« شهر مجازی قرآن | تدبر در سوره بقره+دانلود » |
تدبر در سوره ناس+دانلود فایل پاورپوینت تدریس
نوشته شده توسطرحیمی 9ام آبان, 1392ولی باید در جواب گفت که دلیل این تصور این است که معرفت ما نسبت به این سورهها کم است.
این سورهها، نوعاً سورههای فردی هستند و نوعا محکمات اعتقادی و اخلاقی هستند و دنبال مسلمان سازی هستند؛ ولی سورههای بلندتر بیشتر دنبال ساختن جامعه اسلامی هستند.
آن چیزی که باعث میشود به این سورهها احتمام کمتری ورزیده شود، این است که همه ما خودمان را مسلمان میدانیم.
اما دلیل مسلمان حقیقی بودن همه ما چیست؟ آیا فقط به این است که ما در یک خانوادهی مسلمان به دنیا آمدهایم و یک انسان مسلمانی شدهایم که مسلمان بودنمان ارثی است، ولی مسلمان و مومن بودنی که قرآن از ما میخواهد، مسلمان بودن ارثی نیست، و ما باید به جایی برسیم که ایمان و اسلام خود را به مرحله ایمان تحصیلی و اکتسابی برسانیم.
بنابراین:
رسالت سورههای کوچک
اولین فایدهای که این سورهها برای ما انسانها دارند، این است که ما را مومن و مسلمان میکنند.
ثانیا اگر ما ایمان خودمان را به مرحله تحصیلی و اکتسابی رساندیم، فایدهای که این سورهها برای ما دارند، این است که به ما کمک میکنند که در این راه ثابت قدم بمانیم و این ایمان اکتسابی خود را حفظ کنیم.
امام رضا علیه السلام میفرمایند: «من هر سه روز یک بار قرآن را ختم میکنم»، و در روایات دیگری از اهل بیت وارد است که ما ایمان خود را به قرآن عرضه میکنیم و ایمان خود را با قرآن میسنجیم!
پس بحث ایمان چیزی نیست که در وجود انسان نهادینه شده باشد، و اگر هم نهادینه شده باشد باز هم هیچ ضمانتی وجود ندارد که این ایمان نهادینه شده، به صورت نهادینه شده، تا ابد بماند، بلکه باید انسان ایمان خود را به طور مداوم تقویت کند، بنابراین ما برای ایمان آوردن صحیح و حفظ ایمان خود پیوسته به مرور این سورهها احتیاج داریم.
ثالثا این سورهها به ما کمک میکنند که بعد از این که ایمان آوردیم و ایمان خودمان را حفظ کردیم، ایمان خود را ارتقاء دهیم، چرا که این سورهها هیچگاه نقطه توقفی را برای ایمان انسانها در نظر نگرفتهاند و خود قرآن میفرماید، «یا ایها الذین آمنوا آمِنوا».
لذا انسان در هر رتبهای از ایمان که باشد، اگر باز برای ایمان آوردن بیشتر به این سورهها مراجعه کند، باز هم ارتقاء پیدا میکند.
ریشه مشکلات بزرگ اجتماعی و روش برخورد اسلام با آنها
مشکلات و معضلات بزرگ اجتماعی امروز در جامعه ما ریشه در مشکلات بزرگ فردی ما دارد و روش اسلام این نیست که با رها کردن سورههای کوچک و بیتوجهی به محکمات اعتقادی و اخلاقی مردم نمیتوانیم یک جامعه پیشرفته اسلامی داشته باشیم.
روش اسلام صرفا ساختن یک روش خشک قانونی که افراد متعرض یکدیگر نشوند، نیست، بلکه روش اسلام این است که مسلمانها را مسلمان سازی میکند و جامعه اسلامی برآیند این آحاد مسلمان میشود و حکومت اسلامی برآیند آحاد این مسلمانها میشود.
به عنوان مثال یکی از مشکلات جامعه اسلامی این است که افراد بر سر هم کلاه میگذارند، یک راه این است که حکومت برای حل این مشکل همه خریدها را کارتی میکند که حتی در خریدهای روزانه هم مردم از کارت استفاده کنند و هیچ کس نتواند بر سر دیگری کلاه بگذارد. که این کار راه حل حوزه نیست.
