« گلچین شهادت امام صادق علیه السلام با نوای حاج میثم مطیعی از سال 1390 تا 1394 | پرهیز از مواضع تهمت و رازداری » |
اثبات مبداء و معاد در مراحل تکامل جنین در رحم مادر
نوشته شده توسطرحیمی 6ام مرداد, 1395سیر تکامل جنین انسان
خداوند بر انسان از برای آفرینش او منت میگذارد که در اثر خلقت و حُسن تدبیر، بشر را براى پیمودن راه سعادت و حیات ابد آماده میسازد و بدین طریق سیرت نظام آفرینش به ظهور میرسد و به ثمر مىنشیند:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِّن طینٍ» (مومنون/۱۲)
«ما انسان را از عصارهاى از گِل آفریدیم»
و ظاهر از لفظ انسان نوع است که بعض افراد آن از اجزائى از آب و گِل آفریده شده مانند آدم ابوالبشر و همسرش حوا -علیهالسلام-؛ بدینصورت که اجزاء خاک و گِل به صورت اعضاء و جوارح درونى و بیرونى درآمده و سپس روح موهبت الهى به آن دمیده شده و ظاهر از خلقت، تحول به طور تدریج است.
«ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ» (مومنون/۱۳)
«سپس او را [به صورت] نطفهاى در جایگاهى استوار قرار دادیم»
«ثمّ» حرف تراخى است به اینکه نظام خلقتِ سلسله بشر، پس از آفرینش آدم -علیهالسلام- و حوّا، تغییر یافت و از طریق تناسل مقرر شد به اینکه ماده تناسلى زوج در رحم زوجه ریخته استقرار بیابد و سپس به تدریج رو به رشد نهاده تحولاتى بر آن رخ مىدهد.
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً» (مومنون/۱۴)
و پس از گذشت مدتى ماده تناسلى را به صورت علقه و خون بسته در میآورد.
«فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً» (مومنون/۱۴)
آنگاه خون بسته را به صورت مضغه و گوشت جویده در میآورد.
«فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا» (مومنون/۱۴)
نگاه گوشت جویده در اثر رشد و تحول به صورت استخوان و اسکلت بدن در میآورد.
«کَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا» (مومنون/۱۴)
و در اثر رشد و تحول دیگرى گوشت بر استخوانها روئیده و طرح اعضاء و جوارح درونى و بیرونى بدن ریخته و تنظیم خواهد شد.
«ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» (مومنون/۱۴)
آنگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم. در آیه تحول نطفه و ماده تناسلى به صورت علقه و خون بسته و هم چنین تحول و حرکت علقه به صورت گوشت جویده و نیز حرکت و تحول گوشت جویده به صورت استخوان و همچنین روئیدن گوشت و طرح اعضاء و جوارح درونى و بیرونى به حرف فاء تعبیر شده از نظر تناسب آنها با یکدیگر است زیرا سیر و تکامل ماده تناسلى براساس نیروى نباتى است و بر حسب جریان نظام خلقت از صورت نیروى نباتى و رستنى قدم به مرحله بالاترى نهاده و سنخ دیگر و ارجدارتر است و آن نیروى حیاتى نطق و رشد اراده و تعقل به طور قوّه و استعداد و هیولى (ماده اولیه) است. به عبارت دیگر نیروى نباتى اعضاء و جوارح که به حد کمال برسد شایسته میشود که روح حیات ابد که اراده و روح تعقل است به آن بدمد و تعلق بیابد و بر آن احاطه و تدبیر نماید و تنزل نیروى روح که حیات ابد است به عالم ماده و طبع، بدین معنا خواهد بود.
براین اساس گفته شده به اینکه روح، جسمانى الحدوث و روحانى البقاء معرفى شده است یعنى روح موهبت الهى و یگانه امانت است که از عالم ملکوت تنزل داده شده و به عالم ماده و طبع ارتباط ذاتى یافته و از آن در آیه به انشاء سنخ دیگر از خلق و آفرینش تعبیر شده است ولى پس از حرکت و رشد این اعضاء مادى قوه الهى و نیروى زیاده بر تصور است که به طور تدریج قدم به مرحله حیات نطق و فعلیت حقیقى میگذارد و شروع به سیر و نیل به مقامات انسانى آغاز میشود چه به لحاظ تحول و ارتقاء به درجات عالى انسانى که زیاده بر تصور است.
