر می‌کنند مطلب را گرفتم، روضه را گوش دادم، دیگر دعا چیزی نیست که بنشینم. البته گاهی کسی قراری دارد و عجله دارد که در جایی حاضر شود و خلف وعده، درست نیست و باید برود. امّا دعا را جدّی بگیریم، خدا می‌خواهد حتّی برای حجّتش، آن عین الله الناظره هم من و تو دعا کنیم و از او بخواهیم، «اللهم کن لولیک»، پس این مطلب، خیلی مهم است. اتّفاقاً مبنای عقلی و نقلی دارد و بحثش مفصّل است که در این‌جا، در همین حد کفایت می‌کند.
 
بی‌باکی و غضب غیر عقلایی، به هلاکت و یا ترس می‌رسد
 
بیان کردیم: اگر قوّه‌ی غضب تحت سیطره‌ی عقل قرار گرفت و آن ناظم القوا و مبصر، بر او فرمان داد؛ دیگر نامش در روایات، شجاعت است و غضب نیست. امّا اگر این قوّه‌ی غضب، یله و رها شد، تهوّر نام دارد و دیگر بی‌عقلی محض است و رشدی برای انسان به وجود نمی‌آورد و در آخر هم او را به هلاکت می‌اندازد.
 
امّا اگر کسی قوّه‌ی غضب نداشت، گرفتار جبن و ترس است. البته این مطلب بدان معنا نیست که این قوّه در وجود انسان نیست، بلکه آن‌جا هم یک دلیل دارد و آن، این است که وقتی این قوّه‌ی غضب تحت سیطره‌ی قوّه‌ی عقل الهی (همان عقل بما هو عقل که «العقل ما عبد به الرّحمن» است، نه آن عقلی که دیگران به ظاهر اسم آن را عقل می‌گذارند، امّا به قول قرآن، مولی‌الموالی و معصومین، مکر است) قرار نگرفت، در آخر به ترس کشیده می‌شود.
 
به عنوان مثال معاویه‌ای که مکّار است و به صورت ظاهر مبارزه هم می‌کند، وقتی با امیرالمؤمنین تک به تک می‌شود، ترس او را فرامی‌گیرد. یعنی حتّی آن تهوّر، در جایی امکان دارد انسان را به ترس بیاندازد. معاویه، به صورت ظاهر شجاع است و شجاعتش هم در باب تهوّر رفته و بی‌باک شده است، امّا وقتی در مقابل مولی‌الموالی قرار می‌گیرد، از ترس جانش، کشف عورت می‌کند که کشته نشود. پس می‌بینید که تهوّر امکان آوردن جبن را هم دارد.
 
امّا آن غضبی - که بیان کردیم اسمش دیگر غضب نیست و شجاعت است - که تحت سیطره‌ی عقل الهی است، وقتی در اوج غضب هم هست، تا مولا به او بگوید: قِف، بایست، می‌ایستد. نمونه‌اش را مالک اشتر بیان کردیم.
 
امّا سؤال این است: اگر کسی این شجاعت را آرام آرام در حال تهوّر قرار داد، حال او چه حالی است؟ بعضی از بزرگان و اعاظم بیان می‌فرمایند: نفس امّاره بر وجود او غلبه پیدا کرده و لذا چون تحت سیطره‌ی نفس قرار گرفته، خصوصیّت نفس امّاره این است که انسان را به هلاکت می‌رساند. در حالی که خصوصیّت نفس مطمئنّه این است که انسان را به قرب پروردگار عالم می‌رساند، پروردگار عالم به او خطاب می‌کند: «ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»، آن‌قدر او را بالا و بالا می‌برد، تا جایی که او و خداست.
 
لذا وقتی انسان تحت سیطره‌ی نفس امّاره قرار گرفت، کشته هم می‌شود، امّا بیخود و بی‌جهت. البته بعضی مواقع جبن برای او می‌آورد، مانند معاویه، برخی مواقع هم به هلاکت می‌رساند. هر چند که هر دو هم هلاکت است و باید بدانید که خود ترس هم نوعی هلاکت است، «الخوف اخو الموت»، ترس، برادر مرگ است. همان‌طور که در اصطلاحات روانکاوی هم بیان می‌شود که آن‌ها که می‌ترسند، چند بار می‌میرند، مدام می‌میرند و زنده می‌شوند؛ چون می‌ترسد. مرگ یک بار تمام است، امّا آن کسی که می‌ترسد، دائم در حال مرگ است و این خصوصیّت ترس است. پس خود این هم یک نوع هلاکت است.
 
آن مرد الهی و عظیم‌الشأن، صاحب کتاب کلمات المکنونه، ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به زیبایی تبیین می‌فرمایند: «نفسه اصلب من الصلد کما قال مولی‌الموالی، علی‌بن‌أبی‌طالب و لکن هو فی هلکه»، این‌قدر قلبش، سخت و سنگین می‌شود که دیگر هیچ چیزی متوجّه نمی‌شود و خود را در هلاکت می‌اندازد.
 
جهادگر مؤمن و کنترل در اوج غضب!
 
مؤمن، خودش مانند کوه مقاوم است، «کجبل الراسخ»، امّا هیچ موقع قلبش، سخت و سنگ نمی‌شود. امیرمؤمنان است، یعنی اوّل کسی که خود مؤمن است و در اوج ایمان است و بالاترین مؤمن است. جورج جرداق مسیحی می‌گفت: اگر یک کتاب در مورد عواطف، قلب رئوف، یتیم‌نوازی‌ها و محبّت‌های امیرالمؤمنین بنویسید و به شخصی بدهید تا این را بخواند و بپرسید: شخصیّت این آقا را چگونه می‌بینید؟ می‌گوید: بعید است در عمرش، شمشیر دیده باشد، چه برسد بخواهد شمشیر به دست بگیرد.
 
امّا از آن طرف بیان می‌کند: اگر راجع به مجاهدت‌ها و جهادهای مولی‌الموالی، کتاب بنویسی، به کسی بدهی بخواند و بپرسی این شخص را چگونه می‌یابی؟ می‌گوید: بعید می‌دانم اصلاً قلبی داشته باشد که محبّت کند.
 
لذا وجود مؤمن کجبل الراسخ هست، ولی قلبش، رئوف است و تحت سیطره‌ی پروردگار عالم است. هر چه پروردگار عالم بگوید، از همان جا هم اتّفاقاً دستور می‌دهد که هم خوب می‌جنگد، هم خوب عبادت می‌کند و هم در اوج غضب، اگر گفتند: بایست، بلافاصله می‌ایستد. چون خیلی‌ها هستند که نمی‌توانند در اوج غضب، خودشان را کنترل کنند و خیلی سخت است.
 
در غضب کردن، شتاب نکنید تا عادت نشود
 
در جلد پانزدهم وسائل الشیعه هست که امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه)فرمودند: مردی خدمت پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد، عرضه داشت: یا رسول الله علّمنی، چیزی یادم بده. فقال النبی اذهب فلا تغضب، برو، هیچ موقع غضب نکن. «فاء» را بر سر «لا» آورد، یعنی پس تحقیقاً همیشه این‌گونه باش. من بارها بیان کردم: در نوع بیان حضرات معصومین، نکته نهفته شده است. «فلا تغضب» پس هیچ موقع غضب نکن، برو و همین جمله برای تو بس است. چون وقتی بعضی در اوج غضب قرار می‌گیرند، دیگر نمی‌توانند خودشان را کنترل کنند.
 
مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، علی‌بن‌أبی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: «لَا تُسْرِعَنَ‏ إِلَی‏ الْغَضَبِ‏ فَیَتَسَلَّطَ عَلَیْکَ بِالْعَادَة»، هرگز در خشم گرفتن شتاب نکن و سرعت نده.
 
نکته‌ای در «فألهمها فجورها و تقواها» هست که ملّاصدرای عظیم‌الشأن براساس روایتی، آن را توضیح دادند و گفتند: خصلتی از شیطان در وجود انسان هست و آن هم یک نوع خصلت جنسی است، نه صفاتی. تمام وجود شیطان از آتش است و در آن فجور که پروردگار عالم در انسان قرار داده، آتش هم هست. لذا می‌گویند: گاهی که انسان غضب می‌کند، آتش می‌گیرد، گر می‌گیرد، چشمانش خونی می‌شود و …، همان آتش است.
 
حضرت می‌فرمایند: در خشم گرفتن، سرعت نده و مواظبت کن. آن را یله و رها نکن. چون به صورت عادت بر تو مسلّط می‌شود. کسی که دائم خشم می‌کند و از کوچکترین چیزی، به خشم می‌آید، دیگر نمی‌تواند بر غضب خود مسلّط شود و به صورت عادت برای او درمی‌آید.
 
شاید کسی که به خشم درمی‌آید، بگوید: حقّ با من است. امّا باید بداند که اتّفاقاً انسان در مواردی خشم می‌کند که حقّ با اوست (البته گاهی که خسم به صورت عادت برای او درآمده، وقتی حقّ هم برای او نباشد، خشم می‌کند و غضبناک می‌شود). ‌لذا می‌گویند: در همین جا که به ظاهر حقّ با توست، خشمت را کنترل کن. نو: حقّ با من بود و باید عصبانی می‌شدم. اگر این‌جا که حقّ با تو بود، توانستی کنترل کنی، مهم است. چون اگر در مورد هر چیزی به سرعت غضبناک شویم، برایمان عادت می‌شود و دیگر نمی‌توانیم خودمان را کنترل کنیم و با کوچکترین مطلبی، از کوره درمی‌رویم.
 
لذا حضرت می‌فرمایند: در غضب کردن مراقب باش تا تبدیل به عادت نشود. اگر عادت شود، بیچاره هستی.
 
غضب، از آتش و هم جنس شیطان است
 
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) از پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می‌کنند که حضرت فرمودند: دلیری در این است که موقعی که شما خشمگین می‌شوید و به واسطه‌ی این شدّت غضب، چهره‌تان سرخ شده، موهایتان به لرزه درمی‌آید؛ بتوانید خودتان را کنترل کنید.
 
