« اصرار بر زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسلام | آنگاه هدایت شدم » |
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام؛ جلسه سوم؛ عوامل فتنه (2)
نوشته شده توسطرحیمی 27ام دی, 1394
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام
عوامل فتنه (2)
- شياطين جن و انس
- فرايند شکلگيري فتنه
- علل انحراف از مسیر حق
- مراتب انحراف و نتايج آن
- آمیزش حق و باطل؛ فتنه فتنهگران
- آزادی و اسلام
- اسلام و پیشرفت اقتصادی
بسم الله الرحمن الرحيم
آنچه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 25/9/94، مطابق با هجدهم ربیعالاول 1437 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
اشاره
در جلسه گذشته گفتیم که در ميان مکلفان کساني هستند که به عمد برخلاف حق قدم برميدارند، راه باطل را ميپيمايند و شقاوت ابدي را براي خودشان ميخرند، و کسان ديگري به اشتباه ميافتند يا ميلغزند. دسته اول تنها به گمراهي خودشان قانع نميشوند و میکوشند ديگران را هم به هلاکت بکشانند. اين گروه در ادبيات ديني «شياطين» ناميده ميشوند.
حال اين سؤال مطرح ميشود که چطور ممکن است موجودي که طالب خير خودش است عالماً و عامداً دست به کاری بزند که موجب هلاکت و شقاوت ابديش شود؟ آيا از ابتد اينگونه آفريده شده که طالب شر باشد؟ کساني از ديرباز چنين ميپنداشتند که در عالم دو عامل اصلي وجود دارد؛ يک عامل خودبهخود طالب خير است که به آن یزدان میگویند و يکي خودبهخود طالب شر که به آن اهریمن میگویند. اين نظر را به مانويها، زرتشتيها و به بعضي از فرقههايي که در مشرق زمين زندگي ميکردند نسبت ميدهند. در اسلام چنين مطلبي نداريم، و شيطان با اهريمني که آنها میگویند تفاوت دارد. به تصريح نهجالبلاغه، شيطان سالهايي طولاني عبادت خدا کرده و سپس در اثر استکبار گمراه شده است.
شياطين جن و انس
شيطان از جنيان است و جنيان ــبرخلاف موجوداتي مثل ملائکه که هيچ جهت شري در وجودشان نيستــ مکلفند. قرآن نيز به آنها خطاب ميکند و تکليف برايشان تعيين ميکند، و درباره ابليس هم ميگويد: كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ.[1] او از ابتدا طالب خير خودش بود و خير را در عبادت خدا ميدانست، ولی در کنار آن، روح خودپرستي و استکبار، عامل شري بود که در وجود خودش رشد داد و با اين عبادتهايي که در کنار ملائکه ميکرد روزبهروز بر غرورش نیز افزوده شد. وقتي پاي امتحان در ميان آمد و خدا امر کرد که براي حضرت آدم سجده کند، این استکبار گل کرد و گفت: من هرگز چنين کاري نميکنم. اين منشأ طردش از دستگاه الهي شد و از آن جا تصميم گرفت که ديگران را هم گمراه کند. بنابراين شيطان موجودي نبود که سرتاپا شر، و در شرارت خود مجبور باشد. او به اختيار خودش شر را اختيار کرد، چنان که شياطين انس نیز اینگونهاند.
با اینکه همه مکلفان با فطرت توحيدي آفريده شدهاند؛[2] کسانی در اثر عوامل مختلفي به تدريج گرايشها، ميلها، یا هوسهايي پيدا ميکنند و به دنبال آنها ميروند. کمکم اين صفات شر در آنها رسوخ پيدا ميکند به طوري که ديگر عملا امکان نجات از آن برايشان باقي نميماند. در آیات متعددی از قرآن نیز به اين مطلب اشاره شده است، ازجمله: وَجَعَلْنَا مِن بَينِ أَيدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَينَاهُمْ فَهُمْ لاَ يبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَيهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يؤْمِنُونَ؛[3] ما از پيش رو و از پشت سر آنها را محاصره کردهايم و راهي به حق پيدا نميکنند و هرچه تو یا هر پيغمبر دیگري آنها را هدايت کنيد فايدهاي ندارد. بنابراين شياطین هم خود را به دست خودشان هلاک کرده و خود مسئول شرارت و هلاکتشان هستند.
