موضوع: "خلوت دل"
برداشتی از دعای افتتاح ...
نوشته شده توسطرحیمی 3ام تیر, 1394خدای عزیزم
خدای من …..
براستى گذشت تو از گناه،
و پرده پوشیت بر کار زشتم،
و بردباریت در برابر جرم بسیارم،
که گاهی به خـطا و گاهی از روى تعمـد کردم،
مرا به طمـع انداخت تا از تو درخواست کنم
چیزهایى را که مستحق آن نیستم ..
……..
و سبب شد که تو را از روى اطمینـان بخوانم،
و با تو انس بگیرم بدون هر ترس و واهمه ای،
و حاجتم را از تو بخواهم،
در حالیکه در طلبش هم با ناز و عشوه به درگاهت می آیم !
و اگر حاجتم دیـر بر آید،
بواسطه نادانیم بر تو اعتراض میکنم
در حالیکه شاید دیر شدن آن برایم بهتر باشد،
زیرا تنها تو دانـا به سرانجام کارها هستى
و از این رو من ندیدم
مولایِ بزرگوارى، شکیبــاتر از تو بر بنده پست خود ..
……..
خدای من،
تو مرا مى خوانى درحالیکه من از تو روی میگردانم.
تو به من دوستى میکنى در حالیکه من با تو دشمنى میکنم.
تو به من محبت میکنى و من نمی پذیرم،
گـویا مـن منتى بر تــو دارم !
و بـــاز …
این احوال تو را از مهر و احسانت بر من باز نمیدارد .
……..
پس خدای مهـربان من،
بر این بنده نـادانت رحـم کن و احسان زیادت را بر او ببخش،
که براستى تو بـخـشـنـده و بــزرگــوارى …
برای تو مینویسم...
نوشته شده توسطرحیمی 1ام تیر, 1394
برای تو مینویسم، برای تو که حاضر نیستی در این گرمای داغ و طاقت فرسای تابستان، چادرت را در ازای لذت خنک شدن معامله کنی و کنار بگذاری.
برای تو مینویسم، برای تو که حاضر نیستی چادرت را با لذت ظاهریِ خوش تیپ شدن، با لذت دیده شدن و با لذت پوشیدن لباسهای تنگ و کوتاه و رنگارنگ عوض کنی.
برای تو مینویسم، برای تو که دشواریهای پوشیدن چادر را در مدرسه، دانشگاه، محل کار، کوچه و خیابان تحمل میکنی اما آن را کنار نمیگذاری.
برای تو مینویسم، برای تو که چادرت را به شایستگی در تن خود حفظ میکنی و حرمت چادر را در جامعه با شلخته پوشیدن و رها کردن آن نمیشکنی.
برای تو مینویسم، برای تو که از عمق جان باور داری که شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادر تو امانت داده اند و تو باید امانتدار خوبی باشی.
برای تو مینویسم، برای تو که وقتی پیش از یک خانم بدحجاب وارد فروشگاه میشوی، فروشنده حق تو را فراموش میکند و به کار آن خانم بدحجاب سریعتر رسیدگی میکند؛ ولی این بی عدالتیها نه تنها تو را سست نمیکند، بلکه اراده ات را قوی تر میکند.
برای تو مینویسم، برای تو که هنگام ورود به دانشگاه چادرت را درون کیفت نمیگذاری بلکه آن را با افتخار بر سَرَت حفظ میکنی و مایه ی مباهات خود میدانی.
دلنوشته غم آشنا
نوشته شده توسطرحیمی 1ام خرداد, 1394
ساعت ها و روزها و ماه ها همچنان بدون کوچکترین وقفه ای می گذرد،زمان همچون رود در گذر است و با ارزش ترین سرمایه ما یعنی نعمت “عمر” در حال کاستن و افول.حکایت همان پیرمرد یخ فروش را تداعی می کند که اندکی خوابید و چون برخاست ،سرمایه خویش از کف داده بود و اندوه و حسرت چاره ساز نبود.