ذیل این روایت ملّاصدرا می‌گوید: معلوم می‌شود که غضب، آتش است و در انسان وجود دارد.
 
در نهج‌الفصاحه هست که پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أَلاَ وَإِنَّ الغَضَبَ جَمْرَةٌ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ». «جمرة» تکه‌های آتش است که بر سر گرزها می‌گذاشتند و در جنگ‌ها پرتاب می‌کردند. بدانید غضب، پاره‌ی آتشی است که در قلب بنی‌آدم وجود دارد. «أَمَا رَأَیْتُمْ إِلَی حُمْرَةِ عَیْنَیْهِ وَانْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ»، مگر نمی‌بینید (همزه استفهامیّه بر سر «ما»، یعنی لا شک و لا ریب که حقیقتاً این‌گونه هست) به حقیقت موقع غضب، چشمانشان سرخ می‌شود و رگ‌های گردنشان باد می‌کند. «فَمَنْ أَحَسَّ بِشَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ فَلْیَلْصَقْ بِالْأَرْضِ» هر کسی چنین احساسی پیدا کرد، بر روی زمین بنشیند.
 
بحث ما چیز دیگری است، امّا حضرت در این‌جا دستورالعملی می‌دهند و آن این که می‌فرمایند: اگر غضبناک شدید و در حال ایستاده هستید، به طرف دیگری بروید و بنشینید. یک مطلب هم که وضو گرفتن است که در جلسه‌ی گذشته بیان کردیم. امّا مطلب دیگری هم که بسیار عجیب اثر دارد، صلوات فرستادن است. قدیمی‌های ما این مطلب را زیاد به کار می‌بردند و می‌گفتند: صلوات بفرستید، تمام شود که شاید بعضی‌ها هم بگویند: حالا چه وقت صلوات فرستادن هست، می‌خواهم حرفم را بزنم و …! در حالی که این مطلب در باب روایات هم بیان شده است و بسیار اثرگذار است.
 
لذا معلوم می‌شود که غضب از نفس امّاره است و این نفس امّاره انسان را بدبخت و بیچاره کرده و به هلاکت می‌اندازد. من وامثال من که هنوز به نفس مطمئنّه نرسیدیم، اگر غضب در اختیار نفس مطمئنّه باشد، شجاعت است. امّا ما غضب کردیم، بدانیم که از نفس امّاره است. شیطان هم که هم جنس خودش، آتش، را می‌بیند، خیلی خوشش می‌آید.
 
اتّفاقاً شیطان وقتی به ابراهیم خلیل رسید، گفت: من در باب ملوک و کسانی که کار در دستشان هست (مانند افرادی که در جایی مدیریتی دارند و …)، با چیزی از جنس خودم یعنی غضب وارد می‌شوم، «فسلطهم بالغضب فان الغضب کیدی عظیم»، من بر این‌ها به واسطه‌ی همان غضب، مسلّط می‌شوم و کید بزرگ من برای این‌ها، غضب است.
 
گاهی ما هم در این مطالب گرفتار می‌شویم. مثلاً پدر در خانه فکر می‌کند چون ولایت دارد باید غضب کند. لذا این مطلب برای ما و شما هم هستیم. خدای ناکرده بی‌ادبی و بی‌تربیتی می‌کنیم و به همسر و فرزندمان حرف زشت می‌زنیم، چون احساس می‌کنیم ما مالکشان هستیم و بر آن‌ها تسلّط داریم.
 
انسان الهی و اعضاء و جوارح بی‌اختیار!!!
 
لذا غضب از نفس امّاره است و اگر به حرکت دربیاید، انسان را بیچاره می‌کند. حضرت فرمودند: «أَلاَ وَإِنَّ الغَضَبَ جَمْرَةٌ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ». بدانید غضب، پاره‌ی آتشی است که در قلب بنی‌آدم وجود دارد. یعنی حضرت می‌فرمایند: همه این‌گونه هستند، ابن آدم. امّا تسلّط داشتن بر این غضب خیلی مهم است که تا وقتی غضب می‌آید، انسان، مصداق «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس» شود و غضب خودش را فروبخورد و جز برای خدا خشم نکند.
 
انسان باید برای خدا غضب کند و آن‌قدر جلو برود که حتّی کشته هم بشود. وقتی هم که اسیر می‌شود، محکم و استوار بایستد. مانند شهید بزرگوار، محسن حججی. البته امثال این شهید زیاد هستند و ما فقط ایشان را دیدیم. به نظر من این داعش ملعون ناراحت است که چرا این فیلم را نشان داد. همه‌ی این شهدا این‌گونه هستند و با آرامش پیش می‌روند. البته تا قبلش با خشم با دشمنان خدا می‌جنگند، امّا وقتی اسیر می‌شود دیگر آرام است. می‌داند «عند ربهم یرزقون» خواهد بود. لذا آن کسی که غضبش برای خدا هست، چنین خصوصیّتی دارد و غضبش، شجاعت می‌شود.
 
امّا کسانی که الهی نیستند، می‌ترسند. شما نگاه کنید آمریکایی‌ها را گرفتند، چه کار کردند؟ گریه می‌کردند. بعد وقتی به کشورشان رفتند رجز خواندند، بچّه‌های سپاه باعظمت ما بیان کردند که اگر رجز بخوانید، فیلمش را نشان می‌دهیم که وقتی شما را گرفته بودیم، گریه می‌کردید. لذا بعد از آن دیگر خفه خون گرفتند.
 
حالا در جلسات بعد بیان می‌کنیم که چه کنیم این غضب را تحت سیطره‌ی عقل ببریم و نسخه‌های آن چیست. چون بنا شد رذائل و فضائل را بیان کنیم. پس معلوم شد اگر غضب تحت سیطره‌ی عقل سلیم و الهی قرار بگیرد، شجاعت می‌شود و دیگر به آن، غضب نمی‌گویند. لذا هر چه در روایات، غضب دیدیم، منظور آن‌جایی است که دیگر تحت سیطره‌ی شیطان شده و تهوّر نام دارد. از آن طرف اگر این غضب در وجود انسان نباشد که هست، امّا آن را تعطیل کند، دچار جبن و ترس خواهد شد و گرفتار می‌شود. نه تهوّر و نه جبن. نباید افرط و تفریط باشد. آنچه که هست، باید انسان الهی باشد.
 
خلّص کلام، بدانید اعضاء و جوارح انسان باید در مقابل فرامین الهی بی‌اختیار شود، این‌گونه است که عبدالله می‌شود. عبد همین است، از خودش اختیاری ندارد، هر آنچه اختیار است، تحت تسلّط مولاست. مولا اختیار دارد و او بی‌اختیار است. وقتی شجاعت شد، یعنی اختیار از کف داده و به دست مولا سپرده و هر آنچه مولا بگوید، انجام می‌دهد. در همه‌ی مطالب همین‌گونه است، خیلی باید از زبان، چشم، گوش و … مواظبت کرد. انسان باید تمام اعضاء و جوارح، درون و بیرون را به دست خدا بسپارد، جدّی اگر این‌طور شد عبدالله می‌شود، اگر این‌طور بشود، چه می‌شود! خداگواه است اگرهزار مطلب و هزار دشمن تراشی کنند، او آرام است و برای خدا کارش را انجام می‌دهد و جلو می‌رود. خیلی مهم است که انسان بداند و عبد خدا بشود و همه چیز را به خدا بسپارد، چیزی برای خود نخواهد و اوضاع و احوالش الهی می‌شود.
 
یاد او؛ همه‌ی هستی ما
 
منتها یک راهی هم که دائم تذکار می‌دهم و تکرار می‌کنم و جدی بگیریم عزیزان! خوش به حال کسی که جدّی بگیرد و آن این است که انسان خودش را به حضرت حجّت (روحی له الفداء) بسپارد. در این دنیای وانفسا، با این نامردی‌هایی که یک عده انجام می‌دهند، امام المسلمین چرا انقدر آرام است؟ با اینکه از خیلی از مسائل ناراحت هست و اگر کسی ناراحت نباشد که انسان نیست، چه برسد به اینکه ایشان نایب امام زمان (روحی له الفداء) هست، امّا با همه‌ی این مشکلات آرام است.
 
علیرغم اینکه گاهی ما نگرانیم که چه شد؟ آخرش به کجا می‌رسد و چه خواهد شد؟ و بعضی حواسشان نیست که در دنیا مسائل مختلفی هست و دشمن هم خیلی کار می‌کند، در عراق کار می‌کند و بعضی از روحانیون انقلابی که به ظاهر شیعه هم هستند را به سعودی‌ها نزدیک می‌کند و مطالب دیگر… امّا ایشان امورش را به دست مولا سپرده است.
 
اینکه من عرض کردم حداقل، هر ساعت یک دعای سلامتی بخوانید، چرا؟ اینکه خودمان را به آقاجان بسپاریم، عبد همین است وقتی امورش به دست مولا قرار گرفت، مولا هم عنایت می کند.
 
عزیزان من! باور کنیم کسی را جز آقاجان در عالم نداریم، باور کنیم باید دائم، یاد آقاجان باشیم، زیارت آل یس را بخوانید، چقدر زیارت عجیبی است! سلام هایی که دارد و در نهایت می‌گوییم: السلام علیک بجوامع السلام، ائمه را در این زیارت شاهد می‌گیریم، این سپردن امور به حضرت، خیلی به انسان آرامش می‌دهد. ولو به صورت ظاهرو در ابتدا لفظی هم یاد آقا باشیم، اثر دارد. کم کم این الفاظ در قلب نفوذ پیدا می‌کند و کم کم عشق‌های دیگر کنار می‌رود و کم کم انسان جمال آقا را می‌بیند و کم کم شب و روزش آقا می‌شود، چه چیزی بالاترازاین؟
 
طبیعی است آن‌هایی که آقاجان را می‌بینند ادعا نمی‌کنند، مدّعی کذاب است. اما حال انسان این‌طور می‌شود که می‌بیند، چون اصلا بعید است از کریم که کرامت فعل دائمی اوست، کرامت نکند..
 