فرايند شکلگيري فتنه
در اینجا نقش شیاطین در انحرافات انسانها روشن میشود. آنها براي منحرف کردن ديگران دست به کارهایی میزنند که محصولش چيزي است که در ادبيات اسلامي «فتنه» ناميده ميشود.[4] فتنه در اصل لغت به معناي گرفتار شدن، اذيت شدن، اذيت کردن و گداختن است. مصدر فاعلي آن به معنای گرفتار کردن ديگران و مصدر فعل مجهول آن به معنای گرفتار شدن است. کساني که عالماً و عامداً ديگران را منحرف ميکنند فتنهگران، فتنهانگيزان و عاملان فتنهاند، و آنهايي که فريب ميخورند و در دام آنها ميافتند، فريبخوردگان هستند که گرفتار فتنه ميشوند. نکته دیگر اینکه فتنه در اصل لغت معناي ارزشي ندارد؛ نه ارزش مثبت و نه منفي. این لغت همانند بسياري از الفاظ ابتدا براي معاني محسوس و عيني وضع شده است. سپس در ظرف اجتماع به بیان مفاهيم ارزشي نیاز پیدا شده و معنای ارزشی را در همان مفاهيم حسي اشراب کردهاند. حاصل اينکه اکنون ما در عرف متشرعه وقتي از فتنه صحبت ميکنيم به معنای حالتي است که کسي به آن مبتلا گشته و باعث اين شده است که از سعادت ابدي محروم شود و به هلاکت ابدي بیفتد. به هر حال فتنه در عرف متشرعه بار ارزشي دارد و وقتي فتنه گفته ميشود انسان احساس ميکند که يک معناي نامطلوبي در آن اشراب شده است و مبتلایان به آن دچار بلايي شدهاند که غالبا ناآگاهانه و از سر فريب خوردن است.
علل انحراف از مسیر حق
در فطرت همه انسانها و حتي شياطين، مرتبهاي از خداشناسي وجود دارد و گرايشي به طرف حق دارند، ولی رفتن به طرف حق يا باطل؛ سعادت يا شقاوت، عملي است اختیاری و این اختیار است که برای انسان مسئوليت میآورد. منشأ اين اختيار دو رکن دارد: شناخت و میل[5]؛ فرد باید نوعی شعور و درک نسبت به آن عمل و همچنین ميل به انجام آن داشته باشد. اگر انسان نسبت به کاري هيچ شناخت و درکي نداشته باشد، مسئوليتي نیز نسبت به آن نخواهد داشت. همچنین اگر میداند کاری بد است، اما ميلي به آن ندارد، و انگيزهاي براي انجامش ندارد و آن را انجام نميدهد اين انجامندادن اختياري نيست. بنابراین کساني که منحرف ميشوند يا در شناختشان ضعفي وجود دارد و درست نميتوانند حق و باطل را تشخيص بدهند و يا ميلهايي در آنها غلبه پيدا کرده است که مانع از اين میشود که ميل به حق در ايشان فعليت پيدا کند.
روشن است که هيچ موجود ذي شعوري طالب بدي خودش نيست. این همان فطرت الهي در جهت حقجويي، خيرخواهي و کمالطلبي است. بحث در اینجاست که چگونه انسان دست از اين فطرت برميدارد و به دنبال چيزي ميرود که شر او در آن است؟ باید گفت چنین انسانی یا خير و شر را با هم اشتباه کرده و باور کرده است راهي که ميرود راه درستي است، و يا در اثر غفلت بد را به جاي خوب گرفته و در مصداق اشتباه کرده است. در عالم کسانی که فريب خورده و ديگران باطل را براي آنها حق جلوه دادهاند، کم نيستند. من خود در کشورهاي مختلف از اينگونه افراد بسیار ديدهام که واقعاً فریب خوردهاند و باورشان اين است که اعتقادشان و راهي که ميروند، درست است.
