کلید واژه: "تنها زیر باران"

تنها زیر باران

نوشته شده توسطرحیمی 23ام آذر, 1398
    آرام توی تابوت خوابیده بود.   درست شبیه همان جوانی که قبل از خواستگاری در خواب دیده بودم. قرآن را از کیفم درآوردم و گذاشتم روی سینه‌اش.  سرزده آمد. صورتش از خستگی چروک افتاده بود. چشم‌هایش گود رفته بود. لابه‌لای موهای درهم ریخته‌اش و بادگیر نوک… بیشتر »