همچنین به لحاظ انحطاط به درکات نازله همجیت و سبعیت و درندگى که براى بشر میسر است و همه این مراحل به طور قوه و استعداد در نیروى روح به ودیعت نهاده شده است و در این نظام سیر و حرکت و آزمایش حقیقت خود را خواهد یافت بدان نصاب خود را خواهد رسانید. خلاصه در نطفه نیروى علقه و مضغه و روئیدن استخوان نهاده شده که به سیر تکاملى عالم طبع این مراحل تحول را مىپیماید هم چنانکه در مورد سایر حیوانات و حشرات این چنین است ولى به خصوص نیروى حیات نطق و ادراک که سنخ مغایر با مراحل مادى و تکامل نطفه و علقه است چنانچه روح نطق و ادراک به آن دمیده شود تعلق موجود مجرد مباین با جسمانیت اعضاء است.
بدین نظر خلق به گونهای دیگر و تبدّل به صورت دیگر خواهد بود بدین نظر بشر، مرکب از اعضاء و جوارح و دیگر از نیروى روح مجرد است که به بدن تعلق تدبیر و بر آن احاطه دارد و صفات هر یک از بدن و روح مباین با یکدیگر است زیرا اعضاء و جوارح موجود، مادى و بىخبر از خود میباشد ولى روح مجرد و نیروى حیات ابد و ادراک و نطق است هنگامی که ساختمان اعضاء و جوارح انتظام یابد محل قابل خواهد بود که روحِ نطق، به اذن پروردگار به آن دمیده شود و فردى از انسان که مرکب از اعضاء مادى و روح مجرد یعنى نفس تعلقى است تحقق بیابد.
این نظر که انسان مرکب از اعضاء مادى و روح مجرد به طور انضمام است، صحیح نیست زیرا روح که به جنین دمیده مىشود نیروى محض و استعداد است و هیچگونه فعلیت ندارد هم چنانکه آب و خاک دو صورت فعلیت، که هر یک اثرى بر آن مترتب میشود و به صورت انضمام و گِل در آیند صحیح است ولى روح محض، استعداد است و فعلیت ندارد و ظاهر از آیه «أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» و هم چنین آیه
«وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» (حجر/۲۹)
«و از روح خود در آن دمیدم»
دمیدن روح است به جنین و عبارت از تحول جنین است به مرتبه بالاتر و نیروى نباتى آن به صورت ادراک و نطق و انسان در میآید یعنى نفس (روح) که قوه محض است جسمانى الحدوث مىباشد و هر لحظه نفس از روزنهها که به عالم خارج دارد مانند نیروى شنوائى و بینائى و چشائى و غیرها استفاده مینماید.
انسان یک موجود داراى نیروى تفکر و تعقل و تصور و تصدیق و همچنین داراى نیروى ماسکه و هاضمه و دافعه است و همه ظهور آثار نفس، تعلّقى است که با بدن آمیخته و آن را تدبیر مىنماید و هر لحظه نفس ناطقه از روزنههایى که به خارج دارد مانند نیروى شنوائى و بینائى، قدرت و احاطه بیشترى کسب مىنماید و از بدیهیات به نظریات راه مىیابد. تا آنجا که هنگام مرگ و قبض روح، تمام حقیقت انسان همان روح مجرد است که پس از قطع تدبیر از بدن استقلال یافته با هر قدرت و احاطه علمى و خلقى که داشته و کسب نموده است.
بر حسب آیه
«قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» (سجده/۱۱)
«بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده، جانتان را مىستاند»
در عالم برزخ روح تحت تدبیر و نظارت ملکالموت و اعوان او قرار خواهد گرفت و بدن عنصرى، پس از مرگ به منزله فضلهاى است که روح از تدبیر آن بىنیاز گشته و استقلال یافته و آن را به کنار افکنده است و بدن نیز به صورت جسمى بىحس و بىحرکت در آمده و محکوم نظام طبع خواهد بود. خلاصه از هنگام دمیدن روح به جنین که به آن نفس ناطقه گفته مىشود تا هنگام مرگ، انسان موجود واحد و نیروى غیبى و متحد با بدن و تعلقى است که هرگونه آثارى و تأثیر دارد.
تصور و تصدیق و تفکر و تعقل و بینائى و شنوائى و نیروى هاضمه و ماسکه و دافعه ظهورى از آثار نفس ناطقه و تعلقى است که موجود واحدى است که رأس آن نفس ناطقه و دنباله آن بدن قواى عاملهی آن خواهد بود و هنگام که در آستانه مرگ در آید علاقهی تدبیر نفس، از بدن قطع شده روح مستقل در وجود شده و از تدبیر بدن منصرف و بىنیاز خواهد شد.