مراتب انحراف و نتايج آن
پرسشی که در اینجا مطرح میشود اين است که اين افراد در مبتلا شدن به اين جهل، کجانديشي و کجرفتاري معاقب هستند يا نيستند؟ پاسخ کوتاه کلامي این پرسش اين است که اگر در تشخيص کوتاهی کردهاند، مسئولند، اما اگر کوتاهي نکرده، عقلشان نرسيده یا وسيلهاي براي تشخيص حق در اختيارشان نبوده و با اینکه تلاش کردهاند، نتوانستهاند حق را بشناسند، جزو مستضعفان هستند و تا جايي که قدرت بر تشخيص نداشتند، معاف هستند و مسئوليتي ندارند؛ البته از نتايج خوب محروم هستند، ولي معذب نيستند. در بعضي از روايات هست که چنین کسانی در «اعراف» هستند و نه بهشتي و نه جهنمياند. اجمالا از مسلمات مذهب ماست که مستضعفان در حد استضعافشان مسئوليت ندارند و هيچ کس را جبراً به جهنم نميبرند. البته ممکن است بهخاطر کار بدی که میدانستهاند بد است و مرتکب شدهاند، عذاب داشته باشند، اما درباره آنچه نميدانستند و نتوانستهاند حق را تشخيص بدهند، مسئوليتي نیز ندارند. این در صورتی است که کوتاهی نکرده باشند و میدانید که غالباً کوتاهي زياد است. البته کوتاهي مراتب دارد. يک مرتبه از کوتاهی این است که استاد، کلاس و درس آماده است و از فرد دعوت ميکنند که برای یادگیری حضور پیدا کند و او تنبلي يا لجبازي ميکند. گروهی نیز کوتاهي کردنشان به این است که اگر ميخواستند حق را بفهمند بايد از وطن خودشان هجرت کنند به شهر ديگري بروند و بين مردم ديگري که دين و مذهب ديگري دارند، زندگي کنند تا حق را بفهمند. بنابراین مراحل کوتاهي متفاوت است و اين مراحل در مراتب عقوبت مؤثر است. هر کسي همان اندازهاي که کوتاهي کرده، به همان اندازه معذب است.
گفتیم شیاطین کساني هستند که حالت شقاوت در آنها ملکه شده و عالماً عامداً دنبال باطل ميروند. چنین کسانی دچار فتنه نميشوند و فریب نميخورند؛ بلکه خود فتنهگرند و ديگران را فریب میدهند. برای اینکار از دو راه وارد میشوند. يا در شناخت ديگران خدشه وارد میکنند و با مغالطه طوري وانمود ميکنند که حق و باطل مخلوط شود و مردم نتوانند حق را از باطل تشخيص بدهند، و يا کاري ميکنند که ميل به باطل در آنها هيجان پيدا کند و نتوانند نفس خود را مهار کنند.
آمیزش حق و باطل؛ فتنه فتنهگران
عامل بسیار مهمی که در اين خطبه به آن توجه شده اين است که فتنهگران حق و باطل را با هم ميآميزند. اگر فطرت انسان حق را بشناسد، دنبالش ميرود و آن را رها نميکند و اگر چیزی را صددرصد بداند که باطل است، خيلي به زحمت ممکن است که به آن طرف برود، مگر اينکه شرايط بسیار سختی پيش بيايد، وگرنه طبعاً هیچ انسانی به سراغ باطل صرف نميرود. هيچ انسان عاقلي قبول نمیکند که حتی در مقابل پاداشی بزرگ، تعدادی طفل شیرخوار را در آغوش مادرشان به قتل برساند؛ از خود میپرسد این کار را بکنم که چه بشود؟ آخر من در مقابل اين گناه زشت و پليد، با اين پول چه کنم؟ شما اين داعشيها را ملاحظه بفرماييد که اين گناهان عجيب را مرتکب ميشوند که نظيرش را در تاریخ سراغ نداريم. اينطور نيست که بگويند اين کار ما باطل صرف است و ما عالماً عامداً اين باطل را انجام ميدهيم. بالاخره براي خودشان توجيهي میآورند و به هر حال يک رنگ و لعاب حقي به رفتارشان ميزنند. اگر کار به کلي باطل صرف باشد و هر عاقلي زشتی، پليدی و تعفن آنرا بفهمد، هيچ عاقلي سراغش نميرود.
