« حجتی بر وجود امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف | توصیه به مادران باردار جهت خوب بودن و صلاح فرزند » |
ارتداد و نسبت آن با آیة « لا اکراه فی الدين»
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مرداد, 1395حضرت آیت الله جعفر سبحانی:
اما آیه جوابش روشن است. آیة « لا اکراه في الدين » میخواهد بگويد: دین اکراهپذیر نیست.
ميدانيم كه بعضی چیزها اکراهپذیر است؛ مثل نحوة آرايش مو يا مدل لباس و غيره؛ اما مذهب یك امر وجدانی و عقیدتی است. معناي آيه اين است كه با اکراه نمیشود کسی را معتقد به مذهب کرد.
اگر ما مرتد را میکشیم نه به خاطر اين است که ميگوييم مسلمان باش و گرنه تو را میکشیم! بعضی چیزها است که میشود انسان آن را قبول کرده يا نكند؛ مثلاً به فردی گفته شود: چنین راه برو! چنین سلام کن! و… ؛ اما در روز اگر به او گفته شود: بگو الآن شب است! این ممکن نیست. بايد توجه داشت كه عقیده، مبادی خودش را دارد و تا مبادی تمام نشود هرگز عقیده در دل انسان منعقد نمیشود. « لا اکراه » مبين این مطلب است.
شأن نزول آيه
از فرزندان انصار دو نفر مرتد شدند. عدّهاي خدمتحضرت آمدند که چون اینها نصرانی شدند، اجازه بفرمایید اينها را تحت فشار قرار دهيم.
سپس این آیة « لا اکراه فی الدین » نازل شد و فرمود: دین، اکراهپذیر نیست. دين، عقیده و ایمان و وجدان است. پس تا مبادی درست نباشد محال است کسی به دین معتقد باشد. اگر شما فردي را هزاران وعده بدهيد يا هزاران تهدید کنید، كه مؤمن شو! قلب او آرام نمیشود. پس هنگامی آرام میشود که مبادي اعتقاد حاصل شود. الآن اگر بگويند یک ميلیارد به شما پول ميدهيم و در عوض، معتقد باشيد که چهار در چهار میشود چهل! محال است شما اين عقيده را پيدا کنيد.
مطلب بعدي، اعلامیة حقوق بشر است كه خودشان هم عمل نميکنند! آنها میگویند انسان در شغل آزاد است، حالا اگر کسی مواد مخدر هم در واشنگتن بفروشد آيا آزاد است؟ شما گفتید افراد در مسکن آزادند. حالا من میخواهم در کنار پادگان نظامی، خانه بسازم! آيا ميشود؟ يا ميگويند انسان در احزاب آزاد است. ميپرسيم آیا حزب نازی كه دعوت به نژادپرستی و ادعاي نژاد برتر دارد و ميخواهد بر دنيا حکومت کند آيا این حزب آزاد است؟!
میگویند در آرایش مو هچنانكه انسان آزاد است، در مذهباَش هم آزاد است!! آرایش مو یك مسئلة فردی است و بنابراين سعادت و شقاوت بشر به مويِ او بستگی ندارد! درحالیکه سعادت بشر در دنیا و آخرت به مذهب او بستگی دارد. پس عطف ایندو (آزادي در آرايش مو و آزادي ديني) بيجاست:
گنه کرد در بلخ آهنگري به شوشتر زدند گردن مسگري!
مطلب بعدي اينكه موقعي میگوييد مذهب لازم نيست. در اين صورت حرفي نداريم؛ اما اگر مذهب را لازم ميدانيد نميتوانيم بگوييم بشر آزاد است هر مذهبی را انتخاب کند گرچه بر ضد سعادت او باشد! انتخاب آزادِ دين از اموري است که استعمارگران برای عدّهاي درست کردهاند تا بتوانند امور ديگري را بر این کشورهای اسلامی تحميل کنند و کارهایی انجام بدهند که در حقیقت به براندازی آنها تمام شود.
اكنون ميخواهيم بررسي کنيم که چگونه مجازات مرتد با آية « لا اکراه في الدين » تطبيق میکند؟ براي نتيجهگيري ابتدا پنجمقدمه ذكر ميشود، تا بهوسيله آنها پاسخها روشن شود.
مقدّمة اول : در اسلام، آزادي فراوان است.