کسی یک روز، دو روز تا یک ماه و تا یک سال، دائم یاد آقا باشد، اصلا دنیا برایش تنگ می‌شود، به دنیا و ما فیها دل نمی‌بندد، دنبال جمع آوری و ازدیاد مال نمی‌رود، این خصوصیت یاد است، دنیا و مافیها رو طلاق می‌دهد، با مردم هست و مهربان با مردم هست امّا دل و فکر و ذکر یک جای دیگر است، یک حال دیگر است، با همسرش، با فرزندش هست، مهربانی هم می‌کند وچون با یک مهربانی دیگر برخورد کرده مهربانی بیشتر هم می‌کند، امّا دل یک جای دیگر است…
 
اصلا خودی نمی‌بیند، چیزی نمی‌بیند، کسی نمی‌بیند، همه را آقا می‌بیند، دنیا را آقا می‌بیند، اینکه گفت: در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد… کجاست که دیگر آقا نبیند؟! اینجاست که فارق از خود شدم و کـوس انا الحق بزدم…
 
چه چیز بالاتر از یاد؟ اصلا ما را به ذکر دعوت کردند، ذکر یعنی یاد، انسان یاد که بود تمام است؛ یعنی همه چیز هست، اصلا ببینید بعضی با یاد و خاطره زنده هستند…
 

خبرگزاری مهر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: عابدی [عضو] 
5 stars

مظهر احسان و جود خالق یکتا علیست

نور بخش ماه و خورشید جهان آرا علیست

در میان کل مردان ز ابتدا تا انتها

در مقام همسری، زیبنده ی زهرا علیست

1396/06/01 @ 10:49
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

سلام مطلب مفید اما خیلی طولانی بود
http://fatemiye-sarable.kowsarblog.ir/

1396/05/28 @ 08:39
نظر از: اسماءالحسنی [عضو] 

احسنت زیبا بود منتظر حضور گرمتون هستیم
http://shabhayemehraban.kowsarblog.ir/

1396/05/28 @ 05:58


فرم در حال بارگذاری ...

فقط بیا... بی‌تو به سر نمی‌شود

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مرداد, 1396

 

ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا

ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا

 

از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد

یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا

 

ای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت

گاوی خدایی می‌کند از سینه سینا بیا

 

رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم

در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا

 

چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت

زان طره‌ای اندرهمت ای سر ارسلنا بیا

 

خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق

ای دیده بینا به حق وی سینه دانا بیا

 

ای جان تو و جان‌ها چو تن بی‌جان چه ارزد خود بدن

دل داده‌ام دیر است من تا جان دهم جانا بیا

 

تا برده‌ای دل را گرو شد کشت جانم در درو

اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا

 

ای تو دوا و چاره‌ام نور دل صدپاره‌ام

اندر دل بیچاره‌ام چون غیر تو شد لا بیا

 

نشناختم قدر تو من تا چرخ می‌گوید ز فن

دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا

 

ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت

کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا

 

ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا

ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا

 

مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین

تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا

 

بی تو به سر نمی شود

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود

 

دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود

 

جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند

عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود

 

خمر من و خمار من باغ من و بهار من

خواب من و قرار من بی‌تو به سر نمی‌شود

 

جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی

آب زلال من تویی بی‌تو به سر نمی‌شود

 

گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی

آن منی کجا روی بی‌تو به سر نمی‌شود

 

دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی

این همه خود تو می‌کنی بی‌تو به سر نمی‌شود

 

بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود

 

گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم

ور بروی عدم شوم بی‌تو به سر نمی‌شود

 

خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای

وز همه‌ام گسسته‌ای بی‌تو به سر نمی‌شود

 

گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود

 

بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود

 

هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود

مولوی

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

وجود من، قرار من بی تو به سر نمی شود
http://fatemiye-sarable.kowsarblog.ir/

1396/06/05 @ 08:41
نظر از: حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو] 

جشن سرور عترت و قرآن مبارک است
وصل دو بحر لؤلؤ و مرجان مبارک است

سالروز پیوند آسمانی حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام مبارک باد

1396/06/01 @ 13:24


فرم در حال بارگذاری ...

نماهنگی با صدای علیرضا عصار به یاد شهید حججی

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مرداد, 1396

 



دانلود نماهنگ «مرد میخواهد» با صدای علیرضا عصار به یاد شهید حججی

 

پس از شهادت محسن حججی شهید مدافع حرم به دست تروریست‌های داعش، بسیاری از چهره‌های هنری نسبت به این واقعه واکنش نشان دادند. علیرضا عصار خواننده موسیقی پاپ هم با انتشار عکس و مطلبی در اینستاگرام به شهادت مظلومانه‌ی محسن حججی واکنش نشان داد. عصار در کنار انتشار عکس لحظه اسارت حججی و نگاه پر از مفهوم این شهید بزرگوار، دو بیت شعر هم نوشته که متن شعر در ادامه می‌آید.

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم و نان درآوردیم

و آبهاى جهان تا از آسیاب افتاد
قلم بدست شدیم و زبان درآوردیم


فرم در حال بارگذاری ...

ترویج بی‌بند و باری و رقص و آواز در تئاترهای تهران + فیلم

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مرداد, 1396

 

تئاتر یعنی زندگی، یعنی مکانی برای زیستن شاید حتی ثانیه‌ای! تئاتر قرار است یک مکان حفاظت شده برای جلوگیری از انقراض آخرین گونه‌های ناب و نخبگی هنر باشد. یعنی مکانی که هنوز به صنعت و مناسبات بازاری هنر آلوده نشده است.

حقیقت این است که؛ از گذشته های بسیار دور ما انواع بسیاری از نمایش‌ها را در ایران داشتیم. شاخص‌ترین آنها همچون؛ تعزیه، شبیه‌خوانی در سفره خانه‌ها تا انواع نمایش‌های روحوضی و… . ولی این هنر که اصل آن مربوط به یونان است و از غرب وارد کشور ما شده است، یک هنر نخبگی بوده است اما ما در حال حاضر با نوعی از تئاتر به نام روحوضی مواجه هستیم که اسم مدرن آن هم، که دیگر راحت هم تلفظ می‌شود تئاتر آزاد است که متاسفانه در تهران هم دیده می‌شود و در بسیاری از تماشاخانه‌ها و حتی سالن‌های سینما بر صحنه می‌رود. سالن‌های سینما حتی بعضی از سانس‌های خود را علی‌رغم کشمکش‌های اکران فیلم‌ها به این نمایش‌ها اختصاص داده‌اند و اختصاص پیدا کردن زمان و سالن به این چنین نمایش‌هایی که اصلا زیبنده نیست و هیچ آگاهی، روشن فکری و درک و شعور به مخاطب اضافه نمی‌کند، بسیار فاجعه برانگیز است.

دیگر به این گونه آثار، نمایش یا تئاتر نمی‌توان گفت، بلکه باید آن‌ها را با نام «صحنه‌های شبانه» خطاب کرد. نمایش‌هایی که سبک و شیوه اجرایی آن، کاملا مخالف عرف و موازین شرعی است و رنگ و بویی از فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی در آنها دیده نمی‌شود و ما حتی شاهد ترویج همجنس‌گرایی و مسائلی از این دست در میان بازیگران نمایش بوده‌ایم.

هرچند که؛ مخاطبان، هیچ کاری به متلک‌های پیش و پا افتاده و شکلک‌های بی‌مزه این افراد که به اسم هنرمند تئاتر شناخته می‌شود ندارند و به آن ها نمی‌خندند. این آثار برای مخاطبانی نمایش داده می‌شود که نیاز به تربیت هنری دارند. ما نباید مخاطب را به حال خودش رها کنیم و حتی آگاهی او را دستمایه‌ای برای پر کردن گیشه و رکورد آمار فروش حساب کنیم.

...

ترویج بی‌بند و باری و رقص و آواز در تئاترهای تهران + فیلم

لحن این نمایش‌ها کوچه بازاری و پر از حرفای نامناسب است. حرف‌هایی که دیگر شبیه دیالوگ نیست و تبدیل به فحش شده است که میان بازیگران همانند توپ فوتبال ردوبدل می شود و شنیدن این بی‌ادبی‌ها در تئاتر لزومی ندارد و اگر کسی تمایل به شنیدن آنها دارد، تنها کافی است سَری به خرابه‌های تهران و اطراف آن بیاندازد. بیان این حرف‌های رکیک و کوچه بازاری در تئاتر هرگز هنر نیست.

محتوای این نمایش‌ها، هرگز شباهتی با تئاتر به معنای اصیل زندگی و بیان درک واقعیت ندارد. این نمایش‌ها آثاری بی‌محتوا هستند که با سطح شعور مخاطب شوخی می‌کنند.

آثاری که شاید ارزش یک بار دیده شدن هم ندارند. چرا که به شدت اصل و اساس تئاتر را زیر سوال می‌برد و از هر آویزه‌ای برای نگه داشتن مخاطب تئاتر در سالن استفاده می‌کند و هرگز سعی نمی‌کند که مخاطب را به فکر وادارد و به او درسی از درس‌های زندگی بدهد. البته باید گفت که؛ این گونه تئاترهای بی‌محتوا که همانند تئاتر آزاد در سالن‌ها بر صحنه می‌روند، درسی هم ندارند که به مخاطب ارائه بدهند، چراکه؛ محتوایی ندارند که مخاطب را به فکر فرو ببرد!

چطور می‌شود فرهنگ اصیل ایرانی و تئاترهای قدیم تهران که سرشار از پند و عبرت بود را با این شبه تئاتر مقایسه کرد؟

تئاتر، رقص و آواز نیست، تئاتر درس زندگی است اما انگار در حال حاضر بعضی تئاترها در برخی سالن‌ها تبدیل به مکانی برای آزادی شده است، البته آزادی نه شاید بی‌بند و باری!