مهمترين کاري که دشمنان حق و شياطين انجام ميدهند، همين است که حق و باطل را با هم ميآميزند. اميرمؤمنانعلیهالسلام میفرماید: فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِ لَمْ يخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ؛ انسان فطرتا طالب حق است، ولي گاهي حق برايش مخفي ميشود و حق را با باطل اشتباه ميگیرد و اين هنگامی است که به باطل رنگ حق بزنند. مقدار کمی حق مخلوط باطل میکنند و ظاهر باطل را به آن میآرايند و اين منشأ فريب دیگران میشود. حضرت میفرماید: اگر آميزه حق از باطل جدا ميشد و باطل خالص بود، کسي فريبش را نميخورد و به سراغش نميرفت.
از دیگر سو با اينکه فطرت انسان طالب حق است گاهي بعضي از حقها مورد بدگويي قرار ميگيرد و کساني به مصاديق حق ناسزا میگویند. از متواترات تاريخ است که در اثر تبليغات بنياميه، اميرمؤمنان علیعلیهالسلام را سالها در خطبههاي نماز جمعه لعن ميکردند و اصلا این کار جزو واجبات نماز بهشمار ميرفت! خلفاي اموي سالها اين رسم را داشتند و به کارگزارانشان در شهرها و ائمه جماعتي که نصب ميکردند به این کار دستور میدادند. با اینکه در عالم اگر حق مصداق مجسمي داشته باشد امام علي (ع) است و اين نظر مختص به ما شيعيان و یا حتی مسلمانان نيست. استادی خارجی از کشورهای غربی که ابتدا مسیحی بود و سپس مسلمان شد، به من میگفت: یکی از بستگانم برایم نامه نوشته و پرسیده بود: روشنترين دليلي که تو به استناد آن به خدا معتقد شدي چيست؟ دليلهاي فلسفي به کنار، تو بیشتر بهواسطه چهچيزي به خدا معتقد شدي و ايمان آوردي؟ او میگفت: در جواب نوشتم: چون عليعلیهالسلام خداپرست بود! آنکه دلم را آرام و ايمانم را به خدا تقويت ميکرد، اين بود که علي خداپرست بود؛ يعني ابتدا علي را شناختم و سپس به واسطه علي خدا را شناختم؛ «به علي شناختم من به خدا قسم خدا را»! آن وقت چه میشود که مسلمانهاي نمازخوان علی را لعن کنند و اين لعن را جزو واجبات نمازشان بدانند؟! علت آن آميزه و رنگ باطلي است که شیاطین به آن زدند و مردم آن رنگ باطل را که ساختگي و جعلي است، ميبينند و گول ميخورند.
وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ؛ اگر به کسي که حق است، بد ميگويد و با او دشمني ميکند، براي اين است که گمان باطلي درباره او دارد. اگر اين باطل به کلي برطرف ميشد و حق کاملا جلوه ميکرد، هيچ کس حتي اهل عناد نميتوانستند به او بد بگويند. وَلَكِنْ يؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيمْزَجَانِ؛ اما فتنهگران حق و باطل را با هم مخلوط ميکنند و شاخهای از حق را در کنار شاخهای از باطل ميگذارند و به خيال خودشان دسته گلی درست ميکنند که موجب مرض و هلاکت ميشود. اين هلاکت به خاطر حق نيست، به خاطر آن آميزه باطل است. فتنهجويان برای این کار انواع و اقسام تجربیات را دارند. استادشان جناب ابليس است که هزاران سال عمر دارد. اگر هيچ چیزي جز تجربيات او نبود، کفایت میکرد. آن قدر اين تجربيات متراکم شده که خيلي راحت حق و باطل را با هم مخلوط ميکنند و به مغالطه میپردازند. در ادامه دو نمونه از اين آميختن حق و باطل را در عصر خود بررسی میکنیم.
