« دانلود سی سال"درسهایی از قرآن" استاد قرائتیدانلود کتاب علمی-پژوهشی مقاومت اسلامی »

آرزو

نوشته شده توسطرحیمی 10ام مهر, 1392

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : “دوست داری روی

زمین چه کاره باشی؟ ” گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد!

چشمانش را بست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. با خود گفت :

حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!….

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت :

این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم!

با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

معاونت تهذیب


فرم در حال بارگذاری ...