ذات تئاتر مقدس است، نباید آن را با محل بی‌بند و باری اشتباه بگیریم. بزرگانی همچون حمید سمندریان در این سالن‌ها درس زندگی داده‌اند و جریان واقعی زندگی را بر صحنه برده‌اند نه بی‌محتوایی! نه رقص و آوازهایی که شاید جای آن در جایی دیگر باشد.

ترویج بی‌بند و باری و رقص و آواز در تئاترهای تهران + فیلم

شاید بهتر باشد؛ سازمان نظارت و ارزشیابی نمایش زیر نظر مرکز هنرهای نمایشی، به جای اینکه به مسائل کوچک کم‌اهمیت و بی‌اهمیت برخی آثار توجه کند و مبادرت بورزد، به محتوای برخی نمایش‌ها توجه کند و به هر نمایش بی‌محتوایی مجوز ندهد و امیدواریم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دوازدهم با مرور چهار سال گذشته حوزه تئاتر و با تدبیری تازه در جهت نظارت و رسیدگی به مطالبات و معضلات گامی بردارد.

تئاتر یعنی بیان واقعیات جامعه با زبان هنر. هنری که حتی کلام از بیان آن قاصر است. تئاتر ترویج بی‌محتوایی نیست بلکه تئاتر هنری مادر است که جامعه را از بی‌فرهنگی نجات می‌دهد.

در ادامه فیلمی را می‌بینید که نمونه‌ای از ولنگاری فرهنگی در تئاتر است که این روزها در صحنه تئاتر خودنمایی می‌کند و با حرکات نامناسب‌شان فرهنگ و حوزه تئاتر را زیر سوال می‌برد. نمونه‌های دیگری هم وجود دارد که از نگاه مدیران تئاتر به دور مانده اما از نگاه تیزبین مردم به دست ما رسیده است، البته این را هم بگوییم ما آمادگی داریم اطلاعات و فیلم‌های بیشتری از تئاترهای این روزهای تهران را در اختیار مسئولان ذیربط قرار دهیم.

دانلود فیلم


فرم در حال بارگذاری ...

احکام و آداب عقیقه

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مرداد, 1396

در دین مبین اسلام تولد فرزند دارای احکامی است که بعضی واجب و برخی مستحب می باشد. عمل به این احکام در زمینه سازی برای سلامت و تربیت معنوی فرزند نقش بسزایی دارد. موارد ذیل، بعضی از این احکام مستحب است:

مستحب است کودک را پس از تولد در صورتی که ضرری متوجه او نشود، بشویند و نیز در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند و کام او را با آب فرات و تربت سید الشهداء علیه السلام بردارند و برای او نام نیک انتخاب کنند که این از حقوق فرزند بر پدر می باشد، و بهترین اسمها اسمی است که متضمّن معنای عبودیّت برای خداوند تعالی باشد، مثل: عبدالله، عبدالرحمن، عبدالرحیم و… و پس از آن اسماء انبیاء و ائمه علیهم السلام و از همه اسمها بهتر «محمد» است.

[و برای دختر نیز مستحب است نامی مناسب و دارای معنای خوب، مثل: فاطمه، زهراء، زینب، خدیجه و… انتخاب کنند.] و از دیگر مستحبّات آن است که پس از ولادت طفل، ولیمه بدهند.

یکی از مستحبات مؤکّد آن است که برای طفل عقیقه کنند. کسانی که قدرت مالی ندارند، هر گاه توانستند آن را انجام دهند و اگر هیچ گاه نتوانستند عقیقه کنند، اشکالی ندارد. و در استحباب عقیقه فرقی بین فرزند پسر و دختر و نوزاد اول و دوم و غیره نیست.

در ارزش و اهمیت این عمل مستحب، همین بس که از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «کُلُّ مَوْلُودٍ مُرْتَهَنٌ بِعَقِیقَتِهِ؛ هر مولودی در گرو عقیقه خود است.» به عبارت دیگر، اگر عقیقه نکند، در معرض انواع بلاهاست.

اما باید دانست که در عقیقه اموری است که توجه به آنها لازم می باشد؛ یا مراعات آنها اولی و مستحب است و یا اصل عقیقه بدون آنها محقق نمی شود، و آنها عبارت اند از:

1. عقیقه حتما باید یکی از انعام ثلاثة باشد؛ یعنی یا از جنس گوسفند باشد که البته بز نیز در این باب با گوسفند یک جنس حساب می شود. و یا از جنس گاو باشد و یا از جنس شتر.

2. مستحب است برای مولود پسر حیوانی نر و برای نوزاد دختر حیوان ماده عقیقه شود.

3. مستحب است عقیقه در هفتمین روز ولادت باشد؛ ولی اگر با عذر یا بدون عذر از روز هفتم تأخیر افتاد، استحباب آن ساقط نمی شود، حتی اگر کودک بمیرد، باز هم مستحب است برای او عقیقه کنند. البته اگر قبل از زوال روز هفتم بمیرد، استحباب عقیقه ساقط می شود. و اگر تا زمان بلوغ عقیقه نشد، مستحب است خودش برای خودش عقیقه کند. یعنی تا وقتی طفل بالغ نشده، استحباب و سنت بودن عقیقه برای پدر طفل است و پس از بلوغ، بر خود فرزند سنت است که برای خودش عقیقه کند.

بلکه اگر برای خودش در تمام مدت زندگی عقیقه نکرد، مستحب است برای او پس از مُردنش عقیقه کنند.

 

شرائط عقیقه

4. گفته شده: مستحب است شرائط حیوانی که برای قربانی تهیه می کنند، در حیوانی که برای عقیقه در نظر می گیرند نیز جمع شده باشد؛ یعنی:

الف. حیوان سالم باشد.

ب. اگر شتر است، سنش کمتر از پنج سال نباشد.

ج. اگر گاو است، کمتر از دو سال نباشد.

د. اگر بز است، کمتر از یک سال کامل نباشد.

ه . اگر گوسفند است، کمتر از هفت ماه نباشد.

...

 

موارد مصرف عقیقه

5. مستحب است که پا و ران حیوان عقیقه را به قابله بدهند؛ بلکه در بعضی اخبار وارد شده است که یک چهارم آن را و در بعضی دیگر وارد شده است که یک سوم عقیقه را به قابله بدهند. و اگر یک چهارم آن را که مشتمل بر پا و ران است، به وی بدهند، بعید نیست که به هر دو استحباب عمل کرده باشند. و اگر کودک هنکام ولادت قابله نداشته باشد، همان مقدار را به مادر کودک بدهند تا او آن مقدار را به هر کس که خواست، صدقه دهد. و این صدقه اختصاص به فقراء ندارد، بلکه به هر کس دلش خواست، آن مقدار را می بخشد. و اگر قابله مادر بزرگ پدری نوزاد باشد یا زنی باشد که نان خور پدر کودک است، چیزی از عقیقه اختصاص به او ندارد.

6. مکروه است والدین کودک و نیز کسانی که نان خور آنها حساب می شوند، از عقیقه مصرف کنند و این کراهت در مورد مادر شدیدتر است.

7. گوشت عقیقه را می توان خام بین مؤمنین تقسیم کرد و می توان پخت و تقسیم کرد و همچنین می توان پخت و مؤمنین را دعوت کرد تا مصرف کنند و حداقل دعوت شدگان دَه نفر باشند. [و اگر خواستند گوشت را پخته یا خام تقسیم کنند، باز هم حداقل بین دَه نفر تقسیم کنند.] البته اگر بیش از دَه نفر باشند، افضل است.

8. دعوت شدگان یا کسانی که گوشت عقیقه بین آنها تقسیم می شود، فقط مؤمنین و اهل ولایت باشند.

9. مستحب است کسانی که گوشت عقیقه را مصرف می کنند، پس از آن برای کودک دعا کنند.

10. مکروه است که استخوانهای عقیقه شکسته شود، بلکه بهتر است آنها را از یکدیگر از سر مفاصل جدا کنند؛ به گونه ای که استخوانها نشکند.

11. شرط نیست که حتما پدر کودک برای او عقیقه کند، بلکه اگر دیگران نیز مثل مادر طفل یا پدر بزرگ یا عموی او برای او عقیقه کنند، خوب است.

 

دعای عقیقه

مستحب است هنگام کشتن عقیقه دعاهایی را که وارد شده است، بخوانند و از خداوند تعالی بخواهند که عقیقه را فدیه قرار دهد؛ یعنی گوشت آن در مقابل گوشت کسی که عقیقه برای اوست، استخوان در مقابل استخوان، پوست در مقابل پوست و مو در مقابل مو باشد.

برخی از دعاهایی که در این مورد نقل شده، عبارت است از:

الف. ابراهیم کرخی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: هنگامی که عقیقه کردی، بر عقیقه بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ عَقِیقَةٌ عَنْ فُلَانٍ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لآِلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله .»

ب. همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که اراده کردی عقیقه را ذبح کنی، می گویی: «یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذَلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ اللَّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ.» سپس مولود را نام می بری و حیوان را ذبح می کنی.

ج. امام باقر علیه السلام نیز فرمود: هنگام ذبح عقیقه بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ ثَنَاءً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْعِصْمَةُ لِأَمْرِهِ وَ الشُّکْرُ لِرِزْقِهِ وَ الْمَعْرِفَةُ بِفَضْلِهِ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.» و اگر کودک پسر است بگو: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ وَهَبْتَ لَنَا ذَکَراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِمَا وَهَبْتَ وَ مِنْکَ مَا أَعْطَیْتَ وَ کُلَّمَا [کُلَّ ما] صَنَعْنَا فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا عَلَی سُنَّتِکَ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ صلی الله علیه و آله وَ اخْسَأْ عَنَّا الشَّیْطَانَ الرَّجِیمَ لَکَ سُفِکَتِ الدِّمَاءُ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»

نکات مهم

1. عقیقه از قربانیِ مستحب بهتر و لازم تر است. البته بعضی از فقهاء فرموده اند: «اگر کسی در روز عید قربان قربانی کند، به جای عقیقه محسوب می شود و کفایت می کند.