بر حسب آیه «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» روح که ملکالموت آن را قبض مینماید، همان است که مورد خطاب جمله یَتَوَفَّاکُم و جمله و وُکِّلَ بِکُمْ میباشد و عبارت از انسان به تمام حقیقت آن است نه جزئى از مجموع دو جزء، و مراد از جمله وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی روح به جنین دمیده مىشود و جنین داراى نیروى نباتى بوده به صورت انسان در میآید؛ به طور انضمام روح و نفس به جنین است که اثر آن مغایر با اثر ذات و آثار دیگرى باشد. بالاخره انسان حقیقت و موجود واحد است چه هنگامی که نفس تعلق به بدن داشته و چه هنگام مفارقت روح از بدن نیز حقیقت انسان، همان روح مجرد است که مورد قبض ملکالموت قرار میگیرد. و فرق این دو حالت روح آن است که هنگام دمیدن روح به جنین قوه محض ادراک و شعور بوده و فعلیت نداشته ولى پس از اندک زندگى و استفاده از نیروى شنوائى و بینائى در اندک زمانى نیروى ناطقه شروع به کسب قدرت و احاطه مینماید و به تدریج بر قدرت و احاطه روحى و ادراک کلمات خود میافزاید و جنبه استقلال روح تقویت یافته و افزوده مىشود. و بدین منوال در دوره جوانى و کهولت و غیر آن روح از نظر قدرت و احاطه فکرى و تعقلى عظمت یافته گرچه باز وجود آن تعقلى است و قوام آن متعلق به بدن عنصرى است و همه گونه آثار فکرى و طبیعى از آن به ظهور میرسد مانند تفکر و بینائى و شنوائى و همچنین آثار هاضمه و ماسکه و جاذبه و بدین وسائل روح به تدریج آماده شده و عظمت و قدرت یافته و جنبه استقلال آن تقویت شده که چنانچه روح و رابطه او از بدن قطع شود در وجود مستقل خواهد شد و به عالم برزخ منتقل مىشود. در صورتى که روح که به جنین دمیده شده چنانچه سقط شود و یا نوزاد بمیرد از نظر اینکه روح نوزاد حدى از تعقل و تفکر کسب ننموده، مرتبه ضعیفى از وجود در برزخ خواهد داشت ولى شخص سالخورده چنانچه بمیرد روح او مستقل و از بدن بىنیاز میگردد.
جملهی
«فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (مومنون/۱۴)
«آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است»
مبنى بر مدح و ستایش ساحت کبریائى است که برکت و رشد بىنهایت و بقاء ابدى نظام خلقت را بر آفرینش سلسله بشر استوار نموده و آن را محصول نظام هستى و بهترین مسطوره صفات ربوبى معرفى نموده و مفهوم خلقت و تحول و پدید آوردن که داراى درجات بىشمار است ساحت پروردگار خود را به طور اصالت خالق و به طور اطلاق، خود را آفریدگار معرفى نموده و خلاصه آن را درباره خلقت و آفرینش سلسله بشر ارائه داده است.
به طور تلویح به خلقت بشر و صورت علمى و نقش روانى و اثر عملى و جوارحى وى اشاره نموده و خاطرات و انتقالات علمى از مقوله تصور و یا تصدیق همه را از شئون خالقیت خود معرفى نموده که پرتوى از اشعه خلقت به طور اصالت کبریائى است که بر روح و روان بشر هر لحظه میتابد و به صورت علمى و اعتقادى و اثر جوارحى و حد وجودى روح و فعلیت روان ظهور مینماید و همانطور که رابطه آفریدگار با موجودات نظام هستى و تحول و تبدل آن فقط براساس رابطه خلق و آفرینش است صحنه هستى را هر لحظه ربط محض ارائه میدهد. همچنین رابطه روح انسانى با افکار و اندیشه روانى و صورت اعتقادى خود رابطه خلقت و شعاعى از موهبت کبریائى است که صورتهاى علمى و اعتقادى را بر روان انسانى افاضه مینماید و آینه روح را درخشان و به صورت خلقت ارائه میدهد و بشر را به لحاظ تصور و تصدیق و صورت علمى و آثار و حرکات جوارحى مسطورهاى از صفت خالقیت خود معرفى مینماید.
بالاخره حرکات و سیر و سلوک بشر طولى خواهد بود و فقط از طریق اعتقاد و حرکات جوارحى و از مقوله افاضه و آفرینش است که در اثر سیر و حرکت طولى خود را بیابد و سیرت و کمون خود را به صورت فعلیت و کمال درآورد چه طریق سعادت و قرب و تشبه به صفات کبریائى باشد و یا از طریق قطب مخالف و شقاوت و محرومیت به سوء اختبار، خود باشد از نظر اینکه شعاعى از افاضات بیدریغ همه را یکسان فراگرفته و هر یک را به هر مقصدى که خود برگزیده سوق میدهد و به هدفش میرساند.