اگر فقه اسلامي را از کتاب طهارت تا آخر ديات مطالعه کنيد، خواهيد ديد که اسلام براي مسلمان و غيرمسلمان آزاديهاي فراواني قائل است مانند: آزادي در کسب و پيشه، آزادي در انواع بيع و اجارهها، آزادي در نکاح و طلاق، آزادي در هبه و غيرهبه(هديه). با اینکه فقه اسلامي تحت قانون هست اما قانون دست را همهجا نبسته و آدمي در بسياري از موارد مختار است. بنابراين اگر اسلام، بشر را تحت قانون درآورد، این بهمعنیِ سلب اختيار نيست. در تمام دنيا بشر تحت قانون است. مثلاً در فرانسه که میگویند مهد آزادي است -كه البته دروغ است- بشر در آنجا هم تحت قانون است. با اینکه همه قوانين در اسلام محترم است؛ اما بشر در زندگاني خود اختيار دارد، نهايتاً اسلام از محرّماتي جلوگيري کرده است؛ مثلاً شراب را ممنوع کرده، چون با عقل بشر در تضاد است، یا قمار را ممنوع کرده چون سبب عداوت و دشمني است، يا غيبت را حرام کرده است، به جهت اينکه آبروي طرف ريخته ميشود. بنابراين سخن کساني را که حمله میکنند و میگویند «اسلام آزاديها را سلب کرده است» نبايد پذيرفت؛ بلكه اسلام، آزادي در گناه را سلب کرده و همة اين موارد گناه، منکراتاَند و با سعادت بشر در تضاد هستند.
مقدّمة دوّم: امور ظاهري تسلیمپذیر و قابل اجبارند؛ اما امور باطني قابل اجبار نيستند.
در امور ظاهري انسان تسليم میشود؛ مثلاً اگر پليس بگوید حتما از اين راه برو! یا از آن راه نرو! تسليم میشويم؛ اما در امور عقيدتي مثل پذیرش دین، اجباري در کار نيست. اگر کسی را الزام کنیم دين را بپذير! اين امکانپذير نيست؛ چون پذيرش عقيده است، عقيده، تصديق است و تصديق بستگي به يک رشته مقدماتي دارد که تا پيش نيايد انسان نميتواند نتيجه را بپذيرد. مثلاً چهار ضرب در چهار، شانزده میشود، حالا اگر به كسي مقداري پول بدهيم بگویيم قلباً - نه زباناً- معتقد باش كه چهار ضربدر چهار میشود بيست! هرگز اين اعتقاد براي او ايجاد نخواهد شد.
از طرف ديگر، انبيا و اوليا عقلاي عالمند و با توجه به روایت «ما بعث الله نبياً ولا رسولاً حتي يَستَكمل العقل و يَكون عَقلُه أفضل مِن عُقُولِ جَميعِ امّته » [76] آمدهاند عقل را تکميل کنند و خود انبيا هم أعقلِ عقلايند و معنا ندارد که اعقلِ عقلا كسي را وادار کند و فشار بياورد که دين را بپذير! بنابراین در این چارچوب، جهاد نیز براي فشار دين نيست؛ بلکه براي رفع موانع است. با جهاد، موانع را برمیداريم تا آزادي پيش بيايد و مردم بتوانند آزادانه منطق اسلام را بشنوند:
‹ وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ › [77]
‹ وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ › [77]
مقدمة سوم. ابزار پيشرفت اسلام تبليغ بوده است.
اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنيم میبینیم سبب پیشرفت آن، قدرت منطق و استدلال بوده است. گرچه اين درست است كه جهاد ابتدايي و جهاد دفاعي هم داشتهایم؛ اما جهاد غالباً بلکه دائماً براي رفع موانع بوده است. بنابراین، اسلام منطقی قوي دارد که مطابق فطرت است و لذا در جهان منتشر شده است. يک سرباز اسلامي به همين همسايهمان پاکستان یا هند نرفته تا اسلام را صادر کند. بله، شاهان اسلامي مانند نادر و غير او جنگهايي داشتند ولي آنها جنگشان بر سر اسلام و مسلمان نبود. اين همه مسلماني که آنجا هست اثر تبلیغ تجار بوده است. گسترش اسلام در اندونزي در حاليكه بيش از صدميليون مسلمان دارد. مالزی و بسیاری جاها، بر اثر همان منطق بوده است. البته منطق همهجا کارساز نيست و بايد دشمن که مانع تبليغ است كنار رفته و محيط آزاد شود تا مبلغ بتواند مطلب خودش را بيان کند.