روش دیگری هم این است که هرکسی وجدان خودش بر خودش حاکم باشد و با اعتقاد به قیامت و معاد بتواند اعمال و رفتارهای خودش را کنترل کند و به خاطر این که خدا را ناظر میبیند، به حق کسی تجاوز نکند، خواه در منظر عمومی باشد، خواه نباشد.
کسی که به خاطر وارد کردن خسارت جزئی به اموال کسی در صدد جبران است، ایمان به قیامت دارد و فرار کسی که انسانی را در خیابان میکشد، ناشی از بیایمانی او به قیامت است.
مسئولیت سورههای کوچک این است که اعتقاد را در دل مردم تثبیت کنند و از آنها انسانهای مسلمان واقعی بسازند.
رسالت سوره ناس
مثلا سوره ناس با این محتوای کوتاهش، خیلی بلند و ضروری است، و همه انسانها از انسانها عادی تا مراجع تقلید به این سوره نیاز دارند، مثلا ریشه اینکه بعضی وقتها بزرگانمان لنگ میزنند و جامعه به هم میخورد، وسوسه است و او نمیتواند وسوسه را از غیر وسوسه تشخیص دهد.
چون خیلیها خیال میکنند که وسوسه انسان را وقتی به کاری دعوت میکند به او میگوید که این کار بد است و انجام بده در حالی وسوسه به او میگوید که این کار خوب است.
و وسوسه «الخناس» است و به معنای پنهان شونده، و گفتهاند که وسوسه وقتی که یاد خدا میآید، پنهان میشود، ولی مقام این را قبول نمیکند، چون «خناس» در مقامی بکار رفته که خطر وسوسه را گوشزد بکند، پنهان شوندگی وسوسه در هنگام یاد خدا خطر نیست، بلکه خطر پنهان شوندگی شرّ وسوسه زیر پرده خیر است.
این خیر و شر هم از سیاق گرفته شده است: « مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» شر وسوسه کننده پنهان شونده. یعنی وسوسه کننده چهره شرّ خود را زیر نقاب خیرخواهی پنهان میکند. و باید توجه داشت که وسوسه شونده، گاهی انسان است و گاهی جن است و هیچ گاه انسان را به خوردن خون و تعفن و … دعوت نمیکند، بلکه با سخن خوب و شنیدنی میگوید و انسان را به مصلحت و منفعت و لذت دعوت میکند. و این سوره بیان میدارد که این وسوسه وقتی میتواند در انسان نفوذ کند که دل او از یاد خدا خالی باشد، برای همین خدا میفرماید:
« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١)مَلِکِ النَّاسِ (٢)إِلَهِ النَّاسِ (٣)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)».
ای انسان آیا پناهگاه میخواهی؟ «رب» میتواند پناهگاه تو باشد، و کسی که «ملک الناس» است و کسی که «اله الناس» است، میتواند پناهگاه تو باشد.
دلیل اینکه خطاب سوره به رسول گرامی اسلام است
و خطاب به رسول گرامی اسلام میفرماید که ای رسول من تو بگو «قل اعوذ برب الناس»، تا مردم هم در پیروی از تو به خدا پناه ببرند. و به ایشان میفرماید: «قل اعوذ» یعنی ای رسول با این کار خودت به مردم برسان که روش و سیره من این است که به صورت مستمر به خدا پناه میبرم.
خدا به رسول خود دستور میدهد که به خدا که پروردگار انسانها و فرمانروای انسانها و اله انسانها پناه ببرد، آن هم از شر وسوسه کنندهای که شرّ آن پنهان است و در دلها وسوسه میکند و اعم است از وسوسه کنندههای انس و جن.
وقتی خدا تذکر میدهد و پیامبر خود را واسطه تذکر قرار میدهد، باید انسان به مهم بودن مسئله پی ببرد.
انسان اگر وسوسه را در زندگی خودش به رسمیت نشناسد و از شرّ آن به خود خدا پناه نبرد، هر روز زمین میخورد و هر روز هم تأسف میخورد. لحظهای غفلت از یاد خدا باعث میشود که دل از وسوسه پر میشود.
