« سرانجام دنیا | آداب بندگی: حجاب زن و مرد » |
مثل داماد!
نوشته شده توسطرحیمی 13ام تیر, 1397
آقا داماد ها را در شب خواستگاری ببین!
ببین چه مؤدب اند! چه با وقار! چه سر به زیر! چه کم حرف! چه مرتب!
خانواده ها و همراهان گل می گویند، و گل می شنوند، همه شوخی و مزاح می کنند، اما داماد ساکت و سنگین و موقر و خاموش گوشه ای نشسته، و دلهره تمام وجودش را گرفته، و هرگز خودش را همراه و همرنگ با دیگران نمی کند. چرا؟
چرا داماد همرنگ نمی شود، چرا مثل دیگران راحت نیست؟
چون پیش خود می گوید: آن که زیر نظر است یا آن که قرار است انتخاب شود منم، نه دیگران.
یادمان باشد کسی که آن بالا نشسته، و به ما نظر دوخته قرار است انتخاب کند. اگر این حقیقت را می دانستیم نگاهمان از دیگران گرفته می شد و از دیگران تأثیر نمی گرفتیم و هم ساز دیگران نمی شدیم و همیشه همان گونه بودیم که آقا دامادها!
مولوی، شب خواستگاری پسرش گفت:
پسرم! همیشه چنان باش که امشب.
یعنی می بینم امشب خیلی سنگین و رنگین نشسته ای. می بینم حساب شده نگاه می کنی، حساب شده حرف می زنی. می بینم خائف و ترسان هستی، پاک و تمیزی، با خود گل و شیرینی داری، و کام دیگر را شیرین می کنی. می بینم که خودت را همرنگ جماعت نمی کنی. پسرم! همیشه چنان باش.
همه مشکل ما آدم ها همین «همه» است، همه اش می گوییم: همه چنین اند و چنان اند.
یادمان باشد این همه، همه را زمین می زند.
چرا مثل دونده ها نباشیم که در دویدن نگاهشان فقط به پیش است و به خط پایان و هرگز به همراهان هیچ کاری ندارند، بلکه می خواهند همیشه از آن ها جلوتر باشند.
یکی از تعلیمات بزرگ و البته غیر مستقیم نماز همین است. چرا می گویند نماز صبح را بلند بخوان، یا نماز ظهر را آهسته بخوان!
چون صبح زمان سکوت است، می گوید: بلندبخوان یعنی خودت را همرنگ با شرایط نکن!
و ظهر سرو صداست و پر از شلوغی، به همین خاطر می گوید آهسته بخوان یعنی خودت را همراه نکن!
مثل شاخه های گیلاس،محمدرضا رنجبر
سلام
تشبیه خیلی جالبی بود مخصوصاً قسمتی که در مورد نمازهای صبح و ظهر بیان شده بود .
سپاسگزارم
یا علی
فرم در حال بارگذاری ...