امید است این غفلت ها به بیداری تبدیل شوند و زرق و برقهای دنیوی،ما را چنان شیفته خود نکند که چونان پیرمرد یخ فروش، پس از خوابی عمیق ، آنگاه برخیزیم که عمر عزیز از کف داده باشیم.
اکنون نیز که لحظات طلایی ماه رجب گذشته است و ایام پربرکت شعبان و اعیاد مبارک شعبانیه از راه رسیده است،حواسمان باشد که بارش رحمت های بی دریغ الهی را در این ایام و ماه های ارزشمند از دست ندهیم و ظرف وجودمان را فراتر از همیشه آماده دریافت عنایات الهی کنیم.
دل ها را آماده کنیم تا در روز میلاد بزرگ ترین منجی بشر _ حضرت صاحب العصر و الزمان – تعجیل در ظهورش را از درگاه منان الهی بخواهیم تا ظهور حیات بخش او،التیامی باشد بر دل های دردمند شیعیان منتظر مظلومی که جای جای دنیا از ظلم و تزویر و استبداد گردنکشان زمانه به ستوه آمده اند.
مخلصانه و عاشقانه و عاجزانه نجوا کنیم:یا بن الحسن….!
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
در این هیاهوهای ظالمانه و مستکبرانه و اکنون که هر نقطه از خاک زمین با خون دوستداران علی رنگین شده است و نیاز به وجود نازنیت بیشتر از هر زمانی احساس می شود،بیا و مرهم دلهای خسته عاشقانت باش؛همانهایی که جور یزیدی صفتان کنونی،آنها را به ستوه آورده است و اگر نبود امید روشن به ظهور روشنی بخشت، میل به زندگی هر آینه از درون آنها رخت بربسته بود.و اگر بارقه ای از امید در دل های ماست همان امید به وصال توست که روزی از راه برسی و نظم حقیقی را دنیا حاکم کنی…
یا صاحب الزمان….
اندوه به خون غلتیدن کودکان بی گناه یمن ،قلبمان را به درد آورده است…
تو نیستی تا خونخواران را همچون حیدر کرّار ،از صحنه روزگار محو کنی و ما با بیچارگی فقط کارمان تماشای این همه جور و ستم شده است و از دستمان کاری بر نمی آید…
اکنون که سعودی های یزیدی صفت ،تاریخ را تکرار کرده اند و وقاحت و بی شرمی را کاملا تعریف کرده اند،مردانه قول می دهیم که گر بیایی در رکاب مقتدرانه ات عاشوراییان مخلصی باشیم…
السلام علیک یا صاحب الزمان…
یا حجه الله فی ارضه…
یا بن الحسن العسکری…
عجَّل الله فرجَک….
رقیه رحیمی طلبه دانش آموخته
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟
نوشته شده توسطرحیمی 23ام فروردین, 1394روزگاریست که با گریه تبسّم کردم
غرق دنیا شده ام ، تا که تورا گم کردم
چند باری به تو نزدیک شدم اما بعد
باز با دل هوس خوشه ی گندم کردم
اکثرا مردم اینجا پر کذبند و دروغ
رنگ آنها نشوم پشت به مردم کردم
آخرین ذریّه ی عشق پی دیدنتان
نذر در مرقد ذرّیه ی هشتم کردم
از تو پنهان نشود چون ز خدا پنهان نیست
بی قرارم ، هوس یک سفر قم کردم
او خواهد آمد!
نوشته شده توسطرحیمی 27ام آذر, 1393خدایا
این روزها هرجا که می روم و به هرکس که می رسم آشکارا و نهان و با زبان بی
زبانی خبر از رسیدن امر الهی می دهد.
امری که اولیاء خدا منتظرش بودند و آن …..
اللهم عجل لولیک الفرج
می گویند تمامی علائم غیر حتمی ظهورش محقق شده و بعضی از علائم
حتمی ظهور…
هر کس چیزی می گوید یکی تایید می کند و دیگری با احتیاط
اشاره ای می کند و می گذرد.
در این دنیای بدون امیدِ پر از ظلم و فساد اگر دل نسپارم به حرفهای پرامید پس چه
کنم؟!