تدبر سوره ناس
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١)مَلِکِ النَّاسِ (٢)إِلَهِ النَّاسِ (٣)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵) من الجِنّة و الناس (۶)
کل سوره یک جمله است، «قل» و مقول قولش که تا آخر سوره است. بر هر کسی که سوره ناس را فهم کرده باشد، بدیهی است که دغدغه سوره ناس این است که به انسان بگوید: «بگو از شر وسوسهها به خدا پناه میبرم.»
طریق درست کشف کانون سوره
در سوره کلمه «ناس» پنج مرتبه تکرار شده است، ولی کسی نمیتواند ادعا کند که دغدغه هدایتی سوره «ناس» بیان اهمیت ناس است. پس باید گفت که تکرار محض، دلیل اهمیت داشتن یک کلمه یا یک معنا در یک سوره نیست.
بنابراین این روشهای تدبری غلط است که کلمات سوره را با کامپیوتر میشمارند و هر مادهای که بیشتر در سوره بکار رفته باشد، جهت سوره میشود و بعد هم هر آیهای که با این جهت سازگار است، مشکلی نیست، ولی هر آیهای که با این جهت تطابق نداشته باشد، با توجیهاتی تطبیق میدهند.
چون به کار گیرندگان این روشها توجه ندارند که مخاطب قرآن، کامپیوتر نیست بلکه انسان است! و در آخر تدبر باید انسان سازی را نتیجه بدهد که با کامپیوتر این کار ممکن نیست.
در این سوره ثابت میشود که تکرار دلیل بر اصالت کلمه یا یک معنای خاص نیست.
در سوره ناس یک «قل» وجود دارد و یک مقول قول؛ که حرف اصلی در مقول قول است، چرا که اگر مقول قول مشخص نباشد، وقتی بیان میشود: «قل» سوال پیش میآید که چه چیز را بگویم؟!
بعد از «قل» یک «اعوذ» در سوره وجود دارد و دو مجموعه هم متعلقات «اعوذ» وجود دارد.
که این دو مجموعهها عبارتند از:
- بِرَبِّ النَّاسِ (١)مَلِکِ النَّاسِ (٢)إِلَهِ النَّاسِ (٣)
- مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵) من الجنه و الناس(۶).
هر دو مجموعه جار و مجرور هستند که باید یک متعلقی داشته باشند، که به «اعوذ» متعلق هستند، از بین متعلق و متعلَق، پایگاه معنا و ثقل معنا متعلَق است، یعنی «اعوذ» پایگاه معنا است و کانون سوره است، و سوره، سوره پناه بردن است.
اما فقط پناه بردن خالی نیست، و وقتی در سوره یک ثقل در نظر گرفته میشود، معنای آن نادیده گرفتن متعلقاتش نیست، بلکه به معنای این است که این متعلقات به «اعوذ» وصل است، بنابراین« اعوذ» کانون یا نقطه ثقل میشود و جهت هدایتی سوره پناه بردن است.
صرف تکرار دلیل بر کانون بودن مفهومی نمیشود.
در این سوره «اعوذ» یک بار آمده است، ولی ناس پنج بار آمده است، ولی « اعوذ» با همین یک بار آمدنش جایگاه اصالی دارد و ناس با پنج بار آمدنش این جایگاه را ندارد.
در «قل اعوذ برب الناس»: «ناس» مضاف الیه «رب» است و «رب» خود مجرور به حرف جر است که متعلق به اعوذ میباشد.
یعنی اگر بخواهیم کلمات را در سوره درجه بندی کنیم، «ناس» کلمه درجه سوم در سوره است و «اعوذ» کلمه درجه یک است.
دلیل اینکه در این سوره سه صفت خدا آمده است.
در این سوره از سه صفت خدا سخن به میان آورده است، دلیل اینکه فرموده «رب الناس»، این است که «رب» سرپرستی انسان را بر عهده دارد و انسان وقتی احساس خطر میکند، سراغ کسی میرود که سرپرستی او را به عهده دارد، نمونه فطری این مسئله بچه است که وقتی احساس خطر میکند، سراغ پدر و مادر میرود و دامان آنها را میگیرد.
فرق «ملک» و «رب»
«ملک» فرمانروا است.
