« تنها راه نجات و سعادت | ضمانت روزی از دیدگاه قرآن » |
از تو کجا بگریزم ؟...
نوشته شده توسطرحیمی 28ام فروردین, 1395
اول :
اي حاكم آسمان اميدها!
اي نهايت خوبي ها!
در هر خوبي اميدم و در هر ناگواري پناهم تويي.
باران مهرباني توست كه كوير نااميدي ام را سرسبز مي كند و نسيم محبت توست كه طراوت را به باغ خزان زده ام مي بخشد.
اگر اميد به نگاه كريمانه ات نبود كه ” نيست ” مي شدم و بي پرتو لطف تو كه گريزگاهي ندارم .
غنچه ي اميدهايم به لبخند تو شكوفا مي شود و درخت آرزوهايم به نگاه تو به بار مي نشيند .
يا من ارجوه لكل خير …
هرچه خوبي است از عنايت تو و هرچه شادي از سرچشمه ي لطف تو جاري است .
اين كوير به چيزي جز ابر باران زاد تو چشم ندارد پس بباران !
اين غنچه جز به لبخند تو نمي شكفد پس بخند !
اين سرگشته جز پناهگاه آرام و امن تو جايي نمي داند پس پناهي !
اين پرنده جز آشيانه ي نگاه تو نمي شناسد پس نشانه ا ي!
اين بنده تو را جز به آمرزش نمي شناسد پس بنده نوازي كن …
سوم :
تو آن قدر مهرباني كه حد و حساب ندارد و آنقدر كريمي كه اندازه اي براي آن نمي يابم .
خشم تو را هيچگاه نديده ام كه تو همه مهري .
واي بر من اگر بخواهم از خشم تو بگريزم كه كجا مي توانم گريخت ؟
مي گريزم از تو به تو . همانند فرار كودكي ناسپاس به دامان مادر كه او مهربان است . اما تو كجا و او كجا ؟…
تو آنقدر با من ” تا ” كرده اي كه تصور مي كنم نديده اي و آنقدر رسوايم نكرد ه اي كه گمان مي برم نشنيده اي .
تو آنقدر چشم پوشيده اي كه بي حيا شده ام .
اي آنكه مي توانستي رسوايم كني و نكردي .
اي دوستي كه پيمان شكستم و تو نشكستي .
تو را فراموش كردم و تو مرا به ياد آوردي .
تو را ناسپاسي كردم و تو به دل نگرفتي.
با اغماضت شرمنده ام كردي و با بزرگواري ات از زشتي هايم گذشتي .
چهارم :
اينك به سويت آمدم . با چشمي كه به اشك نشسته و جاني كه شعله ور شرمساري است.
در اين شب زيباي رحمت ، از تو چه كم خواهد شد اگر مرا هم به پناهگاه مهر خويش جاي دهي ؟
در اين ساعت هاي سرشار از گذشت و آمرزش چه مي شود كه مانند هميشه بي خردي هايم را ببخشي و بدي هايم را ناديده بگيري ؟
يا من سخطه عند كل شر …
اي دوست صميمي ام ! خدا !
از هرچه شر و بدي است به تو پناه آورده ام و چه بدي اي بالاتر از گناه كه دارد تمام وجودم را تسخير مي كند ؟
از هر منكر و زشتي گريخته ام و كدام منكر و زشتي زشت تر از آنكه از تو دور افتاده باشم ؟
اگر نگاهم كني از تو چيزي كاسته نمي شود و اگر عفوم نمايي از بزرگي ات ذره اي كم نمي گردد.
من به اميدي به سويت آمده ام . آيا به آرزويم مي رساني؟…
سیدحبیب حبیبپور
منبع: تابناک
فرم در حال بارگذاری ...