واگر دل بسپارم به بشارت ها چه کنم؟!
چه کنم که میان حرف و عملم فرسنگ ها فاصله است ولی خدایا میان دلم و آرزوی
آمدن او فاصله ای نیست.
آماده نیستم،آماده نیستیم پس نمی آید این را از زبان خیلی ها شنیده ام.
یعنی من مانع ظهورش شده ام!!! یعنی ما مانع ظهورش شده ایم!!!
اگر خسته ام از این همه ظلم و نفاق باید آماده شوم ، باید آماده شویم.
چیزی که من متوجه شده ام این است :تمام علائم ظهورش پیداست غیر از آمادگی مردم
یا علی ، پس بلند شویم
پیداست علائم ظهورش اما
وقتی که تو آماده شوی می آید
روزی تو خواهی آمد
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
تو روح سبز گلزار گل شاداب بی خار
مرا از پا فکنده شکستنهای بسیار
تو یاس نو دمیده من گلبرگ تکیده
روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده
ترا نادیدن ما غم نباشد کـه در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ،ولیکن چون تو در عالم نباشد
روزی تو خواهی آمد از کوی مهربانی
اما زمن نبینی دیگر به جا نشانی
دانلود آهنگ زیبا روزی تو خواهی آمد با صدای دکتر محمد اصفهانی
منبع :بانوی ایرانی
زینب و غم جدایی
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آذر, 1393
هوالشهید
تیک، تیک ، تیک …
چه با شتاب،این همه عجله …؟
دقایقی که پشت سرهم و پر شتاب در گذرند ، لحظاتی را تداعی می کنند،
که آن بانوی جلیله ، وبا شکوه به زمان التماس می کرد.
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
امشبو دلم خوشهِ داداشمو سیر می بینم
لحظه ها چه پرشتابهِ مکن ای صبح طلوع
آه که سالیان درازیست که لحظات چون برق می گذرد و هنوز یاد آن لحظات اندوه ناک و جانکاه سینه ها را می فشرد.
اربعین جدایی عمه ی سادات از دلبر دلها نزدیک است،
چه سخت است خاطرات عزیزی که دوستش داری و هرروز و هر لحظه،
تشنگی
شیر خوار
گوش واره
آب
آتش
…..
نفسم به شماره افتاده ونگاهم خسته ،
ودل پرالتهابم بی رمق
توان این که قلمم را بر روی صفحه بکشم ندارم
دوست دارم آنقدر فریاد بکشم
که این دل گر گرفته را خاموش کند
یا حســــــــــــــین علیه السلام
رقیه رحیمی طلبه سطح 3
بلوتوثتِ رو روشن کن ...
نوشته شده توسطرحیمی 12ام آذر, 1393قطعات صوتی کوتاه، جهت بلوتوث مذهبی برای استفاده شما قرار داده شده است.
سعی شد ه این قطعات تا حد امکان، ناب و کمیاب و زیبا باشند.
.گوشی همراه خود را زیبا کنیم
یابن الحسن یک لحظه حتی چشم از من برنداری!
نوشته شده توسطرحیمی 23ام آبان, 1393یک لحظه حتی چشم از من برنداری
من با نگاهت زنده ام باور نداری؟!
باور نداری پلکی از من چشم بردار
آن وقت می بینی مرا دیگر نداری
این غم که لبخند تو را با خود ندارم
سخت است آری سخت تر از هر نداری
پروانه ات بودم ولی از من پس از این
چیزی بجز یک مشت خاکستر نداری
با هر قدم پا می گذاری بر دل من
قربان لطفت! پای خود را برنداری
(سید محمد جواد شرافت)
در آرزوی تو به قصد كوی تو- خانم ها بخوانند!
نوشته شده توسطرحیمی 11ام شهریور, 1393
ماجرای گرایش دوباره ی من به سمت خدا از حدود دو سال پیش شروع شد وقتی با همه وجود احساس كردم دلم گمشده ای داره كه بدون او نمی تونه آروم بگیره. شروع کردم به مطالعه درمورد خیلی چیزها. خیلی راهها که بشه با بودنش توی زندگیم کمی آرامش داشته باشم و هیچکدوم اقناعم نکرد.