«رب» ولی خاص است و« ملک» ولی عام است، یعنی وقتی بچه سراغ پدر میرود، پدر ولایت خاص او را به عهده دارد، اما دومی ولی عام است، یعنی نه فقط پدر این بچه است، بلکه حاکم و فرمانروای یک کشور است. و در اجتماع هم اگر خطراتی انسان را تهدید کند، به حاکم و قانون پناه میبرد.( این هم نشانه دیگری بر فطری بودن فرمانرواست.)
در مورد اینکه «رب» ولی خاص انسانهاست و «ملک» ولی عام انسانهاست توضیح اینکه:
در مورد «رب» میگوییم که خدا فارق از همه مردم رب من است، اما فرمانروایی یک حیثیت عمومی است، و تا جمع نباشد، فرمانروایی هم معنا نمیشود.
مراد از «رب الناس»، این نیست که مردم در نگاه عمومی، بکله به آحاد تحلیل میشود یعنی رب تک تک مردم.
ولی در «ملک الناس» نمیشود گفت که ملک تک تک مردم، او ملک یک جامعه است، ملک یک جمع است و تا گروهی نباشد، فرمانروایی حاصل نمیشود.
«رب الناس» و «ملک الناس» میگویند کسی که انسان فطرتا به او پناه میبرد، «الله» است. بگو من پناه میبرم به او!
فضای سوره
از «قل» که در اول سوره وجود دارد، معلوم میشود که در فضای این سوره یک سوالی مطرح است پیامبر گرامی اسلام به این سوال با این سوره پاسخ میدهند، حال افکار عمومی این سوال را به زبان آوردهاند یا نیاوردهاند یک بحث دیگری است، یا اینکه رب را قبول دارند یا ندارند، سوره ناس عهده دار این نیست.
سوره ناس به این سوال در افکار عمومی جواب میدهد که: «ما در وسوسهها چه باید بکنیم؟ راه چیست؟»
پیامبر به دستور خدا سیره خود را بیان میکند و نمیفرماید: «قل عوذوا برب الناس»، به عبارتی این سوره علاوه بر اینکه دستور پناه بردن میدهد، الگوی رفتاری هم بیان میکند و هم طریق اولویت مشخص میکند؛ یعنی وقتی پیامبر خدا که اشرف مخلوقات است، در وسوسهها به خدا پناه میبرد، غیر پیامبر خدا که حتما بیش از ایشان در معرض وسوسهها قراردارند، به طریق اولی باید به خدا پناه ببرند.
حال در مورد سوم از این صفات، میفرماید: « اله الناس» است که سنخ آن با دو صفت قبلی متفاوت است، یعنی «رب» و «ملک»، اوصافی است که انسان به اقتضای طبیعتش به آن پناه میبرد.
در هر جامعهای، هر فردی که احساس خطر بکند، دنبال یک سرپرست و یک فرمانروا میگردد، در بعضی از خطرات دنبال سرپرست میگردد و در برخی از آنها دنبال قانون و حاکم میگردد، اما «اله الناس» پناهنده شده به اقتضای فطرت است، همان فطرت خداشناس.
یعنی وقتی که فطرت انسان بیدار میشود، به دنبال یک نقطه متوسل میشود و آن اله است و او کسی است که دلش و وجودش او را میخواند، آن کسی است که میبیند او همه چیز اوست، معبودش است و معشوقش است و خالق اوست و صرفا یک نگاه طبیعی نیست، یعنی سنخ این صفت با دو صفت دیگر فرق میکند.
عواملی که باعث شده خدا وسواس را در سه سطح درمان کند.
اینکه خدا یک بار نفرموده است: «قل اعوذ بالله» که جمیع صفات جمالیه و جلالیه است و یا نفرموده: «قل اعوذ بربی» و … به این دلایل است:
- جایگاه وسوسه دل است، نفس فرصتی که سوره ایجاد میکند مهم است.
وسواس در دل جولان میدهد و این سوره به جای اینکه به صورت مجمل در یک کلمه و یا یک نام مسئله را بررسی کند، در سه سطح مختلف این مسئله را مورد بررسی قرار داده است، چرا که تکرار، یاد خدا را تقویت کند و انسان با خواندن این سوره دلش از یاد خدا پر میشود و از جولان وسوسه در دل کاسته میشود.