آزادی و اسلام
يکي از مغالطاتي که امروز دنيا، بسياري از کشورهاي اسلامي، و حتي بسياري از گروههاي به اصطلاح فرهيخته سياسي اجتماعي در کشور اسلامي را به خودش مشغول کرده است، مغالطه درباره آزادي است. آزادي واژه زيبايي است و وقتی به کار میرود به ذهن انسان ميآيد که مرغي در قفس محبوس و در حال جاندادن است و شما رفتهايد و در قفس را باز کردهايد و او پرواز کرده و راحت شده است. ما از مفهوم آزادي اين را ميفهميم، اما مصداق آزادي که آنها ارائه ميدهند و به دنبالش هستند چيست؟ قاعدتاً اکثريت شما به کشورهاي اروپايي نرفتهايد، ولي برای من اتفاق افتاده است و تقریبا به چهل کشور از کشورهاي خارجي رفتهام. در این کشورها صحنههايي وجود دارد که واقعا هيچ حيواني اينگونه رفتار نميکند ولي برای آنها خيلي عادي است. ميگويند آقا آزادي است ديگر، بشر ميخواهد آزاد باشد و اين فطري بشر است؛ ما فقط سعي ميکنيم کشت و کشتار نشود و به همديگر تجاوزات سخت نکنند. آنها به اين افتخار ميکنند که تمدنشان آنقدر پيش رفته که هر فردي هر طوري دلش ميخواهد بتواند زندگي کند.
از وزير ارشاد سابق که اکنون در لندن زندگي ميکند، پرسیدند: شما که وزير ارشاد اسلامي هستيد، براي اسلام چه کرديد؟ گفت: آقا اين پسوند اسلامي همانند انجمنهای بسیاری که در کشور هست و این پسوند را دارند، يک پسوند تشريفاتي است و ما هيچ الزام و تعهدي در مقابل آن نداريم. اما اينکه میپرسید ما چه کار کرديم، ما بزرگترين خدمتي که به اين جامعه کرديم اين است که آزادي به آنها داديم و چه خدمتي بالاتر از اين؟! آیا اسلام با آزادي مخالف است؟
در پاسخ او باید چه بگوییم؟ اگر بگوييم موافق است، میگوید: پس من کار اسلامي کردم. اگر موافقيد بايد همه اين کارها را را بپذيريد؛ هر کس هرچه ميخواهد بگويد، هر طور ميخواهد رفتار کند، هر فيلمي بسازند، هر طوري بخواهند نمايش بدهند و هر لباسي بخواهند بپوشند؛ آزادند و اسلام هم مخالف آزادي نيست. اگر بگوييم مخالف است، از فردا برايت حرف درميآورند که اينها خشونتطلب، مرتجع، کهنهپرست و مخالف آزادياند و خيال ميکنند دين با آزادي نميسازد! يکي از رئيسجمهورهاي گذشته و يکي از نويسندگان معروف که هر دوي آنها را شما بهخوبی ميشناسيد گفته و نوشته بودند که اگر اسلام یا هر مکتبي با آزادي مخالفت کند، گور خودش را کنده است. اين اصلي است که هيچ استثنا ندارد؛ زیرا اگر بخواهد رواج پيدا کند، بايد آزادي باشد تا بتواند حرف خودش را بزند و اگر با آن مخالفت کند ديگران هم نميگذارند او حرفش را بزند.
در پاسخ باید گفت: اين مغالطه عام و خاص است؛ اسلام با آزادي موافق است اما نه با هر آزادي. اسلام با آزادي معقول، با آزادي مفيد، با آزادي سازنده موافق است نه مطلق آزادي.
