تَوَقَّعْ اَمْرَ صَاحِبِکَ لَیْلَکَ وَ نَهارَکَ

نوشته شده توسطرحیمی 9ام اسفند, 1392


شب و روز چشم انتظار ظهور مولایت صاحب الزمان باش.

انتظار، کيفيتي روحي است که موجب بوجود آمدن حالت آمادگي است براي آنچه انتظار دارند.و ضد آن يأس و نااميدي است. هر چه انتظار بيشتر باشد آمادگي بيشتر است.

هر چه عشق به «منتظر» افزون باشد آمادگي براي فرا رسيدن محبوب افزون مي گردد و دير آمدن و فراق محبوب دردناک مي گردد. تا بدانجا که انسان منتظر از خود بي خود مي شود و دردها و سختي هاي دردآور و مشکلات سخت خود را در راه محبوب حس نمي کند.همانند کسي که در پي شب پليدي، خسته از ظلمت و تاريکي چشم به افق دوخته و دميدن خورشيد را آرزو مي کند.

انتظار چه ويژگيهاي خاصي دارد؟

انتظار، در درجه نخست ويژه حيات و زندگي است. ماهيت زندگي انسان با انتظار و اميد به آينده عجين شده، به گونه اي که بدون انتظار، زندگي مفهومي ندارد.

هر انسان زنده اي که در انتظارهاي خويش، به تداوم حيات مي انديشد و بقاي خويش را انتظار دارد، تمام حرکت و سکون خود را در راستاي اين انتظار و در جهت متناسب با تداوم حيات قرار مي دهد.و لذا در روايات اسلامي مي بينيم که انتظار فرج از افضل اعمال امت پيامبر (ص) شمرده شده است.

يعني ويژگي انتظار در عمل در راه رسيدن به حيات است تا پيروان مهدي (عج) بکوشند تا خود را به امامشان نزديک کنند و مانند او بينديشند و امت با امام در انتظار به سر برند، زيرا امام نيز در انتظار ظهور خود به سر مي برد.

جامعه منتظر، هر حادثه اي هر چند عظيم و ويرانگر، و هر عاملي هر چند بازدارنده و يأس آفرين، او را از تحقق هدف هاي مورد انتظار مأيوس نمي کند و همواره به امام خود اقتدا مي کند

امامي که در برابر مشکلات شکننده و حوادث کوبنده قرن ها و عصرها استوار ايستاده است و ذره اي در اصالت راه و کار خود ترديد نکرده است.

امام مهدي (عج) مي فرمايند:

«… لإنّ الله معنا و لا فاقه بنا إلي غيره، و الحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا… »(1):

چون خدا با ماست، نيازي به ديگري نيست، حقانيت با ما مي باشد و کناره گيري عده اي از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد.

آري! امام مهدي (عج) در چنين انتظاري به سر مي برد و با چنين ايماني در اين شب يلداي زندگي، استوار و تزلزل ناپذير ايستاده است.

و جامعه «منتظر» و امت چشم به راه نيز بايد اين ويژگي ها را در امام موعود و «منتظر» خويش خوب بشناسد و تا حد امکان مانند خود او در انتظار باشد..

مولاي ما!

«حتي ترانا و نراک»

انتظار: ديده به راه دوختن است،

لحظه شمارى كردن براى ديدار كسى يا انجام واقعه اى است،

به اميد كسى يا چيزى ماندن است،

چشم داشتن و توقّع كارى يا حادثه اى است،

نگران شخص عزيزى يا امر مهمّى بودن است.

انتظار: اميدوارى، چشم به راهى، آمادگى، نگرانى، چشم داشت و درنگ است.(2)

امّا انتظار مهدى(عليه السلام) : همه اين ها و فراتر از اين هاست

 

انتظار مهدى(عليه السلام):

ايمان به «غيب» اقرار به «ولايت» و باورداشت حق حاكميت «قرآن» است.

عصاره «يقين»، چكيده «تقوى» و خلاصه «عمل صالح» است.

عشق به «زيبايى ها»، التزام به «خوبى ها» و شوق به «كمالات» است.

«تلاش» براى «يافتن»، «مقاومت» براى «رسيدن» و «جهاد» براى «ساختن» است.

انتظار مهدى(عليه السلام) : روايت «اشتياق»، حديث «جستجو» و قصّه «وصل» است.

انتظار مهدى(عليه السلام) : اقتداى به او، بيعت با او، و سرسپارى به فرمان اوست. رمز پايدارى، سرّ استقامت و راز جانبازى در راه اوست.

انتظار مهدى(عليه السلام) : «عامل رشد»، «پشتوانه مقاومت و «ضامن پيروزى» پيروان امامت است.

انتظار مهدى(عليه السلام) : سنگربانى «عقيده»، مرزبانى «انديشه» و مبارزه در راه پاسدارى از «فرهنگ اسلام و ولايت» است.

 

انتظار مهدى(عليه السلام) :

انتظار روز ظهور اوست و انتظار روز ظهور او،

انتظار غلبه اسلام و قرآن است و انتظار غلبه اسلام و قرآن،

انتظار تحقق وعده هاى خداوند است.انشاء الله


پي نوشت ها :
1 . بحارالانوار، ج 53، ص 178
2 . با مراجعه به كتابهاى معتبر لغت، همچون: لسان العرب، مجمع
البحرين، مفردات راغب، المنجد، دهخدا، معين و … .

منبع: انتظار بهار و باران/واحد تحقيقات مسجد مقدس جمكران

نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام عزیزجان
احوال شما؟
کم پیدایید…
لینکتون میکن خواهرجان.
یاعلی

1392/12/10 @ 16:30


فرم در حال بارگذاری ...

خمس از دیدگاه قرآن و سنت

نوشته شده توسطرحیمی 9ام اسفند, 1392

چکیده:
با توجه به اینکه خمس یکی از واجبات دین اسلام و حکم شارع مقدس می باشد، هدف از انجام این تحقیق نشان دادن اهمیت مسأله و بررسی آیات و روایاتی است که در این مورد به ما رسیده است.

پرداخت خمس سابقه قبل از اسلام را ندارد و بعد از ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر - صلی علیه و آله و سلم-  طبق آیات و روایات پرداخت خمس واجب شد .

کلمه خمس در لغت به معنای پنج و یک پنجم و در اصطلاح فقهی یک پنجم مال است که هر مسلمانی طبق شرایط مقرره ازمال خویش به مصرف می رساند.

از ویژگی های خمس موارد مشمول بسیار گسترده و محدود نبودن آن است و دیگر این که خمس متعلق به حکومت اسلامی ولی زکات تعلق به جامعه اسلامی دارد.

نیمی از خمس سهم سادات نیازمند بنی هاشم از ایتام، مساکین و ابناءسبیل می باشد و سادات حق برداشت از صندوق زکات را ندارند.

و ادله شیعه بر وجوب خمس یکي وجود آیه شریفه:

« وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يوْمَ الْفُرْقَانِ يوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ»(الأنفال/41)

است و دیگری احادیث و روایاتی که از پیامبر و ائمه - علیهم السلام - به ما رسیده است و سومي اجماع فقهای شیعه.

در زمان حیات پیامبر- صلی علیه و آله و سلم- خمس به طور عادلانه تقسیم می شد امّا بعد از حیات ایشان ، خلفا خمس را به درخواست خود مصرف می کردند تا اینکه در زمان حضرت علی - علیه السلام- دوباره تقسیم عادلانه ای از خمس می شد.

علمای اهل تسنن، خمس را فقط در غنائم جنگی می دانند و دلایلی بر تصدیق این مدعا بیان نموده اندو فلسفه خمس را نیز تشریح نموده اند.

ولی علمای شیعه معتقدند هر فردی مبدأ محاسبه سال خمس خود را مشخص نموده و با گذشت و کسر مؤونه یک سال زندگی، یک پنجم سود درآمد خود را پرداخت می کند و این مقدار به شش قسم تقسیم می شود، سه سهم از آن خداوند و پیامبر و امام معصوم - علیه السلام- می باشد و سه سهم دیگر متعلق به سادات نیازمند است.

باتوجه به ادله علما منظور از ذی القربی، امامان معصوم -علیهم السلام- می باشند و منظور از یتیمان و مساکین و ابناء سبیل ، سادات بنی هاشم می باشند. با قرار دادن سهمی برای سادات، آنها را به خاطر مصالح عموم و این که هیچ گونه سوء ظنی به وجود نیاید آنها را کنار زده و از زکات محروم کرده است.

در زمان حضور امام معصوم (علیه السلام) ایشان خود ، خمس را دریافت نموده و به مصرف می رسانند. ولی در زمان غیبت ، ولی فقیه و مراجع معظم تقلید مقدار خمس را دریافت و طبق مصلحت جامعه مسلمین آنرا به مصرف می رسانند. در این بستر آثار اخلاقی پرداخت خمس و عدم پرداخت آن با ذکر برخی روایات و سهم هر کدام از مالکین خمس بیان شده و شرایط استحقاق خمس به سادات و آداب پرداخت و گرفتن و عدم جواز تصرف در آن توضیح داده شده است و این که سن تکلیف برای فرد پرداخت کننده شرط می باشد و در غیر این صورت ولی او خمس را پرداخت می کند به جز دو مورد که مورد بررسی قرار گرفته است.

در نتیجه اگر مسلمین به امور واجب خود بپردازند و حقوق اسلام را رعایت کنند تا حدودی تناسب طبقاتی اقتصاد در جامعه رعایت می شود و فقر و گرسنگی از بین می رود.

ازمنابع دست اول قرآن کریم و منابع دست دوم از قبیل کتب اعتقادی در این نوشتار استفاده شده و روش انجام این تحقیق به صورت فیش برداری و کتابخانه ای بوده است.


فرم در حال بارگذاری ...