خاصیت سورههای قرآن
سورهها صرفا یک گزارش نیستند، نسخه نیستند بلکه درمانند، امام خمینی در اول کتاب چهل حدیثشان میفرمایند که کتابهای اخلاق ما نسخه هستند ولی متن درمانی ندارند، لذا خودشان در کتاب اخلاقی که مینویسند، در بعضی جاها، فقط توضیح مفهومی نمیدهند، بلکه متن درمانی ارائه میدهند، مثلا در جایی که میخواهند ریا را توضیح دهند، فقط به توضیح مفهومی اکتفا نمیکنند، بلکه انسان را مورد خطاب قرار میدهند و میفرمایند: خاک بر سرت کنند ای انسان! … . و متنی که دارند، حیثیت درمانی پیدا میکند.
اوج حیثیت درمانی متن، قرآن است، البته این به معنای نفی متنهای دیگری که در ظلّ قرآن شکل میگیرد اعم از روایات و بیانات بزرگان نیست، اما متن قرآن شفاست، فارغ از اینکه شما را به درمان راهنمایی میکند.)
- انسان از هر جهتی که بخواهد پناهنده شود، تمام آن درها را یکی یکی بررسی میکند، که اگر سرپرست میخواهی خداست، اگر ملک میخواهی خداست، اگر اله میخواهی، خداست. سه مفهوم کلی در پناه بردن اینهاست.
- (این عامل در حد احتمال است) ای بسا خود وسوسه سطوح دارد، یعنی یک سری وسوسهها هستند که حلشان در حد ربوبیت خداست، یک سری از وسوسهها ما را در سطحی وسوسه میکنند که حلشان در حد ملک و فرمانروا بودن خداست، یک سری از وسوسهها هم در سطحی ما را وسوسه میکنند که حلشان در حد اله بودن خداست.
شاید به نظر برسد که یکی از عوامل تکرار نامهای خدا، تعظیم پناهگاه باشد، اینکه تکرار نامهای خدا برای تعظیم پناهگاه باشد، مورد قبول است، ولی اینکه این تعظیم را از اضافه شدن «ناس» بگیرد، مورد قبول نیست، به این معنا که «رب» با اضافه شدن به «ناس» عظمت پیدا کند، یا «ملک» با اضافه شدن به «ناس» عظمت پیدا کند، شاید به این قول خدشهای وارد شود، ولی نفس تکرار تعظیم را دارد.
سرّ تکرار ناس در سوره
اما علت تکرار «ناس» این است که: کسی که وسوسه میشود، جنس «ناس» است، حال وسوسهگر چه «جنه» باشد یا «ناس» باشد، و اضافه کردن «ناس» به رب و ملک و اله، نشانه حمایت از ناس است و اعلان حمایت خدا از انسانها در برابر وسوسههاست.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ *الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * من الجنه والناس *.
قل اعوذ بمَلِکِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ *الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * من الجنه و الناس *
قل اعوذ بإِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * من الجنه و الناس *.
یعنی من حامی شما انسانها در برابر این وسوسهگران هستم که در دل شما وسوسه میکنند و حمایت من از شما وسوسه گران را ناکام خواهد گذاشت، به شرطی که شما هم به من پناهنده شوید.
پرسش و پاسخ
سوال - آیا جنیان وسوسه نمیشوند؟
جواب - در اینکه جن وسوسه میشود یا نمیشود، سوره ساکت است و در این سوره جن فقط به عنوان فاعل وسوسه بیان شده است.
سوالاتی در مورد سورۀ ناس:
سؤال- لزوم پناهنده شدن به قرآن از کجای سوره استفاده می شود؟
جواب - از چگونگی مقابلۀ پیامبر با وسوسهها، که از بحث طریق اولی استفاده میشود. در جایی که پیغمبر خدا در وسوسهها به خدا پناه میبرد و این پناهندگی هم، یک بار و دو بار نیست، بلکه سیرۀ آن حضرت است، دیگران به طریق اولی در وسوسهها باید به خدا پناهنده شوند.
