« مادر؛ خانه و تربیت فرزنداحترام استاد »

در خیالم با خیالت یک شبی خوابم گرفت...

نوشته شده توسطرحیمی 10ام آذر, 1398

 

در خیالم با خیالت یک شبی خوابم گرفت

 

از همان شب از خیالت من خیالاتی شدم…

 

حضرت ارباب

 

عالم همه دیوانه ی ایمان حسین است
دعوت شده بر سفره ی احسان حسین است

این رود خروشنده که بی همهمه جاریست
افکنده سرش از لب عطشان حسین است

تنها نه فقط عرش٬ که صحرای قیامت
گمگشته ی ژرفای بیابان حسین است

گو نوح پیمبر به جهان آید و بیند
دنیا همگی غرقه ی طوفان حسین است

دنیا پی یوسف بُود اما به حقیقت
یوسف به تمنای دو چشمان حسین است

مهتاب که سهل است٬ همین چهره ی خورشید
نقشی ز چراغانی ایوان حسین است

خواهم ز خداوند به هنگام وفاتم
گویند که جان داده به ایمان حسین است

سید محمد طه شیخ الاسلام


فرم در حال بارگذاری ...