روزهای بدی بود.خیلی بد و هر روز حالم بدتر می شد تا اینكه یك روز تصمیم گرفتم به یك جای دور برم جایی كه در آن احساس آرامش كنم حتی به فرار از خونه هم فكر كردم و همین طور كه ذهنم گزینه های مختلفی رو به عنوان مقصد جستجو میكرد بی اختیار، ناخودآگاه تصویر کعبه اومد جلوی چشمم و شدم پراز آرامش. حس کردم بهترین مکان برای آرامش کعبه ست.
حالم خیلی خرابتر شد. من کجا کعبه کجا؟ باور و اعتقادات من کجا و آرامش پیدا کردن توی کعبه کجا؟
برام عجیب بود. درست یا غلط دو ركعت نماز خوندم و شاید این قدم اول من بود به سمت گمشده ام…
بعد از اون روز گاهی نماز می خوندم؛ وقتهایی كه حوصله داشتم یا مضطرب بودم. بعد آروم آروم نمازهام درست تر و منظم تر شد در کنارش به کمک یه دوست مطالعه در این زمینه رو شروع کردم .خاله و شوهرخاله ام هم کتابهای خیلی مفیدی بهم دادن و کم کم ذهنیتم در مورد خدا شکل گرفت و یواش یواش با دینم آشتی کردم و پذیرفتمش. خدایی که توی دعای ابوحمزه ثمالی توصیف شده … خدایی که من دارم خدای مهربونی كه خیلی هم من رو دوست داره.
كمی بعد پدر و مادر رفتن مشهد. بهشون گفتم برام چادرنماز بخرن. و البته که تعجب کردن حسابی. از روزی که چادرنماز سوغات مشهد به دستم رسید و مادر برام دوخت نمازم رو به صورت ثابت خوندم. البته بی اغراق هر وعده نماز رو با علاقه خوندم. از دو سه هفته قبل از شروع ماه رمضان سال 92 دوستی وارد زندگیم شد و همه عقایدم رو یواش یواش محکم تر کرد. بهش شکل بهتری داد. بدون اینکه بدونه اعتقادات من تازه داره شکل میگیره و به اصطلاح خودم تازه مسلمون هستم.
از روزی که برگشتم تغییراتی که سابقا درون خودم بود رو به بیرون هم منتقل کردم و تغییرات زیادی توی زندگیم دادم. بی رودربایستی خیلی از دوستان رو حذف کردم حتی از صفحه فیس بوکم. روابطم رو شفاف کردم. سعی کردم حجابم اینقدر باز نباشه البته چادری نشدم و تصمیم هم نداشتم كه هرگز چادری بشم…
در کل خیال نکنید شدم یه مسلمون دو آتشه. نه…
اما بهترین قسمت این تغییرات و بهترین لحظه ها برام وقتی بود و هست که دعاهای مختلف رو میخونم. مناجات های زیبائی که روح آدم رو مشتاق تر از قبل میکنه برای بیشتر راز و نیاز و مناجات کردن. شب های بیخوابی که سابقا به فکر و خیال و اضطراب و گریه میگذشت دیگه با دعا و مناجات و مطالعه سپری می شد
كمی در مورد خانواده ام بگم. خانواده من یعنی پدر و مادرم هردو مذهبی هستند. پدرم سالهاست نمازشبش ترک نمیشه و مادرم هم به معنای کلمه نور ایمان توی صورتشون میدرخشه ولی هیچوقت نتونستن من رو قانع کنند که سعی کنم در مسیری که اونها قدم گذاشتن وارد بشم.و وقتی دیدن که با اینکه نمازخون نیستم حواسم به عزت نفسم هست و هرگز پا درمسیر گناه نمیذارم سعی کردند کمتر فشار بیارن هرچند با محبت و نصیحت خیلی سعی میکردن من رو به راه بیارن.