اساس پيشرفت اسلام اين آيه است: ‹ ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين › [78] جذابيت اسلام فوقالعاده مؤثر بوده است و چون اين جذابيت، عين فطرت و مطابق آن است سبب میشد مردم زیادی به این آیین گرایش پیدا کنند:
‹ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً › [79]
قرآن کراراً میفرماید: ‹ وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ › [80] این آیه اثبات میکند که پذیرش دین اجباری نبوده است؛ زیرا اگر واقعاً در پذیرش دین الزامی بوده، معنا ندارد بگوید: « هاتوا بُرهانکم » پس اینکه میگوید برهانتان را بياوريد، معلوم میشود براساس برهان و دليل است.
همين سورۀ حمد سرتاپا برهان است: ‹ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ › ؛ یعنی حمد برای خداست. چراكه او رَب و پرورنده و صاحب جهانیان است. بعداً هم صفاتي را میآورد که همه دليل « الحمد » است. مثلِ « الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » یعنی او بر دنيا وآخرت، رحم دارد. پس حمد، مال خداست و تمامي اين صفات برهان هستند.
مقدمة چهارم. تفتيش عقايد در اسلام ممنوع است.
در اسلام اگر يک نفر « لا اله الا الله » گفت و شهادتين بر زبان جاري کرد ما بايد بپذيريم و حق تفتيش عقايد نداریم که آيا جداً ميگوید يا شوخي میکند. تفتيش عقايد(انگیزیسیون) فقط در غرب بوده و توسط پاپها در مقابل اين تجددطلبها پدید آمد. مردم را زير سؤال میبردند تا آنکه هزاران نفر طعمه آتش شدند. روايتي در سنن ابيداوود هست که به پیامبر 6 عرض میکنند، فردي که « لا اله الا الله » میگوید و تصديق به رسالت شما دارد دروغگو است، شما وي را بازرسي کنيد! حضرت فرمود: من مأمورِ به شق قلوب نيستم تا ببینم در قلب اين آدم ايمان هست يا نيست. پیامبر تا این حد، اهل تسامح و تساهل بودند. [81]
بنابراين، جواناني که خيال میکنند حکم مرتد (يعني قتل) از همان آثار تفتيش عقايد است، بدانند بين تفتيش عقايد و مرتد از زمين تا آسمان فرق است؛ چراكه اسلام تفتيش عقايد را ممنوع کرده است. در فقه نیز قاعدهاي به نام ” اصالة الصحة ” داریم كه طبق آن فعل مؤمن را بايد حمل بر صحت کرد؛ مگر اينکه دليل قاطع برخلافش باشد. ما نميتوانيم از اين اصول و قواعد مسلّم عدول کنيم، البته پاپها اين کار را کردند و ضررها ديدند و لذا انقلاب کبير فرانسه براي کسب آزادي در مقابل تفتيش عقايد و عليه نظام پاپ اتفاق افتاد.
مقدمه پنجم: هيچ نظامي توطئه را نميپذيرد.
نظامها بر دو نوع هستند: الحادی و یا مبتنی بر عقیده. در هر دو نوع آنها نيز قانون وجود دارد. نظام الحادي کاری با دين ندارد و نظامهايي که الآن در غرب هستند؛ مثل آلمان، فرانسه و آمريکا چنیناند. در اینگونه نظامها نیز طبق قانون اساسیشان اگر در داخل کشور ببينند کساني میخواهند عليه نظام توطئه کنند، پذيرا نيستند. الآن در ترکيه با اینکه غلبه با مسلمانها است؛ اما ارتش اگر بداند جمعيتي هستند كه میخواهند عليه نظام قيام و توطئه کنند فوراً همه را دستگير و مجازات ميكند.