یعنی بدانند جایی که تکلیف پیغمبر این است که به خدا پناه ببرد، و از آن خبر میدهد، و تبعیت از ایشان بر همگان فرض است؛ پس باید آنها به طریق اولی به خدا پناه ببرند.
سؤال - اینکه پناهندگی سیرۀ پیامبر بوده، از کجا به دست می آید؟
جواب- از «اعوذ» چون «اعوذ» مضارع استمراری است. یعنی من مستمراً پناهنده میشوم به پرودگار. به رب انسانها، به اله انسانها.
سؤال - آیا خطاب «قل» در این جا به خداست یا مردم؟
جواب- «قل» به مردم است. و هر کجای قرآن هم که «قل» آمده غالب «قالوا، قل» است، یعنی آنها مطلبی را گفتند و تو هم در جواب آنها بگو. «یقولون، قل» است، آنها مطلبی را میگویند تو هم در جواب آنها بگو. نه «قلت، قل»، که من میگویم و تو به آنها بگو. یعنی کسانی از پیامبر درخواستی کردهاند یا حرفی زدهاند که نیاز به پاسخ دادن داشت و بعد قرآن بعضی وقتها با آوردن حرف طرف مقابل و بعضی وقتها بدون آوردن سخن طرف مقابل به آنها جواب داده است. و جایی هم که بر فرض برای کسی سؤال پیش می آید که «قلت، قل» است؟ یا «قالوا، قل»؟ ما جانب «قالوا، قل» را میگیریم و خلافش دلیل می خواهد.
سؤال - آیا در «یوسوس» هم استمرار وجود دارد؟
جواب- بله، «یوسوس» هم مضارع است، و استمرار در وسوسه را میرساند. ولی این وسوسه زمانی در دل نفوذ دارد و اثر میگذارد که، دل از یاد خدا غافل باشد.
سؤال - آیا پناهندگی به خدا، لفظی است یا عملی هم هست؟
جواب- خدای متعالی میفرماید: «کبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون» یعنی چیزی را که میگویی در عمل هم به آن ملتزم باش! و خداوند بسیار خشمگین میشود، اگر چیزی بگویی و به آن عمل نکنی. و این به آن معنا که چون در مقام عمل است، پس نباید آن را به زبان آورد، نیست. و این حرف قابل قبول نیست، و از «قل» درمیآید، این پناهندگی هم در عمل باید باشد و هم به زبان اقرارگردد.
سؤال - آیا با توجه به اینکه وسوسه در دل است و زمانی اثر میکند که دل، از وجود خدا خالی باشد، در مورد پیامبر و حضرات ائمه(ع) هم این مسأله متصورهست؟
جواب- سوالی که در اینجا وجود دارد کسی که میگوید «اعوذ» کیست؟ خود رسول اکرم(ص).
سوال میشود آیا پیامبر خدا هم، دلش از یاد خدا خالی میشود که نیاز باشد به خدا پناه ببرد؟ و آیا ائمۀ هدی هم، در چنین وضعیتی قرار میگیرند؟ و آیا ایشان هم دلشان از یاد خدا خالی میشود؟
ما با استفاده از خود سوره و ربط صدر سوره با ذیل سوره دریافتیم که وسوسه در دل است و زمانی اثر می کند، که دل از یاد خدا خالی باشد، چون سوره دارد شفا میدهد، و راه درمان میدهد و میگویدکه تو به یاد خدا بیفت. اما در مورد پیامبر و ائمه چطور؟
برای این سؤال دو جواب قابل بیان است - إن شاءاللّه یک بحث استقلالی در زمینه هدایتهای خدا نسبت به پیامبر در قرآن و اینکه ما چه بیانی باید در این زمینه داشته باشیم، خواهیم داشت-.