اهمیت زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها

نوشته شده توسطرحیمی 6ام اسفند, 1392


قبل از ارتحال حضرت فاطمه معصومه (س)، از وجود مبارك امام صادق (ع) رسيده است كه از خاندان ما بانوي مكرّمه‌اي در قم دفن مي‌شود كه به شفاعت او شيعيان ما به بهشت مي‌روند (1).

بعد از جريان امام صادق (ع)، از وجود مبارك امام رضا (ع) رسيده است: اگر كسي فاطمة معصومه را زيارت كند، بهشت براي او ثابت است(2).

بعد از وجود مبارك امام رضا (ع)، از امام جواد (ع) رسيده است: اگر كسي عمّة مرا در قم زيارت كند، بهشت براي اوست (3).

اولويّت مالكيّت بهشت براي انسان مؤمن نسبت به ديگر درجات

اين احاديث گاهي قم را حرم اهل بيت مي‌دانند ؛ نظير آنچه كه از امام صادق (ع) رسيده است : حرم من و حرم فرزندان من قم است (4).

گاهي اين احاديث پيام ديگري دارند و آن اينكه به شفاعت اين بانو، شيعيان به بهشت مي‌روند. گاهي پيام ديگر حديث اين است: اگر كسي اين بانو را زيارت كرد، بهشت براي او ثابت است. و گاهي هم تعبير برتر و بالاتري است، و آن اينكه: (فَلَهُ الجَنَّه).

تعبير فَلَهُ الجَنَّه غير از تعبير ورود بهشت است، غير از تعبير ثبوت بهشت است. در آن روايت اوّل كه از وجود مبارك امام صادق (ع) رسيده است، فرمود: به شفاعت اين بانو شيعيان ما وارد بهشت مي‌شوند. ورود در بهشت به معناي اقتدار در بهشت نيست ؛ ورود در بهشت مستلزم شفاعت كردن نيست ؛ حداكثر آن است كه خود انسان وارد بهشت مي‌شود. ولي تعبير (فَلَهُ الجَنَّه) بالاتر از تعبير ورود در بهشت است. يعني اگر كسي اين كريمة اهل بيت را عارِفاً بِحَقِّهَا (5)زيارت كرد، مالك بهشت مي‌شود ؛ فَلَهُ الجَنَّه.

تعبير قرآن كريم هم دربارة بهشتي‌ها متنوّع است ؛ گاهي قرآن كريم بيانش اين است: اگر كسي فلان عمل خير را انجام داد به بهشت مي‌رود ؛ گاهي مي‌فرمايد: بهشت مال اوست. اگر تعبير اين بود كه با فلان عمل صلاح و فَلاح وارد بهشت مي‌شود، نمي‌توان از او استفادة شفاعت كرد. ولي اگر تعبير قرآن اين بود كه اگر كسي فلان كاري را انجام داد، بهشت مال اوست ؛ فَلَهُ الجَنَّه. اگر بهشت مِلك و مُلك بهشتي شد، او مجاز است به اذن خدا عدّه‌اي را هم به همراه خود ببرد. بنابراين اين مربوط است به درجات زيارت اين بانو.

بهره مندي همة انسانها از بهشت به واسطة زيارت كريمة اهل بيت (س)

گر چه در مستحبات سخن از تعدّد مطلوب است، ولي اگر كسي خواست آن بهرة نهائي را از زيارت كريمة اهل بيت ببرد، بايد عارِفاً بِحَقِّهَا باشد. چون نُصوصي كه دربارة فضيلت زيارت كريمة اهل بيت (ع) وارد شد، دو طائفه است ؛

  1. طائفة اُولي مطلق است كه اگر كسي اين كريمه را زيارت كرد، وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّه(6)و مانند آن.
  2. طائفه ثانيّه مقيّد است كه دارد: مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّهَا. چون معمولاً در مستحبات تعدّد مطلوب مطرح است، و نه وحدت مطلوب ؛ اينچنين نيست كه ثواب زيارت مخصوص عارفان اهل بيت باشد، و ديگران طرفي نبندند ! بلكه همگان بهره مي‌برند ؛ منتها عارفان به حق ولايت بهرة بيشتري را نصيب خود مي‌كنند، و ديگران بهرة ضعيف‌تر و متوسط تر.

اگر دربارة كريمة اهل بيت (س) گفته شد: به شفاعت اين بانو شيعيان ما به بهشت مي‌روند ؛ تنها بهشت بعد از مرگ مراد نيست ! هم بهشت بعد از مرگ مراد است، هم بهشت قبل از مرگ. بهشت بعد از مرگ روشن است، در قبال جهنّم است ؛ امّا بهشت قبل از مرگ همان معرفت و حكمت است كه در قبال جهالت است.

چگونگي اطلاق ” حكمت ” بر بهشت در بيان نبوي (ص)

مرحوم صدوق (رض) در كتاب شريف اَمالي، آن احاديث معروفِ دربارة أنتَ يا عَلِيُّ بابُها را كه نقل مي‌كند، اين حديث نوراني را هم نقل مي‌كند كه وجود مبارك رسول اكرم (ص) به امير المؤمنين (ع) فرمود: أنَا مَدينَهُ الحِكمَهْ وَ هِيَ الجَنَّهْ وَ أنتَ يا عَلِيُّ بابَها (7). من شهر حكمتم، و حكمت بهشت است، و تو‌اي علي دَرِ اين بهشتي. در قبال حكمت، سفاهت است ؛ و سفاهت، دوزخ است. يك سفيه در دوزخ قرار دارد ؛ و حكمت، بهشت است. و در دنيا انسان حكيم، فقيه و متخلّق در بهشت است. اگر طبق آن روايتي كه از امام صادق (ع) رسيده است كه به شفاعت كريمة اهل بيت شيعيان ما به بهشت وارد مي‌شوند ؛ اختصاصي به شفاعت بعد المُوت ندارد ! هم شفاعت بعد از مرگ را شامل مي‌شود، هم شفاعت قبل از مرگ را. به بركت اين بانو، عدّة زيادي به علوم الهي بار يافته‌اند.

از وجود مبارك امام رضا (ع) رسيده است كه ادب زيارت قبور ائمه (ع) چنين است:

وقتي انسان به مشهدي از مشاهد مشرّفه بار يافت، بگويد:

اَلسَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعرِفَهِ‌الله (8). اگر اينها محلّ معرفت خدايند، و معرفت خدا حكمت است، و حكمت جنّت است ؛ پس اُنس به مزار اينها سبب ورود در بهشتِ حكمت خواهد بود.

(بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي در جلسة تفسير موضوعي قرآن كريم در جمع طلاب و فضلاي حوزة علمية قم ـ 1378)

* پاورقي:
(1) ر. ك: سفينه البحار / جلد 2 / صفحة 376
(2) ر. ك: وسائل الشيعه / جلد 14 / صفحة 576 ـ بابُ اِستحبابِ زِيارَهِ قَبرِ فاطمه بِنتِ مُوسي بن جعفر (ع) بِقُم
(3) ر. ك: وسائل الشيعه / جلد 14 / صفحة 576
(4) ر. ك: بحار الأنوار / جلد 60 / صفحة 216
(5) مستدرك الوسائل / جلد 10 / صفحة 368
(6) مستدرك الوسائل / جلد 10 / صفحة 368
(7) الأمالي لِلصدوق / صفحة 388
(8) عُيون أخبار الرِّضاء (ع) / جلد 2 / صفحة 271

 

برای زیارت آنلاین حرم حضرت معصومه(س) روی عکس زیر کلیک نمایید.


اگر فلش پلیر ندارید…
جهت دريافت نرم افزار Flash Player براى مرورگر Internet Explorer اينجا كليك كنيد جهت دريافت نرم افزار Flash Player براى مرورگر Mozilla Firefox اينجا كليك كنيد

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: وحید خاصه [بازدید کننده]
وحید خاصه
5 stars

خیلی عالی بود من وقتی گاها به قم میرم و به زیارت میرم حال عجیبی پیدا میکنم که انگار به زیارت امام رضا علیالسلام رفتم.التماس دعا

1393/01/15 @ 13:17
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام مجدد
به روزیم عزیزجان…

1392/12/10 @ 17:55
نظر از: alzahra-mo [عضو] 
5 stars

امام حسن عسكری علیه السلام فرمود:

ابراهیم خلیل علیه السلام برای این دوست خدا لقب گرفت

چون زیاد صلوات بر محمّد و آل محمّد (صلوات الله علیهم) می فرستاد

(وسایل الشیعة جلد 7، صفحه 195)
.
.
.
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا

تَسْلِیمًا ﴿احزاب / ٥٦﴾


الحاقیات:
  • _.jpg -   ضمیمه یافت نشد!
1392/12/06 @ 21:56
نظر از: الزهرا المرضيه (س) اصفهان [بازدید کننده]
الزهرا المرضيه (س) اصفهان

با سلام و احترام

” اللهم ارزقنازیارتهم في الدنيا و شفاعتهم في الآخره” امين يا رب العالمين

ممنون از مطلب خوبتون.

التماس دعا….

1392/12/06 @ 21:40


فرم در حال بارگذاری ...

گناه مغفور و نيكى مقبول

نوشته شده توسطرحیمی 6ام اسفند, 1392

قال الامام صادق عليه السلام:

يَا ابْنَ جُنْدَب كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقُوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ كُلُّ الْبِرِّ مقبولٌ اِلاّ ما كانَ رِئاءً. يَا ابْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فى اللّهِ وَ اسْتَمْسِكْ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بِالْهُدى يُقْبَلُ عَمَلُكَ فَاِنَّ اللّهَ يَقولُ « وَ إِنِّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»(طه/82) فَلا يُقْبَلُ اِلاّ الايمانُ و لا ايمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِيقين و لايقينَ اِلاّ بِالخُشوعِ وَ مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى يُقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا «وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم»( بقره /213).