نوع دوم نظامها، مثل نظام اسلامی است كه مانند ديگر نظامها آزادي هم دارد؛ اما توطئه در آن ممنوع است. در نظام اسلامی نیز نبايد آزادي را در آن حدي اجازه داد که حتي عليه خودمان قيام کنند و ما را از بين ببرند. پس هيچ نظام عاقلي اعم از الحادی وعقیدتی، آزادی مطلق را قبول نميکند. بنابراین حتي ليبرالترين کشورها نیز براندازي و توطئه را پذيرا نيستند. اسلام نيز از اين قاعده مستتثني نيست. اسلام میگوید نظام او بر اساس کتاب، سنت و وابستگي به عالم غيب است. آزاد هستيد هر کار ميخواهید بکنيد اما اگر عليه نظام توطئه کنيد تا نظام را تضعيف کنيد، اين اصلاً قابل قبول نيست. آیا انسان عاقل حاضر است به فرزندش در آن حد آزادی دهد که حتی خود وی را بکشد؟ قطعاً چنین نیست.
مقدمة ششم: نتیجه در بحث ارتداد
اول : ارتداد نوعي توطئه علیه نظام اسلامي است؛ اما در نظامهاي الحادي، ارتداد، کوچکترين اثری ندارد. در نظام الحادي هر مسلماني کافر بشود، به نظام الحادي صدمهای نميزند، چه تظاهر بکند یا نکند، چراکه اساس نظامشان دين و مذهب نيست؛ بلکه اساس نظام خواسته مردم است و مردم الحاد را خواستهاند.
اما اگر نظامي بر اساس دين و مذهب شکل بگیرد و مثل جمهوری اسلامی ایران که بیش از 98 درصد مردم به آن رأي دادهاند باشد، در اين نظام اگر فردي مرتد شد دو حالت دارد: در صورتي که سکوت کند کسي به او کاري ندارد؛ حتي اگر هم مذاکره کرد و تظاهر نکرد باز هم کسي به او کار ندارد؛ اما اگر بخواهد تبليغ کند، در واقع تبليغ عليه نظام کرده است و این ممنوع است.
نبايد مسالة ارتداد را ساده پنداشت! مرتدي که در خانه خودش بگوید: « لا خبرٌ جاء و لا وحي نزل » [82] اگر سفره دل باز کند، قلم دست بگيرد و تبليغ بکند عقايد باطل او مثل یک ویروس تکثیر شده و به اعتقادات جامعه آسیب میزند. اگر تبلیغ این مرتد به گوش دادستان اسلام برسد، او را احضار میکند چون ارتدادش توطئه بر علیه نظام است.
طبق مقدمۀ پنجم گفتيم که در تمام جهان وحتی لیبرالترین نظامها، قيام بر عليه حكومت را برنميتابند، نظام اسلامینیز وجود اين آدم را برنمیتابد.
ما در همه دنيا يکسان حرف ميزنيم و ميگویيم در تمام دنيا هر نوع اجتماعي و هر نوع فعل و انفعالي که موجب تضعيف نظام گردد مورد قبول ما نيست و معتقديم ارتداد در نظامهاي اسلامي توطئه علیه نظام است؛ پس هرگز قابل پذيرش نيست. اگر مسلماني، شغلش را تغییر دهد مثلاً صرّاف شود، دين را نشانه نگرفته است، یا فردی زنش را طلاق بدهد یا خانهاش را عوض کند، دین را نشانه نميگيرد؛ اما اگر عقيده را عوض کرد و ساکت ننشست و تبليغ کرد، نظام اسلامي وحیثیت اعتقادی آن را نشانه گرفته است.
دوم: فساد دنيا غالباً از يهود است.
ارتداد در زمان پيغمبر، برنامۀ يهود بود. آنها بچههاي يهودي را آموزش ميدادند، كه برويد و نزد پيغمبر لا اله الا الله بگویيد كه ما از کليميبودن برگشتيم. مدتي با پيغمبر نماز بخوانيد و بعد از یکیدوماه بگویيد نه، ما نپسنديديم پس برگرديد و شعار ضد دين بدهید تا دیگران(مسلمانان) هم برگردند: ‹ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ › [83] این ترفندها در زمان پيغمبر و پس از او هم بود و الان هم همین را تعقيب ميکنند.
پيغمبر اکرم 6 جلوي آن را گرفت: ‹ وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ › [84] و فرمود: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ! » [85] این حديثي است که اهلسنت نیز نقل کردهاند. اگر پيغمبر اکرم جلوي اين فتنه را نگرفته بود، قطعا در دل سادهْمسلمانان اثر سوء میگذاشت. يعني وقتی دیدند صد تا جوان يهودي پشت سر پيغمبر نماز خواندند و شعار اسلامي دادند و بعدِ دهبیست روز، شعار ضد اسلامی سردادند و گفتند دين شما دين سستي است، قطعاً در ديگر جوانان انصار و مهاجر هم اثر ميگذاشت.