خلاصه از جمله اسماء حسنى ساحت پروردگار صفت أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ است و بشر را بدین موهبت فضیلت بخشیده و پرتوى از صفت آفرینش را به او موهبت فرموده و نمونه صفت خالقیت به طور اصالت و به نحو احسن ساحت کبریائى معرفى نموده که محصول و غرض از جهان هستى و نظام خلقت است و این سنخ از خلقت غرض اصلى است و سایر درجات و مظاهر موهبت هستى طفیلى و به طور تبع میباشد و در جمله «فَتَبَارَکَ اللَّهُ» برکت و گسترش نعمت اطلاقى و سعه آثار صفات کبریائى را به لفظ جلاله نسبت داده و صحنه امکان را از هر سو به طور ابد فراگرفته از نظر اینکه در خلقت و در آفرینش مجردات مانند صورتهاى علمى و طبیعى و حرکات جوارحى سلسله بشر را نمونه صفات کمال واجب خلاصه فرموده است.
پس از رهگذر بشر از جهان طبع و زندگى وى در نظام عمل و آزمایش ناگزیر در آستانه مرگ خواهد درآمد و نظر به اینکه غرض از عمل و آزمایش عالم آخرت و جزاء است به عالم برزخ و قیامت انتقال خواهد یافت و شئون وجودى که کسب نموده مورد بررسى و رسیدگى قرار میگیرد و نظر به اینکه سیر و سلوک و تحولات بشر رو به تکامل و حیات ابد است و به مرگ موت گفته میشود از نظر اینکه روح بدن عنصرى خود را رها مینماید خود استقلال خواهد یافت و حیات حقیقى و شهود روانى او آغاز میشود بر این اساس عالم برزخ و قیامت عالم شهود است و سرائر خود را مییابد. نظام جهان از کرات آسمان و زمین پهناور و پدیدههاى آن پیوسته در حرکت حیاتى و جوهرى خود به سوى عالم قیامت ادامه میدهد و نظر به این که حیات و ادراک منتهای سیر وجود و هستى است هستىِ گسترده این جهان به سوى نظام آخرت که براساس حیات و ادراک است رهسپار میباشد و هر یک از موجودات جهان نیز به سوى غرض حیاتى خود در حرکت بوده و پس از وصول شخصیت آن تحقق یافته به کمال مناسب نائل خواهد آمد و هنگام که نظام متحول جهان، طبع گسیخته شود زمان دیگر مفهوم ندارد.
آنگاه به خواست پروردگار نظام عالم برزخ نیز پایان مىپذیرد خاک اعضاء و جوارح هر یک از افراد بشر از اقطار جهان گرد آمده به اذن پروردگار روح هر یک از افراد بشر نیز به بدن سابق خود ارتباط یافته احاطه خواهد نمود و به صحنه قیامت قدم خواهند نهاد و این آخرین مرحلهاى است که بشر از عوالم خواهد پیمود و منتهاى این صحنه بهشت و یا دوزخ خواهد بود. جالب اینکه در آیات فوق براى اثبات وجود خدا و قدرت و عظمت او از همان دلیلى استفاده شده است که در سوره حج براى اثبات معاد، و آن مساله مراحل مختلف خلقت انسان در عالم جنین است و اتفاقا در ذیل همین آیات مورد بحث چنانکه دیدیم گریزى به مساله معاد نیز زده شده است.
آرى از یک سو مىتوان عظمت خدا را از عجائب خلقت انسان در مخفیگاه رحم که هر روز شکل و نقش تازهاى به خود مىگیرد شناخت که گویى جمعى نقاش چیرهدست، گروهى صنعتگر و ابداعگر ماهر در کنار این قطره آب نشستهاند و شب و روز روى آن کار مىکنند و این ذره ناچیز را در زمان بسیار کوتاهى با ظرافت فوقالعاده از مراحل و گذرگاههاى مختلف حیات مىگذرانند. اگر مىتوانستیم از مراحل رشد و نمو جنین به طور کامل فیلمبردارى کنیم و آنها را از مقابل چشم بگذرانیم آنگاه مىفهمیدیم چه شگفتیها در این کار نهفته است؟ هر چند پیشرفت فوقالعاده جنینشناسى در عصر ما و تحقیقات روز افزون دانشمندان و تجربیات و آزمایشهایشان روى این امر، بسیارى از مسائل را روشن ساخته و هنگامى که انسان در برابر نتیجه این تحقیقات قرار مىگیرد بىاختیار جمله فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ را زمزمه مىکند.
از سوى دیگر این آفرینشهاى پىدرپى که هر روز چهره تازهاى به خود مىگیرد، و اصولا پیدایش یک انسان کامل از یک قطره کوچک آب، بیانگر قدرت خداوند بر مسأله معاد و بازگشت انسان به زندگى مجدد است، و به این ترتیب با بیان یک دلیل دو هدف و با یک کرشمه دو کار، انجام شده است.
قطره آب و گل
خدای سبحان در این آیات سرگذشت شاهکار فرآیند آفرینش را در راستای مبدأ و معاد به حکیمانهترین وجه و زیباترین شیوه بیان داشته است. اگر آدمی از پایینترین مراتب خرد بهره داشته باشد منکر معاد نمیشود و آن را بعید نمیشمرد. حال ببینیم امام سجاد -علیهالسلام- فرآیند مذکور را از کدام دریچه مینگرد. آن حضرت، پس از نافلهی شب عرضه میدارد: «اللهم و أنت حدرتنی ماء مهینا من صلب متضائق العظام إلی رحم ضیقه» «بار خدایا! من قطره آبی بیمقدار بودم که مرا از پشت پدر، از میان آن استخوانهای درهم فشرده و راههای باریک به تنگنای رحم مادر، در پس آن پردهها که بر آن پوشیدهای، فرو افکندی.» مرا از حالی به حالی درآوردی، تا آنگاه که صورتی تمام یافتم و اعضا و جوارح من قوام گرفت، آن سان که در کتاب خود آوردهای: نطفهای بود، آن را خونی لخته ساختی، سپس چیزی همانند گوشت جویده، سپس استخوان آفریدی و آن استخوان را به گوشت پوشانیدی و مرا چنانکه خود خواسته بودی، آفرینش دیگری دادی، تا چون نیازمند روزی تو شدم و از فریادرسی فضل و احسان تو بینیاز نبودم، از زیاد آمد طعام و آبی که به کنیز خود، همان کس که مرا در درون او در قرارگاه زهدانش نشاندی، روزی میدادی، قوت مرا مقرر داشتی.
ای پروردگار من! اگر مرا در این حالات به توان خود وا میگذاشتی، یا ناچار میساختی که از نیروی خویش مدد جویم، نه توانم میبود و نه نیرویی. تو مرا از روی احسان به مهربانی و لطف غذا دادی و آن مهربانی و لطف تا این زمان که هستم همچنان از من دریغ نداشتهای.
ای خداوند! پناه میبرم به تو از آتشی که به لهیب (زبانهی آتش) آن هر که را از تو فرمان نبرد به سختی بیم دادهای و هر که را در راه خشنودی تو گام نزند به عذاب تهدید کردهای، از آتشی که روشنایی آن تاریکی است و اندک آن دردناک است و اگرچه دور باشد گویی نزدیک است، از آتشی که شعلههایش یکدیگر را میبلعد و بر یکدیگر میپیچد، از آتشی که استخوانها را میپوساند و ساکنانش را آب جوشان به کام میریزد، از آتشی که نه زاری کننده را ابقا کند و نه بر آن کس که از او ترحم جوید رحمت آورد، و یارای آنش نیست که بر خاشعان و تسلیم شدگانش اندکی سبکتر تازد، بلکه آنان را با سوزندهترین و دردناکترین شکنجه و سختترین کیفر بگدازد. ای خداوند! به تو پناه میبرم از کژدمهای سهمناک آن، که دهانها گشودهاند، و از مارهای دهشت افزای آن که نیشها آختهاند و از آب جوشان که احشاء و امعای دوزخیان را شرحه شرحه کند و دلهایشان را از جای برکند. ای خداوند! از تو راهی میجویم که از آن آتشم دور گرداند و واپس دارد.
منابع:
- کتاب «تفسیر موضوعی» / عبدالله جوادی آملی / ج۴/ ص۱۱۵٫
- کتاب «مخزن العرفان در تفسیر قرآن» / نصرت بیگم امین / ج۹ / ص۱۲٫
- کتاب «تفسیر نمونه» / ناصر مکارم شیرازی / ج۱۴ / ص۲۰۶٫
- کتاب «ترجمه المیزان» / سید محمدحسین طباطبایی / ج۱۵ / ص۲۷٫
- کتاب «انوار درخشان» / سید محمدحسین حسینى همدانى / ج۱۱ / ص۲۴۲
منبع: اندیشکدهی یقین
فرم در حال بارگذاری ...