آمرزش تمام گناهان
اولين جمله اين روايت شريف كه مى‌فرمايد: كُلُّ الذُّنوبِ مغفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِك؛ هر گناهى آمرزيده مى‌شود مگر جفاكردن در حق برادران ايمانى ات. درباره آمرزش گناهان در قرآن كريم داريم كه مى‌فرمايد:

إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛( نساء / 48) مسلّماً خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمى‌بخشايد و غير از آن را براى هركسى بخواهد، بخشايد. مطابق اين آيه، خداوند هرگناهى را مى‌آمرزد، يا به تعبير ديگر، امكان اين كه خداوند آن را بيامرزد وجود دارد، مگر گناه شرك؛ شرك گناهى است كه خدا آن را نمى‌آمرزد. البته اين هم كه مى‌فرمايد ،شرك را نمى‌آمرزد، منظور اين است كه كسى مشرك از دنيا برود، وگرنه اگر كسى قبلا مشرك بوده و بعد توبه كرده و موحد شده است، خداوند گناهش را مى‌آمرزد؛ كما اين كه هرگناهى با توبه قابل آمرزش است. بنابراين منظور از اين كه مى‌فرمايد، گناه شرك آمرزيده نمى‌شود، اين است كه اين گناه را جبران نكند و بدون توبه از دنيا برود.

اما ساير گناهان چطور؟ آيا ساير گناهان هم اين طور است كه اگر انسان بدون توبه از آنها از دنيا برود به هيچ وجه آمرزيده نمى‌شود؟ اين آيه مى‌فرمايد، ساير گناهان اين گونه نيستند و ممكن است با وجود اين كه شخص در اين دنيا آن را جبران نكرده و توبه ننموده است، خداوند آن گناه را بيامرزد؛ مثلا گناهان صغيره را قرآن مى‌فرمايد خداوند مى‌آمرزد:

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ(نساء /31) اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شده ايد دورى گزينيد، بدى‌هاى شما را مى‌زداييم. در توضيح و تفسير اين آيه گفته شده است كه منظور آن است كه اگر شخص از گناهان بزرگ (كبيره) اجتناب ورزد، در صورت ارتكاب گناهان كوچك (صغيره) خداوند آنها را مى‌آمرزد. هم چنين در آيه ديگرى مى‌فرمايد:

الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ(نجم / 32)آنان كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها، جز لغزش‌هاى كوچك، خوددارى مى ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است.

از اين آيه نيز استفاده شده است كه به شرط خوددارى از ارتكاب كباير، خداوند گناهان كوچك را مى‌بخشد. البته بايد توجه داشت كه خودِ اصرار ورزيدن بر انجام گناه صغيره، گناه كبيره محسوب مى‌شود. در هر حال، گناه صغيره را گرچه انسان از آن توبه نكرده باشد خداوند مى‌آمرزد.

و اما در مورد گناهان كبيره، اگر انسان از آن توبه كند روشن است كه آمرزيده مى‌شود و بحثى ندارد. بحث در جايى است كه انسان بدون توبه از آنها از دنيا برود. امام صادق(عليه السلام) در اين روايت مى‌فرمايند در اين جا نيز اميد آمرزش وجود دارد، همان‌گونه كه مفاد آيه شريفه:

إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ… نيز همين است. در اين باره، خلاصه بحث اين است كه چنين كسى اگر شرايط شفاعت را داشته باشد، در مراحل مختلفى كه از سكرات موت تا قبر و برزخ و قيامت وجود دارد، سرانجام در يكى از اين مراحل آمرزيده خواهد شد. البته اين كه شرايط شفاعت چيست خود بحثى مستقل است كه در اين مقال نمى‌گنجد؛ اما به هرحال چنين كسى، گرچه پس از ده‌ها يا صدسال معذّب بودن، سرانجام به نجات و رهايى خواهد رسيد.
امام صادق(عليه السلام) در اين روايت ضمن تأكيد بر اصل كلى آمرزش همه گناهان، مى‌فرمايد اين قاعده يك استثنا دارد و آن عبارت است از جفا كردن در حق برادران ايمانى: كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ. «عقوق» از ريشه «عقّ» به معناى آزار و اذيت و بدرفتارى كردن است. روشن است كه بدرفتارى با برادران ايمانى و آزار و اذيت كردن آنان موجب تضييع حقوق آنها و جفاى به آنان مى‌شود. بنابراين معناى اين سخن امام صادق(عليه السلام) اين است كه هر گناهى آمرزيده مى‌شود، مگر آنچه موجب تضييع حقوق برادران ايمانى و جفاى به آنان گردد. سرّ مطلب هم كه آمرزيده نمى‌شود اين است كه چون حق الناس است. حق الناس حتى با توبه هم آمرزيده نمى‌شود و انسان بايد صاحب حق را راضى كند و از او حلّيّت بطلبد.


پندهاي امام صادق(عليه السلام) به ره‌جويان صادق/ آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي


فرم در حال بارگذاری ...

توصیه های آیت الله جاودان به یک وبلاگ نویس

نوشته شده توسطرحیمی 4ام اسفند, 1392
نویسنده وبلاگ ” انسانیت” درباره دیدارش با آیت الله جاودان از اساتید اخلاق تهران و توصیه های وی اینگونه نوشته است:

یکشنبه شب بود که دوست عزیز و هم مباحث دوران حضورم در حوزه ی علمیه حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی، علی آقای امامی که دیگر باید عادت کنم تا او را حجت الاسلام والمسلمین علی امامی صدا کنم، به من تلفن زد و گفت که می خواهد از حضرت آیت الله جاودان برای من وقت ملاقات خصوصی بگیرد.

حقیر که از دوران نوجوانی ارادت خاصی به این مرد روحانی و عظیم الشان داشتم، عرض کردم که بسیار مشتاق این دیدار هستم هرچند در قلبم احساس می کردم که ایشان مرا نپذیرند. به هر حال این دانشمند بزرگ هم سرشان شلوغ است و یقینا همچون دیگر بزرگان، خسته از بی وفایی یاران هستند.

توفیق الهی حاصل شد و در ساعت یازده شب، حاج آقا به علی آقا اجازه دادند که در جلسه ی روز دوشنبه مورخه هفتم خرداد ماه سال 1392 ساعت 14 واقع در چهار راه سیروس شرکت کنیم.

وارد جلسه شدیم، در خانه ی قدیمی شیخ مرتضی زاهد که حالا در دست ساخت بود و کارش رو به اتمام، ختم صلوات گرفته بودند؛ دوستان قدیمی همگی حلقه ای زده بودند و صلوات می فرستادند. ما هم تسبیحی به دست گرفتیم و صلوات فرستادیم. روضه ای خوانده شد و پس از آن سفره ی نهار را انداختند. آقای امامی به سمت حاج آقا رفتند و رزومه ی من را به دست حاج آقا دادند. البته من نمی دانستم که ایشان رزومه ی مرا آورده و از این موضوع قدری خجل شدم. حاج آقا مرا خواستند و با حقیر دست دادند. علی می گفت در اینهمه سالی که من شاگرد حاج آقا هستم ایشان دست نداده اند، ببین تو را دوست دارند که دست می دهند.

حاج آقا نگاهی محبت آمیز به صورت حقیر انداختند و فرمودند: “آبگوشت با مایکروسافت آمریکا منافاتی دارد؟” عرض کردم: “خیر” فرمودند پس برو نهارت را بخور و بعد بیا تا صحبت کنیم.

من و علی رفتیم، هر دو یک نهار گرفتیم و مشغول شدیم. آبگوشت خوشمزه ای بود. حاج آقا به من نگاه می کردند، از نگاهشان خجالت می کشیدم. زودتر از این ها باید برای کسب تکالیف اخلاقی به خدمت بزرگان می آمدم. نهار تمام شد.

بعد از نهار حاج آقا به سرعت پاسخ سوالات شاگردها را می دادند و با آن ها یکی پس از دیگری به سرعت خداحافظی می کردند که هر چه زودتر فضا آماده شود تا حقیر با ایشان صحبت کنم. در این مدت من و علی مدام بحث می کردیم. او می گفت که من نمیمانم و میروم و من اصرار داشتم که او هم در این ملاقات کنار من بماند.

همه رفتند، نوبت به ما رسید. وقتی به سمت حاج آقا رفتم علی از پشت سر من از اتاق خارج شد. دیروز در فوتبال پایم را زده بودند و درد می کرد، به همین خاطر نتوانستم برگردم و جلوی خروج علی را بگیرم. دیگر کاری از دستم بر نمی آمد، باید به تنهایی می نشستم و با استاد صحبت می کردم.

در ابتدا حاج آقا فرمودند: “آبگوشت دوست نداشتی؟” عرض کردم: “دوست دارم” فرمودند: “پس چرا کم خوردی؟” عرض کردم: “میل به غذا نداشتم. قبلا در منزل با والده کمی نهار خورده بودم” فرمودند: “بسیار خوب، من در خدمتم”

عرایضم را شروع کردم، از مشکلات گله کردم. حاج آقا نگاهی محبت آمیز به صورت من کردند و با لحنی مهربان فرمودند: “در کدام مقطع علمی هستی؟” پاسخ دادم. ایشان فرمودند: چرا نفر اول رشته ی خودت نیستی؟ به درد نمی خورد.

خندیدم. ایشان نگاهی جدی تر کردند و فرمودند: “تو نماز می خوانی، روزه می گیری. با دیگر دانشمندان عالم نباید فرق داشته باشی؟” عرض کردم: “حق با شماست” فرمودند: “راز خلقت را به تو می گویم. هر کسی که همت به انجام کاری می کند، لا جرم به هدف خود می رسد. ربطی ندارد که مذهبی باشد یا نباشد. این قانون خلقت است.”

در این موضوع به فکر فرو رفته بودم که حاج آقا فرمودند: “خودت را به سرعت به مزار آیت الله حق شناس برسان و سلام کن، سپس سوره ی یس را بخوان و از ایشان طلب مدد کن.”