سوم: ارتداد برخلاف آزادي است و يک نوع تجاوز به حقوق عمومي بهشمار ميرود.
در نتیجة اول، گفته شد که ارتداد نوعي توطئه عليه نظام است، در اینجا میگوئیم ارتداد نوعي تجاوز به حقوق عمومي است؛ زیرا عموم جامعه، آزادي نظام اسلامي را پذيرفته و به جمهوري اسلامي - نه يک کلمه بيش و نه کم- رأی دادهاند، حال اگر آدمي مرتد بشود و ارتداد را تبليغ بکند، او در حقيقت میخواهد افکار و خواستۀ عمومي را تضعيف کند و حق عموم را از بين ببرد.
در تمام جهان، حقوق عمومي معتبر بوده. و افراد آزاد هستند. اسلام نيز ميگوید: هم حقوق عمومي معتبر است و هم حقوق فردي؛ اما به شرط اينکه به سعادت خودش لطمه نزند. پس تفاوتي که ما با غرب داريم این است که غرب براي آزادي فقط يک شرط قائل است و میگوید آزاديد به شرط اينکه به حقوق عمومي تجاوز نکنيد؛ اما ما ميگویيم آزاديد به شرطي كه به حقوق عمومي وحقوق شخصي خود هم تجاوز نکنيد. مثلاً خودکشي و شرابخواری حرام است؛ زیرا تجاوز از سعادت فرد است.
چهارم: مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است.
در تمام جهان ميگویند مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است و اين يک مسئلۀ عمومي است. در کشور ما کموبيش اين قانون مطرح است. مثلاً شهر به توسعه نیاز دارد و لذا احتياج به خيابانکشي داريم. مصلحت فرد ميگوید اين خانه، مال من است، چرا خرابش ميکنيد؟ ولي مصلحت جامعه اقتضاي خراب كردن خانه را دارد! لذا دولت، جمعِ بين دو حق میکند و مبلغ خانه را به قيمت روز پرداخت ميكند؛ زیرا مصالح جمع بر مصالح فرد مقدم است.
حكمِ ارتداد و مرتد در كشورهايي با ديدگاه اعتقادي مانند جاسوس در كشورهاي الحادي است.
جاسوس در تمامي کشورها به اشد مجازات محکوم است و هيچکس هم حرف نميزند و احدي هم اجازه ندارد دربارة جاسوس شفاعت کند. چرا؟ زيرا قبحش به قدري روشن است که حق شفاعت ندارد. اگر هم بخواهند شفاعت کنند از راههاي ديگري وارد ميشود و مثلاً ميگویند نادان و بچه است يا او را تحريک کردهاند.
در کشور ما مرتد نيز حکمِ همان جاسوس را دارد. مرتد در حقيقت با تبليغ خود براي دشمن يارگيري ميکند. پس اشدِّ مجازاتي که دربارة جاسوس هست دربارة مرتد مطرح ميباشد.
پنجم: ارتداد نوعي واپسگرايي است.
مرتد اگر دنبال يک دين اکمل برود، حرفی نيست؛ ولي مرتد ميرود زرتشتي ميشود و مثلاً به آتش احترام ميگذارد و سجده میکند!
رجوع به مسحیت نیز واپسگرایی است. مسيحي ميگوید خدا در ژانويه متولد شد و مسيحِ متولدشده، مسيحِ خداست! مسيح از نظر آنها پيغمبر نيست. در المنجد نوشته که « المسيح هو الله المتجسم » خدا اگر خداست تولدش چه معني دارد؟! اسلام يک چنين واپسگرايي را تجويز نميکند.
ششم: ارتدادهاي کنونی ارتدادهاي سياسي و به تعبیری دلاری و ریالی است.