2. صدقه دادن قیمت حیوانی که می خواهند عقیقه کنند، جایگزین عقیقه نمی شود و از آن کفایت نمی کند؛ بلکه خوب است صبر کنند تا عقیقه میسّر شود.


مجله مبلغان آبان و آذر 1385، شماره 84


فرم در حال بارگذاری ...

دانلود کتاب المراجعات

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مرداد, 1396

 

المُراجعات کتابی درباره اثبات حقانیت شیعه و امامت امام علی علیه السلام بلافاصله پس از پیامبر است. این کتاب مجموعه نامه‌های مبادله شده میان سید عبدالحسین شرف الدین، در لبنان و شیخ سلیم البشری، عالم اهل سنت مصری است. در این کتاب دلایل متعدد امامت علی علیه السلام از قرآن و روایاتی که در منابع اهل سنت بوده و مورد قبول آنهاست بیان شده و ابهاماتی که برای اهل سنت در این زمینه وجود دارد به طور مفصل مورد بررسی قرار گرفته است.

مطالعه آنلاین کتاب در سایت

فرمت apk برای موبایل و تبلت اندروید (جدید)دانلود کتاب به فرمت apk برای موبایل و تبلت اندروید نسخه 2 به بالا

فرمت pdf برای استفاده در سیستم های مختلف  با نمایش ساختار اصلی کتابدانلود کتاب به فرمت pdf برای استفاده در سیستم های مختلف با کیفیت بالا

فرمت ghm برای درج در بازار موبایل های اندروید، آی او اس و ویندوز فون دانلود کتاب به فرمت ghm برای درج در بازار موبایل های اندروید، آی او اس و ویندوز فون

فرمت html برای استفاده در سیستم های مختلفدانلود کتاب به فرمت html برای استفاده در سیستم های مختلف

فرمت jar برای موبایل های قدیمی مانند جاوا و سیمبین

دانلود کتاب به فرمت jar برای موبایل های قدیمی مانند جاوا و سیمبین

فرمت epub برای استفاده در سیستم های مختلف  با نمایش ساختار اصلی کتاب

 

مقدّمه آقاى سيد محمد تقى حكيم بر کتاب المراجعات

من هم اكنون در برابر كتابى پر ارزش ، اثر مؤ لفى بزرگوار قرار دارم كه در ميان اكثر محققان مباحث اعتقادى ، حق استادى و تقدم دارد.

مجمع علمى منتدى النشر از من خواسته است كه با نوشتن مقدمه اى ، برخى از مضامين كلمات علمى آن را روشن سازم . سپس پيرامون ارزش ‍ كتاب و امتيازات ويژه آن ، شرحى بنگارم . و از آن پس ، از شخصيت بزرگ مؤ لف كتاب ، سخن بگويم . با اينكه خود را شايسته اين كار پر ارج نمى دانم ، ولى نظر به تصويب مجمع علمى ، چاره اى جز اطاعت ندارم .
مقدمه اى كه بتواند مفاهيم پاره اى از اصطلاحات كتاب و اهميت مباحث آن را روشن سازد، به گروهى از اساتيد علم اصول فقه بازگشت مى كند، و ناگزيريم براى روشن ساختن قسمتى از مفاهيمى كه در كتاب آمده ، و مؤ لف كتاب را مطابق اصطلاحات آنان نگاشته است ، بياوريم .
نخستين چيزى كه با آن مواجه مى شويم ، اسم كتاب ((نص و اجتهاد)) است . بايد ديد منظور مؤ لف از ((نص )) چيست و از كلمه ((اجتهاد)) چه را اراده كرده است ؟ و تركيب آنها ((نص و اجتهاد)) چه چيزى را بازگو مى كند؟
استادان فن در پاسخ سؤ ال از ((نص )) مى گويند: ((نص )) دليل لفظى مبتنى بر حكم شرعى است كه از راه قطع ، صدور آن از شارع مقدس مسلم باشد يا اينكه ظنّ معتبر شرعى يا عقلى است ، خواه اين ظن از كتاب (قرآن ) يا سنّت (گفتار پيغمبر و ائمّه طاهرين - عليهم السّلام - ) سرچشمه گرفته باشد.
مسلم است كه مؤ لف ، از ((نص )) چيزى غير از مفاد اين تعريف را قصد نكرده است . چنانكه از خلال مباحث كتاب ، آشكار مى گردد.
اما ((اجتهاد)) چيست ؟ علماى اصول فقه ، پاسخهاى مختلفى داده اند كه مضمون غالب آنها يكى است . آنچه از كلمات آنها به نظر مى رسد اين است كه در اين خصوص ، دو اصطلاح دارند و يكى اخص از ديگرى است :
((اجتهاد)) به مفهوم عام خود، در نظر آمدى (24) به كار بردن تمام كوشش در جستجوى ظنّ به چيزى از احكام شرعى است ؛ به طورى كه جوينده احساس كند از نيل به زايد بر آن عاجز است ))(25) .

...