أ) ما یک بحث دفع داریم، و یک بحث رفع داریم، دفع یعنی جلوگیری کردن و رفع یعنی برطرف کردن. سورهها هم کارکرد دفعی دارند، و هم کارکرد رفعی دارند. یعنی وقتی که میفرماید:
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١)مَلِکِ النَّاسِ (٢)إِلَهِ النَّاسِ (٣)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵) من الجنه و الناس (۶)
لزوماً معنایش این نیست که وسوسه آمده، بلکه میخواهد بگوید که اگر وسوسه آمده، به خدا پناه ببر تا برود، و اگر نیامده پناه ببر، تا نیاید و اگر کارکرد دفعی سوره را در نظر بگیریم، آن کسی که به سورههای قرآن به طور کامل عمل میکند این سوره برای او چه کارکردی خواهد داشت؟(کارکرد دفعی)
در مورد پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین (ع) هم، این سوره کارکرد دفعی دارد و از نفوذ وسوسهها جلوگیری میکند و اگر پناه بردن آنها به خدا در دلشان نباشد، از وسوسه پر میشود.
عصمت اهل بیت(ع) هم منهای خدا نیست، با خداست. یعنی این طور نیست که اگر پیامبر و ائمه به خدا پناه نبرند، باز هم شیطان نتواند کاری بکند، و این قابل تصور نیست که پیامبر یا امام با خدا باشد و باز هم شیطان یا وسوسه در دل او نفوذ کند. ولی هر مقدار که آنها هم از خدا غافل باشند، به همان مقدار هم شیطان در دل آنها نفوذ میکند و وسوسه اثر دارد. پس اگر معصوم است با اطاعت از خداست که معصوم است؛ نه منهای اطاعت از خدا.
پس پیامبر هم با پناه بردن به خدا، از وسوسه در امان است و فرق اینجاست که در مورد پیامبر این پناه بردن، ترک نمیشود. و چون پیوسته متصل به خداست، هیچ وقت مورد وسوسه قرار نمیگیرد.
ب)بحث ذوالمراتب است. یعنی مخاطب هر مقولهای، به تناسب خودش مخاطب اوست؛ یعنی وسوسه نسبت به من و شما یک مصادیقی دارد، و یک تعریفی دارد، و نسبت به پیامبر خدا یک تعریف و یک سطحی دارد. این ذوالمراتب بودن وسوسه و ذوالمراتب بودن پناهندگی است.
ممکن است ما در اوج «اعوذ بالله» بودن باشیم و خیال کنیم که در نهایت کمالیم، برای پیامبر این مصداق، هنوز ضعف پناهندگی است. و این هم منافی عفت نیست و تصور هم دارد.
به این سؤال، جواب عرفی با دفع و رفع و به دقت عقلی با بحث ذوالمراتب جواب داده میشود.
سوال- شما گفتید که آیات نسبت به پیامبرجنبۀ صرفاً دفعی دارد، پس آیاتی را که پیامبر را مورد عتاب قرار داده را چگونه جواب میدهید؟
جواب- من نگفتم صرفاً؛ من یک دفع و رفع گفتم و یک مراتب و بحث مراتب را گفتم که این سؤال پیش نیاید.
بله، خدا به پیامبر میفرماید: «لاتطع الکافرین». در این مورد پیامبر چگونه میخواست اطاعت کند؟ آیا به آنها میگفت که هر چه شما میفرمایید؟! طبیعتا چنین نیست، اگر بنا بود اطاعتی هم صورت گیرد، به مقدار کمترین تمایل در دل بود. و همۀ مواردی که در ظاهر پیامبر را مورد عتاب قرار داده، جواب دارد. و نسبت به پیامبر عتاب نیست، چون عتاب زمانی رخ میدهد که اشتباهی رخ دهد، و شخص مورد عتاب قرار گیرد و ما قائل به این نیستیم که خدا، بعد از اشتباه پیامبر به میدان آمده و ایشان را به خاطر کاری که کرده، توبیخ میکند! خدا با پیامبرش همیشه دفعی عمل کرده است. و آن هم مورد داشته و بحثهای «به در میگویم دیوار بشنود» هم، قابل قبول نیست.
سوال- آیا یکی از عللی که سه کلمۀ «رب» و «ملک» و «اله» در این سوره آمده، دفع و رفع توهمی بوده که از جانب مخاطبان وجود داشته است؟ چون آنها برای خود چه بسا اربابانی غیر از خدا قائل بودهاند. و آنها را ملک و رب میدانستند، ولی اله نمیتوانست متعدد باشد؟
جواب- برای این مطلب دو جواب است: یکی این که ما نباید قرآن را اختصاصی بفهمیم، به این معنی که قرآن متنی برای عصر پیامبر بوده و مسألۀ آنها را حل میکرده؛ البته اینکه بگوییم علاوه بر فواید زیادی که برای همه دارد، یک فایدۀ اختصاصی برای زمان خود داشت، اشکالی ندارد، اما به عنوان تنها دلیل اصلاً نمیپذیریم.