جوانان عزيز! اساتيد و دانشجويان محترم! امروزه ارتدادها سياسي هستند. شبکههای استعماری پول ميدهند که جوانها مرتد شوند تا بعداً از اينها بهرهبرداري سياسي کنند. پس ارتداد واقعي نيست؛ بلکه سياسي است. همین شبکهها گاهی اوقات مسائل جنسي را که بسیار کارساز هستند، بهعنوان ابزار قرار میدهند تا بتوانند در داخل، يک هستۀ مخالف درست کنند. تمام اينها سياسي است. اين ارتدادها ارتداد واقعي نيست؛ بلکه شبيه همان ارتداد يهود است. البته آنها ارتداد اولشان سياسي و دومي واقعي بود؛ اما اينها از همان ابتدا سياسي است.
پاورقی:
[75] .بقره/256 .
[76] . الحر العاملي، محمدبنحسن؛ الفصول المهمة في اصول الأئّمه، ، نگين- قم مؤسسه معارف اسلامي امام رضا 7 ، 1418ق- 1376ش، 1/ص90.
[77] . كهف/29.
[78] . نحل/125.
[79] . نصر/2.
[80] . بقره/111.
. [81] سنن أبيداود، سلیمانبن الأشعث السجستاني الازدی، بن اشعث، ق۲۷۵ - ۲۰۲ راجعه علی عده نسخ ضبط احادیثه و علق حواشیه محمدمحیالدین الحمید، بی جا، دار احیاء السنة النبویة، ××۱۳ج1، ص595. 264. حدثنا الحسنبنعلي وعثمانبنأبيشيبة، المعنى، قال: حَدَّثنا يعلىبنعبيد، عن الأعمش، عن أبيظبيان، حَدَّثنا أسامةبنزيد، قال: بعثنا رسولاللهصلىاللهعليهوسلم سرية إلى الحرقات، فنذروا بنا، فهربوا، فأدركنا رجلا، فلما غشيناه قال: لا إله إلا الله، فضربناه حتى قتلناه، فذكرته للنبيصلىاللهعليهوسلم فقال: «من لك بلا إله إلا الله يوم القيامة؟» فقلت: يا رسولالله، إنما قالها مخافة السلاح، قال:- - «أفلا شققت عن قلبه حتى تعلم من أجل ذلك قالها أم لا؟ من لك بلا إله إلا الله يوم القيامة؟» فما زال يقولها حتى وددت أنى لم أسلم إلا يومئذ.
[82] . طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، ، ج 8 ص 188 ؛ ابن كثير؛ البداية والنهاية، ،دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1408ق،ج 8 ص 246
[83] . آلعمران/72.
[84] . بقره/217.
[85] . محدث نوري، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، 1408ه، ج18، ص163.
[76] . الحر العاملي، محمدبنحسن؛ الفصول المهمة في اصول الأئّمه، ، نگين- قم مؤسسه معارف اسلامي امام رضا 7 ، 1418ق- 1376ش، 1/ص90.
[77] . كهف/29.
[78] . نحل/125.
[79] . نصر/2.
[80] . بقره/111.
. [81] سنن أبيداود، سلیمانبن الأشعث السجستاني الازدی، بن اشعث، ق۲۷۵ - ۲۰۲ راجعه علی عده نسخ ضبط احادیثه و علق حواشیه محمدمحیالدین الحمید، بی جا، دار احیاء السنة النبویة، ××۱۳ج1، ص595. 264. حدثنا الحسنبنعلي وعثمانبنأبيشيبة، المعنى، قال: حَدَّثنا يعلىبنعبيد، عن الأعمش، عن أبيظبيان، حَدَّثنا أسامةبنزيد، قال: بعثنا رسولاللهصلىاللهعليهوسلم سرية إلى الحرقات، فنذروا بنا، فهربوا، فأدركنا رجلا، فلما غشيناه قال: لا إله إلا الله، فضربناه حتى قتلناه، فذكرته للنبيصلىاللهعليهوسلم فقال: «من لك بلا إله إلا الله يوم القيامة؟» فقلت: يا رسولالله، إنما قالها مخافة السلاح، قال:- - «أفلا شققت عن قلبه حتى تعلم من أجل ذلك قالها أم لا؟ من لك بلا إله إلا الله يوم القيامة؟» فما زال يقولها حتى وددت أنى لم أسلم إلا يومئذ.
[82] . طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، ، ج 8 ص 188 ؛ ابن كثير؛ البداية والنهاية، ،دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1408ق،ج 8 ص 246
[83] . آلعمران/72.
[84] . بقره/217.
[85] . محدث نوري، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، 1408ه، ج18، ص163.
فرم در حال بارگذاری ...