اسلام و پیشرفت اقتصادی
مثال ديگر آن که میگویند اسلام با پيشرفت اقتصادي موافق است يا مخالف؟ چه کسي جرئت ميکند بگويد مخالف است؟ سپس میگویند حال که اسلام پيشرفت اقتصادي را قبول دارد، هر کاري که موجب پيشرفت اقتصادي باشد نیز اسلام قبول دارد. اگر قبول ندارید پس بايد بگوييد بعضي از پيشرفتهاي اقتصادي را اسلام قبول ندارد. يکي از مؤثرترين سياستمداران کشور در پاویون فرودگاه مشهد با من درددل ميکرد و ميگفت: اين پولدارها به اروپا میروند و شبي هزاران دلار مصرف ميکنند. خب اينها گناه ميکنند و هيچ شکي نيست که کار بدي ميکنند، اما خيانت دیگری که ميکنند این است که اموال کشور ما را بيرون ميبرند. بعد پيشنهاد ميکرد: بياييم در يکي از اين جزيرهها مثلا جزيره کيش، آن مراکزي که آنها برای آن به اروپا میروند، داير کنيم. اینها بیایند اینجا گناهشان را بکنند، گردن خودشان، جهنمش را میروند، ولی پول ما را نبرند! او اين سخن را جدي ميگفت. پيشنهاد ميکرد ما در جزیره کیش عشرتکده درست کنيم تا اينها پولهايشان را همين جا مصرف کنند. گناهي که آنجا ميکنند، اين جا بکنند گردن خودشان، ما که نگفتیم گناه کنند اما منافع اقتصاديمان را داشته باشيم. مگر اسلام با منافع اقتصادي مخالف است؟
در پاسخ باید گفت: اسلام با منافع اقتصادي مخالف نيست و خودش به کار کردن توصيه ميکند و حتی آن را عبادت میشمارد، اما کار حلال و مفيد براي جامعه. هر رونق اقتصادي مطلوب جامعه ما نيست. هر پولي از هرجا بيايد مطلوب اسلام نيست. پيشرفت بايد همه جانبه باشد و نه فقط در پول. باید در اخلاق، تقوا، دين، عقل و انسانيت نیز پيشرفت کنیم. پیشرفت مقولهای جامع است و هنگامی جامعهاي انسانی پيشرفت کرده که در انسانيتش پيش برود. آنهای ديگر ابزاری براي رشد انسانيت است. وگرنه ما براي اين آفريده نشدهايم که خودمان را از هر راهی وقف پول درآوردن کنيم. وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ الا ليعبدون؛ نه الا للپيشرفت! آن هم هرگونه پيشرفتي؟! اين همان لبس حق و باطل است. باطل را با عناصري از حق پوشش ميدهند و ظاهر زيبايي به آن میدهند. باطن استفاده اين شياطين از اصطلاحات آزادي، پيشرفت، تمدن، دموکراسي و مردمسالاري، چیزی جز شيطنت، کفر، ظلم، بيچاره کردن طبقات محروم،سرمايهداري مذموم و اشرافيگري نیست.
ما اگر بخواهيم به اين فتنهها مبتلا نشويم، بايد در محاوراتمان تجديدنظر کنيم و اين واژهها را معنا کنيم. ببينيم دنبال چه ميگرديم و در جايي که چيزي به عنوان حق ارائه ميشود، حدودش را بشناسيم و در جاييکه چیزی به عنوان باطل ارائه ميشود و زشت جلوه داده ميشود، ببينيم زشتياش براي چيست، وگرنه ما نیز در همين دام ميافتيم؛ فَهُنَالِكَ يسْتَوْلِي الشَّيطَانُ عَلَى أَوْلِيائِهِ اينجاست که شيطان بر دوستانش مسلط ميشود، افسارشان را ميگيرد و به هر راهي بخواهد ميبرد.
و صلي الله علي محمد وآله الطاهرين
[1]. کهف، 50.
[2]. فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا، (روم،30).
[3]. یس، 9-10.
[4]. در گذشته یک دوره بحث فتنه را به صورت مفصل بحث کردهايم که با عنوان طوفان فتنه و کشتی بصیرت چاپ شده است.
[5]. البته اين تعبيرات نیاز به توسعه دارد، شاید در بعضي از موجودات تعبير ميل صحيح نباشد و درباره آنها تعبيرهاي ديگري مثل شوق و انگيزه بهکار رود.
فرم در حال بارگذاری ...