موضوع: "شعر"

«منا؛قربانگاه عشق» مثنوی

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1394


مثنوی « مِنا ؛ قربانگاه عشق» توسط منصور نظری به خانواده‌های داغدار و چشم انتظار قربانیانِ قربانگاهِ مِنا تقدیم شد.

از چشم منا چکد ستاره -در ماتم محنتی دوباره
در وادیِ عارفانِ عاشق - پرپرشده بر زمین شقایق

خونین زِ غمِ مِنا ، ِجگرها - آتش بگرفته بال و پرها
از فتنۀِ آلِ مستِ باده - بس سرو سَهی زمین فتاده

خون گشته زِ دیده بس که جاری - گردیده مِنا چو لاله زاری
پرپر شده لاله‌هایِ در باغ - غم بر دلِ عاشقان نهد داغ

کعبه شده سهم بولهب ها - جانِ همه عاشقان به لب‌ها
از ملک حجاز ناله خیزد - از دیدۀِ کعبه ژاله ریزد

ضحاک به دوش رسته ماری - گرگینۀِ بولهب تباری
ره بسته به کعبه عاشقان را - آتش زده اَمن و هم اَمان را

ادامه »

"لعنت الله علی آل سعود"

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1394

محمد تقی عارفیان از شعرای ارزشی کشورمان در محکومیت فاجعه منا، خطاب به “حکام آل سعود” شعری را سرودند که تقدیم می گردد:

لعن الله آل سعود شعر جدید

باز هم پنجه خود شست به خون آل سعود

باز این طایفه پست ستمکار و عنود

تیغ آورده زکین بر سر حجاج فرود

مرگ بر آل فتن، آل ستم، آل جحود

لعنت الله علی آل سعود

سالها پیش هم این قوم لعین بدکار

حمله کردند چو کفتار به جمع زوار

جوی خون گشت روان از عمل این فجار

امنیت رفته دگر از حرم رب ‘ِ وَدود

لعنت الله علی آل سعود

قلب اسلام شده باز پر از غصه و غم

داغدار است ولی امر مسلمانان هم

مضمحل می شود این قوم یهودی کم کم

مرگ بر این سگ زنجیری و وحشی یهود

لعنت الله علی آل سعود

همچو صهیون شده کودک کش و پست، آل سعود

دشمن دین خدا بوده و هست، آل سعود

حرمت خانه حق را بشکست آل سعود

هر زمان بر ستم و ظلم جنایت افزود

لعنت الله علی آل سعود

هر کجا فتنه بود نقش سعودی پیداست

چون که او نوکر و مزدور و سگ آمریکاست

به یمن آتش فتنه ز سعودی برخاست

خاک گلگون یمن پر شده از آتش و دود

لعنت الله علی آل سعود

می کند فخر به این ظلم که کودک بکشد

مرد و زن، پیر جوان، کودک کوچک بکشد

بمب اندازد و با راکت و موشک بکشد

گرگ هم نیست به درّ ندگی این موجود

لعنت الله علی آل سعود

همدلی کاش کند دولت ما با ملت

برود ذوق روابط زدگی از دولت

دیپلماسی بشود حول مدار عزت

نه بزک کرده شود چهره کفار لَدود

لعنت الله علی آل سعود

کدخدا آمد و بی نام خدا عزت رفت

اعتدال آمد و ای وای به ما غیرت رفت

انقلابیگری و حق طلبی، همت رفت

ضعف ما دید عدو، خط و نشانش افزود

لعنت الله علی آل سعود

هست فرمانده و سردار زمان خامنه ای

میر میدان و علمدار زمان خامنه ای

مرد کوبنده کفار زمان خامنه ای

می‌رویم آخر با او به رکاب موعود

لعنت الله علی آل سعود

منبع: روضه نیوز به نقل از جام؛

کعبه دوباره از تپش ناگهان پر است!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مهر, 1394

شبنم فرضی زاده اردبیلی از شاعران کشورمان در واکنش به فاجعه تلخ و خونبار کشته شدن حاجیان در منا شعری

این شعر به شرح زیر است:

توفان رسیده حضرت دریا؟ بلا به دور

دل گیر می‌رسی به نظرها بلا به دور

شب پرسه می‌زند به خیالش ندیده‌ایم

او را کمین باغ تماشا؟ بلا به دور

فانوسهای گرم دعا را شکسته‌اند

درجاده های یخ زده حتی … بلا به دور

گم کرده‌اند راهِ خدا را چه بی نشان

سجاده های حوصله‌ی ما بلا به دور

کعبه دوباره از تپش ناگهان پر است

یعنی چه آمده سر دنیا؟ بلا به دور

این ابرهای تیره چرا دم نمی‌زنند

از خشکسالی بدِ فردا؟ بلا به دور

-شرمنده‌ایم- و چشم به درگاه عاشقی

ای آسمان گناه زمین را… بلا به دور

طاقت بریده‌ایم و فقط ختم می‌شود

این غائله به دست تو آقا بلا به دور

منبع: خبرگزاری فارس

 

باز هم اول مهر آمده بود/حال و هوای اول مهر و یادآوری حماسه عاشورا و دفاع مقدس

نوشته شده توسطرحیمی 29ام شهریور, 1394

 


به بهانه آغاز سال تحصیلی

قیصر امین پور اگر چه در مورد شعر کودکان هم ید طولایی دارد اما وقتی قرار باشد در مورد شعر انقلاب و دفاع مقدس صحبت کنیم بی‌انصافی است نامی از قیصر امین‌پور، سید حسن حسینی و سلمان هراتی برده نشود. سه دوستی که طاقت پیری را نداشتند و هر سه دار فانی را وداع گفتند. قیصر امین پور در میان همه اشعارش شعری دارد که می‌توان آن را بی بدیل در جامعه هنری دانست چرا که شاید بتوان گفت تنها شاعری که توانست به زیبایی شعری بسراید که هم حال و هوای اول مهر را داشته باشد و هم یادآور حماسه عاشورا و دفاع مقدس باشد قیصر است. شعری که حتی اگر آن را هزاران بار هم بخوانی باز روز اول مهر تنها شعری که در ذهنت تداعی می‌شود و ناخودآگاه زمزمه می‌کنی این است:

باز هم اول مهر آمده بود

و معلم آرام

اسم ها را می خواند.

اصغر پورحسین!

پاسخ آمد: حاضر.

قاسم هاشمیان!

پاسخ آمد: حاضر.

اکبر لیلا زاد…

پاسخش را کسی از جمع نداد.

بار دیگر هم خواند:

اکبر لیلازاد!

پاسخش را کسی از جمع نداد

همه ساکت بودیم

جای او اینجا بود

اینک اما، تنها

یک سبد لاله ی سرخ

در کنار ما بود

لحظه ای بود، معلم سبد گل را دید

شانه هایش لرزید

همه ساکت بودیم

ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم

گل فریاد شکفت!

همه پاسخ دادیم:

حاضر، ما همه اکبر لیلا زادیم

منبع: خبرگزاری فارس

ما تشتهی که فرمود...

نوشته شده توسطرحیمی 6ام شهریور, 1394

ما تشتهى کـــه فرمــــــود لاتسرفــوا ندارد
ایــن دل کـــه اشتهایى جـــز روى او نـدارد

اى عاقلان مگویید ایـن خانــه را رهـــــا کن
هستـى بـرون ز کــوى او رنــگ و بـــو ندارد

قومــى به جستجویـت آواره ‏کــو بـه کویند
در قلب من که هستى این جستجو ندارد

تا کـى به ناله و غم اشــــک از بصر بریزم
مولا بیــا که دیگــر این دیده ســــــو ندارد

ارباب نازنینــــم شرمنــــــــدۀ تــو هستـم
بنگـــــر غـلام خــود را کـــو آبـــــــرو ندارد

خواهد دلــــــم بگوید از رنـــج و غـم برایت
امـا تــــوان گفتــــن را مـــو بــه مـــو ندارد

خواهـــــم روم مصلّـــى بهـر نمـاز عشقت
میدانـم این نمـازم جز خــون وضـــــو ندارد

جــان میـدهــد غلامــت، مولا بیــا نظـــاره
جـــز دیــــــدن تـــو دیــگــــــر او آرزو ندارد

بیان معنوی

باز امشب یاد لشکر کرده ‏ام.....