عرض کردم: “احساس می کنم که روزیِ حقیر در ابواب علمی و معنوی و … کم شده است. برخی مشکلاتم گره خورده است و باز نمی شود.” فرمودند: “نماز اول وقت دقیق، دائم الوضو بودن و قرآن خواندن(حد اقل روزی پنجاه آیه هروقت که حوصله داشتی) مشکلات تو را حل خواهد کرد.”

بعد هم راجع به مسائل زیادی صحبت شد که به اختصار عرض می کنم. ایشان ضمن انتقاد از دانشمندان و نخبگانی که خاک ایران عزیز را رها کرده و به خارج از کشور سفر می کنند فرمودند: “این بسیار خوب است که شما مانده اید و برای ساخت کشور کمک می کنید، انشاالله اگر همت کنید می توانید از بزرگان عالم بخواهید که غربی ها را مجبور کنند که بزرگترین جوایز و تقدیرهای علمی دنیا را از شما داشته باشند. حتی جایزه ی نوبل، حتی ده ها دکترای افتخاری از بزرگترین دانشگاه های دنیا، هاروارد و پرینستون.” در ادامه ایشان فرمودند: “انتظار می رود که شما با حضور در کشورمان، ایران را به بزرگترین قطب IT دنیا تبدیل کنید.”

سپس به ذکر مطالبی از دانشمندانی که با کشف های مضرشان به طراحی بمب اتم و بمب های لیزری پرداختند، فرمودند که انیشتین در اواخر عمر از این موضوع ناراحت بود. سعی کنید این اتفاقات برای شما نیفتد. دعا کنید که مفید باشید اما برای خودتان، برای کشورتان؛ نه برای دشمنان.

همچنین در مسئله ی ازدواج نیز، ایشان توصیه هایی به حقیر داشتند. ایشان فرمودند: “خانم ها معمولا به دنبال زیبایی هستند. به والده بفرمایید زیبایی را در درجه ی سوم قرار دهند. زن زیبا برای مردم است. اگر هم پاکدامن باشد باز هم در معرض خطر است. زنی بگیرید که بتوان در سیمای او نگاه کرد. مابقی می شود اخلاق و اصالت. این تجربه ی عمر بندست که می گویم. حواستان باشد که دختری نگیرید که اگر در ماشین شما نشست فکر کند که چه خبر شده است! زن باید دارای اخلاق باشد. مگر صورت زیبا چند دقیقه از شبانه روز را پر می کند؟ اصلا یادتان باشد که زیبایی وقتی مال خود انسان است، ارزشش تنزل پیدا می کند. البته اینکه شما جوانان به زیبایی علاقمندید طبیعی است ولی نباید معیار و ملاک اول شما برای تشکیل زندگی باشد.”

همچنین حاج آقا در انتها به حقیر فرمودند که به خداوند عالم زیاد پناه ببرید، فرمودند این جمله را زیاد بگو: “پناه می برم به خدا” و پناه ببر. مگر می شود شما درخواست کنید و پاسخ ندهند؟

این جلسه با دعای حضرت آیت الله جاودان برای حقیر سرا پا تقصیر تمام شد و من این روز را در زندگانی خودم ثبت خواهم کرد چرا که یکی از مهم ترین و زیباترین و پر اهمیت ترین روزها بوده و شاید در آینده به این نتیجه برسم که نقطه ی عطف زندگی من بوده است.
منبع:سایت عقیق



فرم در حال بارگذاری ...

ماجرای کر بودن ارادی گوش آیت الله بروجردی

نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1392

آیت الله جاودان









 

 

به گزارش خبرگزاری تسنیم،  جلسه سخنرانی و روضه که پس از نماز مغرب و عشاء و با قرائت زیارت آل یاسین آغاز شد، استاد جاودان به سخنرانی پرداخت و سپس روضه و ذکر توسل خوانده شد. طبق روال گذشته چهارشنبه این هفته نیز در حسینیه شیخ مرتضی زاهد با حضور پرشور جوانان برگزار شد.

مشروح سخنرانی حجت الاسلام جاودان را بخوانید:

*دین را خدای رب العالمین فرستاده است. پیامبران را خدای رب العالمین فرستاده است. کتاب های آسمانی را خدای رب العالمین فرستاده است. نه خدای رازق. خدای رازق پیغمبر فرستاده است؟ نه. خدای رازق رزق داده است. مشخص است؟ خدای خالق پیغمبر را خلق کرده. اما چه کسی او را پیغمبر کرده؟ خدای رب العالمین او را پیغمبر کرده و خدای رب العالمین او را برای ما فرستاده است. اگر این را بفهمیم خیلی چیز فهمیده ایم. خدای رب العالمین در دست حضرت موسی علیه السلام ید بیضاء قرار داد و چوب دستی او را اژدها کرد. خدای رب العالمین طوفان نوح را به پا کرد. اگر بفهمیم خیلی حرف عظیمی است. خدای رب العالمین ادیان را فرستاده است.

*البته ادیان که نیست، ما یک دین داریم، به مناسبت پیامبران می گویم ادیان. مثلا اگر پنج تا پیامبر اولوالعظم داریم، اینها را خدای رب العالمین فرستاده است. آن پیامبران بعدی را چه کسی فرستاده است؟ خدای رب العالمین. ببینید ما سیصد و خورده ای پیامبر و رسول داریم، بقیه نبی هستند.

*حالا فعلا بحث مان فرق رسول و نبی نیست. خدای رب العالمین پیامبران و ادیان و کتاب های آسمانی را فرستاد و معجزات را به دست انبیاء جاری ساخت. ساده بودها. دقت کنید. دین مبتنی بر ربوبیت رب العالمین است، چون خدای رب العالمین است، دین را فرستاده. دین مبتنی بر ربوبیت اوست نه خالقیت او.

* بُن همه ادیان جریان تربیت است. خدای تربیت کننده پیامبر و کتاب آسمانی و دین فرستاده. دین مبتنی بر جریان تربیت است. خدای متعال می خواسته انسان ها را تربیت کند. سایر مخلوقات تحت یک جریان طبیعی تربیت می شوند، مثلا گوسفند باید شصت هفتاد کیلو شود، اگر فقط آب و غذا بخورد به این مقصود می رسد، اما انسان نباید شصت هفتاد کیلو شود.

*از آنجا که ما ابعاد مختلفی داریم، باید در تمام ابعاد تربیت شویم. مثلا در جریان بدن، نباید چاق شویم. چاق و لاغر شدن دست خودمان است. اما مثلا اینکه قدمان کوتاه شود یا بلند شود دست خودمان نیست، اما می توانم چاق شوم و می توانم لاغر شوم. می گویند این را حساب کن. این هم می رود در جریان تربیت. مثلا، شما باید حرف زدن را بلد باشید. این در جریان تربیت است دیگر. باید حرف زدن را بلد باشید. نباید طوری حرف بزنید که دل یک کسی بسوزد. بفهمی چه می گویی.

*در یک جلسه ای خدمت آیت الله مصباح بودیم، ایشان هرچه که می خواستند بگویند، ابتدا در دهانشان مزه مزه می کردند و بعد می گفتند. وقتی انسان تربیت شود، اینگونه می شود. هر نگاهی که می خواند بکند، با حساب نگاه می کند. هر حرفی که می خواهد بزند، با حساب حرف می زند. هر قدمی که می خواهند بردارد، با حساب برمی دارد. هر رفیقی که انتخاب می کند، با حساب انتخاب می کند.

*تربیت یک مربی می خواهد، اصطلاحا می گویند یک متربی می خواهد و یک مربی. متربی یعنی شاگردی که باید تربیت شود. آن مربی، باید مربی کامل باشد، مربی ای که ناقص باشد نمی تواند. مثلا شما مربی زبان انگلیسی ای داشته باشید که خودش درست زبان انگلیسی بلد نیست. خب نمی شود.

*مربی باید تمام و کامل و درست باشد. متربی باید استعداد تربیت داشته باشد. معمول انسان ها و آنهایی که در سطح متوسط هستند این است که استعداد تربیت شدن را دارند. لزومی ندارد که نابغه باشد. ببینید اگر بنا باشد که نابغه باشد تا تربیت شود، پنج نفر می شوند. درحالیکه طرح خدای متعال این نیست و ادیان را برای تربیت همه مردم فرستاده است. پس همه می توانند. جز کسانی که از سطح معمولی هوش پایین تر باشند. درمورد آنها اصطلاح و اسم خاصی وجود دارد. ممکن است آن نشود. البته معمولا یک درجاتی از تربیت را روی آنها هم عمل می کنند. مثلا فرض کنید از نظر حرکت مشکل دارد و رویش کار می کنند و از نظر حرکت بهتر می شود.

*عبدالله اُبی رئیس منافقین بود. منافقین عصر پیامبر دو دسته بودند. منافقین آشکار که دیگران آنها را می شناختند و  منافقینی که دیگران آنها را نمی شناختند. عبدالله ابن ابی جز منافقین آشکار بود. برای نماز هم می آمد. این آدمی که منافق است، یعنی مربی را قبول ندارد. بنابراین هروقت بتواند از زیر دستورات در می رود. پس تربیت به عنوان رکن اول به ایمان احتیاج دارد. وَالَّذِینَ آمَنُوا که در قرآن آمده. همه وَالَّذِینَ آمَنُوا هایی که در قرآن آمده و وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ که در مرحله بعد است، یعنی می گویند این آدم مربی اش را قبول دارد. اعتقاد دارد که تمام نقطه نقطه اش درست است.

*اینجا بود که شیطان گیر کرد و خیلی اساسی گیر کرد و رانده شد. عبارت چه بود؟ گفتند این منافق بود. وقتی کسی به یکی از دستورات مسلم شک داشته باشد، مرتد است. در عصر پیغمبر به پیغمبری ایشان شک داری پس با ربوبیت الهی مشکل داری. وقتی کسی به یک دستور مسلم شک دارد و زیر بار نمی رود، به توحید برمی گردد. اگر عملا زیر بارش نمی رود، گناهکار است که برای خیلی از ماها از این موارد پیش می آید.