جمعى از علماى اصول ، اين تعريف را برگزيده اند، با اين فرق كه در عبارت آن اصلاحى به عمل آورده و برخى از الفاظ آن را تغيير داده اند؛ مثلاً ((دهلوى )) مى گويد: ((اجتهاد، به كار بستن تمام كوشش براى ادراك احكام فرعى شرعى از ادله تفصيلى آنهاست ، كه كليات آن به چهار قسم بازگشت مى كند: كتاب ، سنّت ، اجماع و قياس ))(26) .
((محمد خضرى )) (از متأ خرين ) آن را بدين گونه تعريف نموده است : ((اجتهاد به معناى به كار بستن فقيه ، تمام كوشش خود را در طلب علم به احكام شرعى است ))، سپس مى گويد: ((اجتهاد كامل اين است كه مجتهد در طلب خود چندان كوشش به عمل آورد كه خود را از جستجوى بيشتر عاجز بداند))(27) .
تمام اين تعريفها و نظاير آن ، اگر منظور تحديد منطقى مفهوم اجتهاد باشد، مانعى از اخذ هر يك از آنها نيست .
شايد نزديكترين تعريف اجتهاد از نظر فن منطق اين باشد كه گفته اند: ((اجتهاد، ملكه اى ا ست كه مجتهد به وسيله آن قادر است صغريات را با كبريات ، براى نتيجه گرفتن حكم شرعى ، به هم ضمّ كند. يا به معناى ((وظيفه عملى شرعى يا عقلى است )). اين تعريف ، ايرادهاى ساير تعاريف را نيز جبران مى كند.
به هر تقدير كه باشد، مفهوم اجتهاد، به معناى عام ، روشن است ، هر چند بعضى از تعريفها براى اداى آن قاصر باشد.
اجتهاد به مفهوم خاص خود، در نظر شافعى ، مرادف با قياس است . وى مى گويد: ((قياس چيست ؟ آيا همان اجتهاد است ، يا قياس و اجتهاد دو چيز است ؟ مى گويم هر دو اسامى يك معنا هستند))(28) .
گاهى اجتهاد را مرادف با استحسان ، رأ ى ، استنباط و قياس قرار داده و همه را اسامى واحدى مى دانند.
مصطفى عبدالرزاق ، مى گويد: ((رأ ى ، كه از آن سخن مى گوييم عبارت است از اعتماد بر فكر در استنباط احكام شرعى . منظور ما از اجتهاد و قياس نيز همين است . و اين معنا هم با استحسان و استنباط مرادف مى باشد))(29) .
اشخاص متتبّع مى دانند كه اين سخن ، خارج از مقتضيات فن و اصطلاحات فنى است . شايد منشأ آن اختلاط بعضى از مفاهيم عام با مصاديق خود باشد، كه براى اين محقّق بزرگ روى داده است .
آنچه از تتبّع كلمات علماى اصول ، در اين خصوص به نظر مى رسد اين است كه : اجتهاد، به مفهوم خاص خود، مرادف با ((رأ ى )) در نزد آنهاست . قياس ، استحسان ، مصالح مرسله و نظاير آن هم ، از قبيل مصاديق اين مفهوم است .
از مقابله وتركيب ((نص و اجتهاد)) در نامگذارى كتاب استفاده مى كنيم كه مؤ لف بزرگوار در اينجا از اجتهاد، مفهوم خاص آن را اراده كرده است كه عبارت باشد از: ((به كار بستن رأ ى در به دست آوردن حكم شرعى ، بدون اينكه نصى بر خلاف آن وجود داشته باشد)).
ادلّه اى كه در قسمتى از تعاريف اجتهاد به مفهوم عام خود تكرار شد و ((دهلوى )) در تعريف سابق خود كليات احكام را به آن ارجاع مى داد - چنانكه ذكر شد - چهار نوع مى باشد كه مسلمانان سه قسم آن را به اتفاق معتبر مى دانند؛ يعنى : كتاب و سنّت و اجماع . فقهاى مسلمين از طايفه شيعه اماميه ((عقل )) را نيز ضميمه كرده اند. در مقابل آنها اهل سنّت ((قياس )) را به سه قسم مزبور افزوده اند. بعضى از آنها، استحسان و مصالح مرسله را نيز به آن ملحق كرده اند.
نظر به اهميت بحث پيرامون اين ادلّه و مقدم داشتن بعضى بر برخى ديگر و ارتباط زياد آن به مباحث اين كتاب - كه من افتخار نوشتن مقدمه آن را يافته ام - شمه اى در حدود احتياج در اين خصوص مى آوريم :
منظور از كتاب ، قرآن مجيد است كه خداوند بر پيغمبر خود -صلّى اللّه عليه وآله - نازل فرموده و پيغمبر در زمان خويش به امت ابلاغ كرده و مسلمانان تاكنون بدون زياده و نقصان ، آن را حفظ كرده اند.
آيات قرآن ، پيرامون احكام شرعى اعم از آنچه در عبادات يا موارد معاملات وارد شده ، مانند قوانين فردى يا احكام مدنى يا جنايى يا جزايى و غيره در حدود پانصد آيه ، كمى بيشتر يا اندكى كمتر است .
اين آيات به اعتراف مذاهب اسلامى ، به عنوان مصادر اوليه احكام شرعى شناخته شده است . گروهى از فقهاى بزرگ ، اين آيات را با نحوه ارتباط آنها با احكام فقهى ، طى ابوابى در تأ ليفات مستقلى جمع آورى كرده اند؛ مانند فاضل مقداد سيورى (متوفاى 826 ه‍ ) مؤ لف ((كنزل العرفان فى فقه القرآن )) شيخ احمدبن شيخ اسماعيل بن شيخ عبدالنبى جزائرى نجفى ، مؤ لف ((قلائد الدرر فى بيان آيات الاحكام بالا ثر)) وغير اينان (30) .
از آنجا كه بعضى از اين آيات از لحاظ عام و خاص بودن يا اطلاق و تقييد يا اجمال و تفصيل ، ناسخ و منسوخ ، حاكم و محكوم و ساير شؤ ون ديگر احتياج ، به توضيح دارد، چنانكه اعمالى براى مكلّفين هست كه در اين آيات تشريع شده ، لذا نيازى به مصدر دومى پيدا مى كنيم كه عبارت از ((سنّت )) باشد و منظور از آن ، گفتار معصوم يا فعل يا تقرير اوست (31) .
اين هم از نظرى بخاطر تكميل تشريح و از نظر ديگر به منظور توضيح نصوص قرآن است كه نيازمند به روشن ساختن مى باشد. بنابراين ((سنت )) مكمل ((كتاب ))، يعنى قرآن مجيد است ، بلكه در حقيقت كتاب و سنّت از حيث انتساب به قانونگذار اول - كه هر چه گفته است وحى آسمانى است - يكى مى باشد.
مسلمانان همگى اتفاق بر حجّيت سنّت نموده اند. عبدالوهاب خلاف مى گويد: مسلمانان اتفاق دارند كه قول يا فعل يا تقريرى كه به منظور تشريع و پيروى كردن باشد و با سند صحيح مفيد قطع يا ظنّ راجح رسيده است ، براى عموم مسلمانان حجّت است . و مصدر تشريع اسلامى مى باشد كه مسلمانان احكام شرعى و افعال مكلّفين را از آن استنباط مى نمايند. به اين معنا كه احكام وارده در سنن با احكام وارده در كتاب (قرآن ) قانون واجب الاتباع است (32) .
((اجماع )) نيز به كتاب و سنّت مى پيوندد. يا بخاطر اينكه فقها آن را يكى از ادله بشمار آورده اند و مورد رد و قبول واقع مى شود، و يا به علت اين است كه به قول معصوم منتهى مى گردد. در هر صورت ((اجماع )) در نزد بسيارى از محققين علماى ما يكى از مصادر معتبر است .
از آنجا كه ما مسلمان هستيم ، عقيده داريم داراى دينى آسمانى مى باشيم كه تمام نيازمنديهاى ما را در تنظيم علايق ما روشن ساخته است ؛ خواه علايق و ارتباط با خدا باشد يا با خود يا يكديگر.
مى دانيم كه اين شريعت با سهولت و نرمشى كه خدا در آن به وديعت نهاده است ، با گذشت زمان پيش مى رود. به همين جهت نيز آخرين همه اديان محسوب مى گردد. و مادام كه چنين باشد ما را نمى رسد كه از نصوص تشريعى و احكام مسلّمه آن ، سرپيچى نموده و از پيش خود، در آنها اعمال رأ ى كنيم
اين معنا نيز نزد اكثر بزرگان علم اصول ، از قديم و جديد و سنّى و شيعى ، يكى از اصول مسلم بوده است .
استاد ((عبدالوهاب خلاّف )) در كتاب خويش ((مصادر تشريع اسلامى )) آنجا كه موارد اعمال رأ ى را تعيين مى كند، مى گويد: واقعه اى را كه نص ‍ قطعى از حيث دلالت و ورود دلالت بر حكم آن دارد و مى رساند كه عقل ، جز حكم معيّن آن را نمى تواند درك كند، نمى توان در آن اجتهاد كرد، بلكه واجب است از همان حكم نصّى كه در آن باره رسيده است ، پيروى نمود. ازين رو درباره وجوب اقامه نماز يا طبقات ورّاثى كه ارث مى برند، اجتهاد، مورد ندارد. به همين جهت در ميان اصوليان مشهور است كه مى گويند: ((در موردى كه نص قطعى صريح وجود دارد، نمى توان اجتهاد كرد)).
ولى در واقعه اى كه نصّى ظنّى الدلاله ، دلالت بر حكم آن دارد، به اين معنا كه احتمال دارد نص ، دلالت بر دو حكم يا بيشتر كند و عقل هم قادر است دو حكم يا بيشتر آن را درك كند، جاى اجتهاد هست ، ولى اجتهادى در حدود فهم مراد از نص و ترجيح يكى از دو معنا يا معانى آن .
مجتهد هم بايد كوشش خود را با اجتهاد در اين ترجيح ، به وسيله اصول لغوى و تشريعى و آنچه اجتهادش براى عمل كردن به آن رسيده است ، به عمل آورد؛ مثلاً گفتار خداوند در آيه وضو ((وَامْسَحُوا بِرُؤ سِكُم ))(33) احتمال دارد ((باء)) براى الصاق و واجب باشد كه همه سر را مسح كند، يا اينكه ((باء)) براى تبعيض و ميزان وجوب مسح بعضى از سر باشد.
تا آنجا كه مى گويد: موردى كه نصّى دلالت بر حكم آن ندارد و اجماعى هم منعقد بر حكم آن نشده ، جاى اجتهاد به رأ ى است (34) .
بعضى از احكامى كه در اسلام تشريع شده ممكن است از راه علم به آن رسيد، خواه به توسط عقل باشد: مانند ملازمات عقليه ، يا به وسيله نقل ، مانند خبر متواتر، يا اين كه محفوف به قرائن باشد، ولى بعضى هم ((علم )) در آن راه ندارد و راه آن منحصر به ((ظنّ)) است . ظن هم از طرقى است كه به طور كامل كشف از واقع نمى كند تا اعتماد بر آن صحيح باشد.
شارع مقدس هم به طور مطلق عمل به ظنّ را نكوهش كرده است . چنانكه در آيه ((اِنْ يتّبعون الا الظّنّ وَ اِنّ الظّنّ لايُغنى مِنَ الحَقّ شَيْئاً))(35) وآيه ((يا ايّها الّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظّنّ اِنّ بَعْضَ الظَنِّ اِثْمٌ))(36) وغيره تصريح شده است .
با اين وصف ، شارع مقدس ، با رخصت ، اجازه داده است كه به نوعى از ظن عمل شود و آن را از راه لطف به بندگانش و تسهيل امر آنان ، حجتى پايدار دانسته است ، مانند خبر واحد، اجماع و غير اين دو، از آنها كه دليل خاصى بر اعتبار آن رسيده است .
مؤ دّاى اين طرق مجعول را بايد اخذ كرد و در غير اين صورت ، بايد به آنچه شارع مقدس در اين مورد براى ((شاك )) قرار داده است ، توجه نمود، مانند دو قاعده حلّ و طهارت و اصول احرازيه امثال استصحاب . و با يأ س از برخورد به وظيفه اى كه از اين قواعد و اصول استفاده مى شود، اگر مورد داشته باشد بايد به اصول غير احرازى شرعى ملتجى شد. و در صورتى كه مورد نداشته باشد، بايد به اصول عقلى پناه برد كه منتهى به وظيفه اى مى شود كه مكلّف به آن پناه مى برد، مانند كسى كه مأ مون از عقاب است .
منظور از ((قياس )) - چنانكه معروف دواليبى نقل مى كند - ((الحاق امرى به امر ديگرى در حكم شرعى است به واسطه اتحادى كه در علت دارند))(37) . اين معنا اگر بواسطه تصريح علت در موضوع مورد قياس ‍ به كتاب و سنّت بازگشت كند؛ مثل اينكه بگويد: شراب به علت اسكار آن حرام است ، با عموم علت ، حكم ، سرايت به تمام مسكرات مى كند، هر چند شراب نباشد. يا اينكه علت ، مدلول لفظ باشد، ولو به مناسبت حكم وموضوع ، در اين صورت ، به اتفاق كلّيه مذاهب اسلامى ، بايد آن را اخذ كرد.
ولى چنانچه دست يافتن به علت آن ، بسختى انجام گيرد، شيعه آن را نمى پذيرد؛ زيرا ائمّه اهل بيت - عليهم السّلام - آن را مردود دانسته و از پيروى حكم شرعى مستفاد از طريق آن ، منع كرده اند. بعلاوه ادله اى را كه براى حجّيت آن ، مورد اعتماد قرار داده اند، از اثبات آن قاصر است .
آنچه درباره قياس گفته شد، درباره استحسان هم جارى است ؛ زيرا - چنانكه مى گويند - استحسان قياس خفى است و ادله اعتبار آن ، نارساتر از ادله قياس است .
اما ((مناسب مرسل ملايم )) به گفته متكلمين اصولى ، يا ((مصالح مرسله )) در نظر فرقه مالكى يا ((استصلاح )) به عقيده غزالى (38) راجع به معناى آن و ميزانى كه مى توان اخذ به آن كرد و تقديم آن بر ادله اوليه ، انظار فقها مختلف است .
استاد ((خلاّف )) آن را بدين گونه تعريف مى كند: ((مصلحتى است كه شارع ، حكمى براى اثبات آن تشريع نكرده است و هيچ دليل شرعى هم بر اعتبار يا الغاى آن ، دلالت ندارد))(39) .
با اين مفهوم ، شيعه اخذ به آن را جايز نمى داند تا چه رسد كه آن را بر ادلّه اوليه مقدم بدارد؛ چون شيعه ، اجماع دارد بر حرمت تشريع ، تشريع به اين معنا هم بدين گونه است كه مى گويند: ((داخل نمودن چيزى كه از شرع نرسيده در شرع مقدس )) سخن مناسب با اين تعريف ، يكى از آشكارترين مظاهر تشريع است .
تعجب از بعضى محققان سنّى است كه گفته اند: شيعه چنين تشريع را مورد پذيرش قرار داده و مقدم بر نصوص مى دانند.
مؤ لف بزرگوار در مجله ((العرفان )) و در همين كتاب (40) ، آن را به كلى بى اساس دانسته و نظر شيعه را در اين باره - چنانكه مى بايد - تشريح نموده است …
در كتب اصول فقه شيعه و كتابهاى فقهى استدلالى اين طايفه ، ذخاير تشريعى بسيارى هست كه از پرتو فتح باب اجتهاد، پديد آمده است . به طورى كه اگر آن را بر اصول خود عرضه دارند و از آن استفاده نمايند، بسيارى از اصلاح طلبان كه مى خواهند قوانين جديد را جايگزين احكام اوليه نمايند و قوانين تازه اى را به نام ((مصالح مرسله )) كه مستند به اساس شرعى هم نيست ، به جاى آنها وضع كنند، بى نياز مى گرداند.
ما اميدواريم حقوقدانان ما كه به اين بحثها توجه دارند، ونيز بزرگان فقهاى اهل تسنّن كه به تقليد از پيشينيان خود، درهاى اجتهاد را به روى خود بسته ، و در اين مدت طولانى ، خود را از مهمترين ذخيره عقلى ، محروم كرده اند، از تجارب برادران شيعه خود، در اين راه استفاده نمايند.
خلاصه كلام اينكه : كتاب ، سنّت واجماع كه ملحق به آنهاست ، هر دو بالطبع بر بقيه ادلّه ، مانند قياس ، استحسان ، مصالح مرسله وغيره - كه عنوان ادله متعدد به خود گرفته اند - مقدم مى باشند.
بنابراين هيچ مجتهدى را نمى رسد كه با وجود نصّ معمول ، چيزى از اين قواعد يا اصول عقلى را بر خلاف آن ، مورد عمل قرار دهد.
از آنجا كه بحث ما در اين مقدمه ، متعرض اعمال ، فتاوى و احكامى است كه در صدر اسلام پديد آمده است ، دور از وقايع است كه پيش از بررسى روش آنها در اين مورد، نظريات خود را در تقديم رتبه دليلى بر دليل ديگر، ابراز بداريم .
بعضى از مورخان نقل مى كنند كه وقتى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - معاذ ابن جبل را از جانب خود روانه يمن كرد، از وى پرسيد: هرگاه مسئله اى براى تو پيش آمد، درباره آن چگونه حكم مى كنى ؟
معاذ گفت : بر آيات كتاب خدا قضاوت مى كنم .
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: اگر در كتاب خدا حكم آن را نيافتى چه ؟
معاذ گفت : طبق سنّت رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - عمل مى كنم .
حضرت فرمود: اگر در كتاب و سنّت چيزى نيافتى ، چه مى كنى ؟
گفت : مطابق رأ ى خود اجتهاد مى كنم و منحرف هم نمى شوم (41) .
گفته شده كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - معاذ را متعاقب اين بيان ، مأ مور قضاوت در يمن نمود. و چنانكه در تتمه روايت هست ، او را مورد ستايش قرار داد و فرمود: ((خدا را حمد مى كنم كه فرستاده خود را مطابق رضاى پيغمبرش موفق داشت ))(42) .
در حديث ميمون بن مهران است كه : ((هرگاه دعوايى نزد ابوبكر مى آوردند، نگاه به كتاب خدا مى كرد، اگر حكمى در آن مى يافت ، مطابق آن قضاوت مى كرد، و چنانچه از دسترسى به حكم ، عاجز مى ماند، بيرون مى آمد و از مسلمانان مى پرسيد و مى گفت : فلان دعوا را نزد من آورده اند، آيا شما اطلاع داريد پيغمبر در اين مورد به نحوى حكم كرده باشد؟)).
گاهى مى شد كه عده اى نزد وى گِرد مى آمدند و همگى در آن خصوص ، احكامى از پيغمبر نقل مى كردند و ابوبكر مى گفت : خدا را شكر كه افرادى در ميان ما قرار داد كه علم پيغمبر را براى ما حفظ كنند!
و چنانچه از يافتن سنّت پيغمبر هم درمانده مى گشت ، بزرگان و برگزيدگان مسلمين را دعوت مى كرد و با آنها به مشورت مى پرداخت . و همين كه رأ ى آنها بر امرى قرار مى گرفت ، مطابق آن حكم مى كرد(43) .
و از دستورهايى كه عمر به شريح قاضى داده است ، نظير اين سخن يا مضمون آن با زيادتى هست ؛ آنجا كه عمر به شريح دستور مى دهد كه : ((… بنابراين اگر موردى پيش آمد كه حكم آن در قرآن نبود و از سنّت پيغمبر هم خبرى نرسيده بود، و هيچيك از اهل علم نيز قبل از تو درباره آن نظر نداده بود، يكى از دو كار را انتخاب كن : اگر خواستى با رأ ى خود اجتهاد كنى و به علتى آن را مقدم بدارى ، مقدم بدار، وگرنه آن را به تأ خير بينداز. و به نظر من اگر به تأ خير بيندازى براى تو بهتر است ))(44) .
و از عبداللّه مسعود روايت شده است كه گفت : اگر دعوايى به شما عرضه شد، بايد مطابق آنچه در كتاب خداست قضاوت كنيد و اگر در كتاب خدا حكمى نبود، به همان گونه كه پيامبر حكم كرده است قضاوت نماييد، و اگر موردى پيش آمد كه نه در كتاب خدا حكمى داشت و نه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - درباره آن قضاوت نموده بود ، مطابق نظر افراد شايسته امّت عمل كنيد ، و چنانچه موردى بود كه نه در كتاب خدا حكمى باشد و نه از پيغمبر چيزى رسيده بود و نه افراد شايسته نظرى دادند، به رأ ى خود عمل كنيد و اگر عمل به رأ ى را ناخوش داشتيد، برخيزيد و شرم نكنيد(45) .
و نظاير اينها از احاديث وارده از صحابه فراوان است . و مى توانيد به موارد آنها در كتب اصول فقه مراجعه كنيد.
دكتر ((گلدزيهر)) (خاورشناس معروف ) درباره اخبارى كه وجود رأ ى را در زمان پيغمبر و عمر ثابت مى كند، شك كرده است . از جمله اين اخبار، خبر پيغمبر با معاذبن جبل در اعزام وى به يمن و سفارش عمر به شريح قاضى و مكتوب او به ابو موسى اشعرى است كه در آن بسيارى از قوانين قضا و طرقى را كه در موارد عدم دسترسى به نص ، مى توان به وسيله آن قضاوت نمود، بيان كرده است . بويژه در اين مكتوب ، اصطلاح قياس - كه بعدها شناخته شد - هم آمده است (46) .
به نظر اين خاورشناس - كه به گفته محمد يوسف موسى ، در مطالعات اسلامى تحقيق زيادى به عمل آورده است - عمل به رأ ى در قرن اول اسلام پديد آمد، ولى رأ ى در اين مرحله بسيار پيچيده و خالى از توجيه ايجابى و دور از مذهب و طريقه مخصوص به آن بود. سپس در عصر بعدى ، حدّ معينى پيدا كرد و به صورت ثابتى در آمد و از آن موقع ، كلمه ((قياس )) را براى آن در نظر گرفتند(47) .
دكتر موسى ، ترديد ((گلدزيهر)) خاورشناس و همفكران او را به علت دورى آنها از فهم روح اسلام ، مردود دانسته و مى گويد: رواياتى كه ((ابن القيم )) ذكر كرده است براى رساندن اين معنا كافى است . ولى او سپس ‍ مى گويد: ((حقيقت اين است كه ((رأ ى )) در اين فترت از فترتهاى تاريخ فقه اسلامى ، قياسى كه بعدها در عصر فقهاى چهار مذهب مشهور شناخته شد، نيست )).
اما رأ يى كه بعضى از صحابه آن را استعمال مى كردند، اگر همين قياس ‍ نباشد، چندان هم از آن دور نيست . هر چند درباره ((علت حكم )) و روشهاى آن و ساير مباحثى كه مى بايد براى استعمال قياس آورده شود، از آنچه ما در عصر آن فقها شناخته ايم چيزى به ما نرسيده است (48) .