دوم اینکه آن قضیّه در مورد «اله» هم بوده. یعنی بتها را هم «رب» خود میدانستند، و هم «اله» و آنها را میپرستیدند. و تکرار، این مسأله را حل نمیکند. و ما نباید فقط از منظر تاریخی به قرآن نگاه کنیم، بلکه باید به دنبال این باشیم که قرآن برای ما چه میگوید. و الآن ما باید چه کار کنیم.
سوره هیچ نظارتی بر این ندارد که مخاطبش بتپرست بوده، ضعف ایمان داشته و…. وجهت هدایتی سوره همان لزوم پناهنده شدن به خداست از شرّ وسوسهگران.
این مطلب ازکانون «اعوذ» به دست می آید.
سوال - چرا «ناس» در سوره تکرار شده؟
جواب - چون میخواهد بیان کند که وسوسه شونده ناس است، من «رب ناس»م وسوسه شونده «ناس» است و من «اله ناس»م، و «ملک ناس»م. و ای ناس باید از شرّ وسوسهها به من پناه ببرید. وگروه دوم ناس، وسوسه کننده هستند، و باز نگران نباشید چون من «رب ناسم، اله ناسم، ملک ناسم». و باز هم میتوانم این وسوسهگری را کنترل کنم.
سؤال - آیا فواصل میتواند دلیل تکرار ناس در سوره باشد؟
جواب - ما نمیتوانیم بگوییم که فواصل حتی یکی از علل تکرار ناس است، چون قرآن میفرماید: من شعر نیستم، ولی این فواصل را به عنوان یکی از زیباییهای قرآن، میتوان نام برد.
چون بیان قرآن، اصالت نسبت به معنا ندارد، اصالت بر هدایت است؛ چون کلام شعر نیست و خدا دغدغۀ شعر گفتن ندارد، بلکه خدا دغدغۀ هدایت کردن دارد. این هدایت را در یک بیان زیبا میکند، این حرف قابل قبول است. لذا به عنوان زیبایی بگویید، ولی به عنوان یک علت نگویید، حتی یک علت.
مثلاً نگویید که ناس به سه علت تکرار شده :۱٫ این و۲٫ این و ۳ . به علت رعایت فواصل.
چون وقتی به عنوان علت بیان میکنید، سهمی به آن میدهید، گویا این رعایت فواصل، در این قضیّه سهمی دارد. این، فوائد این سوره است. یکی از زیباییهای ظاهری این سوره است.
نکته- این طور نیست که بگوییم وسوسه دو نوع است: «خناس» و «غیر خناس».
بلکه «وسواس»، «خناس» است، یعنی شر آن پنهان است، در مورد «خناس»، ترجمهای که تفاسیر نوشتهاند، این است که از آن جهت «وسواس»، «خناس» نامیده شده، که وقتی یاد خدا میشود، آن پنهان میشود.
پس «خناس» یعنی پنهان شونده به هنگام یاد خدا. ما این را نگفتیم. چرا؟
به دلیل مقام نگفتیم.گفتیم مقامی که اینجا باید مورد توجه قرار بگیرد چیست؟ «من شر الوسواس الخناس* الذی یوسوس فی صدور الناس*» در مقام توصیف «خناس» است که ضرورت پناهده شدن را برساند و بفماند.
یعنی باید آن خطراتی را که «وسواس» دارد، را باید گوشزد کرد. خناس به آن معنا خطر به حساب نمیآید و جای ذکرش توصیف وسواس نیست. اما خناس به معنای پنهان شونده از نظر شرّ: «من شر الوسواس الخناس»، آن حیثیت شر بودنش که در زیر چهرۀ خیر پنهان میشود، خطر است. و ضرورت پناهنده شدن را بیشتر به ما میفهماند.
منبع :موسسه تدبر در کلام وحی
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...