*استقامت لازم است تا تربیت به مقصد برسد. اصلا هیچ تربیتی وجود ندارد مگر اینکه انسان استقامت بورزد. دوستان ما می خواستند زبان انگلیسی بیاموزند. اگر به طور فشرده کار می کردند، یعنی روزی هشت ساعت، شش ماهه زبان انگلیسی را یاد می گرفتند. اگر یک کم کمتر کار می کردند، یکی دو سال طول می کشید. ببینید یک استقامت و پیگیری و دنبال کردن و مداومت شش ماهه، یک ساله یا دو ساله می خواهد تا فقط در یک وجه که یک زبان است، مسلط شود. من می خواهم بر زبانم، بر چشمم، بر گوشم، بر همه اینها مسلط شوم. اگر می توانستم برایتان مثال بزنم، می فهمیدید که این چگونه است.

*داستان حاج آقای حق شناس را بارها عرض کرده ام. من پیش خودم می گفتم که خب گوش ایشان سنگین است یک دکتری بیاوریم و برای گوششان یک کاری بکنیم. آن دوستمان به من خبر داد که یک دکتر درجه اول آوردیم و نیم ساعت سه ربع ایشان را معاینه کرد و گفت آقا این گوش قابل معالجه نیست. این دست خود ایشان است. هروقت می خواهد می شنود و هروقت می خواهد نمی شنود. اگر انسان تربیت ببیند به این حد می رسد. هروقت بخواهد می شنود و هروقت بخواهد نمی شنود. البته کسانی که این را می گفتند نمی فهمیدند یعنی چه. می گفتند مثل اینکه مرحوم آقای بروجردی هروقت بخواهد می شنود. گوش ایشان هم یک کمی سنگین بود. هروقت می خواست می شنید.

*اختیار انسان دست خودش می آید. اگر اختیار انسان دست خودش بیاید، اختیار عالم هم دستش می آید. اینگونه عرض می کردم. اگر تو خودت را فتح کردی، از من که گذشته، اگر یک جوان و نوجوانی همت گماشت و از نوجوانی همت گماشت، نه من و شمایی که از دست رفته ایم، کسی که از نوجوانی و جوانی همت گماشت، می تواند. تا چه زمانی؟ یک کاری بکن که زیر بیست سالگی یک کاری بشود و یک طوری بشود. اگر بگذرد سخت می شود.

*در آیه 30 سوره مبارکه فصلت و آیه 13 سوره مبارکه احقاف می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ. همان حرفی که اول عرض کردم. رَبُّنَا اللَّهُ من مربی را قبول دارم. مربی کامل و صد در صد و درست است. صد در صد درست است و من قبول دارم. إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ مربی درست است. تمام است. پیامبر چه بود؟ پیامبر فرستاده مربی اصلی است. در ادامه آیه می فرماید: ثُمَّ اسْتَقَامُوا من مربی را قبول دارم و چون ایمان دارم، استقامت می ورزم. اگر من یک روز برای نماز صبح زود بلند شوم و اول وقت بخوانم، این هم خوب است، بد نیست. اما ثمر این به اندازه یک روز است. اگر همیشه نماز صبحت را اول وقت خواندی، آن ثمر اصلی بدست می آید.

*به دوستان عرض می کنم شما هر روز یک زیارت امام زمان بخوانید. همین زیارت آل یاسین را هر روز بخوانید. اگر یک روز بخوانیم چطور؟ یک روز بخوانید هم خوب است. اما آن وقت ثمر اصلی را می دهد که انسان هر روز به یاد امام زمانش باشد و به درگاه ایشان عرض [ارادت کند.] یک نکته عرض کنم. در همان داستان شیطان که عرض می کردم، شیطان چکار کرد؟ جلوی امام زمان خودش سرش را بالا نگاه داشت. حضرت آدم امام زمان آن دوران بود. همه فرشتگان ایمان داشتند و کرنش و سجده کردند.

*حالا اگر انسان صد هزار سال خدمت امیرالمومنین باشد خب خوب است. اما این می ماند و بعداز صدهزار سال می آیند می گویند لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. بستگی دارد به مقدار کاری که انسان کرده است. تمام کاری که شما در طول روز انجام می دهید در این موثر است که فرشته ها چه زمانی بیایند بگویند لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. یا ممکن است برای قیامت بماند. وقتی شما به قیامت وارد می شوی، هزار جور ترس و مشکل و این حرف ها هست. اواسط دوران قیامت در این پنجاه هزار سال می گویند. آقا راست است؟ پنجاه هزار سال! اینجا اگر ترس زیاد باشد، دو دقیقه طول بکشد، انسان سکته می کند. اینطور نیست؟ پنجاه هزار سال. وسطش می آید. بستگی دارد به اینکه انسان چه مقدار کار کرده باشد. می آیند می گویند لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. ولی اگر در خاطرتان باشد یک کسانی که طیبین هستند.

*در همان لحظه مرگ به آنها می گویند فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. همه چیز تمام شد. از حالا به بعد، شادمانی است. چقدر شادمانی؟ اصلا قابل تصور نیست. یعنی اگر آن شادمانی ای که برای یک نفر پیش می آید را بین ماها تقسیم کنند، همه مان از شدت شادمانی می میریم. برای یک نفر انقدر شادمانی است. می تواند تحمل کند. بله. حظ و لذتش را هم در همان درجه اعلا می برد. ما کوچک هستیم و همه چیز را با همان کوچکی خودمان می سنجیم. مثلا یکی یک ربع سکه در کوچه پیدا کند، دیگر پرواز می کند. اندازه های ما اینگونه است. چه عرض می کردم؟ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ. در آیه بعد یعنی آیه 14 سوره مبارکه احقاف می فرماید: أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ خب زحمت کشیده. بارک الله. می گویند یک کسی خیلی کله پاچه دوست داشت، رفته بود شاگرد کله پزی شده بود. صبح و ظهر و شب دلش پر می زد اما نمی خورد. مثال است ها. البته نمی شود که آدم سی سال دلش کله پاچه بخواهد. درست می شود.

*اگر انسان یک مدتی دندانش را روی جگرش بگذارد، جگرش معالجه می شود. همه ما همین جا کم می آوریم و دندان روی جگر نمی گذاریم. مدام برمی داریم. حالا این که در آیه فرمود شرط سوم بود. اول متربی باید مربی را قبول داشته باشد. دوم باید طبق دستورات او عمل کند، سوم در عمل استقامت بورزد. باور کنید، آدم اگر خودش را فتح کند، خیلی عظیم است.  آن هفته داستان را برایتان عرض کردم. گفت زمین مرتضی به تو می گوید آرام باش. اینکه چیزی نیست.

*در آیه 30 سوره مبارکه فصلت می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا، استقامت به ثمر می رسد. در ادامه آیه می فرماید: تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ آقا ملائکه فقط به پیغمبران نازل می شوند؟ به آدمیزاد هم نازل می شوند. آدمیزادی که حرف گوش کرده است و پایش ایستاده است. در ادامه می فرماید: تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا دیگر نترسید. آقا این دیگر نترسید خیلی عظیم است ها. خیلی. ما نمی فهمیم یعنی چه. در ادامه می فرماید: وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ شما را بشارت باد به بهشتی که گفتیم. می گوییم هرکس خوب و درست عمل کند، ما یک بهشتی می دهیم. شما اصلا نمی دانی بهشت یعنی چه. حسن صباح را که شنیده اید؟ می گویند آن قدیم ها به مریدان بیچاره اش هشیش می داند و وقتی کله اش گرم بود او را می بردند به یک باغ خیلی خوبی که درست کرده بودند، با یک چیزهای دیگر و می گفتند این بهشت است. اگر تو بروی فلانی را بکشی، اگر هم کشته شدی، به اینجا می روی. آن بدبخت بیچاره هم صاف و ساده بود و انجام میداد. مانند اینهایی که به خودشان بمب می بندند.

وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ در آیه بعد می فرماید: نَحْنُ أَوْلِیَاؤُكُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ

منبع:سایت عقیق


فرم در حال بارگذاری ...

خداوند انسان‌ها را برای رحمت خلق کرده و...

نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1392

 

خبرگزاری تسنیم: تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) گفت:

خداوند انسان‌ها را برای رحمت خلق کرده و همه اهداف متوسط معرفت، آزمایش ، عبادت، بازگشت به خدا، برای رسیدن به رحمت خاص الهی است.

 

 

 

 

آیت الله محمد ‌محمدی ری‌شهری ‌ظهر چهارشنبه ۳۰ بهمن در درس تفسیر قرآن در تبیین و تفسیر لغت صراط از آیه ششم سوره حمد، اظهار کرد: مقصود از صراط مسقیم عبادت و بندگی خداوند سبحان بوده تا انسان به مقصد نهایی آفرینش خود برسد.
وی افزود: اسلام، کتاب خدا، معرفت خدا و پیشوایان بزرگ اسلام از آن جهت صراط مستقیم نامیده شده اند که مقدمه عبادت خداوند هستند.
تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) ‌با دسته بندی آیات و احادیثی که حکمت آفرینش انسان را بیان می کند، گفت: دسته ای از آیات تاکید دارند که انسان بیهوده خلق نشده و آیاتی نشان می دهند که آفرینش انسان برای خدا سودی نداشته و در نهایت در پاره ای از آیات حکمت آفرینش انسان بیان شده است.
وی عنوان کرد: نخستین هدف آفرینش انسان کسب معرفت است تا در خلقت خود و هستی تعقل کرده و به خداشناسی برسد و از دیگر حکمت های آفرینش انسان آزمایش او است.
آیت‌الله ری‌شهری ابراز کرد: هدف از آفرینش انسان به همراه مرگ و زندگی برای امتحان و آزمایش انسان است تا استعدادهای او شکوفا شده و نشان دهد که کدام یک عمل بهتری دارند تا پاداش برای نیکوکاران و عذاب برای گناهکاران لحاظ شود.
وی تصریح کرد: شکوفا شدن استعداد انسان با عبادت و بندگی خدا ممکن است وقتی انسان به معرفت حقیقی دست پیدا کرد بندگی و عبادت خدا را انجام داده و با بندگی و عبادت خدا استعدادها خدادادی او به شکوفایی می رسد.
تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) گفت: از اهداف دیگر آفرینش انسان بازگشت او به خدا است، خداوند در قرآن می‌فرماید، ای انسان ما تو را بیهوده و عبس خلق نکردیم شما به خدا بازگشت می کنید، اگر انسان معاد نداشت بازگشت و خلقت او بیهوده بود.
وی بیان کرد: هدف نهایی خلقت انسان در زندگی پس از مرگ مشاهده می شود خداوند می فرماید در قیامت صالحان و فاسقان برابر نیستند و خلقت انسان عبث نیست.
آیت‌الله ری‌شهری عنوان کرد: حکمت نهایی آفرینش انسان رحمت الهی است انسانها خودشان خود را دوزخی می کنند افرادی که اهل دوزخ هستند کسانی هستند که رحمت خدا را نپذیرفته اند کسانی که در دنیا مرتکب گناه و خلاف می شوند جای خود را در بهشت رها کرده و جایی در جهنم انتخاب می کنند.
وی گفت: خداوند انسان ها را برای رحمت خلق کرده و همه اهداف متوسط معرفت، آزمایش‌، عبادت، بازگشت به خدا، برای رسیدن به رحمت خاص الهی است.
تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) تصریح کرد: اهدانا الصراط مستقیم یعنی خدایا ما را از راهی ببر که ما به این رحمت خاص برسیم.
وی بیان کرد: انبیا و اولیاء الهی آمدند تا انسان را متوجه عبادت خدا که ریشه در معرفت دارد کنند تا انسان به این رحمت خاص دست پیدا کند.
آیت‌الله ری‌شهری خاطر‌نشان کرد: اگر انسان به رحمت خاص الهی دست یافت به مقصد اعلای زندگی خود، به تعبیر قرآن سلامتی مطلق، دست یافته است.


فرم در حال بارگذاری ...

همه ضرر و زيان‌هاى جامعه در اثر چهار صفت

نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1392


من مواعظ علی عليه السلام:

من استطاع أن يمنع نفسه من أربعة اشياء فهو خليق بأن لاينزل به مكروهٌ أبداً قيل: وما هنّ يا أميرالمؤمنين! قال: العجلة واللجاجة والعُجب والتّوانی.


(تحف العقول صفحه ۲۲۲)



هركس اين چهار صفت را از خود دوركند خواه فرد باشد، خواه مجموعه دست‌اندركاران و رؤسای جامعه، هيچ‌گاه حادثه و واقعه ناخوشايندى، متوجه او نخواهدشد:
۱- عجله، بدون تأنّى و دقت، تصميم‌گيرى كند يا كارى را اجراء نمايد (عجله غير از سرعت در عمل است).
۲- لجاجت، يكى از مسائل خطرناك و بلاهاى دامن‌گير، اصرار و پافشارى ناحق، در مسأله‌اى است كه چون اين حرف را گفته و يا چنين موضعى اتخاذ كرده حاضر نيست عقب‌نشينى كند و لو خلاف آن ثابت شود.
۳- مغرورشدن و خودشگفتى، كه انسان نقص‌ها و ضعف‌هاى خود را نديده و احياناً محسناتش را بزرگ بشمرد.
۴- كاهلى و سستى، كار امروز را به فردا افكندن و تأخير انداختن.
بنده، در اثر تجربياتى كه در سالهاى متمادى پيدا كردم به اين نتيجه رسيدم كه اين سخن على (عليه السلام) واقعاً حكمت تمامى است و همه ضرر و زيان‌هايى كه متوجه جامعه شده است در اثر اين امور بوده. خداوند ان شاءاللّه ما را با مجاهدت خودمان و با توفيق خودش از اين صفات دور بدارد.

منبع: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه اي


فرم در حال بارگذاری ...

اعراب گذاری هوشمند احادیث

نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1392

جهت  اعراب گذاری هوشمند احادیث که اعراب ندارد ، کلیک نمایید

التماس دعا موفق باشید.

شادی روح معصومین علیهم السلام صلوات

اعراب گذاري هوشمند احاديث، بر اساس منطق قیاس و استنتاج احتمالی اقدام به شناخت اعراب کلمات می کند. از آنجا که تشخيص اعراب کلمات ارتباطی تام با حجم اطلاعات وارد شده قبلي دارد، برای آموزش اولیه، از متون اعراب گذاری شده معتبر 70 جلد کتاب حديثي شيعه استفاده شده است. برآوردهاي اوليه، درصد خطای کمتر از 10 را براي احاديث شيعه نشان مي دهد. از اين رو متن اعراب گذاري شده برنامه نيازمند تصحيح افراد خبره است. شايان ذکر است که منظور از اعراب، حرکات پيشنهادي براي همه حروف است نه صرفا حرف آخر کلمه.


نظر از: ساقی [بازدید کننده]
ساقی

أمالي المرتضى ؛ ج‏1 ؛ ص417
31 مجلس آخر [المجلس الحادى و الثلاثون:]
تأويل آية وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ …
إن سأل سائل عن قوله تعالى: وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏؛ [البقرة: 102].
فقال: كيف ينزل اللّه السّحر على الملائكة؟ أم كيف تعلّم الملائكة الناس السّحر و التفريق بين المرء و زوجه؟ و كيف نسب الضرر الواقع عند ذلك إلى أنّه بإذنه، و هو تعالى قد نهى عنه، و حذّر من فعله؟ و كيف أثبت العلم لهم و نفاه عنهم، بقوله: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ‏، ثم قوله: لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏؟.
الجواب، قلنا: فى الآية وجوه؛ كلّ منها يزيل الشبهة الداخلة على من لا ينعم النّظر فيها:
أوّلها أن يكون‏ ما فى قوله: وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ‏ بمعنى الّذي، فكأنه تعالى أخبر عن طائفة من أهل الكتاب، بأنهم اتّبعوا ما تكذب فيه الشياطين على ملك سليمان، و تضيفه إليه من السّحر؛ فبرأه اللّه تعالى من قرفهم، و أكذبهم فى قولهم، فقال:
وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا باستعمال السّحر و التمويه على الناس، ثم قال: يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ‏، و أراد أنهم يعلّمونهم السّحر
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 418
و الّذي أنزل على الملكين، و إنّما أنزل على الملكين وصف السحر و ماهيّته و كيفية الاحتيال فيه؛ ليعرفا ذلك و يعرّفاه للناس فيجتنبوه و يحذروا منه، كما أنّه تعالى قد أعلمنا ضروب المعاصى، و وصف لنا أحوال القبائح لنجتنبها لا لنوقعها؛ لأنّ الشياطين كانوا إذا علموا ذلك و عرفوه استعملوه، و أقدموا على فعله؛ و إن كان غيرهم من المؤمنين لمّا عرفه اجتنبه و حاذره و انتفع باطّلاعه على كيفيته، ثم قال: وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ يعنى الملكين، و معنى‏ يُعَلِّمانِ‏ يعلمان، و العرب تستعمل لفظة علّمه بمعنى أعلمه، قال القطامىّ:
تعلّم أنّ بعد الغىّ رشدا و أنّ لتانك الغبر انقشاعا

و قال كعب بن زهير:
تعلّم رسول اللّه أنّك مدركى‏ و أنّ وعيدا منك كالأخذ باليد

و معنى «تعلّم» فى البيتين/ معنى «اعلم» ؛ و الّذي يدلّ على أنّ المراد هاهنا الإعلام لا التعليم قوله: وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ، أى أنهما لا يعرّفان صفات السحر و كيفيته إلّا بعد أن يقولا إنما نحن محنة، لأن الفتنة بمعنى المحنة؛ و إنما كانا محنة، من حيث ألقيا إلى المكلّفين أمرا لينزجروا عنه، و ليمتنعوا من مواقعته، و هم إذا عرفوه أمكن أن يستعملوه و يرتكبوه، فقالا لمن يطلعانه على ذلك: لا تكفر باستعماله، و لا تعدل عن الغرض فى إلقاء هذا إليك، فإنه إنّما ألقى إليك، و أطلعت عليه لتجتنبه؛ لا لتفعله، ثم قال: فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ‏، أى فيعرفون من جهتهما ما يستعلمونه فى هذا الباب؛ و إن كان الملكان ما ألقياه إليهم لذلك؛ و لهذا قال: وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ‏؛ لأنّهم‏
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 419
لمّا قصدوا بتعلّمه أن يفعلوه و يرتكبوه، لا أن يجتنبوه صار ذلك لسوء اختيارهم ضررا عليهم.
و ثانيها أن يكون‏ ما أُنْزِلَ‏ موضعه موضع جرّ؛ فيكون معطوفا بالواو على‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ‏؛ و المعنى: و اتبعوا ما كذب به الشياطين على ملك سليمان، و على ما أنزل على الملكين؛ و معنى‏ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ‏ أى معهما، و على ألسنتهما؛ كما قال تعالى:
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ‏؛ [آل عمران: 194]، أى على ألسنتهم و معهم.
و ليس بمنكر أن يكون‏ ما أُنْزِلَ‏ معطوفا على‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ‏ و إن اعترض بينهما من الكلام ما اعترض؛ لأن ردّ الشي‏ء إلى نظيره، و عطفه على ما هو أولى هو الواجب، و إن اعترض بينهما ما ليس منهما؛ و لهذا نظائر فى القرآن و كلام العرب كثيرة، قال اللّه تعالى:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً. قَيِّماً؛ [الكهف: 1، 2] و «قيّم» من صفات الكتاب حال منه، لا من صفة «عوج»، و إن تباعد ما بينهما، و مثله قوله: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ‏؛ [البقرة: 217]، فالمسجد هاهنا معطوف به على الشهر الحرام، أى يسألونك عن القتال فى الشهر الحرام و عن المسجد الحرام.
و حكى عن بعض علماء أهل اللغة أنه قال: العرب تلفّ الخبرين المختلفين، ثم ترمى بتفسيرهما جملة؛ ثقة بأنّ السامع يردّ إلى كلّ خبره؛ كقوله تعالى: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ‏؛ [يونس: 67]، و هذا واضح فى مذهب العرب، كثير النظائر.
ثم قال: وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ، و المعنى أنهما لا يعلّمان أحدا، بل ينهيان عنه، و يبلغ من نهيهما عنه و صدّهما عن فعله و استعماله أن يقولا: إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ باستعمال السحر و الإقدام على فعله، و هذا كما يقول الرجل: ما أمرت فلانا بكذا، و لقد بالغت فى نهيه حتى قلت له: إنك إن فعلته أصابك كذا و كذا؛ و هذا
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 420
هو نهاية البلاغة فى الكلام؛ و الاختصار الدال مع اللفظ القليل على المعانى الكثيرة؛ لأنه استغنى بقوله تعالى: وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ عن بسط الكلام الّذي ذكرناه؛ و لذلك نظائر فى القرآن، قال اللّه تعالى: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏؛ [المؤمنون: 91]، فلولا الاختصار لكان مع شرح الكلام يقول: ما اتخذ اللّه من ولد و ما كان معه من إله، و لو كان معه إله إذا لذهب كل إله بما خلق؛ و مثله قوله تعالى: يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ‏؛ [آل عمران: 106]، أى: فيقال للذين اسودت وجوههم:
أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ‏؛ و أمثاله أكثر من أن تورد.
ثم قال تعالى: فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ‏، و ليس يجوز أن يرجع الضمير على هذا الجواب إلى الملكين؛ و كيف يرجع إليهما و قد نفى عنهما التعليم! بل يرجع إلى الكفر و السحر، و قد تقدم ذكر السحر، و تقدم أيضا ذكر ما يدلّ على الكفر و يقتضيه فى قوله: وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا؛ فدل‏ كَفَرُوا على الكفر، و العطف عليه مع السحر جائز، و إن كان التصريح قد وقع بذكر السحر دونه؛ و مثل ذلك قوله تعالى:
سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى‏. وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى‏؛ [الأعلى: 10- 11، أى يتجنّب الذكرى الأشقى، و لم يتقدم تصريح بالذّكرى، لكن دلّ عليها قوله: سَيَذَّكَّرُ.
و يجوز أيضا أن يكون معنى‏ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما، أى بدلا مما علّمهم الملكان، و يكون المعنى أنهم يعدلون عمّا علّمهم و وقفهم عليه الملكان من النهى عن السحر إلى تعلمه و استعماله؛ كما يقول القائل: ليت لنا من كذا و كذا كذا ! أى بدلا منه، و كما قال الشاعر:
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 421

/ جمعت من الخيرات وطبا و غلبة و صرّ الأخلاف المزمّمة البزل‏
و من كلّ أخلاق الكرام نميمة و سعيا على الجار المجاور بالمحل‏

يريد جمعت مكان الخيرات، و مكان أخلاق الكرام هذه الخصال الذميمة.
و قوله: «ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ‏ فيه وجهان:
أحدهما أن يكونوا يغوون أحد الزوجين، و يحملونه على الكفر و الشرك باللّه تعالى، فيكون بذلك قد فارق زوجه الآخر المؤمن المقيم على دينه، فيفرّق بينهما اختلاف النّحلة و الملّة.
و الوجه الآخر أن يسعوا بين الزّوجين بالنميمة و الوشاية و الإغراء و التمويه بالباطل؛ حتى يئول أمرهما إلى الفرقة و المباينة.
و ثالث الوجوه فى الآية أن يحمل‏ ما فى قوله: وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ‏ على الجحد و النفى، فكأنه تعالى قال: وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ‏، و لا أنزل اللّه السّحر على الملكين، وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ‏ و يكون قوله: بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ‏ من المؤخّر الّذي معناه التقديم، و يكون- على هذا التأويل- هاروت و ماروت رجلين من جملة الناس، هذان اسماهما؛ و إنما ذكرا بعد ذكر الناس تمييزا و تبيينا، و يكون الملكان المذكوران اللذان‏
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 422
نفى عنهما السحر جبرائيل و ميكائيل عليهما السلام؛ لأن سحرة اليهود- فيما ذكر- كانت تدّعى أن اللّه تعالى أنزل السحر على لسان جبرائيل و ميكائيل‏ إلى سليمان بن داود عليهما السلام، فأكذبهما اللّه تعالى بذلك.
و يجوز أن يكون هاروت و ماروت يرجعان إلى الشياطين، كأنه قال: و لكن الشياطين:
هاروت و ماروت كفروا؛ و يسوغ ذلك كما ساغ فى قوله تعالى: وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ‏؛ [الأنبياء: 78]، يعنى حكم داود و سليمان عليهما السلام.
و يكون قوله تعالى على هذا التأويل: وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ راجعا إلى هاروت و ماروت اللذين هما من الشياطين، أو من الإنس المتعلمين للسحر من الشياطين و العاملين به. و معنى قولهما: إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ يكون على طريق الاستهزاء و التماجن و التخالع، كما يقول الماجن من الناس إذا فعل قبيحا أو قال باطلا: هذا فعل من لا يفلح، و قول من لا ينجب، و اللّه ما حصلت/ إلا على الخسران؛ و ليس ذلك منه على سبيل النّصح للناس و تحذيرهم من مثل فعله، بل على وجه المجون و التهالك.
و يجوز أيضا على هذا التأويل الّذي يتضمّن النفى و الجحد أن يكون هاروت و ماروت اسمين لملكين، و نفى عنهما إنزال السحر بقوله: وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ‏ و يكون قوله: وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ يرجع إلى قبيلتين من الجنّ أو إلى شياطين الجنّ و الإنس، فتحسن التثنية لهذا.
و قد روى هذا التأويل الأخير فى حمل‏ ما على النفى عن ابن عباس و غيره من المفسرين.
و روى عنه أيضا أنه كان يقرأ: وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ‏ بكسر اللام، و يقول:
متى كان العلجان ملكين! إنما كانا ملكين؛ و على هذه القراءة لا ينكر أن يرجع قوله:
وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ إليهما .
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 423
و على‏ هذه القراءة فى الآية وجه آخر و إن لم يحمل قوله: وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ‏ على الجحد و النفى، و هو أن يكون هؤلاء الذين أخبر عنهم اتّبعوا ما تتلوا الشياطين و تدّعيه على ملك سليمان، و اتبعوا ما أنزل على هذين الملكين من السحر، و لا يكون الإنزال مضافا إلى اللّه تعالى، و إن أطلق؛ لأنه جلّ و عز لا ينزل السحر؛ بل يكون منزله إليهما بعض الضّلّال العصاة، و يكون معنى‏ أُنْزِلَ‏- و إن كان من الأرض- حمل إليهما لا من السماء أنه أتى به به من نجود الأرض و أعاليها؛ فإنّ من هبط من نجد البلاد إلى غورها يقال: نزل و هبط، و ما جرى هذا المجرى.
فأما قوله تعالى: وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏ فيحتمل وجوها:
منها أن يريد بالإذن العلم، من قولهم: آذنت فلانا بكذا إذا أعلمته، و أذنت لكذا إذا استمعته و علمته، قال الشاعر:
فى سماع يأذن الشّيخ له‏ و حديث مثل ماذىّ مشار

و منها أن تكون‏ إِلَّا زائدة، فيكون المعنى: و ما هم بضارين به من أحد بإذن اللّه، و يجرى مجرى قول أحدنا: لقيت زيدا إلا أنى أكرمته، أى لقيت زيدا فأكرمته.
و منها أن يكون أراد بالإذن التخلية و ترك المنع، فكأنه أفاد بذلك أنّ العباد لن يعجزوه، و ما هم بضارين أحدا إلا بأن يخلّى اللّه تعالى بينهم و بينه، و لو شاء لمنعهم بالقهر و القسر، زائدا على منعهم بالزجر و النهى.
/ و منها أن يكون الضرر الّذي عنى أنه لا يكون إلا بإذنه، و أضافه إليه هو ما يلحق المسحور من الأدوية و الأغذية التى يطعمه إياها السّحرة و يدّعون أنها موجبة لما يقصدونه فيه من الأمور؛ و معلوم أن الضرر الحاصل عن ذلك من فعل اللّه تعالى بالعادة؛ لأنّ الأغذية لا توجب ضرّا و لا نفعا، و إن كان المعرّض للضرر من حيث كان كالفاعل له هو المستحق للذم، و عليه يجب العوض.
أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 424
و منها أن يكون الضرر المذكور إنما هو ما يحصل عن التفريق بين الأزواج؛ لأنه أقرب إليه فى ترتيب الكلام؛ و المعنى أنهم إذا أغووا أحد الزوجين، و كفر فبانت منه زوجته، فاستضرّ بذلك كانوا ضارّين له بما حسّنوه له من الكفر، إلّا أنّ الفرقة لم تكن إلّا بإذن اللّه و حكمه؛ لأنه تعالى هو الّذي حكم و أمر بالتفريق بين المختلفى الأديان؛ فلهذا قال: وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏؛ و المعنى أنه لو لا حكم اللّه و إذنه فى الفرقة بين هذين الزوجين باختلاف الملّة لم يكونوا ضارين له هذا الضّرب من الضرر الحاصل عند الفرقة؛ و يقوّى هذا الوجه ما روى أنه كان من دين سليمان؛ أنه من‏ سحر بانت منه امرأته.
فأما قوله تعالى: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ‏، ثم قال:
لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏ ففيه وجوه:
أوّلها أن يكون الذين علموا غير الذين لم يعلموا، و يكون الذين علموا الشياطين أو الذين خبّر عنهم بأنهم نبذوا كتاب اللّه وراء ظهورهم، كأنهم لا يعلمون، و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان، و الذين لم يعلموا هم الذين تعلّموا السحر، و شروا به أنفسهم.
و ثانيها أن يكون الذين علموا هم الذين لم يعلموا؛ إلا أنهم علموا شيئا و لم يعلموا غيره، فكأنه تعالى وصفهم بأنهم عالمون بأنه لا نصيب لمن اشترى ذلك و رضيه لنفسه على الجملة، و لم يعلموا كنه ما يصير إليه من عقاب اللّه الّذي لا نفاد له و لا انقطاع.
و ثالثها أن تكون الفائدة فى نفى العلم بعد إثباته أنهم لم يعملوا بما علموا، فكأنهم لم يعلموا، و هذا كما يقول أحدنا لغيره: ما أدعوك إليه خير لك و أعود عليك؛ لو كنت تعقل و تنظر فى العواقب، و هو يعقل و ينظر فى العواقب، إلا أنه لا يعمل بموجب علمه، فحسن أن يقال له/ مثل هذا القول؛ قال كعب بن زهير يصف ذئبا و غرابا تبعاه؛ ليصيبا من زاده:
إذا حضرانى قلت: لو تعلمانه‏ أ لم تعلما أنى من الزاد مرمل‏

أمالي المرتضى، ج‏1، ص: 425
فنفى عنهما العلم، ثم أثبته بقوله: «أ لم تعلما»، و إنما المعنى فى نفيه العلم عنهما أنهما لم يعملا بما علماه فكأنهما لم يعلماه.
و رابعها أن يكون المعنى أنّ هؤلاء القوم الذين قد علموا أن الآخرة لا حظّ لهم فيها مع عملهم القبيح، إلا أنهم ارتكبوه طمعا فى حطام الدنيا و زخرفها فقال تعالى: وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏ أن الّذي آثروه و جعلوه عوضا من الآخرة لا يتمّ لهم، و لا يبقى عليهم، و أنه منقطع زائل، و مضمحلّ باطل، و أن المال إلى المستحق فى الآخرة؛ و كل ذلك واضح بحمد اللّه.

1394/09/15 @ 21:22


فرم در حال بارگذاری ...

دعاى مستجاب حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها

نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1392

دعایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام تعلیم نمود و فرمود:

اى فاطمه آيا دعائى به تو بياموزم كه هر كس آن دعا را بخواند مستجاب شود و در خواننده آن زهر و سحر و جادو اثر نكند و شيطان نتواند متعرض او شود و دعايش برنگردد و حوائجى كه مايل است خداوند آنها را برآورده سازد همه اش اعم از حوائج دنيوى و يا اخروى انجام گيرد؟

گفتم: آرى، اى پدر، به خدا سوگند كه اين براى من از دنيا و مافيها بهتر است، فرمود: چنين بگو:

يَا اللَّهُ ، يا أَعَزُّ مَذْكُورٍ وأقدمه قُدْماً فِي الْعِزَّةِ وَ الْجَبَرُوتِ ،

يَا اللَّهُ ، يَا رَحِيمُ كُلِّ مسترحم وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوفٍ ،

يَا اللَّهُ يَا رَاحِمَ كُلِّ حَزِينٍ يَشْكُو بَثَّهُ وَ حُزْنُهُ إِلَيْهِ ،

يَا اللَّهُ يَا خَيْرَ مَنْ طَلَبَ الْمَعْرُوفِ مِنْهُ وَ أَسَرَّ فِي الْعَطَاءَ ،

يَا اللَّهُ يَا مَنْ تَخَافُ الْمَلَائِكَةُ المتوقدة بِالنُّورِ مِنْهُ ،

أَسْأَلُكَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَدْعُو بِهَا حَمَلَةَ عَرْشِكَ ، وَ مَنْ حَوْلَ عَرْشِكَ .

يُسَبِّحُونَ بِهَا ، شَفَقَةً مِنْ خَوْفِ عَذَابِكَ ،

وَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي يَدْعُوكَ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلَ واسرافيل ،

إِلاَّ أَجَبْتَنِي وَ كَشَفَتْ يَا الهي كُرْبَتِي وَ سَتَرْتَ ذُنُوبِي ،

يَا مَنْ يَأْمُرُ بالصيحة فِي خَلْقِهِ ، فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ ،

أَسْأَلُكَ بِذَلِكَ الإسم الَّذِي تُحْيِي بِهِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمُ ،

أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي وَ تَشْرَحَ صَدْرِي وَ تَصْلُحَ شَأْنِي .

يَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْبَقَاءِ ، وَ خَلَقَ لبريته الْمَوْتِ وَ الْحَيَّاتِ ،

يَا مَنْ فَعَلَهُ قَوْلِ ، وَ قَوْلُهُ أَمْرٍ وَ أَمَرَهُ مَاضٍ عَلَى مَا يَشَاءُ ،

أَسْأَلُكَ بالإسم الَّذِي دَعَاكَ بِهِ خَلِيلِكَ ، حِينَ أُلْقِيَ فِي النَّارِ ،

فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ قُلْتُ يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ ،

وبالإسم الَّذِي دَعَاكَ بِهِ مُوسَى ، مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ .

وبالإسم الَّذِي كَشَفْتَ بِهِ عَنْ أَيُّوبَ الضُّرَّ ،

وَ تُبْتَ بِهِ عَلَى دَاوُدُ ،

وَ سُخِّرَتْ بِهِ لِسُلَيْمانَ الرِّيحُ ، تَجْرِي بِأَمْرِهِ وَ الشَّيَاطِينِ ، وَ عَلِمْتُهُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ ،

وبالإسم الَّذِي وَهَبَتْ بِهِ لِزَكَرِيَّا يَحْيَى ،

وَ خَلَقْتُ عِيسَى مِنْ رُوحِ الْقُدُسِ مِنْ غَيْرِ أَبُ ،

وبالإسم الَّذِي خُلِقَتْ بِهِ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِيِّ ،

وبالإسم الَّذِي خُلِقَتْ بِهِ الرُّوحَانِيِّينَ .

وبالإسم الَّذِي خُلِقَتْ بِهِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ،

وبالإسم الَّذِي خُلِقَتْ بِهِ جَمِيعِ الْخُلُقِ ، وَ جَمِيعُ مَا أَرَدْتَ مِنْ شَيْ‏ءٍ ،

وبالإسم الَّذِي قَدَّرْتَ بِهِ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ ،

أَسْأَلُكَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ لِمَا أَعْطَيْتَنِي سُؤْلِي وَ قُضِيَتْ بِهَا حَوَائِجِي .

وَفِي نُسْخَةٍ أُخْرَى : فَإِنَّهُ يُقَالَ لَكَ : يَا فَاطِمَةُ نَعَمْ نَعَمْ .

«اى خداوند، اى عزيزترين ياد شده ، سابقه دارترين دارندگان عزت و شكوه،

اى خداوند، اى رحم كننده هر خواهان رحمت،

اى پناهنده اندوهگين، اى خداوند اى مهربان به هر غمگين كه از غم و اندوهش به تو شكوه مى برد

اى خداوند، اى بهترين كسى كه نيكى و خوبى از او خواسته مى شود، و عطا و بخشش را پنهان مى دارى،

اى خداوند، اى كسى كه ملائكه افروزاننده نور از او مى ترسند، به آن اسمى كه حاملا عرشت تو را بدان اسم مى خوانند و اطرافيان عرشت از ترس عذاب تو در آن تو را تسبيح مى كنند، و به آن اسامى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل تو را بدانها مى خوانند از تو درخواست دارم كه جواب مرا بدهى خداوندا غم و اندوهم را برطرف ساز، گناهانم را بپوشان، اى خداوندى كه دستور صيحه در بين آفريدگان مى دهى و همه گان از خواب سر برمى دارند، از تو درخواست مى كنم به همان اسمى كه استخوانهاى پوسيده را زنده مى گردانى، اينك قلبم را زنده، سينه ام را گشاده و كارم را اصلاح فرمائى.

 

اى كسى كه بقاء و دوام را مخصوص خود گردانيده و براى مخلوقاتش مرگ و حيات را آفريده است، اى كسى كه فعلش قول و قولش امر و امرش بر هر چيز بخواهد گذارا است، از تو درخواست مى كنم به آن اسمى كه ابراهيم خليل تو، به هنگامى كه در آتش افكنده شد تو را بدان اسم خواند و تو او را اجابت فرموده و گفتى: اى آتشى سردى و سلامتى براى ابراهيم باش و به آن اسمى كه موسى عليه السلام تو را از طرف راست كوه طور خواند و دعايش را اجابت نمودى و به آن اسمى كه بدان ضرر و آفت را از ايوب عليه السلام دور ساختى و بر داود توبه بخشيدى و براى سليمان باد را به فرمانش به حركت در آوردى و شيطان ها را در تسخيرش قرار دادى و نطق پرندگان را به او آموختى، و به آن اسمى كه يحيى را بدان اسم به زكريا بخشيدى و عيسى را بدون پدر از روح القدس خلق كردى، و به آن اسمى كه عرش و كرسى را بدان آفريدى و به اسمى كه روحانيين جن را با آن خلق كردى و به اسمى كه جن و انس را بدان آفريدى و به اسمى كه تمام مخلوقات و هر آن چه كه اراده كردى به وجود آوردى و به اسمى كه بدان بر همه چيز توانائى، از تو مى خواهم به اين اسماء كه سوال و خواسته مرا به من ببخشائى و حوائجم را برآورده سازى».

اگر تو اى فاطمه اين دعاء را بخوانى به تو گفته مى شود اى فاطمه، آرى، آرى، بله، بله.

[ دلائل الامامه 6 و مهج الدعوات 139.]


فرم در حال بارگذاری ...