ارزش ترديد اين خاورشناس و رد آن هر چه باشد، آنچه ترديد ندارد و در بحث ما اهميت دارد اين است كه قسمتى از مضامين آن طبيعى است . و آن هم تعلّق به موقعيت صحابه در برابر حكم منصوص عليه در كتاب يا سنت و عدم تجويز اخذ به غير آن دارد. بويژه كه امثال اين آيات هم در مقابل آنها قرار داشته است : ((وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ومانَهاكُم عَنْهُ فَانْتَهُوا))(49) .
با اين وصف ، بعضى از صحابه به طور طبيعى عمل كرده اند و ناچار آراء مخالفى اظهار مى داشتند. و اين هم يا به واسطه حالت نفسانى مخصوص ‍ به آنها و يا به علت موقعيتى بود كه آنها را ناگزير از آن مى ساخت .
گاهى هم اتفاق مى افتاد كه بعضى از صحابه در مواردى كه نصّى نبود، خود را به آراء ديگرى مأ نوس مى كردند و بدين گونه ، بذر ((اجماع )) به معناى مصطلح ميان متأ خّران را پاشيده و براى خود پديد آوردند. چنانكه به نظر من مى رسد، آنها اغلب در اين موارد پناه مى بردند به وظيفه شاك كه از رأ ى يا عقل گرفته مى شد، هر چند آن رأ ى و عقل ، به مفهوم امر آنها كه گلدزيهر و دكتر موسى گفته است ، نبود.
طبيعى بود كه صحابه پيش از فحص نص از كتاب يا سنّت ، در اين واقعه يا مورد عمومى ترى ، ناگزير به اين وظيفه نمى شدند، بويژه كه به گفته ابن حزم اندلسى : ((مى دانيم كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در مدينه بود، و اصحاب آن حضرت به واسطه كمى آذوقه وسختى معيشت در حجاز، در تلاش معاش بودند. پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فقط در حضور اصحاب حاضر ، فتوا مى داد و حكم صادر مى كرد. و تنها با نقل يك يا دو نفر از حاضران مجلس بود كه حجت بر غايبان ، تمام مى شد. و احكام اسلامى نيز آنها را فرا مى گرفت ))(50) .
و نيز ابن حزم مى گويد: ((به طور قطع مى دانيم كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - وقتى فتوا مى داد يا حكم صادر مى كرد، براى اين منظور، گروهى از مردم مدينه را گرد مى آورد. اين چيزى است كه ترديد ندارد. ولى پيغمبر اكتفا مى كرد به كسانى كه در حضور او بودند و مى ديد كه آنچه به حاضران مى گويد، شامل غايبان هم مى شود. اين موضوعى است كه هر كس داراى حس سالم باشد، نمى تواند آن را انكار كند))(51) .
و نيز اگر به گفته ((ابن حزم )) حجت به وسيله حاضران ، بر غايبان قائم مى گردد و بالفعل هم قائم مى باشد، غايبان نمى بايد فحص از آن را ترك گويند، و به وظايف شاك رو آورند، تا از دسترسى به آن مأ يوس ‍ گردند.
بعضى از آن احاديث دلالت دارد كه سيره اصحاب به همين نحو جارى بوده است . از جمله در حديث ميمون بن مهران است كه : ((اگر حكمى در كتاب (قرآن ) نبود، و سنتى از پيغمبر در آن خصوص وجود داشت ، مطابق آن حكم شود، و چنانچه دسترسى به سنّت نبود،بايد بيرون برود واز مسلمانان سؤ ال كند)).
كتاب ((اجتهاد در مقابل نصّ)) مشتمل بر اعمال واحكام و فتاوايى است كه از بعضى بزرگان صحابه در زمان حيات رسول اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - وبعد از آن حضرت ، صادر شده و با هيچ يك از اين مبانى - با اختلافى كه دارند - هماهنگ نيست .
بعضى از آنها صريحاً مخالف نصوص كتاب و سنّت است كه در موضوع آنها رسيده است . آن هم با علم به مخالفت كه اگر حمل به صحت و عذر صاحبان آنها نبود، به معارضه نزديكتر بود تا به اجتهاد.
بعضى ديگر نيز صريحاً مخالف با نصوص است ، با اين فرق كه صاحبان آن جاهل به نصوص و ارجاع حكم به آن ، بعد از آگاهى بودند.
اين قسم مخالفت با نص ، اگر بر وفق قواعد مقرر نزد آنها بوده ، عادتاً نمى بايد مؤ اخذه اى داشته باشد، به اين معنا كه صاحب آن ، كوشش خود را در فحص از دليل اولى به عمل آورده است ، ولى از دسترسى به آن مأ يوس شده و پس از يأ س ، فتوا داده يا حكم نموده است .
و به اين علت كه اين فتاوا، اعمال و احكام به واسطه عدم اقدام اصحاب آن به فحص يا كوتاهى آنها از بررسى كامل در اطراف آن بر اين اسلوب ، جارى نبوده است ، بويژه كه آگاهان به آنها نزديك بودند. و اگر جاى فحص و سؤ ال بود مى بايد سؤ ال نمايند، صاحبان آنها عادتاً بايد مؤ اخذه شوند؛ چون به خاطر وجود اشخاص مطلع ، حجت بر آنها قائم بود. و چنانكه در سابق از ابن حزم نقل كرديم ، حجت هنگام صدور نص ‍ در واقعه ، بخاطر كسانى كه در محضر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بودند، بر غايب قائم مى گرديد، بعلاوه مخالفت اين فتاوا، احكام و اعمال با آنچه خود آنها در امثال اين وقايع معمول داشتند.
قسم سوم آن ، اجتهاد در مدلول نص و انتخاب روشى است كه مخالف مقتضاى ظاهر آن است . و عكس مفهومى است كه معاصران آنها فهميده اند. اين نوع اجتهاد، در حقيقت بازگشت به الغاى نص مى كند، هنگامى كه حجيت ظهور، در اين قبيل مباحث ، حاكم باشد.
اين معناى همان ((اجتهاد در مقابل نص )) است كه مؤ لف آن را عنوان اين كتاب قرار داده است ؛ زيرا همگى بازگشت به اجتهادات و اعمال رأ يهايى مى كند كه به طور قطع و واقع ، نصوص بر خلاف آن قائم است .
بعضى از فصول تاريخى كتاب ، با اين اجتهادها در مقابل نص وفتواها، بستگى كامل دارد و به عنوان ((فصل )) از بحثهاى اصلى كتاب ، مشخص ‍ گشته است (52) .
يك نگاه اجمالى به هر يك از مسائل مهم كتاب ، ميزان رنج و كوشش ‍ مؤ لف بزرگوار را در تتبّع و استخراج اين مسائل از مظان آنها در كتب تاريخ و حديث و دقت نظر و فكر عميق و قدرت علمى معظم له را كاملاً جلوه گر مى سازد، به طورى كه در كمتر كسى از محقّقان مشابه ، سراغ داريم .
اسلوب كتاب نيز همان روش مخصوص مؤ لف عاليقدر در كليه مؤ لفاتش ‍ مى باشد كه اصالت و رسايى و كوتاهى عبارت با معانى بلند در كمال ايجاز واختصار در آن مى درخشد.
كافى است كه در تعريف اين بحثها از نظر عمومى بگوييم كه : اين كتاب پر ارج ، بهترين معرف قدرت روح بزرگ انسانى در مبارزه با عامل زمان ، با همه طول مدت آن است ؛ زيرا مؤ لف بزرگوار، اين كتاب را در زمانى تأ ليف نموده است كه 85 سال از عمر گرانبهاى خود را به خواست خداوند، پشت سر مى گذارد و خلاصه تجارب بيش از نيم قرن خود را در بحث و تنقيب و تحقيق ، در آن به وديعت گذارده است .
كتاب ((اجتهاد در مقابل نص )) آخرين اثر گرانبهايى است كه از قلم شريف وى تراوش نموده است .
آقاى حكيم بحث خود را پس از اين ، در نُه صفحه ديگر درباره شخصيت والاى مؤ لف فقيد و آثار فكرى وعملى و انديشه هاى سياسى ، دينى و اصلاحى او ادامه داده است . در اينجا به مختصرى از آنها اكتفا مى كنيم :
((سخن از شخصيت والاى مؤ لف بزرگوار به بيش از نيم قرن قبل بازگشت مى كند. او در نجف اشرف تحصيل كرد، و از چهره هاى درخشان فضلاى آن مركز بزرگ علمى بود كه در آن گذشته از علوم عربيت ، فقه ، اصول ، فلسفه ، شعر و ادب هم تدريس مى شده است .
سيد بزرگوار در زمان جوانى در لبنان (وطن خود) با استعمار فرانسوى كه لبنان و سوريه را در اشغال داشت به مبارزه برخاست . و در اين راه دچار مصائب زيادى شد. از جمله اين كه حدود بيست كتاب از تأ ليفاتش را فرانسويان طعمه خويش ساختند. او از لبنان تبعيد شد و سالها در تبعيد بسر مى برد.
پس از بازگشت به وطن ، اقدام به تأ سيس مؤ سسات عام المنفعه براى شيعيان جنوب لبنان كرد. همين كار را در زمان وى مرحوم آقا سيد محسن جبل عاملى در سوريه انجام داد.
مؤ لف در شهر ((صور)) ((مدرسه جعفريه )) را تأ سيس كرد و در كنار برنامه هاى درسى جديد، دروس دينى را هم قرار داد. و سرپرستى آن را به پسرش ((سيد جعفر شرف الدين )) واگذار نمود تا اهداف دينى او را در آن مدرسه تحقق بخشد.
او در نظر داشت در آن مدرسه بخشى را هم به آماده سازى طلاّب علوم دينى اختصاص دهد كه در آينده آنها را براى تكميل معلومات خود تا سر حد اجتهاد روانه نجف اشرف كند.
از آثار فكرى و قلمى او بايد از ((الفصول المهمه ))، ((المراجعات ))، ((كلمة حول الرؤ يه ))، الى المجمع العلمى )) و ((اجوبة موسى جار اللّه )) ياد كنيم كه همگى در پيرامون مسائل كلامى به طرزى نوين بحث مى كند . بهترين آنها كتاب ((المراجعات )) است كه مسائل كلامى و عقيدتى شيعى و سنّى ميان او و شيخ وقت الازهر مصر مبادله شده و او عاليترين مسائل را با بهترين عبارات مطرح ساخته است .
علاّمه فقيد در فقه نيز مسائل و مباحثى را به منظور ارائه نظرات ژرف فقهاى شيعه ، تدوين نموده كه مى توان آنها را در كتابش ((مسائل فقهيه خلافيه )) ديد. من در ديدارم از وى در لبنان پيشنهاد كردم كاش اين مباحث را بيشتر و مفصل تر دنبال مى كرد؛ زيرا عصر و زمان ما نياز مبرمى به آن دارد.
آن بزرگوار در پاسخ ، مژده داد كه اقدام به تأ ليف كتابى نموده مشتمل بر تاريخ مسائل مورد اختلاف فريقين در فقه و كلام از صدر اسلام تا زمان تشكل مذاهب اسلامى در اواسط عصر عباسى . او نامش را ((اجتهاد در مقابل نص )) گذارده است .
وقتى به نجف اشرف باز گشتم ، قسمتهايى از آن را براى ((مجمع علمى منتدى النشر)) مى فرستاد تا مورد استفاده دانشجويان قرار گيرد، ولى تا از ايشان خواستيم كتاب را به صورت كامل براى ما بفرستد. و چون كتاب رسيد توفيق انتشار آن را بدين گونه كه مى بينيد يافتيم . اميدواريم در آينده نيز توفيق نشر اين قبيل كتابها را داشته باشيم .


فرم در حال بارگذاری ...