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مرداد, 1394

 

باز امشب یاد لشکر کرده ‏ام

یاد سرداران بی ‏سر کرده‏ ام

باز امشب یاد یاران شهید

پرده‏ ی بغض گلویم را درید

یاد مردانی ز نسل بوتراب

شرمگین از خونشان صد آفتاب

یاد گمنامان « تیپ ذوالفقار »

می ‏کند باز این دلم را بی ‏قرار

یاد مردانی که بی ‏سر بوده ‏اند

با شقایق‏ها برادر بوده‏ اند

یاد غواصان « گردان حبیب »

سینه سرخان صمیمی و نجیب

یاد سوسنگرد و « تیپ نینوا»

یاد « بهمنشیر » و شب‏های دعا

یاد سرداران عاشورا ، خدا

می ‏برد دل را به سمت « کربلا »

می ‏برد آنجا که آغاز است و بس

می ‏برد آنجا که پرواز است و بس

می ‏برد « اروند » و نجوا می ‏کند

در دلم صد شور برپا می‏ کند

می ‏برد بی ‏دغدغه ، بی‏ ادعا

کو به کو تا سرزمین لاله‏ ها

در جزیره می ‏برد ، مجنون کند

چون بلم‏ ها باز غرق خون کند

می ‏برد آنجا که پرپر می ‏شدیم

تا همان جا که کبوتر می‏ شدیم

برد و آخر کار دستم داد عشق

باز هم امشب شکستم داد عشق

یاد « خرمشهر » و « آبادان » بخیر

یاد « مهران » ، یاد « حاج عمران » بخیر

آی « سوسنگرد » ، سردارت کجاست

اللهم ارزقنا زیارت
شهادت
شفاعت

 

غزلی تقدیم به کریمه باشکوه قم /قاسم صرافان

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مرداد, 1394

غزلی تقدیم به کریمه باشکوه قم 

« موسی » که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا »
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده ‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

قاسم صرافان از شعرای انقلاب اسلامی

راهی‌ست راه عشق که باید به سر دوید

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1394

قصه به سر نمی‌رسد و طِی نمی‌شود
هِی خواستم که دل بکنم، هِی نمی‌شود

پرسیده‌ای که کی دل من تنگ می‌شود
خندیده‌ام، عزیز! بگو کی نمی‌شود؟

تقویمِ مهرِ تو صفحاتش بهاری است
پاییز نیست در دلِ من، دِی نمی‌شود

دستِ مرا بگیر و بگو یا علی مدد!
تا کی نشستن و غم و، تا کی «نمی‌شود»؟

راهی‌ست راه عشق که باید به سر دوید
با سرسری دویدن و لِی‌لِی نمی‌شود

در داستانِ عشق نباید کلاغ بود
با قیل و قال‌های پیاپی نمی‌شود

حالا خلافِ قصة تلخِ کلاغ‌ها
ما می‌رسیم، قصه ولی طی نمی‌شود.

 

سوگنامه داغ صادق

نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394

داغ صادق

داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد
جگرى سوخته یاد از جگر سوخته کرد
جگرى سوخته کز داغ بر افروخته بود
باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود
بر جگر آنکه ولایت به موالى همه داشت
محنت کشتن اولاد بنى فاطمه داشت
آن امامى که لواى شرف افراخته بود
زهر منصور به جانش شرر انداخته بود
آه از آن روز که بگرفت زطاغوت زمان
آتش از چار طرف خانه او را به میان
وندرآن خرمن آتش، ولى رب جلیل
راه مى رفته و می گفت منم پور خلیل
شعله را چون به در خانه تماشا مى کرد
یاد آتش زدن خانه زهرا مى کرد
آنکه هم ظاهر و هم باطن ما مى داند
با دلش زهر چه کرده است خدا مى داند
چارمین قبله عشق است به دامان بقیع
رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع

سید رضا مؤید

ادامه »

جان افلاک پشت پنجره هاست!

نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394

سوگ سروده‌ای از سید حمیدرضا برقعی شاعر آئینی یه مناسبت ۲۵ شوال سالروز شهادت امام جعفرصادق(علیه السلام) بنیانگذار مذهب تشیع جعفری، تقدیم شما محبان آن امام همام.


کاش من هم به لطف مذهب نور     تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان      بی امان در تنور می رفتم

علم عالم در اختیار شماست      جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش      یک جهان جابر بن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر      ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لا هوت را مراد تویی      آسمان ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می شود یعنی      باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم      هیچ‌کس با امام، صادق نیست

خواب دیدم که پشت پنجره ها      روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم       در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم      جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما      در همین خاک پشت پنجره هاست