بعد از اینکه نمازخون شدم هنوز حجابم کامل نبود. سعی میکردم موهام رو بپوشونم یا آرایش نکنم (با اینکه قبل از نمازخون شدنم هم زیاد آرایش نمیکردم چون درنهایت خط قرمزهایی برای خودم داشتم)ولی خب مانتوهام کوتاه بودن و هرکاری میکردم میدیدم اونطوری که باید حجابم درست نیست.چندمدل مانتو طراحی کردم و با کمک مادرم که متوجه بود روحم درحال تغییره و خیلی خوشحال بود دوختم و اونها رو میپوشیدم ولی چادری نشدم چون چادر برام حرمت داشت و نمیخواستم یکی دوماه بپوشم و بعد بذارم کنار.
صفحات: 1· 2
امروز غزه مصداق کل یوم عاشورا وکل ارض کربلاست.
نوشته شده توسطرحیمی 11ام مرداد, 1393بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
« وَسَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ »(الشعراء/227)
آنها که ستم کردند به زودي ميدانند که بازگشتشان به کجاست!
در پس کوچه های غربت هنوز به گوش شکایت می رسد،
صدای کسی - «هل من ناصر ینصرنی؟»-
انگار آواز بی کسی حسین علیه السلام عالم گیر است.
و داغ دخترکهای تشنه، ناله ی دلگیر شب های مردمیست که هنوز نخفته اند … .
صدای دخترکان مضطربی که پدر، مادر ، برادر شش ماهه و …
همه و همه کسانش را گُرگان خوناشام دریده اند ،
هنوز بغض گلوگیر انسانیت است.
انگار بوی خون به ناحق ریخته ی بر تارک زمین و زمان نوزادان و کودکان بی گناه و بی دفاع مظلوم غزه که در جهان پیچیده است،
درندگان دیو صفت حربی را بیشتر را به سوی قتلگاه می کشاند!
صدای دلهره ازنفس های زمان شنیده می شود.
کاش خورشید بمیرد و زمان بایستد،
آخر کودکان خسته اند و بی رمق،
آنقدرخسته و دل ریش
که دل ریش تر از ریش
و نگاه های پژمرده و افسرده شان،
که یاد آور غروبی سرخ فام است هنوز نگران و پریشان است،
پریشان خواب های آشفته ای که خفته گان سران کشور های اسلامی و اعراب
آن را برایشان تعبییر نموده اند.
آخر مدتی است که نخفته اند و چشمان بیدارشان شاهد خفتن انسانیت است.
و این قصه تلخی است که بی تاب نموده است دلم را !
و این درد پر از غصه و محنت
پر از ظلم و هیاهو ، که آزرده نموده است
جهان را ، دلم را
…
انگار صدای غربت مظلومان باید در گوش چاه زمزمه شود ،
آخر گوش شنوایی در این عالم نیست !!
این روزها ، روزهای کودک کشی است …
اینها دست شمر و یزید را از پشت بسته اند ..
دجال و سفیانی اند
اینها …
…
خدایا ! از ظلم این ظالمان سفاک به تو پناه می بریم…
این روز ها برمردم غزه چه سخت و سنگین می گذرد…
بغض گلوگیر مظلومان چه جانکاه است…
چه غم انگیز است
وقتی که خون به ناحق ریخته ی شش ماهه ای معصوم و مظلوم را می بینی،
وآنگاه می شنوی که سگی هار آن را حق دفاع از فرزند نامشروع خویش می داند…
خدایا! چقدر ملال آور است قصه این ظلمت کده انسانها …
چه غمناک است…
پروردگارا!
خداوندا!
ای پناه بی پناهان!
و دادرس ستمدیدگان…
این قصه های تلخ را با ظهور منجی مان پایان ده…
…
همگی دست به دعا برداریم و برای پیروزی مردم بی دفاع و مظلوم غزه و سرنگونی رژیم سفاک و جعلی اسرایئل این مولود نامشروع و به ثمر رسیدن خون شهدای فلسطین از خدا بخواهیم.
*امَن یُجیبُ المُضطَر اذا دَعاهُ*سوره نمل،آیه62
ای کسی که دعای مضطر را اجابت می کند وگرفتاری را برطرف می کند.
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج