« رفع مشکلات | رفتار هاشمی؛ غفلت یا خیانت؟ » |
دو گروه، کمر مرا شکستند؛ «دانای خائن و نادان سادهلوح»/ افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانت میکنند.
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395حجت الاسلام پناهیان در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعۀ مشهد مقدس در سیزدهم فرودین، به تبیین دوگانۀ «نادان-خائن» در روایات و تاریخ اسلام پرداخت.
در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در این جلسه را میخوانید:
الف) دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی و وتاریخ اسلام
دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی ما دوگانۀ پرسابقهای است /علی علیه السلام : دو گروه، کمر مرا شکستند؛ دانای خائن و نادان سادهلوح
- اخیراً مقام معظم رهبری، دوگانهای را مطرح فرمودند، تحت عنوانِ «نادان و خائن». دوگانۀ نادان و خائن، در معارف دینی ما دوگانۀ پرسابقهای است. برخی از اشتباهات و خطاها از سرِ نادانی سر میزند و برخی از اشتباهات و خطاها، عالمانه و از سرِ خیانت رخ میدهد. در روایات ما جایگاه بسیار برجستهای به این موضوع داده شده و دوگانۀ نادان-خائن به زبانهای مختلف در روایات ما ذکر شده است.
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام دو گروه یا جریان را معرفی میکنند که امت اسلامی همیشه از اینها ضربه میخورند. و در جایی فرمودهاند که اینها کمر مرا شکستند و اینها میتوانند موجب نابودی امت شوند. این دو جریان، چه کسانی هستند؟ یکی دانای خائن و دیگری نادان سادهلوحی که فریب میخورَد. این مسأله در روایات به تعابیر دیگری هم بیان شده است. مثلاً فرمودهاند: یکی منافق علیماللسان یا فاسقِ علیماللسان یا عالم خائن است(یعنی کسی که خائن است ولی بلد است چگونه خیانت خودش را توجیه کند و حرف اشتباه خودش را به زیبایی به کرسی بنشاند) و دیگری، جاهل متعبد است یعنی کسی که نادان و سادهلوح است و فریب میخورد. یعنی آدم متعبّدی که اهل رعایت امور دینی هست ولی میشود او را فریب داد(علی علیه السلام : قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِکٌ هَذَا یَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُکِهِ عَنْ جَهْلِهِ فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ أُولَئِکَ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: یَا عَلِیُّ هَلَاکُ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَان؛ خصال صدوق/1/69)
در جای دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یُنَفِّرُهُمْ بِتَهَتُّکِه»(منیهالمرید/181) دو گروه پشت مرا شکست، یکی عالم و دانشمندی که با تباهکاریِ خودش خیانت میکند و دیگری جاهلِ سادهلوحی که ظاهرش آدم خوبی است.
/p>
خائن دانا، با علمش خیانتش را توجیه میکند و مردم را فریب میدهد/جاهل متعبّد، با ظاهر مؤمنانهاش مردم را فریب میدهد
- چرا این دو گروه میتوانند کمر امیرالمؤمنین علیه السلام را بشکنند؟ چون خائنی که عالم است میتواند خیانت خودش را توجیه کند و مردم را فریب دهد. و آن جاهلی که ظاهر مؤمنانهای دارد، با خوب بودنش مردم را فریب میدهد ولی آدم سادهلوحی است. مردم وقتی به او نگاه میکنند میگویند: «او که آدم خوبی است! او چه قصد و غرض بدی میتواند داشته باشد؟!» چون جاهل متنسّک آدم سادهلوحی است که خیلی از ظواهر را رعایت میکند و لذا نمیشود به سادگی در مورد او افشاگری کرد.
- امام باقر علیه السلام میفرماید: «إیّاکُم وَ الجُهّالَ مِنَ المُتَعَبِّدینَ، و الفُجّارَ مِنَ العُلَماءِ فَإنَّهُم فِتنَةُ کُلِّ مَفتونٍ»(قرب الاسناد/70) بپرهیزید از آدمهای خوبی که ساده و نادان هستند، و همچنین از کسانی که دانا هستند ولی اهل خیانت هستند. اینها فریبدهندۀ هر آدمِ فریبخوری هستند. یعنی اینها میتوانند آدمها را فریب دهند. خائنی که میتواند از زبان خودش بهخوبی استفاده کند تا سخن غلط خود را به عنوان سخن درست جا بیندازد، میتواند خیلیها را فریب دهد. و آدم متعبّدی که نادان و سادهلوح است وقتی از سرِ نادانی رفتار غلطی انجام دهد، به شیوۀ خاص خودش از رفتار غلط خود دفاع میکند و باز هم مردم را فریب میدهد.
ما در مقابل این دوگانه چکار باید کنیم؟
- ما در مقابل این دوگانه چهکار باید کنیم؟ ما باید آمادگی داشته باشیم که آدمهای بهظاهر خوبی که سادهلوح هستند، ما را فریب ندهند. و منافق علیماللسان هم ما را فریب ندهد. اگر این آمادگی را پیدا کنیم، میتوانیم جامعۀ خودمان را از این مرحلهای که امت اسلامی گرفتارش است، بگذرانیم و به مقصود و مقصد عالی برسانیم.
- حالا دربارۀ این دوگانه یک توضیح اینزمانی هم بدهیم. شاید اولین بار در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، یکی از این دوگانهها توسط حضرت امام(ره) با معرفی مصداق، استفاده شد. در حالی که شما در ارتباط با نفاق، به این سادگی نمیتوانید مصداق مشخص کنید. در ارتباط با افراد سادهلوح هم به این سادگی نمیتوانید مصداق مشخص کنید، کار دشواری است و غالباً نمیشود به صورت صریح به این مصادیق اشاره کرد. سختی قصۀ نفاق به همین است. و به سادگی نمیشود به کسی برچست نفاق زد و به سادگی نمیتوان از بین افراد ظاهرالصلاح، یک خائن را معرفی کرد.
امام(ره) منتظری را سادهلوح معرفی کرد/ آدمهای سادهلوح برای عبور منافقین، پُل میشوند
- همچنین به سادگی نمیشود گفت که فلان آدم خوب، نادان و سادهلوح است. ولی حضرت امام(ره) یکبار این کار را کردند و یک آدم ساده را معرفی کردند و او را عزل کردند. و به دستور حضرت امام(ره) یکروزه عکسهای او-که در تمام نهادهای رسمی کشور وجود داشت- پایین آمد. آن فرد سادهلوح هم آقای منتظری بود. حضرت امام(ره) به او فرمود که شما آدم سادهلوحی هستید(از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک مىشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید؛ صحیفه امام/21/331)
- یکی از ویژگیهای آدمهای ساده این است که برای عبور منافقین، پُل قرار میگیرند. آدمهای ساده گاهی اوقات در تاریخ اسلام، قتلعام شدهاند؛ مثل خوارج. از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: خوارج منافق یا کافر بودند؟ فرمود: نه، بلکه آنها اشتباه کردند (عَنْ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا؛ قربالإسناد/94ـ وسائل الشیعه/15/83) حالا این خوارج چگونه پُل قرار گرفتند؟ خوارج امیرالمؤمنین علیه السلام را با خود درگیر کردند، و باعث شدند که معاویه بر قدرت باقی بماند شود. لذا وقتی خوارج – که جزء دشمنان سرسخت معاویه بودند- داشتند توسط علی علیه السلام حذف میشدند، معاویه خوشحال بود.
ما فعلاً نمیخواهیم روی احتمال خیانت صحبت کنیم
- افراد سادهلوحی مانند خوارج همیشه پُل قرار میگیرند برای پیروزی جبهۀ باطل؛ و خودشان هم چیزی نمیبرند. مثل همین بحثی که اخیراً مطرح شد که «جهان آیندۀ ما جهان موشک نخواهد بود.» بلافاصله بعد از اینکه این فرد از سرِ نادانی این حرف را زد(البته اگر از سر نادانی این را گفته باشد)، کشورهای مستکبر، یک اطلاعیه علیه ایران نوشتند و به سازمان ملل دادند. یعنی درست فردایش این کار را کردند. ما فعلاً نمیخواهیم روی احتمال خیانت صحبت کنیم، میخواهیم روی احتمال سادگی و نادانی صحبت کنیم. آدم ساده همیشه پُل قرار میگیرد برای جبهۀ باطل، برای نفاق، برای کفار و دشمنان اسلام.
امام(ره) به منتظری نفرمود «شما منافق هستید» فرمود «شما ساده هستید»/ سادهلوحان حکومت را به دست خائنین میدهند
- حضرت امام(ره) دربارۀ آقای منتظری، بهترین تعبیر را بهکار برد و صریحاً فرمود: «شما ساده هستید» به منتظری نفرمود که شما منافق هستید ولی فرمود: شما اگر روی کار بیایید، چون ساده هستید، حکومت را دست منافقین و لیبرالها میدهید، یعنی به دست خائنین میدهید. پس آدمهای ساده خودشان بهرهای نخواهند جُست، فقط پُل قرار میگیرند. و دشمنان از روی اینها عبور میکنند و به مقصد میرسند.
- افراد سادهلوح بر اساس درک سیاسی سادهای که از مسائل دارند، حرفهای بهظاهر درستی میزنند. ولی این حرفها در فضای سیاسی بسیار مهلک است. آقای منتظری یک مصاحبه کرده بود، پس از آن امام(ره) به خاطر حرفهای ایشان آرزوی مرگ کرد. (صحیفۀ امام/21/332) و(…خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند؛ رنجنامۀ سید احمد خمینی؛ خبرگزاری فارس؛ 13930928000064)
فعالین فرهنگی، سخنان منتظری که منجر به عزلش شد را بازنشر کنند/ افراد سادهلوح نباید در عرصۀ سیاست وارد شوند
- من از جوانهای فعال فرهنگی و سیاسی خواهش میکنم که حرفهایی که منتظری گفته بود و امام(ره) ایشان را عزل کرد و فرمود که «شما سادهلوح هستید» این حرفها را بازنشر کنند. همان حرفهایی که امام به خاطرش آرزوی مرگ کرده بود را بخوانید و ببینید که چگونه حرف یک آدم سادهلوح-با اینکه بهظاهر حرف درستی است ولی- از نظر سیاسی چنان ضربهای به نظام میزند که امام(ره) او را عزل میکند.
- آقای منتظری نگفت که بیایید به مردم ظلم کنید، یا بیایید عرقفروشی راه بیندازید! بروید ببینید که ایشان چه گفت؟ او چون آدم سادهای بود نمیفهمید که حرفهای نادرستش از نظر سیاسی دارد چقدر به نظام ضربه میزند. افراد سادهلوح نباید در عرصۀ سیاست وارد شوند.
ب) کسی که فکر کند جریان «ظلم»، با «منطق» کنار میرود، «سادهلوح» است
یکی از مسئولین: عزت ما به موشکمان نیست!/ پیامبر صلی الله علیه و آله : عزت امت من به ابزار نظامیشان است
- اخیراً افراد ساده یک حرفهایی میزنند. البته شاید هم خائن باشند. ما دربارۀ اینها قضاوت نمیکنیم. یکی از حرفهایشان این است: چندی پیش یکی از افراد سیاسی برجستۀ کشور، یک حرفی را مطرح، و چون نمیتوانم او را به خیانت متهم کنم، لذا میگویم از سرِ سادگی، و گفت: عزت ما به موشکمان نیست! حالا ببینیم که «آیا عزت به موشک هست یا نه؟»
- پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: «فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ذُلًّا فِی نَفْسِهِ وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِه»(امالی صدوق/577) کسی که جهاد را ترک کند، 1. خدا یک ذلت و احساس پستی در در وجودش قرار میدهد(یعنی آدم پستی میشود) 2. و خدا آن فرد یا جامعه را دچار فقر در زندگی خواهد کرد. 3. و چنین آدمی، دینش نابود میشود. اینها آثار وضعی ترک جهاد است.
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ادامۀ روایت میفرماید: خداوند امت مرا به اسلحهها و ابزار نظامیاش عزیز میکند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعَزَّ أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِهَا»(همان) خدا به امت اسلامی عزت میدهد؛ به سُمِ اسبهای رزمندهای که در جنگ حرکت میکنند و روی زمین پا میکوبند(مثلاً الان شما میتوانید بگویید به شنیِ تانکها) و به نوکِ نیزههایشان.
- بعضیها که باید به آنها سادهلوح بگوییم-چون نمیتوانیم بگوییم خائن، زیرا اسلام ما را به حُسن ظن توصیه کرده- میگویند: عزت کشورمان به موشکمان نیست! در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله در واقع میفرماید که عزت امت اسلامی به ابزار نظامی است! حالا هر کسی هرچیز دیگری میخواهد بگوید، بگوید! مثلاً اینکه یک کسی بگوید: اینکه عزت ما به منطق است! البته آنهم بهجای خودش محفوظ است ولی کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله درس ندهد!
جهان آینده چگونه است؟ جهان آینده جنگ جهانی علیه ظلم است/هرکس بگوید «ظلم» با «منطق» کنار میرود، سادهلوح است/ افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانت میکنند
- جهان آینده چطور؟ اخیراً بعضیها میگویند: جهان آینده، جهان موشک نیست! در حالی که ما داریم به سمت ظهور پیش میرویم و وقتی مردم دعای ندبه میخوانند یعنی اینکه امام زمان علیه السلام بیاید و با کفار بجنگد، نه اینکه بیاید و آنها را نصیحت کند! نه اینکه با آنها با مهربانی برخورد کند! چون آنها واقعاً کوتاه نمیآیند.
- جهان آینده، جهانِ یک جنگ جهانی علیه ظلم خواهد بود تا ظلم ریشهکن شود، چون ظلم با منطق کنار نمیرود. هر کسی بگوید که «ظلم با منطق کنار میرود» آدم سادهلوحی است و افراد ساده در عرصۀ سیاست به امت خیانتی بینظیر میکنند.
ج) نامۀ علی علیه السلام به ابوموسی در محل مذاکره: «تجربه و عقل» را زیر پا نگذار!/ تجربه نشان داده که آمریکا هیچوقت سر قولش نبوده
در تاریخ اسلام، از افراد سادهلوح نظیر ابوموسی اشعری خیلی ضربه خوردیم/نامۀ علی علیه السلام به ابوموسی در محل مذاکره: تجربه و عقل را زیر پا نگذار
- ما در طول تاریخ اسلام، از سادگی خیلی ضربه خوردهایم. یکی از این افراد سادهلوح-البته بر اساس یک تحلیل تاریخی مهربانانه- کسی به نام «ابوموسی اشعری» است.
- حالا چرا میگویم که ابوموسی اشعری سادهلوح است؟ به دلیل نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری در ماجرای مذاکرهای که ایشان با معاویه داشت. امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری نامهای نوشتند و فرمودند: تجربه و عقل را زیر پا نگذار. من چیز دیگری از تو نمیخواهم! (نهجالبلاغه/نامه 78) این خیلی نکتۀ ظریفی است. حضرت به او نفرمود که باید ایمانت به خدا، به ولایت و امامت بالا برود. به او نفرمود: بصیرت سیاسی عمیق داشته باش! فقط فرمود: «تجربه» را زیر پا نگذار.
دیدن بدعهدی دشمن، حتی نیاز به «بصیرت» ندارد؛ تجربۀ بدعهدیهای قبلی کافی است!/ علی علیه السلام : کسی که تجربه را زیرپا بگذارد، شقی است
- حالا «تجربه» یعنی چه؟ یعنی اگر کسی بصیر هم نباشد، تجربه برایش کافی است. آدم بصیر کسی است که نگاه نافذی دارد و بدون تجربه، آینده را تشخیص میدهد و لازم نیست که حتماً به زمین بخورد تا بفهمد. ولی تجربه یعنی اینکه شما اینقدر عمیق نیستی که بصیرت داشته باشی تا بفهمی، پس لااقل تجربۀ تاریخی را در مقابل خودت بگذار. یعنی «تو که دیدی آندفعه به تو دروغ گفت، آندفعه هم بدعهدی کرد، تو که دیدی این دشمن هیچوقت سرِ قولش نیست، تو که این را تجربه کردهای!» اینکه دیگر بصیرت نمیخواهد؛ تجربه میخواهد!
- امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری میفرماید: کسی که تجربه را زیر پا بگذارد شقی است(إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ»(نهجالبلاغه/نامه 78) شقی به چه کسی میگویند؟ ما به ابن ملجم «اشقی الاشقیاء» میگوییم که شقیترین است. به قاتل ناقۀ صالح هم شقی میگوییم. شقی از این جنس آدمهاست. کمااینکه در دعای ندبه میخوانیم: «وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاءِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ [إِلَى] الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِین»(اقبالالاعمال/1/296)
در مذاکره، لااقل باید عقل و تجربه را در نظر گرفت/ تجربه نشان داده که آمریکا هیچوقت سر قولش نبوده
- امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوموسی اشعری میفرماید که به مذاکره برو، ولی مراقب باش فریب معاویه را نخوری! چگونه فریب نخورَد؟ میفرماید: به تجربه نگاه کن؛ عقل و تجربه! چیز دیگری از تو نمیخواهم. اگر کسی عقل و تجربه را زیر پا بگذارد، این آدم شقی است. تو چرا بیخود اعتماد میکنی؟!
- حالا اینکه در این مذاکرهای که انجام شد، مسئولین ما بیخود اعتماد کردند، یا درست اعتماد کردند، تجربۀ تاریخی نشان داده است که آمریکاییها هیچ وقت سر قولشان نیستند. البته بلاتشبیه؛ ما نمیخواهیم-نعوذ بالله- دوستان مذاکرهکننده را که بچههای این انقلاب هستند، به ابوموسی اشعری تشبیه کنیم-کسی نباید از این سخن، سوء استفاده کند- ولی حداقلش این است که آدم در مذاکره باید عقل و تجربه را در نظر بگیرد.
- آیا آنها تا بهحال عهدی را وفا کردهاند؟! آیا آنها تا وقتی که زور بالای سرشان نباشد، چیزی را قبول میکنند؟! اینها مسائل روشنی است. اگر کسی این مسائل را قبول نکند، بهترین(خوشبینانهترین) تعبیر دربارۀ او این است که او فرد سادهای است.
پیامبر صلی الله علیه و آله : مؤمن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمیشود/ چندبار به آمریکاییها اعتماد کردیم و ضربه خوردیم؟ از جریان مصدق تا آزادی گروگانها…
- بعضیها وقتی این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را(هرکه عقل و تجربه را زیر پا بگذارد شقی است؛ نهجالبلاغه/نامه 78) میشوند، تعجب میکنند و میگویند: یعنی حضرت علی علیه السلام اینقدر به تجربه اهمیت میدهند؟ میگوییم: بله، شما فکر کردید که دین ما فقط دینی است که به وحی نگاه میکند؟ اصلاً دین ما از طریق وحی دستور میدهد که به عقل و تجربه توجه کنید. در روایات هست که مؤمن از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشود(پیامبر صلی الله علیه و آله : لَا یُلْسَعُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْن؛ عللالشرایع/1/49) مؤمن به تجربه، بیاعتنایی نمیکند.
- ما در این کشور، چندبار به آمریکاییها اعتماد کردیم و ضربه خوردیم؟ شاید اولین بارش زمان آقای مصدق بود. آقای مصدق به آمریکاییها اعتماد کرد و ضربه خورد. یکی از دفعات دیگرش هم در جریان آزادسازی گروگانهای آمریکایی بود. ما با آمریکاییها یک قراردادی بستیم که آمریکاییها خسارتهای ما را بدهند و ما گروگانهای آنها را آزاد کنیم. ما گروگانها را آزاد کردیم ولی آنها خسارتهای ما را ندادند. شاید بیش از 25 سال از زمان این قرارداد میگذرد ولی الان اصلاً کسی حرفش را هم نمیزند. ما در جهان، با یک زورگو مواجه هستیم ولی افراد ساده و سادهلوح به این مسائل توجه نمیکنند.
د) سخن گفتن در مورد «نفاق» و «عالم خائن» سخت است، ولی دربارۀ «اشعث» میتوان صحبت کرد
اصل موضوع دوگانۀ «نادان-خائن» در روایات ما آمده است/ حضرت امام(ره) صریحاً در مقابل یک سادهلوح برجسته ایستاد
- همانطور که بیان شد، اصل موضوع دوگانۀ «نادان-خائن» در روایات ما هست. البته در روایات هست که خائنین یا جزء اهل علم هستند، یا جزء اهل لسان هستند. اینها خیانت خودشان را خوب میپوشانند و پنهان میکنند که باید اینها را کشف کرد و پیدا کرد.(امیرالمؤمنین علیه السلام : قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِکٌ هَذَا یَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُکِهِ عَنْ جَهْلِهِ؛ خصال صدوق/1/69) (تَنَاصَحُوا فِی الْعِلْمِ، فَإِنَّ خِیَانَةَ أَحَدِکُمْ فِی عِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ خِیَانَتِهِ فِی مَالِهِ؛ امالی طوسی/126)
- دربارۀ سادهاندیشی هم، در ادبیات سیاسی ما اولینبار به صورت برجسته، حضرت امام(ره) سادهاندیشان را با مصداق، معرفی فرمود و خیلی محکم در مقابل یک سادهاندیش و سادهلوح برجسته ایستاد. در حالی که شاید سابقۀ مبارزاتی آقای منتظری از همه بیشتر بود و بیشتر از همه شکنجه شده بود اما سادگی، درد بیدرمانی است و فرد ساده اگر در یک موقعیتی که شایستۀ آن نیست، قرار بگیرد، خراب میکند و کاری هم نمیشود کرد. و آقای منتظری هم حاضر نشد دست از سادگی خودش بردارد. این ماجرا جزء تاریخ انقلاب ماست و در جلد 21 صحیفۀ امام(ره) هم ثبت شده است. در خاطرات آیتالله ریشهری هم ثبت شده، و در کتاب رنجنامۀ حاج سید احمد خمینی(ره) هم ثبت شده و خیلی روشن است. شما میتوانید این دو کتاب اخیر را مطالعه کنید و ببینید که حضرت امام(ره) چگونه جرّاحی کردند و یک سادهاندیش را به ملت معرفی کردند و فرمودند که ایشان برای منافقین و لیبرالها، پُل میشود.
علی علیه السلام : ریشۀ فتنههای آخرالزمان، از خانههای اهل علم است
- دربارۀ نفاق و منافق و عالم خائن، زیاد نمیتوانم مطلب عرض کنم. فقط به یک روایت اشاره میکنم که امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: ریشۀ فتنههای آخرالزمان، از خانههای اهل علمی است که فتنه میکنند(سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ …. فُقَهَاءُ ذَلِکَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ، مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ؛ کافی/8/308) این را دیگر ما نباید پنهان کنیم. خداوند در قرآن، کسانی را که سخن خدا را کتمان و پنهان کنند، ملعون اعلام کرده است(إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون؛ بقره/159)
- نادانِ بهظاهر خوب و عالم خائن، همیشه عامل فتنه هستند. ولی طبق کلام امیرالمؤمنین علیه السلام -در روایت فوقالذکر- فتنههای آخرالزمان بیشتر مربوط به عالمان خائن و فتنهگر است.
منافقین را نمیشود به سادگی معرفی کرد/ دوستان طلبه همت کنند و یک کتاب جداگانه فقط دربارۀ اشعث بنویسند
- صحبت کردن دربارۀ عالم فتنهگر یا عالم خائن یا «منافقِ علیماللسان» سخت است. کماینکه پای رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام افراد منافقی بودند اما حضرت، آن منافقین را معرفی نمیکردند. واقعاً چهکار باید کرد؟ منافقین را نمیشود به این سادگی معرفی کرد.
- یکی از کسانی که بعداً در تاریخ معلوم شد که همۀ فتنهها-در زمان حکومت علی علیه السلام - زیر سر او بوده، اشعث بود. (کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَثُ؛ شرح ابنابیالحدید/2/278) اشعث همیشه یکی از فرماندهان اصلی سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود. دوستان طلبۀ ما باید همت کنند و یک کتاب جداگانه فقط دربارۀ اشعث بنویسند. اشعث یک پروژۀ بزرگ تاریخی و یک پدیده است!
خوارج به علی علیه السلام اعتراض میکردند که چرا اشعث- که ریشۀ هر فتنهای بود- همیشه پای رکاب شماست؟!
- ما که نمیتوانیم دربارۀ نفاق، صریحاً صحبت کنیم، ولی دربارۀ اشعث که میتوانیم صحبت کنیم. اشعث کسی بود که دخترش امام حسن مجتبی علیه السلام را به شهادت رساند، پسرش در شهادت امام حسین علیه السلام نقش داشت(جزء قاتلین بود) و خودش هم ابن ملجم را-برای قتل علی علیه السلام - تحریک کرد (امام صادق علیه السلام : إِنَّ الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ شَرِکَ فِی دَمِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ ابْنَتُهُ جَعْدَةُ سَمَّتِ الْحَسَنَ ع وَ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ شَرِکَ فِی دَمِ الْحُسَیْنِ ع؛ کافی/8/167) (عَلَى یَدَیْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیِّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَدْ عَاوَنَهُ وَرْدَانُ بْنُ مُجَالِدٍ مِنْ تَیْمِ الرَّبَابِ وَ شَبِیبُ بْنُ بَجْرَةَ وَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ؛ مناقب/3/ 307) شبِ قبل از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ، ابن ملجم در خانۀ اشعث بود. آنوقت یک چنین کسی، همیشه پای رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او اهل یمن بود و قبیلۀ یمن، تحت فرمان او بودند.
- اشعث به قدری در تاریخ بیآبرو است، که خوارج به علی علیه السلام اعتراض میکردند و میگفتند که اشعث پای رکاب تو چهکار میکند؟! این اشعث را دور بینداز! ولی حضرت نمیتوانست این کار را انجام دهد و احترام اشعث را نگه میداشت. (نامۀ رئیس خوارج به امیرالمؤمنین علیه السلام : فَلَمَّا حَمِیَتِ الْحَرْبُ وَ ذَهَبَ الصَّالِحُونَ؛ عَمَّارُ بْنَ یَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیَّهَانِ وَ أَشْبَاهِهِمْ، اشْتَمَلَ عَلَیْکَ مَنْ لَا فِقْهَ لَهُ فِی الدِّینِ وَ لَا رَغْبَةً فِی الْجِهَادِ، مَثَلُ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ أَصْحَابُهُ وَ استَنزَلوکَ حَتَّى رَکَنْتُ إِلَى الدُّنْیَا حِینَ رُفِعَتْ لَکَ الْمَصَاحِفِ مَکِیدَةُ)(انسابالاشراف/2/370؛ موسعةالتاریخالاسلامی/5/240)
سخنرانی اشعث بود که موجب شد علی علیه السلام مذاکره با معاویه را به اجبار قبول کند
- حالا ببینید که این اشعث، چگونه کارخرابی میکرد؟ خیلیها میگویند که مردم با قرآن به سرِ نیزه رفتن، فریب خوردند و به علی علیه السلام گفتند که شما مذاکره را قبول کنید! ولی تاریخ این را نمیگوید. یک سخنرانی اشعث موجب شد علی علیه السلام مجبور شود مذاکره را قبول کند. اشعث در شبِ آخری که در میان لشکر، حرفهایی مطرح شده بود، خطبۀ قشنگی خواند و صدا زد: اگر بنا باشد کسی با اهل شام بجنگد، من از همه جنگآورتر هستم. اگر کسی بنا باشد از دنیای خودش گذشته باشد، من از همه بیشتر گذشتهام. ولی من به فکر مردم کوفه هستم! امت اسلامی دارد قتل عام میشود، جنگ را تمام کنید. دیگر زنهای ما مرد ندارند! کشتار دیگر بس است! (أما و اللَّه، ما أقولُ هذه المَقالَةَ جَزَعاً مِنَ الحَرب وَ لکنِّی رَجُل مُسِنٌّ أخافُ علَى النِّساء و الذّراری غَداً إذا فَنینا اللَّهمَّ إنَّک تَعْلَمُ أنِّی قَدْ نَظَرْتُ لِقَوْمِی و لأَهْلِ دِینی؛ وقعة الصفین/480 و شرح ابنابیالحدید/2/214)
- وقتی جاسوسهای معاویه خبر سخنرانی اشعث را به او رساندند، گفت: کار لشکر علی علیه السلام دیگر تمام شد! فردا قرآنها را سرِ نیزه کنید. (قَامَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ الْکِنْدِیُّ لَیْلَةَ الْهَرِیرِ فِی أَصْحَابِهِ مِنْ کِنْدَةَ فَقَالَ… فَانْطَلَقَتْ عُیُونُ مُعَاوِیَةَ إِلَیْهِ بِخُطْبَةِ الْأَشْعَثِ فَقَالَ: أَصَابَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ لَئِنْ نَحْنُ الْتَقَیْنَا غَداً لَتَمِیلَنَّ الرُّومُ عَلَى ذَرَارِیِّنَا وَ نِسَائِنَا وَ لَتَمِیلَنَأَهْلُ فَارِسَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ ذَرَارِیِّهِمْ وَ إِنَّمَا یُبْصِرُ هَذَا ذَوُو الْأَحْلَامِ وَ النُّهَى ارْبِطُوا الْمَصَاحِفَ عَلَى أَطْرَافِ الْقَنَا؛ وقعه الصفین/481) (بَدَرَ مِنَ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ لَیْلَةَ الْهَرِیرِ قَوْلٌ نَقَلَهُ النَّاقِلُونَ إِلَى مُعَاوِیَةَ فَاغْتَنَمَهُ وَ بَنَا عَلَیْهِ تَدْبِیرَهُ تَوَاقَفْنَا غَداً إِنَّهُ لَفَنَاءُ الْعَرَبِ وَ ضَیْعَةُ الْحُرُمَاتِ أَوْ قَالَ نَحْوَ ذَلِکَ مِمَّا یَخْذُلُهُمْ عَنِ الْقِتَالِ فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةَ قَالَ أَصَابَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ فَدَبَّرَ تِلْکَ اللَّیْلَةَ مَا دَبَّرَ مِنْ رَفْعِ الْمَصَاحِفِ عَلَى الرِّمَاحِ فَأَقْبَلُوا بِالْمَصَاحِفِ یُنَادُونَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُ؛ بحارالانوار/32/531)
هر فتنهای در رکاب علی علیه السلام رخ داد، پای اشعث در میان بود/ اشعث مانع توبۀ خوراج
- امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از اینکه چهار هزار نفر از خوارج به بیرون شهر رفته بودند، داشت به سمت لشکر معاویه میرفت تا قصۀ معاویه را تمام کند، ولی اشعث جلوی علی علیه السلام را گرفت و گفت: اول خوارج! زن و بچۀ ما در امان نیستند! لذا امیرالمؤمنین علیه السلام اول به سراغ خوارج رفت و آنها را از بین برد. درحالیکه شاید اگر حضرت اول میرفت و کار معاویه را تمام میکرد و برمیگشت، قصۀ خوارج تغییر میکرد. (یا امیرالمؤمنین، علام تدع هؤلاء وراءنا یخلفوننا فی أموالنا و عیالنا! سر بنا الى القوم فإذا فرغنا مما بیننا و بینهم سرنا الى عدونا من اهل الشام. و قام الیه الاشعث بن قیس الکندى فکلمه بمثل ذلک…؛ تاریخ طبری/5/82)
- همچنین زمانی که خوارج در بیرون شهر جمع شده بودند، امیرالمؤمنین علیه السلام رفت با خوارج صحبت کرد و فرمود حرف شما چیست؟ آنها گفتند: شما باید استغفار کنید و عذرخواهی کنید به خاطر اینکه مذاکره را پذیرفتید! حضرت فرمود: شما بودید که مذاکره را تحمیل کردید چرا من باید عذرخواهی کنم؟ گفتند: شما هم باید استغفار کنید. حضرت فرمود: «أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ» و آنها هم قبول کردند و به شهر برگشتند. (فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ فَرَجَعُوا مَعَه وَ هُمْ سِتَّةُ آلَاف؛ شرح ابنابیالحدید/2/279) وقتی اشعث مطلع شد، به علی علیه السلام گفت: شما از مذاکره استغفار کردید؟ حضرت فرمود: من بهطور کُلی استغفار کردم. گفت: ولی اینها فکر میکنند که شما بهخاطر مذاکره استغفار کردید! حضرت آمد و توضیح داد و لذا دوباره خوارج شورش کردند.(فَأَتَى الْأَشْعَثُ عَلِیّاً ع فَقَالَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ إِنَّ النَّاسَ قَدْ تَحَدَّثُوا أَنَّکَ رَأَیْتَ الْحُکُومَةَ ضَلَالًا وَ الْإِقَامَةَ عَلَیْهَا کُفْراً فَقَامَ عَلِیٌّ ع فَخَطَبَ فَقَالَ مَنْ زَعَمَ أَنِّی رَجَعْتُ عَنِ الْحُکُومَةِ فَقَدْ کَذَبَ وَ مَنْ رَآهَا ضَلَالًا فَقَدْ ضَلَّ فَخَرَجَتْ حِینَئِذٍ الْخَوَارِجُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَحَکَمَت؛ همان) ابن ابیالحدید میگوید: هر فتنهای پای رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام رخ داد، پای اشعث در میان بود(کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَث؛ همان)
- خدایا ما را از اشعثها نجات بده. خدایا یک نفر اشعثمأب در جامعۀ ما باقی نگذار. خدایا ما را از افراد سادهلوح خرابکار نجات بده و ما را به حکومت مهدوی برسان.
منبع: بیان معنوی
فرم در حال بارگذاری ...